نقد فیلم The Two Popes – افسانه دروغین
یکی دیگر از پروژههای پرسروصدای نتفلیکس در سالی که گذشت، روی موضوعی دست گذاشته که حساسیت ویژهای دارد و علاوه بر وجهه هنری، برای نتفلیکس از نظر اقتصادی دارای اهمیت زیادی است. فیلمنامه این عنوان ...
مضامین بزرگ داخل گیومه
فیلم The Two Popes داستان سادهای دارد که کمابیش از واقعیت الهام گرفته شده؛ کلیات ماجرا در این فیلم تقریبا درست و واقعگرایانه به تصویر کشیده شدهاند و این جزئیات هستند که زاده تخیلات شخص مککارتن محسوب میشوند. او در حقیقت این داستان را برای این خلق کرده که به سؤالهای رایج در مورد استعفای «پاپ بندیکت» پاسخی خیالی دهد. اما روند فیلم تنها به این سؤال مربوط نمیشود و این پرسش برای این مطرح میشود که بیننده به دنیایی از سؤالات حیاتی دیگر وارد شود. داستان از مرگ «ژان پل دوم» و رأیگیری برای تعیین جانشین وی آغاز میشود. در مراحل ابتدایی فیلم، شاهد انتخاب شدن کاردینال «راتزینگر» هستیم که در نهایت نام پاپ بندیکت را برای خود برمیگزیند.
از همینجاست که پرداختن به شخصیتهای اصلی فیلم نیز شروع شده و گامهای محسوس و محکمی در این راستا برداشته میشود. اسقف اعظم بوئنوس آیرس، «خورخه ماریو برگولیو»، برای حضور در رأیگیری فراخوانده شده و علیرغم میل باطنیاش، خود را در میان این همهمه و هیاهو مییابد. از همینجا شاهد جنبههای سیاسی فیلم هستیم و میفهمیم که او طرفدار اصلاحات است. برگولیو عقاید خود را شکل داده و طبق فرآیندی که آن را در ادامه فیلم «تغییر» میخواند، در مسیر متفاوتی نسبت به دیگر همتایان خود قرار گرفته. در عوض، راتزینگر مخالف اصلاحات است و حفظ وضعیت سنتی را ترجیح میدهد. مخاطب با چنین زمینهچینی خاصی متوجه میشود که فیلم قرار است درباره رویارویی این دو تن به همراه باورها و ایدئولوژیهای متفاوتشان با یکدیگر باشد.
میتوان فیلم The Two Popes را به دو بخش اصلی تقسیم کرد که هر کدام، ضمن داشتن تشابهاتی در رویکرد، از تفاوتهای چشمگیری در پرداخت و داستانگویی بهره میبرند. بخش اول، تقابل دو شخصیت اصلی است که مرحله به مرحله، محسوستر شده و واضحتر دیده میشود. از واکنش راتزینگر به ملودی بند معروف ABBA که با سوتزدنهای برگولیو در سرویس بهداشتی به گوشش رسید و عدم ادای احترام وی به برگولیو در میان جمعیت، تا مخالفتهایی لفظی و آشکارا که در اقامتگاه تابستانی رخ میدهند. هر چند مخاطب از دید برگولیو به تمامی ماجراها مینگرد و پرسپکتیو او را حس میکند.
چنین موضوعی باعث میشود که فیلم را تقابلی بیطرفانه نبینیم. در The Two Popes انتخابی به مخاطب داده نمیشود تا طرف خودش را مشخص کند و اختیار عقیدهاش را در اختیار بگیرد. بالعکس، از همان صحنه ابتدایی شاهد محبوبیت برگولیو هستیم و در ادامه فیلم نیز علاقه مخاطب به او بیشتر میشود. درست است که در بخش دوم فیلم، شاهد گناهکار نشان دادن برگولیو هستیم (که باز هم جانبدارانه است و تنها ملامت وی این کار را برای بیننده بد میکند)، اما همچنان بدون وجود پرداختی مناسب برای این دو طرز نگاه مخالف و متضاد، آنطور که باید تأثیرگذار نیست و بیننده را در میانه داستان گمراه میکند.
بخش دوم دیگر در رابطه با درگیری این دو شخصیت نیست و این تقابل کنار گذاشته شده. شاید شیوه کنار گذاشتن این درگیری کمی عجیب باشد، اما به معنی بد بودن آن نیست. بهجای اینکه به تدریج شاهد کمرنگ شدن این رویارویی باشیم، نویسنده تصمیم گرفته آن را از نقطه مشخصی به بعد کنار بگذارد. در اولین دیدار برگولیو و پاپ بندیکت در اقامتگاه تابستانی، ایدئولوژی کارنیوال آرژانتینی مطرح میشود و پاپ نیز مخالفتش را در بحثی زیبا نشان میدهد، اما از آنجا به بعد دیگر فیلم به طور محسوس درباره مناظره دینشناسانه این دو نیست و ماجرا شخصیتر میشود. به همین سبب، مسائل دینی به زیرمتن منتقل میشوند و این به گستردگی دید مخاطب بستگی دارد که آنها را درک کند.
در همین بخش است که فلشبکها نمایان میشوند و فرم روایی تغییر میکند. چنین حالت داستانگویی مرا به یاد دو فیلم The Last Emperor از «برناردو برتولوچی» و Citizen Kane از «اورسن ولز» انداخت. روایت از همان ابتدا به برگولیو و برخی اوقات به پاپ بندیکت معطوف میشود و در خط داستانی اصلی ما شاهد آنها هستیم. روایت از این دو شخصیت جدا نمیشود و حالت دانای کل به خود نمیگیرد. همانند همشهری کین، در اینجا هم دو ماجرا داریم. در همشهری کین، یکی جستوجو برای یافتن معنای «رزباد» در زمان حال و دیگری ماجرای زندگی کین در گذشته. در دو پاپ، یکی به تقابل پاپ و برگولیو و دلیل این ملاقات مربوط میشود و دیگری، به داستان گذشته برگولیو. از همان ابتدا، ما شاهد انتهای فیلم هستیم (بلیط گرفتن برگولیو که دیگر پاپ فرانسیس شده) و به گذشته بر میگردیم تا از انتخاب راتزینگر داستان را دنبال کنیم. با گذشت زمان برای چند سال، مجددا به گذشته برمیگردیم؛ اما گذشتهای دورتر که تکامل شخصیتی برگولیو را برای بیننده سبب میشود.
نکته مهم در این میان این است که در دو پاپ با دو داستان روبهروییم و فلشبکهای فیلم با عنوانی همچون 8 1⁄2 از «فدریکو فلینی» تفاوتهایی دارند. فلشبکهای هشت و نیم که با رؤیا درآمیختهاند، حالت ذهنی دارند و ذهنیت «گوئیدو» را به نمایش میگذارند. آنها خودشان نیز بخشی از داستان بهشمار میآیند و به همین دلیل میان فلشبکها، رؤیاها و دنیای واقعی مرز مشخصی نیست. هشت و نیم اساسا یک داستان را روایت میکند و میکوشد میان دنیای ذهنی گوئیدو و دنیای بیرون یکپارچگی بهوجود بیاورند. در دو پاپ، فلشبکها بیانگر ذهنیت برگولیو هستند و راوی (همان برگولیو) بیطرف نیست. او مدام خود را ملامت میکند و خودش را مقصر وقایع میداند. با این حال، مرزی واضح بین دو خط داستانی دیده میشود که باعث شده هضم روایت برای بیننده راحتتر باشد.
دوربین سیال «میرلس» خودش را محدود به نمایش احساسات راوی میکند و آزادانه به همهجای آرژانتین ۱۹۷۴ سرک نمیکشد، بلکه تمرکز خود را روی بازنمایی برگولیو گذاشته و حتی ماجرای دستگیری همراهان سابق وی را که در غیاب او رخ داده، با لحنی تعریف میکند که گویی این داستانی است که برگولیو برای سالها برای خودش تعریف کرده. نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که با توجه به مرز مشخص بین خطوط داستانی، در بسیاری از مواقع بازگشت به زمان حال با شوک همراه است؛ چراکه داستان گذشته جذابتر و پرفرازونشیبتر از داستان زمان حال است.
