ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم عامه‌پسند – منظورش جشنواره‌پسند است

اگرچه فیلم‌های ایرانی که به طور مشخص از زنان بگویند، زیاد نیستند اما تعدادی که دنیای زنان را به خوبی درک کرده و تصویر کرده باشند از این هم کمتر است. اهمیتی هم ندارد که ...

مینا سهیلی
نوشته شده توسط مینا سهیلی | ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ | ۱۸:۱۹

اگرچه فیلم‌های ایرانی که به طور مشخص از زنان بگویند، زیاد نیستند اما تعدادی که دنیای زنان را به خوبی درک کرده و تصویر کرده باشند از این هم کمتر است. اهمیتی هم ندارد که پشتِ این دوربین یک زن ایستاده باشد یا یک مرد. چنانچه مجموعه آثار منیژه حکمت به عنوان نویسنده و کارگردانی که مدام از زنان می‌گوید، اثرگذار نیستند و آخرین فیلمش(جاده قدیم) از همه بدتر است. تهمینه میلانی وضع بهتری نسبت به او دارد اگرچه فیلم‌هایش از تک‌بعدی‌نگریِ گاها افراطی رنج می‌برند. در این میان فیلم «رگ خوابِ» حمید نعمت الله یا «من ترانه 15 سال دارمِ» صدرعاملی یا برخی از فیلم‌های داریوش مهرجویی به عنوان نمونه هایی از فیلمسازانِ مرد بهتر و تاثیرگذارتر هستند.
بنابراین ساختِ فیلم‌هایی با محوریت کاراکتر زن به این راحتی‌ها نیست. از این رو کمتر فیلمسازی در ایران به طور پیگیر درباره زنان، مخلوقاتی پیچیده‌تر از مردان، فیلم ساخته است. حالا سهیل بیرقی رسما پا به این عرصه سخت گذاشته و هر سه فیلمش پیرامون زنان هستند؛ «من»، «عرق سرد» و اینک «عامه‌پسند». باید دید بیرقی واقعا درگیر مسائل زنان است یا اصلا چیزهای دیگری را دنبال می‌کند. ویجیاتو را در نقد فیلم عامه‌پسند همراهی کنید.

  • نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان: سهیل بیرقی
  • بازیگران» فاطمه معتمد آریا، هوتن شکیبا، باران کوثری

نقد فیلم عامه‌پسند

اگرچه عنوان فیلم‌های مهرجویی(سارا، لیلا و..) فریاد می‌زنند که با آثاری با محوریت یک زن طرفیم اما درباره بیرقی از این خبرها نیست. عنوان فیلم آخر او از همه پرت‌تر است. بهتر است ابتدا نگاهی کلی به ماجرایِ آن بیندازیم و سپس سه‌گانه‌ی نه چندان قابل توجهِ این کارگردان را یک بررسی اجمالی کنیم.

فهیمه میربُد (با بازی خوب و البته نه چندان متفاوتِ فاطمه معتمدآریا) نام زنی ست که خانه و کاشانه را ناچارا ترک کرده و به شهر کوچکی آمده است تا از صفر زندگی‌اش را شروع کند. او می‌توانست قبول کند که در رفاه باقی بماند اما به شرط تحملِ خوشگذرانی‌های شوهرش با این و آن. اما کدام زنی «یک تکه آشغال بودن در یک قصر مرمری» را تحمل می‌کند؟ پس درحالیکه از انتخاب شجاعانه او آن هم در سن میانسالی راضی هستیم، روندِ مستقل شدنش را در شهر جدید دنبال می‌کنیم. شهری که قواعدش چه فهیمه بخواهد و چه نخواهد بر او تحمیل می‌شود.

اگر فیلم را ندیده باشید با خواندن این دوخطی امیدوار می‌شوید که یکی از حرف‌های دل ما زده شده است. اما بیرقی این دو خطی را به گونه‌ای ساخته که تقریبا اصل مسئله‌ی زنِ مستقل به حاشیه می‌ورد و جایش را زنی نابالغ و ساده‌لوح می‌گیرد. زنی که خودرای و حرف‌گوش نکن است و فیلمساز مدام می‌خواهد تصمیمات ضربتی و ریسکی او را تشویق و بعد از شکست، مدام به او ترحم کنیم. تا جایی این رویه ادامه پیدا می‌کند که ما دیگر هم‌صدا با افسانه(با بازی پرکششِ باران کوثری که حداقل رنگ و بویی به فیلم داده) و پسرِ فهیمه به کاراکتر اصلی داستان می‌گوییم: «انقدر تند نرو یکم مراقب باش آخه».

منتها از نظر سهیل بیرقی این حرکات کور و بی‌فکرانه کاملا قابل افتخار است، جای دوربینش و پیکان همذات‌پنداری مداومش بر روی فهیمه، همین را به ما می‌گوید. کل ایده‌ی بیرقی برای سیر و سلوک فهیمه همین است. زنی که به دنبال خودشناسی نیست و بعد از شکست در کافه‎ داری، بی‌معطلی سراغ جای دیگری می‌رود و اندک زمانی برای آموختن نمی‌گذارد. لااقل در عمل چنین چیزی را نمی‌بینیم و تمرکز فیلم روی نداشته‌های زن است نه تلاشِ منطقی برای توانا شدنِ او. در واقع هیچ دگرگونی درونی در فهمیه رخ نمی‌دهد.

از جمله ترفندهایی که باعث می‌شود کارتان دیده شود

فیلم عامه‌پسند مثل فیلم «من»، مملو از نماهایی از زنِ منفرد و صدای مردانِ خارج از قاب است. نود و نه درصد مردان فیلم عامه‌پسند طبق این توضیح از دید ما خارجند. صدای اغلب‌شان حاکی از مشورت دادن به فهیمه‌ و صدای اکثر‌شان تحکمی و اخطار دهنده است. مردانی که مدام وارسی و صاحب‌داری می‌کنند(از جمله پسرِ فهیمه) و نمی‌دانیم چه دلیلی برای این همه دیالوگ‌های تکرارشونده میان زن و این جماعتِ مردان وجود دارد. گویا فیلمساز تصور کرده که با بالا و پایین کردن بانک‌ها و ادارات و پیش کشیدن بحث بیمه و ... می‌تواند ملتفت‌مان کند که فیلم واقعا درباره حقوق زنان است اما اشتباه نکنیم. این فقط نوک زدن به بحث‌های مهم است و فیلمساز همچنان از تحقیق روی مسائل حقوقی و اجتماعی زنان که جای کار بسیار دارد، طفره رفته است. همان کاری که دقیقا در بحث‌های حقوقی فیلم «عرق سرد» از او شاهد بودیم.

در این میان تنها مردِ حاضر در فیلم (هوتن شکیبا) کاراکتری نامعلوم است که فیلمساز محض پیروی از مُد روز آن را در فیلمنامه‌اش جاسازی کرده است. اگر یک ترانس سکشوال است پس چرا رنجی ندارد و فقط درگیر حرکات یوگا و کوچ کردن از این خانه به آن خانه است. اگر هم از انحرافات جنسی دارد چه احتیاجی به حضورش در این فیلم است؟ فیلمساز دقیقا دنبال چیست؟ البته روشن است که در فیلمِ نه چندان قصه‌محورِ بیرقی قرار بوده مقوله‌های مثل هم‌جنس‌گرایی چپانده شود تا شاید به دیده شدنِ فیلم کمکی برساند.

از طرفی دیگر تقطیع و جابه‌جایی نماها در تدوین فیلم، نه کاری خاص و جذاب است و نه به حس ما نسبت به ماجرا کمکی می‌کند. تنها کارایی‌اش این است که کارگردان حسی از پیچیده بودنِ ماجرا به مخاطبش بدهد درحالیکه خبری از عمق و پیچیدگی نیست. این نوع تدوین تنها باعث پرش لحظه‌ای ما از فیلم می‌شود. گاهی هم مجبورمان می‌کند قابی با صدای دیستورت شده را بار دیگر ببینیم و اذیت شویم؛ جیغ و فریاد مردِ طلبکار و فهیمه در کنار صدای افتادن مواد غذایی روی زمین. در باقی صحنه‌ها نیز فریادها در فیلم کمی تا قسمتی آزاردهنده بودند. تکراری بودن دیالوگ‌ها در این فریادها اوضاع را بدتر هم می‌کرد.

فیلم بعدی بیرقی را حدس بزنید

بد نیست که از مولفه‌های بسیار تکرار شونده در سه‌گانه او نیز مطلبی بگوییم بلکه با این نقد دلسوزانه، دیگر کمتر شاهد چنین فیلم‌هایی به اسم زنان باشیم.  اصولا چیزی به نام کارگردانی و دکوپاژ در کارهای بیرقی وجود ندارد. دست کم در نود درصد مواقع. لوکیشن‌های تکرار شونده در فیلم‌‎‌های او (قبرستان، آپارتمان، خیابان) و صحنه‌های دیالوگ‌محورِ پشت سر هم که همگی در خدمت انتقال پیام‌هایی شبیه به هم هستند، از مهم‌ترین ویژگی‌های کلی آثار بیرقی است.

تم همیشگی آثار او سرشاخ شدنِ مدام زنان فیلم علیه یکدیگر است. حتی زنان هم با هم نیستند. افسانه در برابر فهیمه، سرپرست در برابر افروز، زنان مختلف دیگر در برابر آذر. جالب است بدانید که نه تنها کاراکترهای مرد در فیلم‌های بیرقی عمدتا پیاده، خالی از شعور و ابله فرض می‌شوند(بخصوص عرق سرد) که حتی کاراکتر اصلی که یک زن است مدام رو به زوال می‌رود. فیلمساز حتی دلش برای کاراکاترِ روی هوایش هوتن شکیبا نمی‌سوزد و او را نیز در نهایت به یکی از بی‌شعورهای فیلم تبدیل می‌کند. این حرکتِ فیلمساز دیگر زیادی عجیب بود و به تنها مردِ مثلا خوب فیلم هم رحم نکرد.

اساسا فیلمساز حرفی برای گفتن ندارد مگر گردآوردنِ عواملی که پسند جشنواره ها است. آدم‌هایی با گرایشات مذهبی و با پوشش مذهبی چهره منفی در کارهایش دارند و از دایره همذات‌پنداری ما بالاجبار خارج می‌شوند. فیلم او عملا دارای سوگیری‌ است و این موضوع با فیلم داستانی که متکی  بر دراماتیک‌سازی مفاهیم و بی‌پرده سخن گفتن است، تناقض دارد.

قواعد، قوانین و ساختارهای اجتماعی مقوله‌هایی هستند که بیرقی به طور مداوم اصرار دارد زنان فیلم‌هایش از آن‌ها عدول کنند. ای کاش واقعا ساختارهایی را نشان‌مان می‌داد که نیاز به اصلاح دارند و زنانِ مورد نظرش را علیه آن‌ها می‌شوراند. اما قضیه اصلا در آثار این فیلمساز جدی و قابل پیگیری نیست. نه قانونی در فیلم ساخته می‌شود نه نقدی دقیق به آن مطرح می‌شود و نه حتی یک قدم برای اصلاح برداشته می‌شود؛ کنش‌های زنان همه به پوچ می‌رسند. چون اساسا فیلمساز ریاکارانه به سراغ مقوله‌ی مهم زنان آمده و آن را دست‌آویزی برای حرف‌هایش قرار داده است. چه چیزی زشت‌تر از ریاکاری چندین و چند ساله‌ی چپ و راست به بهانه‌ی حقوق زنان.

در فیلم «من» عملا با قانون‌شکنی آذر طرفیم و در فیلم عرق سرد با زنی که بخاطر منافعش دروغ‌ها می‌گوید و هیچ تعهدی را برنمی‌تابد. اصلا بهتر بود اسم این فیلم را هم «من 2» می‌گذاشت؛ آنچه بارز است منیت و خودخواهی ست و نه عرقِ ورزش. در فیلم عامه‌پسند نیز با اینکه با فهیمه‌ای مظلوم طرف هستیم اما او هم انگار باید به طور کامل از عرف و شرایط جامعه‌ای که به آن ملحق شده و حاضر شده‌اند با او همکاری کنند، به سان یک بولدوزر  رد شود. گویا گذر بی‌محابا از همه عرف‌ها هنر است.

نمی‌دانم چنین افکار سطحی از کجا نشات گرفته که هیچ کدام از عوامل فیلم این را از خود نمی‌پرسند. اصلا مگر در پایتخت به راحتی مجوز تمرینات ورزشی مختلط را می‌دهند که در یک شهر کوچک بدهند؟ اصلا مگر این حضور التقاطی انقدر مهم است که فهیمه با کلی قرض و قوله، حاضر می‌شود کارش را سرش قمار کند. واقعا مسئله فیلم، فهیمه و دردهای فهیمه است یا بیان چیزهای دیگر؟ چرا دیالوگ‌های «من بدبختم هی بهم زور می‌گید» باید چنین بولد و تکرار شود. آیا نمی‌شود به سراغ حقوق اصلی و مهم زنان رفت بدون اینکه قضیه را تا این حد سخیف کرد؟ فیلم اگرچه رگه‌های رقیقی از فمینیسم دارد اما حتی به اندازه یک فیلم تاثیرگذار فمینیستی هم نیست که بخواهیم جدی‌اش بگیریم و بیش از این درباره‌اش حرف بزنیم.

جمع‌بندی

با همه این توضیحات می‌توانم بگویم تا اطلاع ثانوی سهیل بیرقی تا به اینجای کار بدترین کارگردان مرد بوده که درباره زنان فیلم ساخته است. او با همان تعریف اشتباهش از زن مستقل، مدام فیلم می‌سازد و به عقب برمی‌گردد. زنان فیلم‌های بیرقی درست مثل اکثر فیلم‌های زن‌محورِ سینمای ایران، یا به شدت معمولی و حتی گاهی پایین‌تر از معمولی هستند (مثل فهمیه‌ی فیلم عامه‌پسند) و یا خلاف‌کار، نامتعادل، غیرمنطقی، خودخواه و پرمسئله هستند(آذر و افروز در من و عرق سرد). این چنین پرداخت‌هایی را با مقوله‌های هم‌جنس‌گرایی، مردسالاری، موکشیِ زنان و ... ترکیب کنید تا ببینید به چه معجونی می‌رسید.

خبری از زنان رمان‌هایی مثل «فرنگیس»، «دا» و «می‌خواهم زنده بمانم» نیست. آن زنان گویا برای روی پرده آمدن زیادی باارزشند و «ارزش» واژه‌‌ای است که عده‌ای آن را شعاری می‌دانند و مفاهیم نخ‌نمای خودشان را واقعیت می‌پندارند. نظر من این است که وقت خود را با کسانی که به اسم زنان، فیلم‌هایی ضد آنها می‌سازند تلف نکنید.

 

 

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی