ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

برترین‌ها

۵ لحظه تاثیرگذار در Red Dead Redemption 2 که احتمالاً از دست‌شان داده‌اید

یک سال می‌گذرد از زمانی که Red Dead Redemption 2 همه ما را غافلگیر کرد. میزان بلوغ و میزان ظرافتی که در ساخت این بازی خرج شده بود، همه ما را تکان داد. در گیم‌پلی ...

شایان ضیایی
نوشته شده توسط شایان ضیایی | ۲۳ دی ۱۳۹۹ | ۱۴:۰۰

یک سال می‌گذرد از زمانی که Red Dead Redemption 2 همه ما را غافلگیر کرد. میزان بلوغ و میزان ظرافتی که در ساخت این بازی خرج شده بود، همه ما را تکان داد. در گیم‌پلی چند ده ساعته‌اش، شاهد تغییر یکی از چندبُعدی‌ترین کاراکترهای تاریخ صنعت گیم از کاراکتری قلدر و خشن به قهرمانی آسیب‌پذیر بودیم (با فرض اینکه بازیکن آرتور را در مسیر خوب هدایت می‌کرد). چیزی که بازی را اینقدر تکان‌دهنده کرد نه فقط جزییات مربوط به آرتور، بلکه جزییات مربوط به جهان پیرامون او بود.

در این مقاله مروری دوباره خواهیم داشت بر این اثر ماندگار که تا عرضه‌اش روی استیم چند روزی بیشتر باقی نمانده و ۵ لحظه‌ای را یادآوری می‌کنیم که با نمایش تغییرات شخصیت آرتور مورگان، بیشترین تاثیرگذاری را روی ما داشتند. نیازی به اشاره نیست که لحظاتی که در پایین به آن‌ها می‌پردازیم حاوی اسپویل داستان هستند.


میکی

 

با ورود به فصل پایانی بازی، آرتور می‌خواهد به مردم کمک کند اما معتقد است که خودش استحقاق همین مهربانی را ندارد. در نوشته‌هایش می‌خوانیم که:

من نمی‌خوام نجات پیدا کنم، لیاقتش رو ندارم. فقط می‌خوام به چند نفر کمک کرده باشم

و به این ترتیب میکی وارد میدان می‌شود؛ یک کهنه‌کار جنگ که آرتور هر از چندگاهی او را در ولنتاین ملاقات می‌کند. تعاملات این دو کاملاً روزمره و عادیست. آرتور تقریباً هیچ‌چیز به میکی نمی‌گوید. او خیلی ساده گوشی شنوا برای ناله‌های محزون میکی است. به نظر می‌رسید لحظه‌ای نه‌چندان مهم باشد، اما اینطور نبود.

تعاملات پایانی‌شان ماجرا را روشن می‌کند: آرتور صرفاً با گوش دادن به سخنان میکی، تاثیری عمیق روی او می‌گذارد. با توجه نشان دادن به میکی، آرتور این فرصت را به او داد که بعد از مدت‌هایی طولانی صادق باشد. آرتور کاری مهربانانه کرد و با این حال قادر نیست به قدردانی میکی پاسخی بدهد. آرتور دارد تغییر می‌کند. تغییر کرده است. ولی پذیرش این اتفاق برای خودش سخت است.


شارلوت

 

شارلوت بیوه است. او بدون اینکه هیچ دانشی راجع به بقا داشته باشد در طبیعت وحشی گذران زندگی می‌کند. مشخص نیست چه سرنوشتی خواهد داشت... تا اینکه آرتور از راه می‌رسد. آرتور به او می‌آموزد که چطور شکار و از خودش دفاع کند. شارلوت به آرتور به چشم مردی مهربان نگاه کرده و او را به ناهار دعوت می‌کند. وقتی شارلوت به نجابت او اشاره می‌کرد، مرد میان‌سال به سرفه‌هایی شدید می‌افتد. انگار که بدن خودش در حال پس زدن حقیقتی است که او در تمام عمر انکارش کرده.

همانطور که راهبه در یکی از زیباترین لحظات بازی به آرتور می‌گوید: «مشکل اینجاست. تو خودت رو نمی‌شناسی... هربار که ما ملاقات می‌کنیم تو در حال کمک کردن به مردم و لبخند زدنی».

مهربان بودن در ذات اوست. او می‌تواند کارهای خوب را انتخاب کند و با انجام‌شان، خودش هم آدم خوبیست. در نهایت به نظر می‌رسد که این حقیقت دارد بر ذهن و جان آرتور می‌نشیند. اندکی بعد در دفترچه‌اش می‌نویسد:

شاید یه چیزی داشته باشم که بتونم بهش امید ببندم


زنی در جاده

 

هنگامی که مشغول گشت‌وگذار در طبیعت بیرون ون هورن است، آرتور به چند تن از اعضای گنگ مک‌کورفی برمی‌خورد. آن‌ها به یک واگن حمله کرده‌اند و حالا می‌خواهند زنی را مورد آزار قرار دهند. آرتور مداخله می‌کند، زن را نجات می‌دهد و او را به خانه می‌برد. بانوی نجات‌یافته از آرتور تشکر می‌کند و آرتور واکنشی نشان نمی‌دهد. شاید همان لحظه متوجه‌اش نشده باشد، اما او دست به کاری فداکارانه زده است. اندکی بعد در مورد این ماجرا در دفترچه‌اش می‌نویسد؛ اولین بار است که درباره یکی از کارهای خوبش می‌نویسد و خودش را سرزنش نمی‌کند. او حتی تصویری از این اتفاق را هم ترسیم می‌کند.


پسرک و سگش

 

هنگام عبور از استرابری، آرتور با پسرکی اندوهگین مواجه می‌شود که سگش را گم کرده است. آرتور تصمیم به کمک می‌گیرد. بعد از رساندن دو دوست به یکدیگر، آرتور بی‌خیال هویت دروغین‌اش شده و به کار مهربانانه خود می‌بالد. او انسان خوبیست و برای اولین بار دارد از خودش بودن لذت می‌برد.


اِوِلین میلر

 

به عنوان حسن ختامی بر سفر طولانی‌اش، آرتور جمله‌ای کوتاه راجع به زندگی خود می‌نویسد.

فکر کنم هر مردی اونقدر پشیمانی داره که باعث بشن آسوده بمیره. فقط امیدوارم وقتی جهان رو اون طور که هست دیدم، کارهای خوبی کرده باشم. تقصیر من نیست که این روند اینقدر طول کشید!

آرتور خلوص نیت خود را یافته، حتی با اینکه پشیمان است و آرزو می‌کند آدم بهتری بود. او به دنبال کارهای خوب است، چون آدم خوبیست. رسیدن به این درک، اتفاقی احساسی است و نه منطقی. کاراکتری جالب به نام اِوِلین میلر در Red Dead Redemption 2 وجود دارد که در یکی از مخفیانه‌ترین ساید کوئست‌های بازی، حقیقتی جالب را آشکار می‌کند.

در چپتر پس‌گفتار بازی، بازیکن در نقش جان مارستون قادر به یافتن میلر است که از قضا فیلسوف محبوب داچ ون در لیند هم بوده. میلر اعتقاد دارد آثار حضور خدا را می‌توان در سراسر طبیعت یافت اما خدا را در خودش نمی‌بیند. او برای خوشبختی نیاز به منطق دارد. با مقایسه آخرین نوشته آرتور در دفترچه‌اش با نقل قولی از رساله میلر، اهمیت آنچه آرتور آموخته مشخص می‌شود.

آه از احمقانی که می‌خواهند چیزی بیشتر باشند.  آنچه بر ما تحمیل شده، تحقیرآمیزترین است.

برخلاف آرتور، میلر نمی‌تواند با احساس عشقی که در احساسات یافت می‌شود ارتباط برقرار کند. ذهن او مشغول محدودیت‌های منطقی بشریت است. میلر می‌خواهد تجربیاتش را بسنجد، می‌خواهد پاسخی فصیح برای این بیابد که چرا زجر می‌کشد. همانطور که در بازی می‌بینیم، تلاشی غیرممکن است. میلر نمی‌تواند طرف طنز ماجرا را ببیند. در تلاش برای یافتن پاسخی منطقی، او در همان سیکلی گیر افتاده که مرثیه‌اش را می‌خواند. آرتور آرامش خود را با عمل کردن و انتخابِ خوب بودن یافت. لازم نبود درک کند که چرا چنین انتخابی می‌کند؛ فقط انتخابش را می‌کرد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (14 مورد)
  • -ERFAN-
    -ERFAN- | ۱۷ اسفند ۱۳۹۹

    جالبه

  • second-ninja
    second-ninja | ۲۴ دی ۱۳۹۹

    همه ی این موارد رو تجربه کردم و الان که دارم می خونم اشک تو چشمام جمع شده
    به طور کلی اگه کسی به هر دلیلی gta v رو شاهکار راکستار در نظر نگیره نمی تونه از ردد بگذره( من خودم بنظرم ردد از جی تی ای وی بهتره)

    بطور کلی راکستار بهترین شخصیت پردازی ممکن در جهان گیم رو انجام داده

    • Mohammad111
      Mohammad111 | ۲۲ فروردین ۱۴۰۱

      باهات موافقم

  • Just a Human
    Just a Human | ۲۴ دی ۱۳۹۹

    آرتور به خاطر همه چی ازت معزرت میخوام مخصوصا به خاطر اینکه مجبورت میکردم آدم ها رو ببندی بندازی وسط ریل قطار?

    • Mohammad111
      Mohammad111 | ۸ خرداد ۱۴۰۱

      تو چقدر بد جنس بودی?

  • Pvt-Ryan
    Pvt-Ryan | ۲۳ دی ۱۳۹۹

    فقط میکی رو من دیدم.
    شانس که نداریم هر وقت اومدیم مشتی بازی دربیاریم دختره هفت تیر کشید گفت اسبتو میخوام بدزدم. :/

    • Amir-M
      Amir-M | ۲۴ دی ۱۳۹۹

      ?خیلی حس بدیه وسط کمک به دیگران خفتت میکردن?

      • Pvt-Ryan
        Pvt-Ryan | ۲۴ دی ۱۳۹۹

        آره با اینکه رفیقاشو میبستم به گلوله خودشم با لیزو میگرفتم میکشیدم تا ون هورن ولی بازم حس بدی بود.

  • Amir-M
    Amir-M | ۲۳ دی ۱۳۹۹

    رد دد شاهکار به تمام معناست

  • Mahdisr87979
    Mahdisr87979 | ۲۳ دی ۱۳۹۹

    خیلی برام سخت بود وقتی رنج کشیدن ارتور رو میدیدم ، وقتی بخاطر سرفه هاش بیهوش میشد
    انقدر هم با احساس کار شده بود که کم مکنده بود اشکم بگیره ...

    • Hhd
      Hhd | ۲۳ دی ۱۳۹۹

      دقیقا آقای دکتر

    • Just a Human
      Just a Human | ۲۴ دی ۱۳۹۹

      راکستار کارشه این کارا استاد

    • Reza-Gamer
      Reza-Gamer | ۲۴ دی ۱۳۹۹

      متاسفانه بعضیا هنوز شعور اسپویل ندارن

  • بهرام
    بهرام | ۱۱ آذر ۱۳۹۸

    خیلی خوب بود، فقط فکر کنم ویدیو آخری اشتباه باشه

مطالب پیشنهادی