غریبگی آشنا
موضوعی که در مورد فیلمهای دارای چند خط زمانی وجود دارد، حفظ انسجام و لحنی درست برای داستانگویی در نقطههای مختلف پیرنگ است. ارتباطگیری موارد مختلف در یک داستان، باعث میشوند شاهد پیوستگی روایی و احساسی باشیم و تأثیرگذاری چند برابر شود. به همین دلیل است که بسیاری از کارگردانان برای خلق انسجام به موتیفها روی میآورند و میزانسن را بهگونهای طراحی میکنند که تفاوتها یا حتی شباهتها این امر را ممکن سازند. در دو پاپ هم گاهی تضادها بیشتر به چشم میآیند و گاهی شباهتها. در برخی موارد، با زیرکی تمام از برهمکنش این دو استفاده میشود و مورد مشابهی به کار گرفته میشود که دارای تفاوتهایی اساسی است. در ادامه این موارد را توضیح میدهم.
بیایید از ساعت مچی هوشمند راتزینگر شروع کنیم که یکی از هوشمندانهترین ابزارهای خلق انسجام در فیلم است. این ساعت برای این به راتزینگر داده شده که تعداد گامهایش را بشمارد و بتواند سلامتی باقیماندهاش را حفظ کند. هنگامی که او میایستد، مدام به او یادآوری میکند که باید به حرکتش ادامه دهد تا به هدف ده هزار قدم روزانهاش برسد. اما این ایستادن تنها توقف فیزیکی نیست و به حالت روحی و عقیدههای او نیز ربط دارد. این یادآوری در حقیقت هشداری است که به او میگوید باید مجددا به عقایدش زمان بدهد، آنها زیر سؤال ببرد و در نهایت، اگر توانست مسیری رو به بهبودی پیدا کند، «تغییر» کند. تغییری که جایی در فیلم توسط خودش مصالحه کردن خوانده میشود و در ادامه فیلم، متوجه تفاوت تغییر و مصالحه شده و سخنش را اصلاح میکند. در انتهای فیلم، ساعت هوشمند پاپ فرانسیس به او یادآوری میکند که او نباید بایستد و دوباره فقط به وضعیت جسمانی وی اشاره ندارد، بلکه منظور این است که او باید در مسیر پختگی خود حرکت کند و تغییرات پیشین خود را مجددا زیرسؤال ببرد.
فوتبال یکی از موارد مهمی است که باعث شده حس صمیمت بیشتری نسبت به برگولیو پیدا کنیم و از آن برای القای مضامین خاص استفاده شده. از همان اول به این علاقه اشاره میشود و در طول پرده ابتدایی، نقشی جزئی را ایفا میکند. در پردههای بعدی این نقش پررنگتر شده و برای بیان احساسات درونی شخصیت مورد استفاده قرار میگیرد. برای مثال، وقتی برگولیو در کافه مشغول تماشای فوتبال است، شاهد توهین یکی دیگر از تماشاگران به پاپ بندیکت هستیم که باعث میشود برگولیو به شدت ناراحت شده و آنجا را ترک کند. در فلشبکها، از بیان تاکتیکهای فوتبال برای اشاره به درسهایی که او گرفته، استفاده شده و در نهایت، بخش پایانی برای به تصویر کشیدن صلح میان دو شخصیت و صمیمیت بهوجود آمده، از تماشای فینال جام جهانی استفاده میکند.
مایههای تکرار شونده فقط به این موارد محدود نمیشوند و با پرسه زدن در لایههای مختلف معنایی هم میتوانیم چنین مواردی را یافت کنیم. از اشاره به مارکسیسم گرفته و تأثیرات این مکتب بر درگیریهای درونی آرژانتینی؛ تأثیراتی که با اشاره غیرمستقیم، متوجه میشویم در دنیای کنونی نیز جریان دارند و میتوانند باعث شکلگیری اقداماتی باشند. حتی خروج از درب نیز از این مایههای تکرارشونده است که مرا به یاد خروج حضرت آدم و حوا از باغ عدن انداخت. نکتهای که در مورد ایدئولوژی فیلم دو پاپ وجود دارد، اشاره به این است که خود دین با سنتگرایی و مقاومت در برابر تغییر باعث ایجاد فاصله بین خودش، رهبرانش و پیروانش با دیگر مردم شده. رویکرد فیلم در ابتدا خبر از مناظرهای فلسفی و دینشناسانه میدهد ولی بعد از مدتی شخصیتر میشود.
شاید یکی از اتهاماتی که به کارگردانی میرلس در این فیلم زده میشود، «هالیوودی» بودن آن است. هالیوودی بودن صرفا به معنی بد بودن یک اثر نیست و حتی میتواند معنای برعکسی نیز بدهد، اما وقتی در مورد کارگردانی صحبت میکنیم که آثاری مانند City of God را کارگردانی کرده و در کارنامهاش تا کنون اثری پیدا نمیشود که تنها انگلیسیزبان باشد، شاید بار منفی و نامناسبی را القا کند. به همین دلیل است که فرم کارگردانی وی در این اثر، کاملا در تضاد با استاندارد رایج است و در روزهایی که کاربرد زومها کمتر شده و کارگردانان به شاتهای باثباتتری روی آوردهاند، مشاهده میکنیم که دوربین به شیوه مستندواری زومهای پیدرپی را به کار میگیرد. همچنین این موضوع باعث شده لانگشاتهای باشکوهی که با طراحی صحنه مثالزدنی فیلم (به کمک CGI) همراه شدهاند، بیشتر به چشم بیایند.
حتی حرکات دوربین و رنگبندیها نیز همزمان ما را به عنوان تماشاگری غایب حفظ کرده و حس درونی شخصیتها را آشکار میسازند. در آغاز فلشبکها، برای اینکه حال و روز برگولیوی جوان را درک کنیم، فیلم سیاه و سفید میشود و علاوه بر القای حس نوستالژیک و خاطرهوار، غم غالب را نیز به تصویر میکشد. در دیگر بخشهای فلشبکها هم حالت تصویر کمابیش آنالوگ شده و با گذشت زمان و به تدریج، این افکت کاهش مییابد تا گذر زمان را آشکار سازد. شاید بتوان تصمیم او برای استفاده از زبانهای دیگری همچون ایتالیایی، اسپانیایی و لاتین را هم به این موضوع نسبت داد. این امر موجب شده اثر واقعگرایانهتر به نظر برسد و این نظر به مخاطب تحمیل شود که فیلم کاملا واقعی است. البته به ثمر رساندن این مهم چندان هم بیدردسر نبوده و صداگذاریها و دوبلههایی فوقالعاده هماهنگ از نظر تُن صدایی و حرکات لبها آن را ممکن ساختهاند.
در پایان فیلم، برگولیو و راتزینگر هر دو به آرامشی نسبی میرسند و با مسائل مختلف کنار میآیند. آنها هر دو یاد گرفتهاند که نباید از تغییر بترسند و آن را با مصالحه اشتباه نگیرند. هر دوی آنها فهمیدهاند که از نفرتورزی کاری به درستی پیش نمیرود و این برقراری دیالوگ و طلب بخشش است که انسان را به رستگاری میرساند. دو پاپ برای فیلمی که همانند «دوازده مرد خشمگین» از «سیدنی لومت» طرح سادهای دارد، پیچیدهتر جلوه میکند و بازی با گذشته باعث شده ما هم همانند برگولیو به گذشتهمان نگاه کنیم و از اندوهی که در آنجا نهفته است، درس بگیریم. شاید هدف سادهتر فیلم هم همین باشد. اینکه به بیننده بیاموزد خاطرات و گذر زمان هر چقدر هم که دردناک باشند، ما را به جلو میبرند. گاهی اوقات باید خود را رها کنیم و همانند برگولیو گذر ایام را با رقص جشن بگیریم.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.