نقد فیلم Charlie’s Angels – فرشتگان بزن بهادر
فیلم Charlie's Angels «فرشتگان چارلی» یک فیلم اکشن و کمدی به کارگردانی الیزابت بنکس و با بازی ستارگانی همچون الا بالینسکا ، نیومی اسکات و کریستن استوارت است. برند فرشتگان چارلی عمری ۴۴ ساله دارد و ...
فیلم Charlie's Angels «فرشتگان چارلی» یک فیلم اکشن و کمدی به کارگردانی الیزابت بنکس و با بازی ستارگانی همچون الا بالینسکا ، نیومی اسکات و کریستن استوارت است. برند فرشتگان چارلی عمری ۴۴ ساله دارد و این بار سومی است که در طول بیست سال اخیر سعی در احیای این فرشتگان بزن بهادر شده است.
این فیلم، فیلمی بینظم و شلوغ و پر هرج و مرج است. صحنهها به درستی در جای خود قرار ندارند و حوادث کارکردهای خوبی روی قصه و شخصیتها نمیگذارد. صحنههای اکشن فیلم مانند پارکهای تفریحی میماند. علاقه بیش از حد نویسنده به واضح کردن درونمایه باعث شده که فیلم حالتی شعاری به خود بگیرد و همین توجه غیر ضروری به عنصر درونمایه، باعث شده که فیلم از نظر عناصر شخصیت پردازی و ساختار کلی، ضعیف عمل کند و نتواند مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گیرد. با این حال در ادامه برخی از نقاط قوت و ضعف فیلم را در موضوعات گوناگون بررسی کردیم؛ فیلمی که از یک برند تقریبا ۴۰ و خردهای ساله سر بر آورده و حالا اثر جدید آن نه یک ریبوت بلکه سعی در احیای آن دارد؛ سومین تلاش احیای فرشتگان چارلی تا چه حد موفق آمیز بوده و سنت شکنیهایی که در این فیلم نسبت به آثار قبلی شده چقدر جواب داده است؟ با نقد فیلم charlie's angel همراه ویجیاتو باشید.
آغاز سفر
ساختار وقایع فیلم خطی است؛ حادثه پشت حادثه. پردهی اول هر فیلمنامه که وظیفهاش معرفی شخصیتها ، بستر نمایشی و قضیه نمایشی است، حدودا ۳۰ دقیقه اول فیلم را شامل میشود.
پرده اول فیلم فرشتگان چارلی به خوبی داستان را بنا میکند و بستر نمایشی که داستان فیلم در آن رخ میدهد را مشخص میکند؛ اما متاسفانه پرده اول این فیلم زیاد به شخصیتها نمیپردازد. در ادامه منتظر بودم تا در دقایق جلوتر، فیلم بیشتر شخصیتها را تشریح کند اما همچین اتفاقی روی نداد. وقتی بیننده در صحنه اول ، نمایشی از گروه فرشتگان دید، منتظر میماند تا با این گروه و اهدافش بیشتر آشنا شود. اما فیلم به صورت بینظمی یک گریزی به سازمانی که فرشتگان در آن فعالیت میکنند میزند و دیگر درباره ماهیت این سازمان و اهداف اصلی اش صحبتی نمیشود. یا وقتی بیننده با شخصیت الینا آشنا میشود، دوست دارد که بیشتر با جنبههای شخصیتی او آشنا شود. اما این اتفاق نه در پرده اول، لکه در کل طول فیلم نخواهد افتاد.
پرده دوم فیلم که بیشتر باید به حوادث فیلم و داستان بپردازد، تا حدودی نیاز مخاطب را بر آورده میسازد اما باز هم کمبودهای چشمگیری دارد که به سادگی قابل چشمپوشی نیست.(جلوتر درباره سرعت پرده دوم بحث میکنیم)
شخصیت پردازی
یکی از عواملی که موجب شد فیلم فرشتگان چارلی کارآمدی و موفقیت لازم را نداشته باشد، شخصیت پردازی ضعیف این فیلم است. نقاط قوت سه شخصیت اصلی فیلم با وجود زیاد بودن، به علت وجود ضعفهای زیاد، به چشم نمیایند. وظیفه نویسنده این است که بعد از خلق شخصیتها، آنها را در بطن ماجرا محک بزند و در موقعیتهای گوناگون برای آنها موضع گیریهایی خلق کند که بیشتر ویژگی آنها را تعریف کند و به آنها عمق بیشتری ببخشد. صحنههایی که به شخصیت پردازی کمک میکنند، در فیلمنامه وجود ندارند و اگرهم وجود دارند به خوبی عمل نمیکنند. اگر صحنههای فیلم یکم بیشتر به جای رسیدگی به عنصر اکشن، به تعریف شخصیت در بطن ماجرا میپرداخت، قطعا نتیجه چیز بهتری حاصل میشد.
