ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

Joker و Fight Club – یکی از این دو فیلم به یادماندنی نخواهد بود

فقط من این حس را دارم یا دنیا دارد معقول‌تر می‌شود؟ آب و هوا بهتر شده، می‌خواهند ترامپ را استیضاح کنند و فیلمِ جوکر تاد فیلیپس بدون به واقعیت پیوستن دل‌نگرانی کسانی که فکر می‌کردند ...

پرنیان عنبری
نوشته شده توسط پرنیان عنبری | ۲۵ آذر ۱۳۹۸ | ۲۰:۳۰

فقط من این حس را دارم یا دنیا دارد معقول‌تر می‌شود؟ آب و هوا بهتر شده، می‌خواهند ترامپ را استیضاح کنند و فیلمِ جوکر تاد فیلیپس بدون به واقعیت پیوستن دل‌نگرانی کسانی که فکر می‌کردند باعث زیاد شدن تیراندازی به مردم (در آمریکا) می‌شود، سینماها را تسخیر کرد. فیلمی که حتی قبل از بردن شیر طلایی جشنواره ونیز در سینما طوفان به پا کرده بود و به عنوان یکی از مدعیان اصلی اسکار در نظر گرفته‌ می‌شد. البته. باعث شد شور و شوق در هفته اکران کمی فروکش کندجوکر تاد فیلیپس

اگر وجود داشتن افرادی که نگران اثرات خشونت‌آمیز جوکر هستند مسخره به نظر می‌رسد، شاید به معنی بی‌اثر بودن فیلم باشد. «جوکر» با وجود نگرانی‌ها و جوی که قبل از اکران در اطرافش ایجاد شده بود، احتمالا به عنوان فیلمی که به نقدهای منفی حمله می‌کرد و جسارت چیزی جز جلب توجه نداشت، در ذهن‌ها ثبت خواهد شد. من این را می‌دانم چون بیست سال پیش فیلمی به اسم باشگاه مشت‌زنی (Fight Club) طوری با مشت و لگد مسیرش را به ذهن مردم باز کرد که هنوز هم آن‌ها را کبود می‌کند. من این را می‌دانم، چون تایلر این را می‌داند (نقل قول از فیلم باشگاه مشت‌زنی).

با نگاه به The King of Comedy (که ساخته مارتین اسکوسیزی و الهام بخش اصلی فیلم جوکر بود) می‌توانیم بفهمیم جوکر در کدام بخش‌ها موفق عمل می‌کند، اما این باشگاه مشت‌زنی است که شکست‌های فیلم ساخته تاد فیلیپس را برای ما آشکار می‌کند. فیلم دیوید فینچر (کارگردان باشگاه مشت‌زنی) همانند شعله‌ای بود که سوال هرج و مرج طلبانهِ «حال مردها خوب است؟» آن را شعله‌ور کرده بود، سوالی که محرک واکین فینیکس در نقش جوکر نیز هست و همان دلایلی که باعث شده مردم تا امروز (بعد از حدود بیست سال) درباره فایت کلاب صحبت کنند،  باعث خواهد شد بعدها درباره جوکر صحبت نکنند.

هر دو فیلم داستان نمادین مردان سفید پوستی را می‌گویند که انزوا آن‌ها را از جهان اطرافشان دور و از جامعه جدا کرده است و هر دو فیلم خشونت را به عنوان راهی برای بازیافتن قدرت و حس کافی بودن (نسبت به خود) انتخاب کرده‌اند. باشگاه مشت‌زنی به زیان‌بار بودن این رویکرد اعتراف می‌کند و با آن روبرو می‌شود در حالی که جوکر صرفا این روش را می‌پذیرد و در آن غرق می‌شود.

جوکر و فایت کلاب

بهتر است قبل از این که به تفاوت‌های دو فیلم بپردازیم ویژگی‌های مشترکشان را بررسی کنیم. با فیلمی شروع می‌کنیم که پس از اکران واکنش‌های متفاوت و متضادی را بر انگیخت، برخی منتقدان به آن برچسب «غیرمسئولانه و مخوف» زدند و روزنامه‌های سراسر جهان درباره اثر تحریک آمیز فیلم بر روان مردان، مطلب منتشر کردند.

همان فیلمی که قهرمانش در یک شهر بزرگ که مردمش نسبت به یکدیگر بی‌حس هستنند زندگی می‌کند. مردم به او می‌گویند خوشحال است اما ناامیدی مریضی در خنده‌هایش طنین دارد. یک شب، پس از آن که آن‌قدر از انسانیت افتاد که حتی داشتن اسم نیز برایش ضروری نبود، تجربه‌ای خشن را از سر می‌گذراند و دچار فروپاشی روانی می‌شود.

از همان لحظه شخصیت او دو شقه می‌شود، یکی همان خودِ بی‌نام و نشانش و دیگری خودِ درخشان و با اعتماد به ‌نفسش: یک پاسخ ایده‌آل و متکبرانه به جامعه‌ای که نامرئی بودن و دیده نشدن تنها قدرت توده‌ی مردمش است. این شکاف شخصیت به او اجازه می‌دهد دنیا را از دیدگاهی جالب و تازه ببیند – انگار که او معنی جوکی که همیشه صرفا تظاهر می‌کرده می‌فهمد را بالاخره درک می‌کند. این تحول او مسری است و نهایتا جنبشی انقلابی ایجاد می‌کند. شدت خشمی که در این جنبش و اعتراضات وجود دارد باعث می‌شود کسی نتواند آن را کنترل کند. قهرمان داستان از بیماری روانی مبهمی رنج می‌برد و آن قدر از واقعیت جدا شده که حتی نمی‌تواند تشخیص دهد واقعا با زن همسایه رابطه دارد یا خیر. در آخر او وجود داشتنش را با شلیک به یک مجری معروف اثبات می‌کند.

بسیار خب، پس جوکر و باشگاه مشت‌زنی کاملا آینه یکدیگر نیستند، یکی از آن‌ها با آشوب به عنوان پاسخی به مصرف‌گرایی سر و کله می‌زند در حالی که دیگری مصرف‌گرایی را به عنوان پاسخ معناداری به آشوب برمی‌گزیند. اما هر دو فیلم دارای ذات مشابهی هستند، قهرمانانشان مشکلی یکسان و عکس العلمی متضاد به آن دارند (شخصیت بدون اسم ادوارد نورتون در باشگاه مشت زنی به سمت هم‌دلی و انسان‌دوستی می‌خزد در حالی که خواکین فینیکس در نقش آرتور فلک رقص‌کنان از آن دور می‌شود). جوکر و باشگاه مشت‌زنی بیش از هر چیزی مشکلات یک گروه را هدف قرار می‌دهند: عدم احساس تعلق مردان به دنیایی که قرار بود مالکش باشند.

فایت کلاب برد پیت جوکر

البته فقط یکی از این دو فیلم جسارت زیر سوال بردن این گروه را دارد. باشگاه مشت‌زنی مشهور است به بدفهمیده شدن. عده‌ای هنوز فکر می‌کنند تایلر دردن (شخصیت باشگاه مشت‌زنی) یک جور پیامبر عضله‌ای است و منظور فیلم را اشتباه درک می‌کنند اما جوکر هیچ احتمالی برای بد فهمیده شدن معنی فیلم باقی نمی‌گذارد یا حتی می‌شود گفت معنی واضحی برای بد فهمیده شدن ندارد. باشگاه مشت‌زنی مخاطبانش را به چالش می‌کشد، جوکر صرفا آن‌ها را آرام می‌کند. باشگاه مشت‌زنی مردان را به دور انداختن خشم تشویق می‌کند در حالی که جوکر آن‌ها را به تسلیم در برابر خشم دعوت می‌کند. یکی دعوت به آگاهی و بیداری و دیگری یک لالایی دیوانه‌وار است. به زبان دیگر جوکر عملا همان فیلمی است که برخی به اشتباه تصور می‌کنند باشگاه مشت‌زنی هست.

ابتدای فیلم جوکر، اثرگذارترین بخش آن است، همان‌جایی که آرتور هنوز داروهایش را مصرف می‌کند و  می‌شود با او همذات‌پنداری کرد (احتمالا هوشمندانه‌ترین ویژگی فیلم‌نامهِ تاد فیلیپس این است که زوال شهر گاتم با میزان درمان بیماران روانی‌اش سنجیده می‌شود). آرتور در ابتدای فیلم احساسات بیشتری نسبت به راوی باشگاه مشت‌زنی دارد، او با مادرش در خانه و موری فرانکلین در تلویزیون رابطه احساسی دارد در حالی که قهرمان فیلم باشگاه مشت‌زنی به گروه‌های حمایتی بیماری‌هایی که ندارد می‌رود تا از غریبه‌های رو به موت عشق استخراج کند. اما هیچ‌کدام این دو مرد به آن اندازه که به آن‌ها وعده داده شده احساس خاص بودن نمی‌کنند.

ریشه‌ خنده‌های آرتور را در اثر Pseudobulbar (وضعیتی که در آن فرد در موقعیت‌های نامناسب ناگهان شروع به خندیدن و گریه کردن می‌کند) می‌توان یافت اما توجیه مادرش این است که او برای گسترش شادی به این دنیا آورده شده. راوی باشگاه مشت‌زنی (چون اسم ندارد او را راوی خطاب خواهیم کرد) متخصص بیمه ماشین است و شغلش ایجاب می‌کند زندگی انسان‌ها را به اطلاعات دفتری تقلیل دهد. هویت و حس سلامت او نیز بر اساس محصولاتی که می‌خرد سنجیده می‌شود. بر تابلوی بیرون آپارتمان او عبارت «جایی برای کسی بودن» نوشته شده و راوی اعتقاد دارد اگر آشپزخانه‌اش را با محصولات آیکیا (شرکت لوازم خانه اروپایی) پر کند آن عبارت به حقیقت خواهد پیوست. نه او و نه آرتور آمادگی پذیرش این احتمال که، به قول تایر دردن، خدا از آن‌ها خوشش نمی‌آید را ندارند. اما باز هم به قول تایلر دردن «تنها پس از دست دادن همه چیز است که آزادی انجام هر چیزی وجود دارد.»

جدا شدن از شرکت و محل کار به این دو نفر اجازه می‌دهد جرقه‌ای در ذهنشان زده شود که مانند آتش گسترش پیدا کند. راوی یک دوست تخیلی نیمه دیوانه و یاغی می‌سازد و آرتور تبدیل به دلقکی آدم‌کش می‌شود. هر چه این مردان هویت شخصی‌شان را کمرنگ‌تر می‌کنند، احساس قوی‌تر درباره این که چه کسی هستند دارند؛ تنها پس از این که تسلیم تخیل می‌شوند همه چیز شروع به واقعی بنظر رسیدن می‌کند. آرتور می‌گوید:«درکل زندگی‌ام نمی‌دانستم که واقعا وجود دارم یا نه. اما وجود دارم. و مردم هم کم‌کم دارند متوجه این مسئله می‌شوند.»

جوکر خواکین فینیکس فایت کلاب

تایلر دردن و جوکر دو رویِ یک سکه هستند (حتی قبل از این که تایلر پروژه مِیهَم را راه بیندازد و به ایجاد آشوب و هرج مرج تغییر مسیر دهد). صحنه‌ای وجود دارد که در آن تایلر سعی می‌کند با خندیدن در حین کتک خوردن صاحب بار را سر عقل بیاورد، این صحنه برای کاری که هث لجر و خواکین فینیکس سعی کردند در نقش جوکر انجام دهند، آموزنده به ‌نظر می‌رسد. منظره لبخند بر صورت زیبا اما له و لورده و خونینِ برد پیت (بازیگر نقش تایلر) اثری فراموش نشدنی درباره قدرتی که مردان با سپر قرار دادن دردشان می‌توانند به دست آورند، می‌گذارد.

دلایل سرخوردگی و عصبانیتی که در باشگاه مشت‌زنی نشان داده شده مشخص و دقیق است اما در جوکر برعکس باشگاه مشت زنی، این دلایل کاملا مبهم باقی می‌ماند. تایلر دردن مظهر نسلی از مردان است که نمی‌توانند بدون نبرد و کشمکش، گَرد ملال را از زندگی‌شان بتکانند، به قول خود تایلر «بردگانی با یقه‌های سفید» یا قربانیان یک آرمان‌شهر مصرف‌گرا، که همه کم و بیش می‌دانند واقعیت ندارد. فینچر (کارگردان باشگاه مشت‌زنی) یکی از باریک‌بین‌ترین کارگردانان عصر ما است و برای نمایش این حس دل‌مردگی از تمام امکانات استفاده می‌کند و تکنولوژی CGI نه چندان قوی آن زمان را برای نشان دادن همه چیز به کار می‌گیرد، از دل و روده‌ خانه مجردی راوی گرفته تا ماده خاکستری مغز او.

از طرف دیگر، جوکر علیه یک جور ناعدالتی مبهم می‌شورد و سرخوردگی دیرینِ ناشی از دیده نشدن را با احساسِ لازمانِ عدم برابری پیوند می‌دهد. بیماری روانی آرتور وسیله‌ای برای پیش بردن روایت است و خوب پرداخت شده، حتی اگر مردم نسبت به درمان این بیماری بی‌تفاوت باشند. به جز آدم‌های جنبش تسخیر وال‌استریت بقیه مردم از روپرت پاپکین خوششان نمی‌آید در حالی که عاشق جوکرند (روپرت پاپکین شخصیت اصلی فیلم The King Of Comedy به کارگردانی مارتین اسکورسیزی است. فیلمی که جوکر شباهت‌های زیادی به آن دارد).

تاد فیلیپس (کارگردان جوکر) قصد داشت داستان معمول پیشینهِ یک ابرقهرمان (Superhero Origin Story) را واژگونه کند، پس آن را تبدیل به داستانی گروتسک کرد. اما فیلم چنان بدون ظرافت قلم زده شده که صرفا نسخه‌ای تاریک و تلخ از همان چیزی است که سعی کرده بود واژگون کند. آدم‌کشی‌های آرتور مشخصا غیراخلاقی‌اند اما این قتل‌ها چنان در مسیر قهرمان ساده‌دل داستان قرار داده شده‌اند که نمی‌شود برای موفقیت او دعا نکرد. در یک فیلم بهتر شاید اصلا هدف فیلم‌ساز همین می‌بود؛ ارزش خیلی از فیلم‌های فوق‌العاده‌ای که الهام بخش جوکر بوده‌اند، فریفتن تماشاگران برای همذات‌پنداری با زشت‌ترین بخش فیلم است. اما جوکر انسجام کافی برای بدست آوردن این خاصیت را ندارد. ما خودمان را با شخصیتی‌هایی مثل تراویس بیکر (نقش اول فیلم راننده تاکسی ساخته مارتین اسکورسیزی) یا جوردن بلفورت (نقش اول فیلم گرگ وال‌استریت به کارگردانی مارتین اسکورسیزی)، علی‌رغم اعمال بدشان هم‌نظر میابیم درحالی که جوکر رسما حول بدترین رفتار‌های آرتور می‌چرخد.

جوکر و fight club joker

جوکر جسارت  باز آفرینی آدم‌بدِ بتمن به عنوان قهرمان شهر گاتم را دارد، اما فاقد شهامت لازم برای بخشیدن یک معنی واقعی به آن است. این مسئله هیچ‌جا به اندازه صحنه آخرِ سوفی آزار دهنده نیست، در این صحنه آرتور (که بر دورِ آدم‌کشی است) را چند لحظه پس از فهمیدن خیالی بودن رابطه‌اش با سوفی می‌بینیم. تمام قسمت‌های دیگر فیلم به تغییر خلق و خوی ناگهانی خشن آرتور منتهی می‌شود و هنگامی که او در حال به قتل رساندن آن سه مرد در مترو یا همکارانش است، ما به تشویق کردن او دعوت می‌شویم.

اما وقتی نوبت به آسیب‌پذیرترین و معصوم‌ترین قربانی آرتور می‌رسد، کارگردان روشش را عوض می‌کند. تاد فیلیپس می‌داند که آرتور در راستای تباهی و خشم فزاینده‌اش باید سوفی را به قتل برساند، اما همچنین می‌داند که نشان دادن قتل سوفی (و شاید حتی فرزندش) به دست آرتور، باعث خواهد شد مخاطبان نتوانند او را به عنوان یک ضد-قهرمان محبوب بپذیرند. تاد فیلیپس که راه فراری برای خودش باقی نگذاشته، ترجیح می‌دهد که صرفا از زیر این مسئله در برود.

باشگاه مشت‌زنی در بیشتر طول فیلم، زبان باز و خود-مهم پندار است، طوری که در اولین دور تماشا کردن کمی بدبین بودم اما اگر حس ‌می‌شود جوکر توسط شخصی ساخته شده که حرف‌های تایلر دردن را به سطحی‌ترین وجه ممکن برداشت کرده (یا نیم ساعت آخر باشگاه مشت‌زنی را نگاه نکرده)، بی دلیل نیست. جوکر تماشاگرانش را خِفت می‌کند درحالی که باشگاه مشت‌زنی به آن‌ها طنابی برای دار زدن خودشان می‌دهد. احتمالا فیلم بیش از حد به فسلفه‌پردازی‌اش افتخار می‌کند و این مسئله کمی توی ذوق می‌زند.

آرتور و جوکر یکی می‌شوند، در حالی که راوی و تایلر دردن آن‌ قدر از هم دور می‌شوند که بتوانند همدیگر را واضح ببیند. فیلم فینچر از میان شکافی که بین روای و تایلر وجود دارد رشد می‌کند و – همانند اثری که قرار دادن صحنه‌های جنسی غیرقابل تشخیص بین کارتون‌ها بر بینندگان می‌گذارد (کاری که تایلر انجام می‌داد) – می‌توان حس کردن که چیز مشکوکی درباره تایلر وجود دارد. این مسئله را می‌توان در بعضی صحنه‌های فیلم حس کرد، مثل آن صحنه‌ای که تایلر یک فروشنده را با تفنگ تهدید و او را مجبور می‌کند ازین پس به نحوی که خودش لذت می‌برد زندگی کند. شاید صبح روز بعد صبحانه آن فروشنده از تمام صبحانه‌هایی که در زندگی‌اش خورده خوش‌مزه‌تر باشد، اما آسیب روحی هیچ‌وقت معلم خوبی نیست. یک صحنه مشکوک دیگر آنی است که راوی با رئیسش به تندی حرف می‌زند و او را تهدید به بازگشت و تکه پاره کردن همه افراد اداره می‌کند. قسمت دیگری که مطمئنا در آن چیزی مشکوک وجود دارد، تیر خوردن شخصی به اسم رابرت پالسون به خاطر نقشش در پروژه میهم است.

فایت کلاب تایلر دردن

باشگاه مشت‌زنی آن‌قدر که در ظاهر بنظر می‌رسد تعلیمی نیست. فیلم علی‌رغم کندوکاوی که در ضعف و ناتوانی مردان هم نسل راوی می‌کند و اعتباری که به سرخوردگی و خشمشان می‌بخشد، راهی برای یافتن رستگاری فراهم نمی‌کند. فلسفه آنارشیستی تایلر خالصانه‌تر از آن است که در یک دنیای واقعی با آدم‌های واقعی (در فیلم مارلا سینگر نماینده این آدم‌هاست) نتیجه دهد و آگاهی رو به رشدِ راوی از این مسئله، مانند یک تصادف به او ضربه می‌زند. او ممکن است منفجر کردن چند آسمان خراش را برای صفر کردن بدهی‌ها، ارزشمند بیابد اما راوی تشخیص می‌دهد آشوبی که تایلر به وجود آورده به اندازه همان نظمی که تلاش برای نابودی‌اش دارد غیر انسانی است.

