اطلاعات اشتباهی که فیلمها درباره ویروسهای کشنده به شما میدهند
از صنعتی که فراموش میکند صداها در فضا شنیده نمیشود یا تیرهای اسلحه نامحدود است، بعید نیست که فیلمهای آخرالزمانی با چاشنی ویروسها را بدون هیچ پشتوانه علمی به خوردمان بدهد. هالیوود عاشق ساخت فیلمهایی ...
از صنعتی که فراموش میکند صداها در فضا شنیده نمیشود یا تیرهای اسلحه نامحدود است، بعید نیست که فیلمهای آخرالزمانی با چاشنی ویروسها را بدون هیچ پشتوانه علمی به خوردمان بدهد. هالیوود عاشق ساخت فیلمهایی با موضوع ویروسهای کشنده، ویروسهای بیگانه و زامبی ویروسها است، عواملی که معمولا یک پایان دردناک آخرالزمانی را رقم میزنند. درهرحال ترکیب ویروسها و آخرالزمان دو مقوله جذاب و سرگرمکنندهای است که ترکیب آنها باهم مخاطبان بسیاری را پای جعبه جادو مینشاند.
توجه به حقایق علمی چیزی است که در اکثر فیلمها مورد بیتوجهی قرار میگیرد. بعضی فیلمها درباره شیوع ویروسهای کشنده بر پایه مبانی علمی است اما بیشک مواردی قربانی بار درام داستان شده. از سوی دیگر بسیاری از آثار هیچ توجهی به حقایق علمی ندارند. در ادامه مواردی که در بیشتر فیلمها نادیده گرفتهشده را بررسی میکنیم. پس برای دانستن اطلاعات اشتباهی که فیلمها درباره ویروسهای کشنده در اختیارمان قرار میدهند، با ویجیاتو همراه باشید.
- 1 کشندگی ویروسها آنی نیست
- 2 اپیدمی سریع نیست
- 3 نمیتوان واکسن ویروسهای کشنده را بهسرعت ساخت
- 4 ماسک جراحی محافظی در برابر ویروسهای کشنده نیست
- 5 وقتی ویروسها در هوا پخش میشوند
- 6 خون جادویی برای درمان بیماریها وجود ندارد
- 7 قدیمی و کلیشهای: یافتن بیمار صفر
- 8 ویروسها هوشمند نیستند!
- 9 ویروسها باعث ایجاد صحنههای مرگ دراماتیک نمیشوند
- 10 اسطوره نابغه و تنها
- 11 دسترسی سریع به اطلاعات درباره ویروسهای کشنده زا به خاطرهها بسپارید!
- 12 زامبیها
کشندگی ویروسها آنی نیست
مرگ آهسته در اثر ابتلا به عفونتهای ویروسی اصلا سینمایی نیست؛ بنابراین بدیهی است که هالیوود پیازداغ ماجرا را زیاد کند و یک تریلر هیجانانگیز را تحویل مخاطب دهد. مثلا در فیلم شیوع (Outbreak) محصول سال 1995 ویروس کشنده و مرموزی به نام «موتابا» (که بیشباهت به ابولای خودمان نیست) به جان مردم میافتد. نکته عجیب این است که «موتابا» نهتنها صد در صد کشنده است بلکه دوره کمون آن چند ساعت است و دخل مبتلایان در عرض یک روز میآید!
البته در دنیای واقعی بعضی ویروسها میتوانند تنها در یک ساعت شما را راهی دیار باقی کنند اما میان سرعت کشندگی و زیست پذیری رابطه ظریفی وجود دارد. به این معنا که اگر ویروس میزبان خود را تنها در یک روز بکشد خودش هم به همان سرعت از بین میرود؛ بنابراین احتمال گسترش کمی دارد و همهگیر شدن بیماریهایی به فرماندهی همچنین ویروس کشندهای عملاً غیرممکن است.
بر اساس ویرایش سوم اصول ویروسشناسی، حتی سریعترین ویروسها دوره کمونی بین چند روز تا چند سال دارند و بیماری میتواند از چند روز تا چند ماه طول بکشد؛ بنابراین میزان و سرعت کشندگی ویروسها بهاندازه فیلمهای هالیوودی نیست. مثلا بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی مرگومیر ناشی از کرونا ویروس تنها 2% است (البته این تنها یک ارزیابی اولیه است احتمالا در آینده بیشتر شود) یا آنفولانزای H1N1 (آنفولانزای خوکی خودمان) تنها 0.1% کشندگی دارد. اما روی دیگر سکه ویروسهای خطرناکی در دنیای واقعی است مثل ابولا که کشندگی آن در حدود 40% است که با این اوصاف بازهم بهپای شلوغبازیهای هالیوود نمیرسد.
اپیدمی سریع نیست
متوسط زمان یک فیلم تقریباً دو ساعت است و این زمان فرصت کمی برای به تصویر کشیدن یک دنیای آخرالزمانی است؛ بنابراین نویسندگان ناچارند سرعت بالاتری از حقایق علمی را چاشنی فیلمهای آخرالزمانی خود کنند. در فیلم 28 روز بعد (28 Days Later) تنها در کمتر از یک ماه اپیدمی عجیبوغریب یک ویروس کشنده را به صورت جهانی شاهد هستیم.
در فیلمهای هالیوودی میل عجیبی بهسرعت بالای سرایت بیماریها وجود دارد. مثلا در فیلم «28 روز بعد» تقریباً هرکسی که در معرض ویروس قرار میگیرد بهسرعت مبتلا میشود و حتی در فیلمهای دیگر، مبتلایان طی چند ساعت تا چند روز به دیار باقی ره سپار میشوند. درصورتیکه درواقعیت یک دقیقه کامل طول میکشد تا خون در بدن به گردش درآید؛ بنابراین حتی اگر بخواهیم منطق فیلمهای هالیوودی مبنی بر سرایت فوری ویروسها را بپذیریم، برای مبتلا شدن شما حداقل دو دقیقه زمان نیاز است!
در دنیای واقعی برای همهگیری یک بیماری زمان بیشتری نیاز است و تابهحال هیچکدام از آنها باعث نابودی دنیا نشدند. مثلا مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریها (CDC) اعلام کرده اپیدمی آنفولانزا 1918 تقریباً یک سال طول کشید و ایدز نیز سالها است که متوقفشده. حتی بیماری خطرناکی مثل طاعون یا مرگ سیاه طی چهار سال از بین رفت و اگرچه ویرانگر بود اما نابودی دنیا را در پی نداشت.
نمیتوان واکسن ویروسهای کشنده را بهسرعت ساخت
علم در فیلمهای هالیوودی یا بسیار کسلکننده یا کاملاً جادویی حلال همه مشکلات است. یک واقعیت ناخوشایند درباره شیوع ویروسها، زمانبر بودن ساخت واکسن است، نکتهای که در فیلمها هیچ توجهی به آن نمیشود و بعضاً میبینیم در چند روز یا حتی چند ساعت واکسن ساخته میشود!
مثلا فیلم شیوع (Contagion) محصول سال 2011 از لحاظ دقت در جزئیات علمی و پزشکی بهشدت مورد تحسین قرار گرفت اما در این اثر تحسینشده هم پاتوژن در کمتر از دو هفته جدا و واکسن ویروس در چند ماه ساخته میشود. شاید این روند هیجانانگیز و معقول به نظر برسد اما واقعیت گاهی تلختر است. کالج پزشکی فیلادلفیا زمان ساخت واکسن برای یک ویروس را چیزی بالغبر 15 سال برآورد کرده و معتقد است حتی در موارد اضطراری نمیتوان در زمان کمتر از یک سال اقدام به تولید واکسن کرد.
برای تولید واکسن باید مطالعات دقیقی بر روی پاتوژن ها انجام شود و آنتیژنهایی که به بدن برای مبارزه به عامل بیماریزا کمک میکنند را شناسایی کرد. پس از ساخت، واکسن وارد مرحله تست میشود تا دانشمندان مطمئن شوند آنتیژنهای ساختهشده از خود پاتوژن ها خطرناکتر نباشند. بعد از همه این کارها واکسن وارد خط تولید شده و به میزان انبوه تولید میشود. اما فیلمهای هالیوودی ترجیح میدهند وقت شما را با تماشای ساعتهای طولانی کار در آزمایشگاه هدر ندهند و مستقیم به سراغ اصل موضوع بروند.
ماسک جراحی محافظی در برابر ویروسهای کشنده نیست
در فیلمهای هالیوودی با داشتن یک ماسک جراحی ساده میتوان در هرجایی که دوست داشت قدم زد و در معرض ابتلا به هیچ ویروس کشندهای قرار نگرفت، فقط یادتان باشد در هنگام تماس با بیماران ماسکتان را برندارید که مرگتان حتمی است!
«دکتر ویلیام شافر» متخصص بیماریهای عفونی از دانشگاه وندربیلت میگوید ویروسها بسیار کوچک هستند و تنفس در ماسکهایی که میتواند جلوی عبور آنها را بگیرد بسیار سخت است؛ بنابراین ماسکهای جراحی عملاً تأثیر برای جلوگیری از ورود ویروسهای کشنده معلق در هوا ندارد. این ماسکها میتوانند محافظ خوبی در برابر بسیاری از ذرات کوچک باشند اما به این معنی نیست که با داشتن یکی از آنها میتوان بهسادگی در بیمارستانی پر از بیمار قدم زد.
در بعضی فیلمها تجهیزات محافظتی بهتر و دقیقتر نشان داده میشود، مثل لباسهای یکسره یا کلاههای ایمنی با فشار هوای مثبت برای محافظت از پزشکان یا دانشمندانی که از آنها استفاده میکنند. اما در همین موارد هم اگر با دقت نگاه کنید میتوانید هزاران اشتباه عجیبوغریب علمی را ببینید. مواردی مثل و رفتن از اتاق عفونی به محیطهای معمولی بدون پاک شدن از آلودگی!
وقتی ویروسها در هوا پخش میشوند
در فیلم شیوع (Outbreak) درصحنهای سرهنگ «سام دانیلز» (با بازی داستین هافمن) از ابتلای بعضی از افراد به ویروس «موتابا» بدون تماس با فرد بیمار، سردرگم و متعجب است زیرا این ویروس تنها از طریق تماس فیزیکی و تبادل مایعات بدن منتقل میشود. بعد دریکی از صحنههای آشنا و خلاقانه هالیوودی درحالیکه تمام قوانین قرنطینه را زیر سؤال میبرد و هر جا که دوست دارد پرسه میزند، متوجه مجراهای تهویه میشود و درحالیکه که شوکه شده به دوربین زل میزند و میگوید: « اوه در هوا پخششده» (موزیک دراماتیک هالیوودی!)
لحظات احساسی و پوچی است. ویروسها تغییر شکل میدهند و اصلا به همین دلیل است که گاهی میتوانند از حیوانات به انسانها منتقل شوند، اما تابهحال دیده نشده که نوع انتقال آنها دستخوش تغییر شود. مثلا تابهحال دیده نشده ویروسی که همیشه از طریق نیش پشه منتقل میشود ناگهان از طریق عطسه منتقل شود.
خون جادویی برای درمان بیماریها وجود ندارد
یکی از چالشهای فیلمهایی با محوریت ویروسهای کشنده، چگونگی حل مسائل است. در این فیلمها معمولا یک عامل بیماریزای خطرناک به جان شهر افتاده و عده زیادی را قربانی کرده. دراینبین بازماندگان انگشتشماری به دنبال فرار و مبارزه برای بقا هستند. در این شرایط سریعترین راه برای یک پایان گلوبلبل چیست؟ پاسخ درست خون جادویی
در فیلم من افسانه هستم (I Am Legend) همه مردم در اثر یک ویروس کشنده به زامبی و خونآشام تبدیلشدهاند و «دکتر رابرت نویل» تنها انسان زنده است؛ به این معنا که احتمالا در برابر این بیماری مصونیت دارد. پس شروع به ساخت واکسن از خون خود میکند. اتفاقی که به گفته دکتر W. Ian Lipkin غیرممکن است. ایمنی ژنتیکی به این طریق قابلانتقال نیست. حتی اگر ایمنی بدن «نویل» به او اجازه تولید آنتیبادی بدهد ، ابتدا باید به ویروس مبتلا شود تا بدن او بتواند این آنتیبادیها را تولید کند.
حتی اگر در خوشبینانهترین حالت ممکن این فرضیات هالیوودی را درست در نظر بگیریم، باز هم به مقدار بسیار زیادی خون نیاز است. مثلا در The Hot Zone برای درمان از خون یا پلاسمای آن استفاده میشد درحالیکه برای این کار به خون بیش از یک حیوان یا انسان بالغ نیاز داریم.
قدیمی و کلیشهای: یافتن بیمار صفر
در فیلم طلوع سیاره میمونها (Dawn of the Planet of the Apes) ویروس افسانهای به نام ALZ-113 همهگیر شده و به اصطلاحی به نام بیمار صفر (Patient Zero) بارها اشاره میشود. اما بیمار صفر کیست؟
این اصطلاح برای اولین بار در هنگام بحران ایدز ابداع شد و به اولین نفری میگویند که به یک ویروس مبتلا میشود. مثلا در همین مورد خاص اولین کسی که به ویروس HIV مبتلا شد یک مهماندار همجنسگرای فرانسوی بود که آن را کاملاً آگاهانه در میان همجنس گرایان آمریکایی پخش کرد. از آن به بعد تصور میشد برای همه ویروسهای کشنده حتماً باید یک بیمار صفر وجود دارد.
اما اصطلاح بیمار صفر مثل بسیاری از مفاهیم علمی ساده از اساس یکسو تفاهم است. در مقالهای که بهتازگی در ژورنال معتبر نیچر به چاپ رسیده ، کل این تئوری زیر سؤال میرود. در واقع با توجه به طولانی بودن دوران کمون بیماری ایدز، احتمالا مبتلایان دیگری هم وجود داشتند که شناسایی نشدند. «نینا فاین مارون» محقق اشاره میکند، اینکه یک نفر را حامل بیماری بدانیم و مورد سرزنش قرار دهیم بیانصافی است. درواقع در مورد ایدز احتمالا این بیماری خیلی زودتر از سال 1971 وارد آمریکا شده. پس بار دیگر که در فیلمهای هالیوودی با اصطلاح بیمار صفر روبهرو شدید، قهقهه بزنید و از لحظات مفرح فیلم لذت ببرید!
ویروسها هوشمند نیستند!
شیوع ویروسهای کشنده کاملاً وحشتناک و دلهرهآور است اما نه بهاندازه کافی. مثلا ویروسها نمیتوانند سخنرانیهای دراماتیک داشته باشند و عملاً نامرئی هستند. پس تنها چاره باقیمانده تبدیل بازیگران جذاب به زامبی و جنازههای متحرک است!
در بسیاری از فیلمهای هالیوودی ویروسهای کشنده کاملاً هوشمند عمل میکنند مثلا در جنگ جهانی Z (World War Z) در بخشی از فیلم «برد پیت» میگوید افراد مبتلا به ویروس کسانی که مبتلا به یک بیماری کشنده هستند را کاملاً نادیده میگیرند. در این زمینه منطقی وجود دارد که بر اساس آن هدف ویروسها تکثیر و شیوع است و یک میزبان ضعیف عملاً گزینه مناسبی برای محقق شدن این هدف نیست. مثلا در طبیعت ضعف و مرگ طعمه میتواند شکارچی را گول بزند.
اما به گفته «اسکات فورت» بیوفیزیست موسسه رنسلار پلی تکنیک، ویروسها با تمام قدرت به بدن میزبان خود حمله میکنند؛ بنابراین توانایی انتقال به افراد ضعیف و در حال مرگ را هم دارند. به یاد داشته باشید هیچ ویروسی هوشمند نیست و توانایی انتخاب ندارد.
ویروسها باعث ایجاد صحنههای مرگ دراماتیک نمیشوند
در فیلمهای هالیوودی اصلا چیزی به نام صحنه مرگ کسلکننده نداریم. اگر با ویروسهای کشنده و شخصیت اصلی فیلم طرف باشیم که واویلا، حتماً یک مرگ وحشتناک و هیجانانگیز در انتظار ما است. در این فیلمها درام با مرگی توأم با فریاد، پیچوتاب، کف کردن دهان و گاهی زامبی شدن همراه است. مثلا در فیلم Contagion در هنگام مرگ شخصیتی که «گوینت کِیت پالترو» ایفاگر آن است، شاهد بالبال زدن و به درو دیوار کوبیدن او هستیم و جالب است که کادر درمانی و متخصصان هم پای همسر وحشتزدهاش تنها این صحنه دراماتیک را نظاره میکنند!
«پت سالبر» پزشک سابق اورژانس و بلاگر میگوید مرگ در اثر ویروس اکثراً به دلایل ثانویه ایجاد میشود. مثلا ورود به ریهها و ایجاد ذاتالریه یا ورود به خون؛ بنابراین هرچه بدن ضعیفتر باشد احتمال مرگ در اثر ویروس بالاتر میرود و به همین خاطر است که سالمندان و بیماران بیشتر در معرض خطر هستند. در دنیای واقعی بیشتر افراد پس از مدتی بیهوشی بیسروصدا میمیرند و البته که این نوع مرگ اصلا سینمایی و دراماتیک نیست!
اسطوره نابغه و تنها
مخاطبان فیلمها دوست دارند زمان خود را با یک نابغه که همهکارهای خارقالعاده را بهتنهایی انجام میدهد، روبهرو شوند. حالا میخواهد اونجرز باشد یا بچههای خارقالعاده فیلم ملکهها (Queens) فیلمهایی بر پایه ویروسهای کشنده هم از این قاعده مستثنا نیستند. همیشه یک دانشمند نابغه و دستتنها وجود دارد که یکتنه به جنگ بیماریها میرود. مثل «دکتر نویل» در من افسانه هستم (I Am Legend) که با خون جادویی خود به سراغ ساخت واکسن و نجات دنیا میرود و موسیقی دراماتیک و تشویق حضار نیز چاشنی فیلم میشود.
اما بدیهی است که واقعیت چیز دیگری است «ابیگل زوگر» استادیار دانشکده پزشکی Icahn ، پزشکی مدرن و تلاش در راستای بهداشت عمومی را به ورزشهای گروهی تشبیه میکند. گروهی از دانشمندان تحت پروتکلهایی سفتوسخت بر روی شیوع یک ویروس کشنده کار میکنند اصلا امکان ندارد یک نفر دستتنها از پس ساخت واکسن برآید.
دسترسی سریع به اطلاعات درباره ویروسهای کشنده زا به خاطرهها بسپارید!
فیلمها همیشه دوست دارند سازمانهای دولتی و بوروکراسی را با سیستمهای پیشرفته و دسترسی به جدیدترین آمار نشان دهند. مثلا در فیلم World War Z وقتی تمام دنیا در حال فروپاشی است، برد پیت دقیقاً میداند باید کجا برود. یا در فیلم Contagion دانشمندان قادر به ارائه مدلهای پیشرفتهای از ژنوم ویروس هستند و فیلمها پیشرفت بیماری بر روی نقشه جهانی را نشان میدهند و پیشبینیهای وحشتناکی درباره شیوع ویروس در نقاط مختلف دارند( حتی بهترین کامپیوترها در این مراکز وجود دارد به Star Trek و The Walking Dead نگاهی بیندازید).
حداقل حالا و در شرایطی که کرونا تمام جهان را درنوردیده، بهخوبی می دانیم که این صحنهها چیزی شبیه به افسانه است. «دکتر دیوید ای راس» مدیرعامل کارگروه بهداشت جهانی میگوید واقعیت این است که بخشی از اطلاعات بهصورت دستی و بخش دیگر بهصورت دیجیتال وارد میشود و همه آنها کاملاً غیراستاندارد طبقهبندی میشوند؛ بنابراین امکان تحلیل گرافیکی آنها با سرعتی که در فیلمها میبینیم عملاً غیرممکن است.
زامبیها
فیلمهای هالیوودی عاشق این ایده هستند که ویروسهای کشندهای وجود دارد که میتواند ما را به زامبی یا ماشینهای کشتارجمعی تبدیل کند. بر اساس این ایده که در فیلمهایی مثل 28 روز بعد و جنگ جهانی Z شاهد آن هستیم، اگر پاتوژن مناسب به روش صحیحی جهش یابد، ممکن است ما تبدیل به زامبی شویم. این ایده از اساس افسانه و ساختهوپرداخته ذهن مشوش نویسندگان است.
ویروسهاری نزدیکترین پدیده واقعی به تئوری بالا است. اما امکان اپیدمی آن تقریباً نزدیک به صفر است؛ زیرا این بیماری تنها از طریق تماس فیزیکی و گاز فرد آلوده انتقال داده میشود. بهعلاوه دوره کمون آن بسیار طولانی و نزدیک به یک سال است. برای تجربه سناریوی زامبیها به زمان خیلی زیادی نیاز است. «دکتر استیون سی اسلوئزمن» در کتاب خود به نام The Zombie Autopsies، تئوری را بیان میکند که بر اساس آن دانشمندان پروتئینی به نام پریون را با ویروسهای معلق در هوا آمیخته و آنها را به زامبی ویروس تبدیل میکنند. بر طبق پیشبینی کتاب این اتفاق تقریباً بعید است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مقاله عالی و آموزنده ای بود. البته باید در نظر داشت که فیلم ها برای جذب مخاطب و سرگرم کردن هستند تا چند ساعتی مردم از فضای دنیای واقعی خارج بشن، پس بزرگنمایی و وجود اتفاقات غیر منطقی تو فیلم ها عادیه. اما نباید دچار این توهم بشیم که این اتفاق ممکنه تو واقعیت هم بیفته. بعضیا دچار این توهم میشن بخصوص در مورد ویروس زامبی. موجوداتی که تمام اعضاشون از کار افتاده به جز مغز. ولی میدونیم وقتی قلب کار نکنه مغزی هم وجود نخواهد داشت.
ما فیلم میبینیم که از قوانین دنیای خودمون خارج بشیم
خیلی ممنون بابت تهیه این مطلب
جذاب و آموزنده! بود ...
مقاله جذاب و خواندنی بود... از این مقاله ها بیشتر تهیه کنید????
دنیای ساخته و طراحی شده در یک فیلم داستانی بلند سینمایی با دنیای واقعی متفاوت است چراکه اگر مشابه دنیای واقعی میبود دیگر نه فیلم سینمایی بود و نه مخاطبی داشت . اطلاعات داخل فیلم ها نیز ممکن با واقعیات متفاوت باشد ولی فکر کردن و رویا پردازی با ایده های داخل فیلم برای اکثریت مخاطبان لذت بخش بود و دلیلی برای فیلم دیدن است .