شخصیت سابینا ویلسون (کریستن استوارت) اگر نگوییم مهمترین، دست کم عمیقترین شخصیت این فیلم است که وجودش در فیلم به نسبت بینندگان را راضی نگه میدارد. عواطف و طرز برخورد این شخصیت در فیلم به خوبی مشخص است اما نقش پیش داستان(اتفاقات و ماجراهایی که شخصیت قبل از شروع فیلم تجربه کرده) در مورد این شخصیت در فیلم با اینکه کمرنگ است اما وجود دارد.وجود پیش داستان برای عمیقتر بودن و کارآمد بودن شخصیت در این فیلم ضروری است. شخصیت سابینا چند دفعه ای اشاره ای به رویدادهای گذشته اش کرده اما این اشارهها واضح نیستند. در واقع باید بگویم بهتر که واضح نیستند. پیش داستان باید به قدری معلوم و واضح باشد که مخاطب بتواند یک مسیر را دنبال کند و هم آنقدر باید نامعلوم باشد که ذهن مخاطب را به پویایی در آوردن و مخاطب را وادار به زدن حدس و گمان کند. اما کمبود بزرگ این شخصیت که بدجوری تو ذوق میزند، نداشتن کشمکش درونی و یا ارزشی که برایش تلاش کند. برای اینکه یک شخصیت را درون ذهن مخاطب حک کنیم، باید کشمکش درونی ای برای او خلق کنیم تا در موقعیتهای مختلف منجر به کشمکشهای بیرونی بشود. به عنوان مثال، فرض کنید شخصیت سابینا به خاطر تعارض در کودکی، از مردان متنفر است. همین موضوع کشمکشهای زیادی برای او خلق میکرد. این یک نمونه از بینهایت عناصر کشمکش درونی است.
شخصیت الینا هاکلین(نیومی اسکات) نقش نمادی خود را به خوبی بازی میکند. این شخصیت نماد زنهایی است که به علت ضعیف بودنشان در جامعه طرد شدند و از اعتماد به نفس کافی ای برای روبه رویی با مردان جامعه بر خوردار نیستند. مثل صحنه ای که الینا به دفتر آقای فلمینگ میرود تا با او درباره گزارشش صبحت کند. الینا حتی یک کلمه مفید هم نمیتواند حرف بزند و تا میخواهد چیزی بگوید فلمینگ حرف او را قطع میکند. حالا فرض کنید شخصیت سابینا جای الینا در آن صحنه بود. قضیه بر عکس میشد و ایندفعه آقای فلمینگ قدرت حرف زدن نداشت. این نکته نشان میدهد که شخصیت الینا، از نقاط قوت ویژه ای برخوردار است که به او نوعی ثبات خلق و خو میدهد. یا در صحنه ای که الینا برای سخنرانی و جلسه داشت یک آواز مقدمه میخواند، باز هم آقای فلمینگ وسط آواز او او را کنار میزند. اما همین شخصیت که نماد اسارت زنان جامعه است، بعد از آشنایی با گروه فرشتگان، وارد دنیای ارزشیِ استقلال زنان در برابر اسارت زنان میشود. فیلم به این طیف ارزشی پرداخته، اما اگر بیشتر میپرداخت، قطعا بیننده را بیشتر با خود درگیر میکرد. به عبارتی شخصیت الینا، مخاطب را تا لب آب میبرد اما تشنه میکشد.
به شخصیت جین هم که به بدترین شکل پرداخته شده. این شخصیت اصلا عمق جدی ای ندارد. تنها نکته ای که از شخصیت جین میتوانیم استخراج کنیم، احساسی بودن آن است. شخصیتی است که برایش رابطه با دوستان اهمیت دارد و به راحتی از عزیزانش دل نمیکند. باز هم همان موضوع بردن مخاطب در لب آب و... مطرح است.
یکی از ضعفهای جدی فیلم، نبود یک آنتاگونیست جدی یا شخصیت شرور ثابت و درست حسابی است. اگر یک فیلم شاه پیرنگ قرار است به خوبی عمل کند و نظر مخاطبان را جلب کند، باید یک نیرو قوی و شرور در فیلم خلق گردد که شخصیتها در بطن مبارزه با آن، خودشان را تشریح کنند و بیشتر در دل مخاطب جا شوند.
در فیلم فرشتگان چارلی،شرارت مثل یک توپ فوتبال به این و آن پاسکاری میشود و در نهایت ما در فیلم یک نیروی شرور قدرتمند که ارزش مقابله کردن داشته باشد مشاهده نمیکنیم. علت همچین کمبودی، بازهم زیاده روی الیزابت بنکس در نشان دادن قدرت زنان و فمنیستی کردن فیلم است. فیلم فقط میخواهد زنها را به عنوان یک قدرت مستقل و شجاع معرفی کند. هدف دیگری ندارد.
روابط شخصیتها
روابط سه شخصیت به شدت ضعیف است. شاید بزرگترین کمبودی که بیننده در فیلم احساس میکند، نبود روابط جدی و عمیق بین سه شخصیت اصلی است. در قسمتی از فیلم، شخصیت جین کینو( الا بالینسکا) به خاطر مجروح شدن شخصیت سابینا ویلسون(کریستن استوارت)، برای او گریه میکند. ما اصلا در طول فیلم یک رابطه جدی بین این دو شخصیت مشاهده نمیشود. شاید اگر صحنههایی که به روابط این دو نفر باهم میپرداخت خلق میشد، ما هم در آن صحنه اشک میریختیم. اما بیشتر از آن، باید به روابط عاطفی شخصیت الینا(نیومی اسکات) با دو شخصیت دیگر پرداخته میشد.
وجود شخصیت الینا در فیلمنامه بسیار مهم است. زیرا او تنها شخصیتی است که از دنیای دیگر است و کاملا با دو شخصیت دیگر فرق دارد. از آنجایی که ژانر فیلم کمدی است،بهتر بود که کشمکشهای بیشتری بین این شخصیت متفاوت با دو شخصیت دیگر رخ میداد. هم صحنههای بامزه بیشتری خلق میشد و هم از لحاظ کمبود روابط عاطفی بین سه شخصیت، گودالها را پر میکرد.
بحث تحولهم صحنههای بامزه بیشتری خلق میشد و هم از لحاظ کمبود روابط عاطفی بین سه شخصیت، گودالها را پر میکرد.
یکی از عناصر لاینفک هر فیلم که مربوط به شخصیت پردازی است، عنصر تحول شخصیت است. شخصیتهای فیلم پیوسته باید تغییر کنند و در هر صحنه ما رفتار جدیدی در وجود شخصیت ببینیم. این تغییرات در نقطه اوج پرده دوم یعنی جایی که فیلم وارد بخش پایانی میشود باید محسوس و عمده باشند.
تحول در شخصیتهای فیلم فرشتگان چارلی، فقط برای شخصیت الینا صورت میگیرد که زیاد هم محسوس نیست. او از یک زن تو سری خور و ترسو تبدیل به یک زن قهرمان و شجاع میشود. اما شخصیتهای دیگر تحولی را پشت سر نمیگذارند. چون شخصیتهای دیگر اصول ارزشی ای با خود حمل نمیکنند، تحولی هم صورت نمیگیرد. شخصیت الینا اصول ارزشی استقلال در برابر اسارت را دارا بود که از اسارت رفته رفته به سمت استقلال سوق داده شد و در نهایت متحول شد. اما شخصیتهای دیگر به علت نداشتن اصول ارزشی ، متحول نمیشوند و متحول نشدن شخصیت، همواره ضعف بزرگی است که باعث میشود بیننده شخصیت را در درون قلب خود راه ندهد.
سرعت فیلم
رابرت مککی در کتاب داستان، به این موضوع اشاره میکند که اگر در داستانگویی به اصطلاح، پیچ را به آرامی بپیچانیم و تنش را صحنه به صحنه به فیلم اضافه کنیم، دیگر برای بیننده انرژی ای نخواهد ماند و اگرچه فیلم ادامه دارد، اما ببیننده احساس خستگی میکند.
در فیلم فرشتگان چارلی زمانی که به صحنه داخل معدن سنگ میرسیم، با اینکه ۵۰ دقیقه از فیلم مانده، حس میکنیم به پایان فیلم رسیدیم. این صحنه بیش از حد پرتنش است و وجود همچین صحنه ای در این دقیقه از فیلم کاملا اشتباه است. حداقل کار مثبت این بود که مقداری از تنش مضاعف صحنه کم کنند تا بیننده احساس خستگی نکند.
به علاوه وجود صحنههایی که مخاطب را سرگرم کند بسیار کم است و اصلا دیده نمیشود. وقتی با یک فیلم اکشن کمدی طرف هستیم، حتما باید این صحنهها را در فیلم مشاهده کنیم.
آلن آرمر در یکی از کتابهایش یک سری عناصر سرگرم کننده را نام میبرد که وجودشان در فیلمهای این چنینی که از نظم مناسبی برای راضی نگه داشتن تماشاگر برخوردار نیستند صد درصد لازم است. حداقل کار نویسنده برای بهبود نظم فیلم، خلق بیشتر صحنههای شادگرایانه و خندهدار در فیلم بود.
عناصر غیر منطقی
منطق و خیال، هر دو باید در فیلم وجود داشته باشند؛ اما مثل دو بعد مساوی، باید تعادل داشته باشند. عنصر تصادف در هر فیلمی لازم است؛ اما طی یک منطقی سازی کردن باید رخ بدهد.
فیلم فرشتگان چارلی عناصر غیرمنطقی در خود جای داده که زیاد با حال و هوا و داستان فیلم جور در نمیاید و هر طوری که بهش فکر کنیم، درست از آب در نمیاید.
به عنوان مثال، در یکی از صحنههای پایانی فیلم، زمانی که الینا تصمیم میگیرد که اجازه دسترسی به دستگاه را ندهد، ناگهان شخصیت منفی برای وادار کردن او برگ برندهای را رو میکند که به ظاهر برای الینا مهم است. اما این برگ برنده که همکار الینا است، هیچ رابطه جدی با الینا نداشته و فقط یکبار این دو را آن هم حدود چند ثانیه کنار هم دیدیم که کل دیالوگشان باهم به یک خط نمیرسد. همچین چیزی در یک فیلمنامه کارآمد، نباید وجود داشته باشد. اگر بیشتر روابط این دو را مشاهده میکردیم، این اتفاق منطقیتر به نظر میرسید.
درونمایه
فیلم از همان سکانس ابتدایی، درونمایه را به مخاطب منتقل میکند. درونمایه کلی فمنیستی.
گفتوگوهای اولیه سابینا، به خوبی این موضوع را روشن میکند که این فیلم قرار است در انتقال درونمایه یا همان پیام فیلم زیاده روی و اغراق کند.
فیلم همه جا جار میزند که زنان در جامعه حق انتخاب دارند. .اینکه فیلمی بخواهد در مورد وضعیت زنان در جامعه داستان روایت کند، خیلی نکته مهم و مثبتی است؛ اما باید استانداردها و تبصرههایی رعایت شود تا فیلم فقط دنبال مخاطبان خاص چندصد نفری نگردد؛ بلکه فیلمی عامه پسند و چند جانبه باشد.
حضور مردان در این فیلم، اصلا حضور مثبتی نیست. بیشتر مردان فیلم، یا هوسباز، یا شیّاد و یا دغلباز هستند که دنبال پول و شهوت میگردند. همین موضوع، باعث میشود که فیلم نیمی از مخاطبان خود را از دست بدهد. و چون فیلمنامه به خوبی با درونمایه عجین نشده، آن نیم دیگر هم با فیلم ارتباط برقرار نمیکنند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.