ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

آخرین بازمانده از ما
سریال

نقد سریال The Last of Us فصل دوم | قسمت آخر

وفاداری یا انتقام؟!

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی | ۹ خرداد ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۰

قسمت آخر فصل دوم سریال The Last of Us بالاخره الی و ابی را با یکدیگر روبه رو کرد؛ رویارویی که خسارت جان سوزی داشت. از سوی دیگر، روند خشن‌تر شدن بیشتر الی را تماشا کردیم و دیدیم که چه بی پروا آدم می‌کشد.

قسمت آخر سریال The Last of Us، با وجود اینکه یادآوری سکانس‌های مهم از بازی بود، اما به عنوان یک سریال، گویا چیزی کم داشت و آن گونه که انتظار می‌رفت، تمام نشد. با نقد سریال The Last of Us فصل دوم قسمت آخر همراه ویجیاتو بمانید.

فشار‌های سرکوب شده الی

اگر یادتان باشد در قسمت قبلی، مشاهده کردیم که سرافیست‌ها تیری به پای دینا زده بودند. حال در این قسمت، جسی در منطقه امن آمفی تئاتر تلاش می‌کند تا زخم دینا را به روش‌های سنتی و دردناک، درمان کند. خیلی زود الی به آمفی تئاتر بر می‌گردد. اینبار الی است که حسابی زخمی شده است. دینا الی‌ را تیمار می‌کند و زخم‌های پشتش را شست و شو می‌دهد. در این سکانس شخصیت الی که معمولا یک شخصیت قوی و محکم است شدیدا آسیب پذیر شده و با اختیار، همدلی دینا را پذیرا است.

بخوانید: تمامی ایستراگ‌ها و جزئیات فصل دوم سریال The Last of Us تا پایان قسمت آخر

الی در این سکانس نیاز به منفجر شدن دارد؛ اتفاقات قسمت قبلی، فشار‌های روانی زیادی به او وارد کرده است که باید خیلی زود تخلیه شود؛ او به دینا اعتراف می‌کند که نورا تا حد مرگ کتک زد تا به حرف بیاید. او در حین تعریف این قضیه، به این موضوع اشاره می‌کند که سرنخ‌های مبهمی از او بدست آورده است. در نهایت الی با گفتن دیالوگ “فکر می‌کردم سخت‌تر باشه” مهر تاییدی بر تغییر شخصیتی خود می‌زند.

الی با گفتن این دیالوگ، تبدیل شد به همان موجودی که باید. او برای گرفتن انتقام جوئل این موضوع را قبول کرده بود که باید بیشتر از این سنگ دل و بی رحم باشد. در قسمت قبلی او از نیروی خشم و انتقام استفاده کرد و نورا تا سر‌حد مرگ با میله فلزی زد. شاید این کار الی بیشتر از آنکه از روی خشم باشد، از روی تلاش برای تبدیل شدن به یک هیولا باشد.

درد و دل الی برای دینا، در نهایت به اینکه آن روز در بیمارستان چه اتفاقی افتاد و الی چگونه این دروغ جوئل را فهمید کشیده شد. هضم این همه حقیقت توسط دینا، آن هم زمانی که هم زخمی است و هم وسط یک جنگ بزرگ گیر افتاده، کمی دشوار است. در‌واقع این همه اطلاعات در قالب دیالوگ اصلا منطقی و اصولی نیست و حتی گفتنش آنقدر که باید ضروری نبود و به درد سکانس نمی‌خورد.

خشونت تکثیر می‌شود!

صبح روز بعد، جسی همراه با الی به محل قرار خود با تامی می‌روند تا باهم به جکسون بر گردند. در همین حال دینا در آمفی تئاتر تنها می‌ماند. جسی در اینجا نشان می‌دهد که چقدر تامی و شهر جکسون برایش اهمیت دارد. تامی برای او مانند جوئل برای الی است.

در میان راه، جسی ‌و الی به درگیری بین یک سرافیست و اعضای زیاد W.L.F برخورد می‌کنند. ظاهرا شیش نفر از اعضای گرگ‌ها، یکنفر از فرقه را گیر آورده و می‌خواهد او را شکنجه و سر به نیست کند. این چرخه خشونت را پیش از این در قسمت قبل دیده بودیم. با این تفاوت که دفعه قبل فرقه در حال سر به نیست کردن یکی از اعضای گرگ‌ها بود. این سکانس به خوبی روند کنش و واکنش خشونت را به تصویر می‌کشد.

الی با‌ دیدن این صحنه، تلاش می‌کند با اسلحه وارد صحنه شود تا با نحوی آن پسر جوان عضو فرقه را نجات دهد، اما جسی جلوی او را می‌گیرد؛ زیرا این حرکت اصلا منطقی و حساب شده نیست. چنین رویدادی، پیش زمینه‌ای برای یکی از بزرگ‌ترین تصمیمات الی در ادامه این قسمت بود.