خب پس او در چه موقعیتی قرار می‌گیرد؟ آتش انداختن در دنیا، همراه کردن کشتار با تشویق و قدردانی از خود و گرفتن دستان کسی که قبول دارد در دوره‌ عجیبی از زندگی‌اش او را ملاقات کرده (مارلا). در این تخریب‌گری طنین امکان ساخت دنیایی بهتر را می‌شود شنید. باشگاه مشت‌زنی تا زمانی که مردم با خودشان برای رسیدن به «چیزی بهتر» در جنگند، ارزش تماشا کردن دارد.

از طرف دیگر، جوکر خودش را در چرخیدن به دور خشمی که برای باشگاه مشت‌زنی صرفا نقطه شروع بود، محدود می‌کند. تاد فیلیپس مانند آرتور تلاش می‌کند ذره‌های خوشحالی را از میان رودخانه‌ای از خشم الک کند، و آرتور مانند فیلیپس نهایتا تسلیم می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که هر دو یک چیزند. این کار شاید در یک فیلم جست‌و‌جوگرانه‌تر جواب دهد. فیلم‌ها قرار نیست سازنده باشند، سینما ذاتا یک جای اخلاقی نیست و نمی‌شود به زور آن را به جایی اخلاقی تبدیل کرد. اگر جوکر به همان سرعتی که من انتظار دارم از یادها محو شود، به خاطر جسارتش در شرور بودن نیست، بلکه به خاطر نداشتن شجاعت کافی در خوب بودن است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (8 مورد)
  • Ms83rezaei
    Ms83rezaei | ۱۱ مهر ۱۴۰۰

    "جوکر تماشاگرانش را خِفت می‌کند درحالی که باشگاه مشت‌زنی به آن‌ها طنابی برای دار زدن خودشان می‌دهد"

    بنظرم این قسمت خلاصه ترین جایه این نقد بود که میشه فایت کلاب و جوکر رو مقایسه کرد

  • ABOOLZK
    ABOOLZK | ۲۶ آذر ۱۳۹۸

    جوکر جوکر جوکر و باز جوکر
    حذب جوکر در راه است .

  • ErF
    ErF | ۲۶ آذر ۱۳۹۸

    ممنون متن خوبی بود خیلی خندیدیم هااااااا

  • ErF
    ErF | ۲۶ آذر ۱۳۹۸

    ممنون متن خوبی بود خیلی خندیدیم هاااااااا

  • الهام
    الهام | ۲۶ آذر ۱۳۹۸

    ترجمه باعث شده بود خوندن متن سخت باشه. متاسفانه علیرغم موافقت با کلیت متن، خوندنش رو بعد از یک سوم ابتدایی رها کردم.

  • هومی
    هومی | ۲۶ آذر ۱۳۹۸

    باشگاه مشت زنی -به غیر از پایان بندیش- چوب به چوب با اقتباس از کتاب چاک پالانیک ساخته شده و اصلاً قابل مقایسه با یه اقتباس آزاد از یه شخصیت کمیک نیست!

  • محمد
    محمد | ۲۶ آذر ۱۳۹۸

    تا وقتی رکورد فروش دستشه به این سادگی از یاد نمیره

  • sajjadbsh
    sajjadbsh | ۲۶ آذر ۱۳۹۸

    «اما وقتی نوبت به آسیب‌پذیرترین و معصوم‌ترین قربانی آرتور می‌رسد، کارگردان روشش را عوض می‌کند. تاد فیلیپس می‌داند که آرتور در راستای تباهی و خشم فزاینده‌اش باید سوفی را به قتل برساند، اما همچنین می‌داند که نشان دادن قتل سوفی (و شاید حتی فرزندش) به دست آرتور، باعث خواهد شد مخاطبان نتوانند او را به عنوان یک ضد-قهرمان محبوب بپذیرند. تاد فیلیپس که راه فراری برای خودش باقی نگذاشته، ترجیح می‌دهد که صرفا از زیر این مسئله در برود.»
    این قسمت متن خیلی مهمه و میتونه کامل مشکلات جوکرو توضیح بده.

مطالب پیشنهادی