ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

نقد فیلم لباس شخصی – تاریخ مجهول ایرانی

پیش از تماشای فیلم «لباس شخصی» باید زاویه نگاه خودتان با این فیلم را بررسی کنید. امیرعباس ربیعی (برنده جایزه بهترین فیلم هشتمین جشنواره عمار) برای نخستین فیلم سینمایی‌اش، لباس شخصی را با تهیه‌کنندگی حبیب‌الله ...

امیرمحمد سلیمانی
نوشته شده توسط امیرمحمد سلیمانی | ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ | ۰۸:۰۵

پیش از تماشای فیلم «لباس شخصی» باید زاویه نگاه خودتان با این فیلم را بررسی کنید. امیرعباس ربیعی (برنده جایزه بهترین فیلم هشتمین جشنواره عمار) برای نخستین فیلم سینمایی‌اش، لباس شخصی را با تهیه‌کنندگی حبیب‌الله والی‌نژاد کارگردانی کرده است. ابراهیم حاتمی‌کیا هم دستیار اول کارگردان بوده و فیلم توسط موسسه هنری رسانه‌ای اوج ساخته شده است. همه چیز برای یک فیلم سیاسی با نگرش راست گرایانه حی و حاضر است.

اسم‌های بزرگی پشت لباس شخصی حضور دارند اما فیلم نه تنها در سطح و اندازه هیچکدام از آن‌ها ظاهر نمی‌شود بلکه حتی نمی‌تواند هویت خودش را داشته باشد. نخستین تجربه کارگردانی ربیعی داستان پیچیده‌ای دارد که فراتر از سطح کارگردان و نویسنده آن است. بنابراین در طول همه ۱۲۰ دقیقه‌اش می‌توانید بزرگ‌بودن لقمه برای عوامل فیلم را احساس کنید. با ویجیاتو همراه باشید.

نقد فیلم لباس شخصی - تاریخ مجهول ایرانی

دنیای سینمایی جدید فیلم‌های سیاسی ایران در سال ۱۳۹۴ و با اکران فیلم‌های «بادیگارد» و «سیانور» آغاز شد. دو موسسه اوج و سیمای مهر وظیفه توسعه فیلم‌هایی را برعهده گرفته بودند که شاید در بعضی مواقع داستان‌ها و جهان‌های متفاوتی داشت اما در نهایت یک خط فکری ثابت و مشخص را نشان می‌داد. توصیف و بررسی این دنیای سینمایی در این نقد ممکن نیست اما لباس شخصی دقیقا در اتمسفری شبیه به همه فیلم‌های این دنیای سینمایی حضور دارد. اما در مقایسه با این آثار، بیش از حد ناامیدکننده است.

آغازی طوفانی که ریشه داستان را ویران می‌کند

دلیل ناامیدکنندگی فیلم تنها به تجربه اندک ربیعی کارگردان محدود نمی‌شود؛ حتی باید گفت ربیعی فراتر از انتظاراتی که از او می‌رفت، ظاهر شده اما داستان فیلم و نوع برخوردی که با آن می‌شود، لباس شخصی را آهسته آهسته به گوشه زمین مسابقه می‌برد و آن را بازنده می‌کند. داستان لباس شخصی سرشار از پیچیدگی‌ها و جزییات غیرقابل انکار است. فیلم به سراغ داستان روزهای پایانی حزب توده رفته و تلاش می‌کند روند بررسی و کشف پشت پرده این شبکه سیاسی را روایت کند. ما با یاسر ۲۸ ساله همراه می‌شویم. او که عاشقانه به مطالعه سیاسی علاقه دارد، توسط برادر بزرگترش به سازمان اطلاعات سپاه معرفی شده تا برای این مجموعه کار کند.

او که در همان ابتدا قرار بوده صرفا در بخش‌های تحقیقاتی حاضر باشد، ناگهان وارد بخش تجسس می‌شود. فیلم تقریبا هیچ توضیحی برای گسترش فعالیت‌های یاسر ندارد. از سوی دیگر، ما هیچ شناختی هم از شخصیت او نداریم. مهدی نصرتی در نقش یاسر از پردازش شخصیت او ناتوان است چرا که فیلم‌نامه همه تمرکزش را بر روی قوه کنجکاوی او قرار داده و از دنیای پیرامون او غافل می‌شود. ما آشنایی محدودی با خانواده‌ی یاسر به دست می‌آوریم که بدون شک یکی از بدترین سکانس‌های فیلم است. اما پس از مرگ دختر او در موشک‌باران تهران، همسر او هم از داستان حذف می‌شود. عجیب‌تر آن که فیلم حتی استفاده قابل قبولی از مرگ دختر شخصیت اصلی‌اش ندارد و ناراحتی او را تنها محدود به صحنه موشک‌باران می‌کند.

به نظر می‌رسد ربیعی که علاوه بر کارگردانی، نویسندگی فیلم را هم برعهده دارد آن‌قدر از روایت داستان سقوط حزب توده هیجان داشته که فراموش کرده شخصیت‌هایش را حتی معرفی کند. در طول فیلم همه شخصیت‌ها به جز تلاشی که برای حل پرونده می‌کنند تنها بحران‌های کوچک درونی‌ای دارند که فیلم وسواس خاصی برای واکاوی آن‌ها هم ندارد. بنابراین لباس شخصی باوجود استعدادی که برای تبدیل‌شدن به یک فیلم پیچیده روانی-سیاسی دارد در نهایت به یک اپیزود طولانی از سریال ۲۴ تبدیل می‌شود که داستان آن در سال‌های دهه ۶۰ ایران روایت شده است.

فضاسازی سینوسی و اختلاف طبقاتی در سطح بازیگران

لباس شخصی تقریبا هیچ بازیگر شناخته‌شده‌ای ندارد. توماج دانش‌بهزادی در نقش حنیف در نخستین تجربه سینمایی‌اش واقعا فوق‌العاده ظاهر می‌شود اما مهدی نصرتی که بازیگر اصلی فیلم است، نقش شخصیتی را پذیرفته که بیش از حد محدودیت دارد. بنابراین نمی‌تواند از هنرمندی‌اش استفاده کامل را داشته باشد. سایر بازیگران فیلم هم به واسطه شخصیت‌پردازی ضعیف داستان به شخصیت‌هایی بیش از حد فرعی تبدیل شده‌اند که تاثیرشان به ارائه اطلاعات سیاسی مهم از وقایع در جریان فیلم محدود می‌شود. بنابراین سطح هنرنمایی بازیگران فیلم نه تنها در باطن‌شان بایکدیگر متفاوت است بلکه به دلیل ناامیدکننده‌بودن فیلم‌نامه در ظاهر هم چنگی به دل نمی‌زند. باز هم عجله کارگردان برای روایت داستان تاریخی‌اش باعث شده فیلم ضربه‌های اساسی بخورد.

نقد فیلم لباس شخصی - تاریخ مجهول ایرانی

اما شباهت باورنکردنی فضاسازی فیلم با فیلم‌هایی مانند «ماجرای نیمروز: رد خون» خیلی هم اتفاقی نیست. محمدرضا شجاعی که در ماجرای نیمروز: رد خون وظیفه صحنه‌سازی فیلم را برعهده داشته در این فیلم هم حضور دارد. اگرچه ربیعی تاکید دارد سلیقه او با محمدحسین مهدویان تفاوت دارد اما شباهت غیرقابل‌انکاری میان فضای فیلم و دنیای سینمایی فیلم‌های سیاسی ایران وجود دارد که بخشی از آن به دلیل تاثیر سازمان اوج بر روی فیلم است. اگرچه طراحی لباس‌ها، گریم‌ بازیگران و بسیاری از صحنه‌های فیلم واقعا در سطح بالایی است اما در برخی تصاویر می‌توان تفاوت شدید فضاسازی فیلم را احساس کرد. در صحنه‌هایی که نیروهای سپاه به دنبال عضو حزب توده هستند، فضای فیلم بیشتر از آن که شبیه خیابان‌های مرکزی تهران باشد، شباهت زیادی با بازارهای مراکش دارد! از آنجایی که فیلم در دهه ۶۰ در جریان است، بسیاری از صحنه‌های فیلم با فناوری‌های سینمایی تغییر کرده‌اند اما جزییات آن‌ها واکاوی نشده که برای مخاطب نکته‌سنج، قطعا سوژه‌های خنده‌داری دارد.

لقمه‌ای بزرگ‌تر از دهان

به همان میزان که امیرعباس ربیعی تلاش کرده با صحنه‌سازی‌ها و جذابیت‌های ظاهری شخصیت‌هایش، داستان پیچیده فیلم را مدیریت کند، لباس شخصی از کنترل او خارج می‌شود. فیلم به تدریج و در طول ۱۲۰ دقیقه تلاشی که برای روایت تاریخ دارد نه تنها پاسخ پرسش‌هایی که ایجاد کرده را نمی‌دهد بلکه سوال‌هایی را مطرح می‌کند که تقریبا پاسخی برای آن‌ها ندارد. اگر تیتراژ آغازین و پایانی فیلم را فراموش کنیم، هیچ نشانی از اقتباس فیلم برمبنای حوادثی واقعی دیده نمی‌شود. فیلم اشاره بسیاری به اثرگذاری نورالدین کیانوری در تغییرات حزب توده دارد اما از شخصیت او در فیلم‌نامه هیچ استفاده‌ای نمی‌کند. داستان اصلی لباس شخصی هم با وجود پیچیدگی‌هایی که دارد، حتی به سادگی روایت نمی‌شود تا بحران‌های بیشتری برای تماشاگر ایجاد نکند.

امیرعباس ربیعی دوست داشته فیلمی اکشن و تاریخی و البته جذاب درباره حوادث نابودی حزب توده بسازد اما آن‌چه او ساخته، یکی از بدترین فیلم‌های سازمان اوج تا امروز است که بودجه را هدر داده؛ فارغ از این که اتفاقات سیاسی مطرح‌شده در فیلم تا چه حد براساس واقعیت است، شاید بهتر بود سازمان اوج کارگردان توانمندتری را برای بررسی داستان حزب توده انتخاب می‌کرد. هرچند به نظر می‌رسد تبدیل‌شدن آن به یک مینی سریال، گزینه جذاب‌تر باشد؛ اتفاقی که بعید نیست در آینده‌ای نزدیک و براساس صحنه‌های همین فیلم رخ دهد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (8 مورد)
  • بی نام
    بی نام | ۲۱ بهمن ۱۳۹۸

    اصلنم معلوم نبود که با غرض ورزی و کینه این نقد نوشته شده...

  • مهدی
    مهدی | ۲۱ بهمن ۱۳۹۸

    داستان نفوذ هست ، که تا همین الان این خط نفوذ وجود دارد .

  • سیاوش صادق زاده
    سیاوش صادق زاده | ۱۶ بهمن ۱۳۹۸

    من در دوران اوج حزب توده نبوده ام، اما تاریخ آن دوران را از زبان نویسندگان مختلف با عقاید مختلف(جانبدارانه، لیبرانانه و مخالف نسبت به این حزب) مطالعه و برای خویش تحلیل و نتیجه گیری نموده ام. جایی ندیدم خدماتی از این حزب به طور قابل قبول و مستحق برای دفاع ذکری آمده باشد. آیا سران و اعضای مطلع حزب توده با زمینه سازی برای تسلط شوروی بر این مملکت به دنبال خدمت به کشور و جامعه ایران بودند؟!!
    قطعاً پاسخ منفی است، البته برای کسانی که صادقانه و مخلصانه به ایران عزیز عشق می ورزند و استقلال و خودکفایی همه جانبه کشورمان در رأس همه ی امور برایشان قرار دارد.
    امروز هم برای عده ای قلیل و ذلیل سلطه گرایانی همچون امریکا و اروپا و به طور کل کشورهای بیگانه و فرصت طلب برای غارت ایران، برای فریب جامعه کشورمان منجی معرفی می شوند، تا اجنبی ها پس از تسلط بر ایران آنانرا بر سرنوشت کشور مسلط نمایند. زهی خیال باطل. البته دیر یا زود و به وقت مناسب تمامی آنان باید پاسخ گوی خیانت هایشان در هر لباس و منصبی باشند.
    نویسنده باید از خود می پرسید چرا قبل از این فیلم سینمایی از اعمال پر از خیانت این حزب تهیه نشده است؟

  • میلاد
    میلاد | ۱۴ بهمن ۱۳۹۸

    تعریف و تمجید از آمریکا + دیکتاتور نشون دادن چین + تخریب دست آوردها و کارهای حزب راست گرای ایران = دستمایه ی مقالات تیم ویجیاتو ،دیجیاتو ، روزیاتو با تامین درآمد از منبعی نامعلوم....

    • مترسک
      مترسک | ۱۴ بهمن ۱۳۹۸

      دیکتاتور «نشون دادن» چین؟! مگه دیکتاتور نیست؟ ?
      دست‌آورد«ها»؟ یکی از اون «همه» رو می‌شه اسم ببری؟

    • Ramin
      Ramin | ۱۴ بهمن ۱۳۹۸

      دیگه بالاخره باید دوستانی در جبهه خود بدبخت پنداری ایران فعالیت کنن که این سایت های این کارهای مخلصانه رو انجام میدن

      • محمد
        محمد | ۲۲ بهمن ۱۳۹۸

        جبهه بدبخت پنداری که میگی اسم اصلیش جبهه راستگویی هست
        جبهه شما و امثال شما هم جبهه دروغگویی و و وقاحت

  • رضا هاشمی
    رضا هاشمی | ۱۴ بهمن ۱۳۹۸

    البته فکر میکنم حاتمی کیا مشاور کارگردان بوده نه دستیار اول کارگردان

مطالب پیشنهادی