در سکانس بعدی، به‌صورت کوتاه نگاهی داریم به رهبر گروه W.L.F که درحال برنامه ریزی برای حمله به جزیره فرقه است. هم زمان در بک گراند صدای شکل گیری یک طوفان را می‌شنویم. طوفانی که می‌تواند پوشش مناسبی برای حمله گرگ‌ها باشد. درست مانند قسمت دوم که هم زمان با بالا رفتن تنش، یک طوفان برفی رخ داد، این طوفان، نیز مخاطب را ناخودآگاه آماده تنش و هیجان می‌کند.

بخوانید: قسمت پایانی فصل دوم سریال The Last of Us با کاهش ۵۵ درصدی بینندگان همراه بود

آیزاک در ادامه از نگرانی‌اش نسبت به غیبت طولانی اوون، مل و ابی می‌گوید. معاون آیزاک در ادامه به شکلی طنز آمیز می‌گوید: “مگه عاشقشی؟” آیزاک ظاهرا ابی را به چشم یک عضو باهوش و فعال می‌بیند که حتی می‌تواند روزی رهبر W.L.F شود. همه این اطلاعات، پیش زمینه‌ای برای فصل بعدی است که احتمالا در مورد شخصیت ابی خواهد بود.

انتقام یا وفاداری؟

طولی نمی‌کشد که طوفان اولین گره خود را به نمایش می‌گذارد. در کتابفروشی که محل قرار جسی و تامی است، گفت و گویی رادیویی رد و بدل می‌شود. طبق این گفت و گو الی و جسی متوجه می‌شوند که تک تیراندازی در نزدیکی حضور دارد به شدت به اعضای گرگ‌ها خسارت وارد کرده است. از آنجایی که اعضای فرقه از سلاح گرم استفاده نمی‌کنند، الی و جسی مطمئن می‌شوند که آن تک تیر انداز تامی است.

در مسیر، الی یک چرخ و فلک می‌بیند که در وسط یک مجموعه آکواریوم است. این همان نشانه‌ای است که نورا به الی داده بود. حالا الی در این سکانس درگیر یک کشمکش می‌شود. انتقام جوئل یا نجات دادن تامی؟ جسی از اینکه الی مورد اول را انتخاب کرد شدیدا دچار بهت و انزجار شد. زیرا حال روبه رویش یک الی‌ خشن را می‌دید که هیچ چیزی جز کشتن ابی نمی‌توانست خشمش را تخلیه کند. در واقع جسی بیشتر از این متعجب شد که مرگ جوئل چقدر توانست الی را عوض کند.

بلارمزی در این سکانس، فوق العاده به نظر می‌رسد. او در بحث مقابل‌ جسی جوری بازی‌ می‌کند که جثه کوچکش به چشم نمی‌آید و از بالا با او صحبت می‌کند. گویا بالاخره شخصیت الی در وجود بلارمزی رفته رفته جا افتاده است.

الی که تا پیش از این نجات جان آدم‌ها برایش بیشتر از هر چیزی ارزش داشت، حال هیچ ارزشی برای جان دیگران به خصوص عزیزانش قائل نمی‌شود و صرفا می‌خواهد ابی را به سزای اعمالش‌ برساند. با این انتخاب الی طوفان شدت بیشتری به خود می‌گیرد. الی در امتداد ساحل، قایقی را مشاهده می‌کند با استفاده از آن می‌تواند به منطقه آکواریوم برود.

اما در این مسیر آبی، ناگهان موج عظیمی روی سر الی فرود می‌آید و او را تا ساحل جزیره سارفیست‌ها می‌کشاند. پیش از این دیده بودیم که این فرقه با افراد غریبه چگونه برخورد می‌کنند. حال الی با تجسمی از خشونتی که خودش در آن قرار گرفته بود مواجه شد. چیزی به سلاخی شدن الی نمانده بود که بوق هشدار از داخل روستا به صدا در می‌آید. ظاهرا اعضای W.L.F به هدفشان رسیدند. 

شعله‌های آتش انتقام

الی توسط یک معجزه از مرگ نجات پیدا می‌کند؛ اما حتی این موضوع نیز او را تحت تاثیر قرار نمی‌دهد و بازهم برای گرفتن انتقام راهی آکواریوم می‌شود. او در این مسیر حتی زمانی را صرف خشک کردن هفت‌تیر جوئل صرف می‌کند تا در لحظه رویارویی تیر داخل اسلحه گیر نکند. 

الی با پیشروی در راهرو‌های تاریک آکواریوم، متوجه صدای اوون و مل می‌شود. این سکانس از نظر کاشت تعلیق، پیشرفت خوبی نسبت به قسمت قبلی کرده است. قاب‌بندی، یک حالت خفگی و سردرگمی را منتقل می‌کند. از طرفی کمبود نور، ذهن مخاطب را ناخودآگاه وادار به تصویر سازی در‌ تاریکی می‌کند.

الی با وارد شدن به حال اصلی، اوون و مل را می‌بیند. الی برای گرفتن اطلاعات از آن‌ها، از روش قدیمی جوئل استفاده می‌کند. اینکه از یکی از آن‌ها می‌خواهد روی نقشه مکان الی را علامت بزند و دیگری جدا علامت بزند. این نشان می‌دهد که روح جوئل به خوبی در‌ وجود الی نشسته است. در واقع الی از شدت فشاری‌ که مرگ جوئل به او وارد کرده، مانند یک مکانیسم دفاعی استفاده کرده و حال برای کمتر کردن استرس خود، جوئل را خودش می‌داند.

اوون در ابتدا وانمود به همکاری با الی می‌کند اما در واقع در حال تلاش به نزدیک شدن به اسلحه زیر میز است. الی وقتی متوجه این موضوع می‌شود، برای نجات جان خود گلوله‌ای را شلیک می‌کند. گلوله‌ای که به هر دو آن‌ها اصابت می‌کند و باعث مرگ آن‌ها می‌شود. الی زمانی که متوجه باردار بودن مل می‌شود، شدیدا دچار وحشت می‌شود و تلاش می‌کند او را نجات دهد. اما کارهای او بی فایده است. چیزی که بیشتر از همه الی را درگیر عذاب وجدان می‌کند، تلاش مل برای‌نجات جان بچه است. اینکه در آن دوران سخت بتوانی از یک بچه در شکم خود نگه داری کنی و سپس خیلی راحت خود را درحال مرگ ببینی، خیلی موضوع دردناکی است.

از طرفی‌ یکی از عناصر این سکانس به شدت تو ذوق می‌زند. در بازی، کشته شدن مل اصلا‌ اتفاقی‌ نبود؛ بلکه الی با تصمیم قبلی اینکار را کرد. اما در سریال ظاهرا خیلی اتفاقی مل کشته شد. این تصمیم سازندگان از غنا و عمق شخصیتی الی کم می‌کند؛ زیرا داستان در‌ درونمایه هدفش از این روایت پر خشونت، ارائه سقوط اخلاقی الی بود.

الی در این سکانس، با وجود تمام کله شقی‌ها و سرسختی‌هایش مقلوب می‌شود. او نمی‌تواند هیچ کاری انجام دهد و خیلی بی حرکت در همان مکان می‌ماند. اینجا الی را داریم که از تمام اهداف و آرمان‌هایش ناامید شده است. الی که زمانی حاضر بود برای نجات جان آدم‌ها، بمیرد، اکنون یک زن باردار‌ را می‌کشد. خشونت اینگونه مانند یک قارچ تکثیر می‌شود.

سقوطی تراژیک

در همین حین، تامی و جسی از راه می‌رسند و الی را پناهگاه خود یعنی آمفی تئاتر می‌برند. الی درگیر کشمکش‌های عمیق و بزرگی است. از طرفی درگیر عذاب وجدان ناشی از کشتار‌های خود است و سوی دیگر این موضوع که با وجود تمام این کشتار‌ها ابی هنوز زنده است، اذیتش می‌کند. او به موضوع فکر می‌کند که اگر ابی را نکشد، تمام کشتار‌های او بی فایده بوده است. از طرفی تامی و جسی درحال آماده سازی مقدمات برگشت‌شان به سمت جکسون هستند.

این سه روز در سیاتل، حوادث زیادی رخ داد؛ اما هیچکدام به اندازه ورود ابی به سالن آمفی تئاتر وحشتناک نبوده است. طبق یک ساختار فیلمنامه‌ای، این سکانس باید نقطه اوج این فصل باشد. جایی که شخصیت‌ها با تجسم کنش‌های خود روبه رو می‌شوند. همان اتفاقی که برای جوئل رخ داد. جوئل در قسمت دوم با تجسم قتل‌های بی امان خود روبه رو شد و الان نیز‌ همان اتفاق برای الی رخ داد.

بخوانید: انتقام، عشق و زوال: فصل دوم «آخرین بازمانده از ما»

جسی و الی با شنیدن صدای گلوله وارد لابی می‌شوند؛ ابی با شلیک گلوله‌ای‌ جسی را‌ می‌کشد. آن هم درست بعد از اینکه یک مکالمه احساسی با الی داشت. سریال The Last of Us در طول این سه فصل تلاش می‌کرد تا مرگ شخصیت‌هایش همیشه جان سوز و تراژیک باشد. در‌واقع این سریال قبل از کشتن کاراکتر‌هایش آن‌ها را به روش‌های مختلف برای‌ مخاطب مهم جلوه می‌داد و سپس آن‌ها را می‌کشت تا مخاطب در‌ آن دنیای آخرالزمانی به چیزی دل‌ نبندد؛ حتی به شخصیت اصلی و محوری خود.

پایان این سکانس درحالی است که صدای شلیکی می‌آید و صفحه سیاه می‌شود. شاید بیشترین چیزی که در این قسمت ضد حال بزند همین موضوع کلیشه‌ای باشد. این روش خوبی برای کاشت تعلیق‌ نیست؛ آن‌هم تعلیقی که باید یک فصل دیگر منتظر برداشت آن باشیم. در نهایت سریال با فلش بک به روز اول سیاتل، نشان می‌دهد که می‌خواهد قصه را از زاویه دید ابی روایت کند و یک فصل را به این شخصیت ارائه دهد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی