نقد فیلم خروج – این فیلم سفارشی نیست
در ابتدا چیزی به نام ژانرِ «دفاع مقدس» وجود نداشت. احتمالا زمانیکه حاتمی کیای جوان «دیدهبان» و «مهاجر» را میساخت و از دغدغهی مادام العمرش نسبت به «دفاع هشتساله» حرف میزد، کسی فکرش را نمیکرد ...
در ابتدا چیزی به نام ژانرِ «دفاع مقدس» وجود نداشت. احتمالا زمانیکه حاتمی کیای جوان «دیدهبان» و «مهاجر» را میساخت و از دغدغهی مادام العمرش نسبت به «دفاع هشتساله» حرف میزد، کسی فکرش را نمیکرد یک ژانر بومی در حال ساخته شدن باشد. جالب است که باز همین کارگردانِ جریانساز به سراغ کلمه کلیدی این سالها یعنی «اعتراض» رفته است. اصلا پیش از آغاز فیلم باید امتیازی جداگانه برای همین درکِ بالای فیلمساز قائل شد. فیلمسازی که وقتی کلمه مذاکرات روی بورس بود «چ» را ساخت و بحث داعش را با یک درامِ سلحشورانه پاسخ داد. اینک او معترض است. ویجیاتو را در نقد فیلم خروج همراهی کنید تا کمی بیشتر از کم و کیف این اعتراض سینمایی بدانیم.
مطلعم که در حال حاضر ژانر یا برچسبی با عنوان «فیلم اعتراضی» نداریم اما حقیقتا آدمها را از مواضع اعتراضیشان بهتر میتوان شناخت تا نالههای بیانتهایشان؛ گویای همان برچسب «فیلمهای اجتماعی» که روز به روز عقیمتر میشود و باید جایش را به عبارت دقیقتری بدهد.
بیشک سینمای ما در «امر اعتراض» بکر و دستنخورده مانده است. غالب فیلمسازان ایران، خود را نمایندههای بیتُپُقِ ما نمیدانند. صد البته که اصلا در شناسایی و موشکافیِ دردهای اجتماعی «خواجه» هستند. شواهد و قرائن نشان میدهد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فیلم «خروج» اولین فیلم اعتراضی است که مهمترین سوژههای سیاسی را مورد عتاب و خطاب قرار داده است.
واقعا چند فیلم اعتراضی میتوان در سینمای ایران نام برد؟ راستش با علم به همهی ضعفهای فیلم خروج، از شروع مسیری مهم و حیاتی خوشحال هستم؛ مسیری که فعلا خاکی است و قطعا آسفالتکشی نیاز دارد.
چرا ساخت فیلم جادهای سخت است؟
اعتراضاتِ روستائیان تراکتورسوار و سرازیر شدنشان در طول جاده، ترکیببندی جذابی ست که با قابهای عریض نقاط مثبتش نمایان شده و با طولانیتر شدن جاده ضعفهایش برملا میشود. فیلم خروج سوژهای مهم دارد. در سکانس نخستش، مرزِ «عالی» را رد میکند و در برخی دیگر از سکانسها به نفس نفس میافتد، البته که در بیشتر اوقات متوسط باقی میماند. بعضی از قابهای باشکوهش از نابترین قابهای سینمای ایران هستند و موسیقی شبهحماسی تکمیلشان میکند.
موضوع مهم انتخاب شده توسط ابراهیم حاتمیکیا، وزنهای است که تنها خودِ او میتوانست بلند کند و اگرچه هر سه چراغ برایش سفید نشد اما باکی نیست. هنوز اعتراضهای بسیاری زیر خاک ماندهاند که اگرچه پایانشان به پشتِ دروازههای پاستور ختم نمیشود و در همان ابتدای سفر ناکام میشوند و به سفر جادهای نمیرسند، اما چه چیزی مهمتر از شخصیتپردازی معترضینِ راستین و واکاوی اعتراض حتی شده در حلقوم معادن.
شخصا منتظر هستم حاتمی کیا خروجی دیگر بسازد و دلسرد نشود. خروجی که اینبار پرده میانیاش جانکاه تر از این حرفها باشد، رمقی برایمان باقی نگذارد و زمان به راحتی طی نشود. کممایگی پرده میانی را نمیشود با کلنجار بر سر فضای مجازی پر کرد. بیش از اینها نیاز دارد. البته که همان چند اتفاقات پیش آمده هم بدون بسط حسی و بصری باقی میمانند.
یکی از این خردهاتفاقات را اگر دیدهاید به یاد بیاورید. چه صحنهی زیبایی ست که نیازمندانِ معترض جمع میشوند تا نیاز یک غریبهی در گِل مانده را رفع کنند. اما در این میان تنها قابهای زیبا و عریض ازعمل شخم زدن میبینیم و یک همیاریِ خلاصه شده در تدوینی سریع. فیلمساز تنها در پی بیان مفهوم همدلی است ولی هم اکنون که این نقد را مینویسم به سختی چهرهی کشاورزِ در جاده را به خاطر میآورم.
باز هم تکرار میکنم. شخصا منتظر هستم حاتمی کیا خروجی دیگر بسازد و دلسرد نشود. خروجی که جادهاش مسیری باشد برای غربال شدنِ ترسوها از نترسها. درحالیکه این جاده در این خروج، غربالگر نیست. امثالِ میکاییلِ سازشگر و اهلِ نفاق (یکی از روستائیان) و چند پیرمردی که آدمِ اعتراض نیستند، چطور همپای رحمت بخشی این روستاییِ شاعرمسلکی که پنبه را آنگونه توصیف میکند، پایشان به تهران میرسد؟ اِشکال اصلی این کاراکترهای فرعی قبل از نوع دیالوگگویی و شوخیهای خارج از حد لزومشان، در واقع به نداشتن انگیزه لازم برای این سفر بازمیگردد.
جاده از نامش پیداست. شوخی سرش نمیشود. اگرچه در ابتدای سفر تکچرخ زدن تراکتور بخشی از لحظات خوب و مفرح فیلم است اما خنده در پایان این سفرِ چند روزه نباید به قوت خود باقی میماند. فیلم از شوخی باید به جدیتِ افراطی کشیده میشد طوریکه حتی پدر گلنار هم دست از فیلم گرفتن با گوشیاش بردارد و مطالبه کند. اما چنین اتفاقی نمیافتد.
در واقع آنچه در سفر جادهای حاتمی کیا اتفاق نمیافتد دقیقا همین حسِ سفر و تکامل کاراکترها است. درون آدمهایی که مدام به رحمت بخشی گوشه و کنایه میزنند چه تغییری رخ میدهد؟ ما که همه از همان ابتدا میدانیم درهای پاستور روی مردم باز نمیشود. طبق تجربه فهمیدهایم که از رئیس جمهور بخاری گرم نمیشود، از مشاورانِ متظاهرش نیز. خودِ فیلمساز قَدَرِ سینمای ایران نیز این را میداند. پس به دنبال نمایش چه چیزی است که تا این اندازه روی مسائل از پیشباخته تاکید میکند؟ متوجهم که دیدن سفرهی پهن شده برای فریب و تحقیر روستاییان مهم است. با آنکه میدانیم اما باید دستهجمعی این ریاکاری را نظاره کنیم. اما مشکل در کش دادنِ این ایده است.
ای کاش فیلمساز نتیجه فیلمش را به جایی ارتقا میداد که بجای چشم به دست دولت، مسئلهای دیگر از میانِ این بگیر و ببندِ رسانهای-امنیتی سر بیرون میآورد. همین است که میگویم فیلم اوج ندارد. اگر هم داشته باشد اوج یک تلخی است نه اوج یک سفر. رحمت بخشی تحقیر میشود و دستبند به دستان زحمتکشش میزنند. اگر پدرِ شهید نبود احتمالا باید در بازداشتگاه شبش را صبح میکرد.
چرا حاتمی کیا در طول مسیر، این کاروانِ به راه انداخته را پالایش نمیکند؟ لااقل رحمت بخشی اگر توسط دولت ناامید میشود در آغوش گرم دوستانی قرار بگیرد که اینک نگاه جدیدی به او دارند. چرا این تمهید که میتوانست سفر جادهای را به معنی واقعی کلمه محقق کند رخ نمیدهد. میدانیم این فیلم بر اساس ماجرایی واقعی ساخته شده است. درست است که این ماجرای واقعی با ماندن رحمت بخشی پشت درهای پاستور به اتمام میرسد اما مگر نمیشد سینمای آرمانخواه حاتمی کیا که حقیقتا کارگردان بلامنازعِ سینمای ایران است، واقعا دروازههای دیگری را رو به ما و معترضانِ دست از همه جا کوتاه شده باز میکرد.
به این سوال بیندیشیم: آیا سینما باید لنگِ واقعیتها بماند؟ واقعیاتی پیچیدهتر بیرون از تحقیقات و مستندات ما هست که سینما باید آن را بسازد. پس ای کاش کارگردان-نویسنده، کمتر به دنبال نتیجه اعتراض بود و «مسیر و آدمهایش» را در اولویت قرار میداد. البته که میگویید اگر چنین میشد فیلم من بود نه حاتمی کیا. اما فیلم خروج با همه قوت و ضعفش باید به عنوان خود «که اشاره به هجرتی دارد» جامهی عمل میپوشاند. آیا این خواسته خودِ کارگردان نبود؟ آیا اصل خروج به آدمها برنمیگردد؟ فیلمساز به چه زیبایی از تعداد زیاد تراکتورها و روستاییهای به جاده افتاده ذوق میکند. من هم از این ایدهاش لذت بردم. اما سختی کار رساندن همین ایده جنینی به سالخوردگی بود که محقق نشد و بیشتر روستائیان اول فیلم همان روستاییان آخر فیلم بودند.
پینوشت اول: چه خوب که هرگز رخسارِ رئیس جمهور را از نزدیک نمیبینیم. اصلا کاری با او نداریم چنانچه او نیز کار چندانی با عدالت و دسترنجهای له شده ندارد. احسنت به حسن انتخاب حاتمی کیا. کارگردان هر لباسی بر تنِ رئیس جمهورِ فیلمش میکرد فرقی نداشت؛ کت و شلوارش، بهاریها و عبا و عمامهاش اصلاحات، سازندگیها و تدبیریها را عصبانی میکرد و میکند. درست مثل ماجرای پدر و پسر و الاغشان که هر چه میکردند عدهای حراف باز هم یاوه میگفتند.
پینوشت دوم: آخرین دیالوگ فیلم بسیار تلخ است. چیزی شبیه به این جمله که : «میشه سیگارمو بهم بدی». تفسیراتی چند از این نوع پایان شده است. عدهای همچنان حاضرند شهادت بدهند که تا آخر فیلم هم، درست مثل مامور امنیتیِ، متوجه اصل اعتراض مرد روستایی نشدند. عدهای نیز این جمله را حماسی میدانند و معتقدند حرفهای رحمت بخشی دیگر فراتر از اعتراض به زمینهای به آب رفتهشان رفته بود. در هر صورت گویا قهرمان فیلم گوشی لایق سخنانِ سادهاش پیدا نمیکند و از طرفی غرور لطمه خوردهاش او را ساکت کرده است. درست است که گفتم فیلم تلخ است اما تلخیاش ناامیدکننده نیست. چراکه تحقیر یک روستایی را نشانمان میدهد درحالیکه خودِ مرد روستایی همچنان سرِ پاست و چشمانش نافذ است اگرچه قلبش شکسته شده. گویا نمایش همین یک حس برای حاتمیکیا کفایت میکرد. با همین «تحقیر» اگر همراهی جمعی صورت گیرد اعتراض به بیعدالتیِ دولتها کم کم به بار مینشیند.
بر سرِ دوراهی لحن
حاتمی کیا علاوه بر کارگردانی، نویسنده بیشتر کارهایش نیز بوده است. قدرت نویسندگی او در فیلمهای «چ» و «به وقت شام» کاملا مشهود است. اما به نظر میرسد که مستندخواهیِ حاتمیکیا برای لحن روایتش، کار دست فیلم خروج داده است. احتمالا او از پر و بال دادنِ پرده میانی تعمدانه پرهیز میکند. اما از طرفی آدمهای کاشته شده در کنار رحمت کمتر شبیه روستاییانی هستند که در مستندها دیدهایم.
در واقع شخصا مشکلی با فیلمهای که خط داستانی سادهای دارند و تمرکز اصلیشان بر عناصر غیرروایی کار است، ندارم اما با فیلمی که چیزی میان این دو است (مستند، نمایشی کردن) قطعا به مشکل میخوریم. شاید بهتر بود که ایدهی تحقیقیِ اینچنین خوبِ حاتمی کیا به دست فیملنامهنویسی جز خودش، سپرده میشد تا یا مسلک مستندنگاری را به طور مشخص پی بگیرد یا مسلکِ دراماتیکسازی را. علاوه بر اینکه عمدهی دیالوگها(نه همه آنها) تناسبی با فضای یک مستند ندارند.
جزئیات قدرتمند فیلم
بازی نگاهِ مهربانو (پانتهآ پناهیها) و رحمت (فرامرز قریبیان) و نوع دیالوگگوییشان (برخلاف کاراکترهای حقیقتا تلویزیونیِ دیگر فیلم) به جنس آثار مستند نزدیک است و حس ما را عمیقا برمیانگیزد. گویا همه چیز در لحظه میان این دو اتفاق میافتد و طبیعی ست. تنها ملاقات دو نفریشان هم با رفتنِ ناگهانی رحمت قطع میشود و نویسنده به دنبال ملودرامسازی مرسوم نیست. باقی حس آنها به شکل دیگری تداوم پیدا میکند؛ دورادور و نجیبانه.
حضور مهربانو اگرچه در پایان کمرنگ میشود و «یکی از آن چند نفر» به حساب میآید اما همچنان نگاهش را به تک تکِ رفتارهای رحمت، تحقیر شدنش، عصبانی شدنش و ..میبینیم. بیآنکه تمرکز فیلم روی آنها قرار داشته باشد، آن دو کار حسیشان را با ما میکنند.
راستش آن وجه دوست داشتنی رحمت در کشاکشِ با همین مهربانو ساخته میشود به اضافهی جدیتش در اعتراض. با همین ویژگیهای بسیار مختصر کاراکتر رحمت را میشناسیم که میتوانست بسط بیشتری داشته باشد اما به هر حال بازی قریبیان بخشی از کمبودهای فیلمنامه را پر میکند و روی هم رفته ما کاراکتر رحمت بخشی را اندکی نزدیکتر به خود مییابیم. هرچند که با او هیچگاه یکی نمیشویم. بازی پانتهآ پناهیها نیز باعث قوت فیلم شده و به جمع مردانه روستاییان حس و حالِ متفاوتی داده است. عمیقا تحت تاثیر کاراکتر نجیب مهربانو قرار گرفتم و به نظرم میرسد یکی از دو کارکتر واقعا خوب فیلم است.
در نهایت به عنوان کسی که به سینمای حاتمیکیا علاقهی وافری دارم این نقد را (درست یا غلط) به نیت هرچه بهتر شدنِ کار ایشان نوشتهام. قطعا ملاک ما هیچکدام از جشنوارهها نیستند و از همگی میخواهم که از فیلم اعتراضی خروج در زمان اکرانش استقبال کنند. حسِ فیلم چنان صادقانه است که با وجود نقاط ضعفش، همچنان به شما لذتِ بصری و موسیقایی خواهد داد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اعتراض خیلی خوبه و فیلم خروج هم واقعا یک اعتراض شیک و مجلسی است اعتراض خوبه ولی درمان از اون بهتره.میفیمید چی میگم یعنی بله اعتراض خیلی خوبه و باعث میشه مشکلات رو بهتر و بیشتر بشناسیم من با اعتراض خیلی موافقم و اعتراض باید انجام بشه وتوی یک فضای سالم مثل هنر و سینما خالی از هرگونه توهین به شخصی خاص ولی به نظر من باید راه حل برای اصلاح هم ارائه باشهو نه صرفا اعتراض باشه الان خیلی از مشکلات ما هم همینه میخواهیم اعتراض کنیم ولی هیچ راه حلی ارائه نمیدیمو بعضی هم اینو به نام سیاه نمایی معرفی میکنند متاسفانه
با اجازتون نقد شما رو در یک مقاله استفاده میکنم. اگه اعتراضی دارید بگید ذکر منبع رو به مقالم اضافه کنم.
سلام. با ذکر منبع طبیعتا. موفق باشید دوست گرامی
اینجا جا داره که از آقای حاتمیکیا تشکر کنم فقط میپردازم به آخر فیلم که نقد شده که ما نفهمیدیم چیشد آخرش گفت سیگارو بده قبلش با سوال اون محافظ که پرسی چی میگی و چی میخواهی با گفتن سیگارو میشه بدی یعنی اینکه تو عدل آباد فقط فکرش به آب و زمینش بود از اونجا که اومد بیرون فهمید چه ها که سرش اومده وخبر نداره تازه فهمید این چیزی که به عنوان اعتراض میخواهد اعلام کند یک هزارم مشکلات و اینکه از پس یه سفر به نهاد ریاست جمهوری چه چیزهای در نمیاد هزاران تهمت ومجرمیت که به راحتی بهش چسبوندن فهمید که این کلاه خیلی گشاد تر از اونه که بخواد واسه آب و خاک خودش حرف بزنه خیلی حجم اعتراض از اونی که فک میکرد بالاست و فهمید که تنهاست و نمیشه کاری کرد و اون کسایی که با یه سفره رنگی ترکش کردن و اون ملایی که ما تا اون لحظه هم فکر نمیکردیم رحمت ترک کنه و....
لطفا اینقد کش ندین نقد هاتونو خلاصه بنویسید... خسته نباشی اما من وسط خوندن دس کشیدم
حتی دوهزار کلمه هم نبود متن... با این حال رعایت بیشتری میکنم
سلامت باشی
حاتمی کیا معرکه است، این فیلم نامه کمی ضعیف بود فقط
نظرات برام جالب بود اینکه میگن بدور از حاتمی کیا ستیزی
ابراهیم حاتمی کیا کارگردان خوبی بود که فیلم به فیلم دور تر از اصل خودش شد
دلیل این حجم از نفرت و حاتمی کیا ستیزی نسبت به این کارگردان فقط فیلمساز وابسته بودنش نیس که قطعا یکی از دلایلشه بخاطر ضعف شدید فیلمای اخیرشه
وگرنه (( اکثر ))کارگردانامون وابستن نباشن بهشون اجازه کار نمیدن
فیلم خروجم دیدم متاسفانه فیلم درگیر کننده ای نبود
از همون اولم که شروع به دیدنش کردم امیدی نداشتم به خوب بودنش
واقعا فیلمنامه جذابی برای نیگه داشتن بیننده تا پایان فیلم نداشت
کارگردان حکومتی و دیگر هیچ
شما از اونایی که فیلم میبینن فقط برای تخمه و پاپ کورن؟!!
آخه اگه حکومتی بود که اینجور فیلمی نمی ساخت!
فهمت به اندازه نظرت کوتاهه
بعضی از نقدها بیشتر انگار از طرف یک #آشنا سفارش شده باشند
اما این نقد بی طرفانه بود
ممنون
راستی
آتشکار با بازی شریف نیا چقدر #آشنا ست
نماد چوب چماق و ماله کشی
و چه ها کشیدند مردم و نظام از این ظاهرالصلاح ها..
یه فیلم کاملا معمولی با یه داستان کاملا معمولی از یه کارگردان وابسته
منظورتون از کارگردان وابسته چیه ؟ یعنی چی معمولیه ؟ تا حالا شده شما به فیلم های خارجی که دوستشون داری نقد کنی ؟ پس نظرم اینه که یه کم آروم تر و با آرامش به این فیلم نظراتمون رو ارائه بدیم
هیچ کارگردان غیروابسته و غیرمتعهدی وجود نداره. هرکسی به جایی یا فکری متصله. حتی مستقلترین فیلمسازها
افعال معکوس
نقد منصفانه ای بود ممنون
عالی بود
واقعا لذت بردم از این نقد دقیق و منصفانه
همچنین از این آزاد اندیشی واقعی
باید اعتراف بکنم فکر نمیکردم تو ویجیاتو چنین نقد قوی و صریحی رو بخونم.
از این به بعد نقد های اینجا رو با جدیت بیشتری دنبال میکنم
واقعا امثال این نقد ها دیگه تو سایت های نقد فیلم گیر نمیاد،همشون نگاه مغرضانه دارن و تا با اسم یا موضوع غیر خوشایند خودشون طرف میشن شروع به کوبیدن اثر میکنن.
واقعا دست مریزاد دارید خانم سهیلی
اگه بخوام کوتاه بگم این نقد من رو به وجد آورد.
هم بخاطر دقت نظر و هم نگارش و کلمات.
عالی بود.
ممنون از لطف تون دوست گرامی.
خخخخخ چه قشنگ به اوج تیکه انداخته....ولی فعلا اوج تو اوجه و بیشتر خواسته های مردم رو درک میکنه تا دیگر بخش های لوده و متاسفانه ماژور سیاه نمای ایران !
اگر منظورتون عنوان مطلب هست، باید بگم نه تیکه ننداختم و معتقدم با فیلمی سفارشی طرف نیستیم. متن رو که مطالعه بفرمایید واضحه این موضوع دوست گرامی
واقعا متن زیبا و خوبی بود. دقیق و به دور از تعصبات سیاسی و حاتمی کیا ستیزی !
سپاس از توجه شما
بسیار عالی و شیوا
لحن نقد خودش مثل خوندن یه داستان خواننده رو همراه می کنه
و چقدر خوب که نقد واقعی بود نه صرفا یه متن از سر ذوق یا خشم
سپاس از شما دوست عزیزم
باید نه تشکر که از این نوشته و نویسنده اون قدردانی کرد. در شرایطی که متاسفانه سایر منتقدین سایت آزاداندیشی کافی برای ارائه نقد بی طرفانه و خالی از دخالت گرایشات شخصی سیاسی یا عقیدتی رو ندارن، خوندن چنین نقدهایی واقعاً امیدوار کننده است.
تشمر بسیار از خانم سهیلی
انتظارات شما از سایتهای تخصصی نقد فیلم کاملا به حقه، حتی پرداختن به مطالب زردِ حاشیهای سینما هم شایسته نیست و شخصا مخالفشونم.
تشکر از شما که خواندید آقای مافیهای گرامی
اع سلام اقای مافی ها.چه خبر از سایت وینترفل