ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم Vivarium – آن‌ها ما را می‌بینند!

فیلم Vivarium فیلمی یکنواخت و خسته کننده است اما با وجود همه یکنواختی‌ها، نمی‌گذارد یک لحظه چشم از فیلم بر داریم و ما را وادار می‌کند که این فیلم را تا دقیقه آخر تماشا کنیم. ...

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی | ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ | ۲۰:۳۰

فیلم Vivarium فیلمی یکنواخت و خسته کننده است اما با وجود همه یکنواختی‌ها، نمی‌گذارد یک لحظه چشم از فیلم بر داریم و ما را وادار می‌کند که این فیلم را تا دقیقه آخر تماشا کنیم. فیلم ضعف‌های بسیار زیادی دارد؛ اما دو عنصر بازیگری و رازآلودگی، باعث می‌شود که این فیلم را برخلاف خستگی زیاد تحمل کنیم و منتظر پایان بمانیم. با نقد فیلم Vivarium همراه ویجیاتو بمانید.

فیلم از لحاظ گیر انداختن تماشاگر در بطن ماجرا و درگیر داستان کردنش، بسیار قوی عمل کرده و از همان دقایق ابتدایی فیلم وارد داستان اصلی می‌شود و صحنه‌های بی‌معنا با کارکردی صرفا معرفی ندارد. فیلم در همان ابتدا شخصیت‌های اصلی داستان را معرفی بسیار مختصر اما غیر مفید می‌کند و فضای داستانی هم کاملا مشخص می‌کند. فیلم به ژانر اصلی‌اش یعنی رازآلودی پایبندی کامل دارد و همین پایبندی کامل ما را تا آخر فیلم پای خودش نگه می‌دارد. وجود ژانر رازآلودی در این فیلم برخلاف بسیاری دیگر از فیلم‌های رازآلود، باعث پیچیده شدن و نامفهوم شدن داستان نمی‌شود؛ و در عین رازآلودی، داستان روانی هم روایت می‌کند و حتی یک لحظه هم اصل داستان از دست تماشاگر در نمی‌رود.

این فیلم به شدت یکنواخت است؛ شخصیت‌های داستان از همان ابتدا یک نوع واکنش را در پیش می‌گیرند و تا آخر همین روند را ادامه می‌دهند؛ این یکنواختی تا  پایان فیلم به شدت تماشاگر را خسته می‌کند. فیلم‌های غیر یکنواخت طوری طراحی و پی‌ریزی می‌شوند که کنش و واکنش شخصیت اصلی مرحله به مرحله تغییر کند و از راه جدیدی وارد شود و هر راه نسبت به راه قبلی رفته رفته خطرناک‌تر شود. اما فیلم Vivarium هیچ تنوعی در خودش ندارد و هر کنش و واکنش شخصیت، همانند اقدام‌های قبلی است و هیچ ارزشی به آن اضافه نمی‌شود. اما ناگفته نماند، این فیلم برخلاف یکنواختی و ساده بودن اعمال شخصیت‌ها، رفته رفته بر تنش درونی‌اش اضافه می‌شود؛ اما گاهی این تنش به شدت انرژی تماشاگر را می‌گیرد.

فقدان کشمکش و یکنواختی فیلم دست به دست هم می‌دهند تا در پایان فیلم برای بیننده انرژی‌ نگذارند

اما یکی دیگر از عناصر لاینفک هر فیلم که جایش در این مورد خالی است، عنصر کشمکش است. کشمکش دشمن خستگی تماشاگر است؛ کشمکش در فیلم باید متعادل باشد و این هنر نویسنده است که چکونه کشمکش را تنظیم کند تا بیننده خسته نشود و با هیجان و انرژی، فیلم را دنبال کند. به طور کلی فیلم Vivarium هیچ کشمکشی ندارد و همین فقدان کشمکش به شدت روی اعصاب تماشاگر راه می‌رود. فیلم برد و باختی ندارد و فقط سرشار از تلاش‌های یکنواخت شخصیت‌ها برای رسیدن به هدفی مشخص است که این تلاش‌ها به هیچ جایی ختم نمی‌شود. شخصیت‌ها مدام تلاش می‌کنند، اما این تلاش از اول تا آخر یکنواخت است و به هیچ بردی ختم نمی‌شود.

شخصیت‌های فیلم تاحدودی عمیق و چند بعدی به نظر می‌رسند اما مشکل اساسی این شخصیت‌ها منفعل بودن و تکراری بودن کنش‌هایشان است. شخصیت‌های اصلی یک فیلم، باید فعال باشند، به قول سید فیلد، یکی از بزرگان فیلمنامه نویسی، شخصیت باید مسبب ماجرا شود، نه اینکه ماجرا بر شخصیت چیره شود. درست برخلاف این فیلم که ماجرا همچون بختک بر شخصیت‌ها چیره شده. درست است که فیلم‌های زیادی درباره واکنش شخصیت به رویداد غیرمنتظره و گیر افتادن آن در مخمصه‌های این چنینی هستیم، اما فیلم‌های موفق این چنینی، شخصیت‌هایی دارد که با وجود چیره شدن حوادث بر آن‌ها، نقش فعالانه‌ای بازی می‌کنند و حوادث و عاملان آن را به چالش می‌کشند.

داستان فیلم، ماجرای یک زوج جوان به نام‌های تام(جسی آیزنبرگ) و جما(ایموجن یوتس) را روایت می‌کند که به دنبال یافتن یک خانه رویایی، به همراه یک مشاور املاک مرموز وارد یک محله عجیب می‌شوند که در آنجا همه خانه‌ها شبیه به هم هستند اما ناگهان مشاور املاک غیبش می‌زند و آن‌ها هنگام بیرون رفتن از این محله دچار مشکل می‌شوند.

داستان این فیلم جذاب شروع می‌شود. بیننده منتظر دیدن واکنش‌های دو شخصیت اصلی بعد از مواجه شدن با این موضوع می‌ماند. چینش صحنه‌ها در کنار هم در ابتدا بسیار خوب و مطلوب عمل می‌کند اما از یک نقطه‌ای به بعد، همان مشکل یکنواختی پیش می‌آید و تا دقایق آخر ادامه می‌یابد.

فیلم با معرفی شخصیت جما آغاز می‌شود که در یک مهد کودک کار می‌کند؛ این صحنه اطلاعات کافی از شخصیت منتقل نمی‌کند و فقط اطلاعات محدودی در رابطه با علاقه‌اش به بچه‌ها منتقل می‌کند. در رابطه با شخصیت تام، نویسنده اطلاعات بیشتری در صحنه‌های ابتدایی گنجانده اما گاهی برای انتقال کردن این اطلاعات از روش‌های غیر منطقی استفاده می‌کند، مانند دست ندادن تام به مشاور املاک. باقی صحنه‌ها تا نقطه عطف اول فیلم با کارآمدی خوبی عمل می‌کنند و تمام اطلاعات داستانی لازم را به تماشاگر منتقل می‌کنند. کودک دوستی جما، آشنایی تام با باغ‌بانی و حفاری، لجبازی و تک روی تام و... همه این اطلاعات در داستان لازم می‌شود و زمینه‌چینی‌ای برای روی دادن دیگر اطلاعات داستانی است.

داستان فیلم با وجود روان بودن و جذابیت خاصی که دارد، یکنواخت و خسته کننده پیش می‌رود

نقطه عطف اول این فیلم جایی است که دو شخصیت اصلی بعد از ناپدید شدن مشاور املاک، سعی می‌کنند راه خروج از محله را پیدا کنند. این صحنه بسیار زیبا و دقیق خلق شده و در این صحنه اطلاعات نسبتا بیشتری از شخصیت‌ها منتقل می‌شود. اما بعد از این صحنه دیگر با صحنه‌هایی با ارزشی یکسان طرف هستیم. یکی از مشکلات اساسی فیلمنامه که موجب بیشتر شدن یکنواختی ماجرا است، پرداخته نشدن به رابطه دو شخصیت اصلی است. در نقطه عطف اول به جذابی این رابطه اشاره‌ای می‌شود اما دیگر این دو شخصیت باهم دیگر همکاری خاصی نمی‌کنند.از آنجایی که یکی از راهکار‌های اصلی بیان و تشریح شخصیت، نمایش کنش و واکنش با دیگر شخصیت‌ها است، در این فیلم باید بیشترشاهد روبه رویی و کشمکش این دو شخصیت می‌بودیم. نا گفته نماند، شخصیت پسربچه در برخورد با دو شخصیت، به درستی آن‌ها را تشریح می‌کند اما باز هم فقدان کشمکش و جذابیت دو شخصیت اصلی به شدت احساس می‌شود.

بیننده وقتی با یکنواختی نیمه اول پرده دوم مواجه می‌شود، به علت جذابیت داستان، منتظر صحنه نقطه میانی می‌ماند، تا مسیر داستان را به سمت دیگری پرتاب کند و این یکنواختی را جبران کند. سرانجام نقطه میانی به زیبایی اجرا می‌شود اما بازهم بعد از این صحنه با یکنواختی قبل مواجه می‌شویم. در نقطه میانی جما از پسربچه می‌خواهد که ادای کسی که دیده را در بی‌آورد؛ پسربچه کمی از لحاظ فیزیکی تغییر شکل می‌دهد و صدای عجیبی از خودش در می‌آورد. بیننده با دیدن وحشت‌زده شدن جما، آماده این می‌شود که در صحنه‌های بعدی، بیشتر با لحظه‌های متنوع همکاری دو شخصیت و واکنش آن‌ها روبه رو شود. در این صحنه بیننده همزمان متوجه داستان اصلی با کمک اسم فیلم می‌شود.

در نیمه دوم پرده دوم با اینکه کمیت تنش بیشتر می‌شود اما جذابیت آن تغییری نمی‌کند. در این بخش از فیلم، به رابطه دو شخصیت اصلی پرداخته می‌شود اما فقط دو صحنه احساسی از این دو برای ما کافی نیست و بیننده نیاز زیادی به دیدن کشمکش این دو شخصیت در راه رسیدن به هدف مطلوب دارد؛ اما این نیاز تا پایان فیلم بر طرف نمی‌شود.

بخش‌های مختلف این فیلم، آنچنان که شایسته است عمل نکرده و نویسنده استاندارد فیلم را فدای خلاقیت بی‌معنا کرده

سرانجام فیلم به نقطه عطف دوم هدایت می‌شود، جایی که ناامیدی همه چیز را فرا می‌گیرد و تنها کورسویی امید باعث فعال شدن شخصیت می‌شود. در آخرین صحنه نقطه عطف دوم، شخصیت تام می‌میرد. مرگ این شخصیت با اینکه برای تماشاگر به شدت دردناک است، اما همانقدر بی‌معنی است. این شخصیت هیچ یک از نیاز‌‌های بیننده را برطرف نمی‌کند و انتظاری که بیننده از او دارد، تا مردن او انتظار باقی می‌ماند. مشکل این شخصیت منفعل شدن او در نیمه دوم به بعد فیلم است. در نیمه اول با شخصیت فعال و کنش‌گرایی روبه رو هستیم اما از نیمه دوم به بعد این شخصیت از قبل بی‌معنا‌تر می‌شود.

اما بعد از مردن تام تماشاگر آماده دیدن واکنش جما به این ماجرا است. او تا حدودی انتظارات تماشاگر را برطرف می‌کند. در پرده سوم جما نقش فعالانه‌ای بازی می‌کند؛ او سعی می‌کند موجود بیگانه‌ای که خودش بزرگ کرده بود را بکشد اما موفق نمی‌شود. او وارد بعد دیگری از آن محله می‌شود و متوجه می‌شود که آن‌ها اولین قربانی نیستند؛ بلکه قبل از آن‌ها کسان دیگری هم در این مهلکه گرفتار شدند. در پایان، جما توسط آن موجود بیگانه کشته می‌شود.

پرده سوم مفید‌ترین و کارآمد‌ترین قسمت فیلم است. در این پرده تا حدودی با گذاشتن نشانه‌ها در کنار هم، به پاسخ سوالاتی که در طول فیلم برای ما پیش آمده می‌رسیم. ما توجه می‌شویم که احتملا موجودات بیگانه‌ای قصد مطالعه بر روی انسان‌ها را دارند. آن‌ها سراغ زوج‌های جوان می‌روند تا بتوانند بچه‌هایشان را تربیت کنند و برای مطالعه بیشتر آن‌ها را به زمین بفرستند. از این رو قربانی‌هایشان را داخل یک ویواریوم زندانی می‌کنند تا روی آن‌ها مطالعاتی انجام دهند.

فیلم به ما می‌گوید که یکنواختی انسان‌ها را دیوانه می‌کند و اگر کشمکش و ماجرا در زندگی نباشد، همه ما از آن بی‌زار می‌شویم

فیلم vivarium، هر چقدر که از لحاظ ساختاری و جذابیت و تعادل مشکل دار باشد، حرف‌های فلسفی عمیقی برای گفتن دارد. این فیلم به ما این پیام را می‌رساند که مسبب جذابیت و گیرایی زندگی، کشمکش و تنوع است. این پیام به زیبا‌ترین شکل و از راه‌های گوناگون منتقل می‌شود. یکنواختی فیلم و دنیای داستان و فضای درونی ویواریوم به زندگی یکنواختی تشبیح می‌شود که شخصیت‌های آن تحت تاثیر یکنواختی و سادگی زندگی مجنون می‌شوند و دست به کار‌های نامتعارفی می‌زنند تا این یکنواختی را جبران کنند. در یکی از صحنه‌های فیلم، جما بی‌زاری خودش را از این یکنواختی بیان می‌کند. او با پسربچه درباره تنوع ابر‌ها بیرون از این ویواریوم صحبت می‌کند. او می‌گوید بیرون از اینجا همه ابر‌ها یک شکل متفاوت داشتند، یکی شبیه انسان، یکی شبیه سگ؛ او می‌گویدکه ابر‌های اینجا همه شبیه به هم هستند. او با مثال زدن ابر‌ها به کل یکنواختی این جهان و دیوانه‌کننده بودنش اشاره می‌کند.

 

برای دیدن فیلم vivarium زمان مناسبی لازم است. این فیلم نه برای صبح بعد از بیدار شدن مناسب است و نه برای شب قبل از خوابیدن. تاثیر این فیلم بر بیننده به قدری قوی است که با دیدنش بعد از بیدار شدن، دیگر انرژی برای انجام کاری ندارد و اگر قبل از خوابیدن آن را ببیند، به سختی خوابش می‌برد و حتی شاید کابوس ببیند. این فیلم اصلا ترساک نیست، بلکه تکان دهنده و تلخ است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (31 مورد)
  • ahmadkh200
    ahmadkh200 | ۲۴ اسفند ۱۴۰۰

    با سلام.
    شخصیت ها و قالب های ساخت فیلم را به خوبی نقد کرده اما از نظر محتوای فیلم نقد جالبی نبود.

    فیلم محتوای قدرتمندی و البته کلیشه ای داشت، و بخوبی از عهده پرداختن به اصل موضوع بدون حاشیه پرداری اضاقه برآمده بود. یک فیلم سورئال در مورد روزمرگی انسان امروز.
    آنچه من دیدم؛ یک زوج جوان برای گرفتن یک خانه اقدام میکنند، خانه را میگیرند و زندگی تکراری آنها شروع میشود مثل قریب به اتفاق انسانها. خیلی زود همه چیز تکراری میشود، آنها تلاش میکنن چیزی را عوض کنن، مثلا برای رانندگی با ماشین که نماد آزادی آنهاست جابجا میشوند ولی از بالا هیچ اتفاق تاثیرگذاری نیافتاده است، همچنان اسیر دنیای خود هستند. اطرافشان هم تعداد زیادی خانه دقیقا مشابه خانه آنها وجود دارد که نشان میدهد انسان ها همه شبیه هم هستند.
    زندگی آنها در روزمرگی ادامه دارد و بچه دار هم میشوند و خیلی زود بچه هم تکراری میشود، پدر که علاقه ای به بچه اش ندارد سعی دارد خود را با کاری مشغول کند ولی مادر به خاطر دلسوزی مادرانه خود به بزرگ کردن بچه ادامه میدهد.
    اوج داستان نقطه میانی فیلم بود که کودک ادای کسی را که دیده را در میآورد. ادای انسانهایی که یک بچه میبیند. انسان هیولایی که بزرگترین دشمن زندگی است.

    پایان بندی فیلم بسیار جذاب است، فرزند که دیگر نیازی به والدین خود ندارد آنها را از خانه بیرون میکند و نهایتا آنها را در قبری که خودشان برای خودشان کندند دفن میکند.
    پایان بندی نمادین فیلم را خوب توانسته اند از آب در بیاورند.
    اگر چه میتوانستند فیلم را کوتاه تر هم بسازند، و از اضافه گویی کم کنند.
    نهایتا هم بچه بزرگ می شود و وارد دنیای بزرگها می شود و می رود تا نقش هولناک خود را در جهان ایفا کند.
    فیلم نمادین بود، مثلا مرد چاله ای عمیق و عمیق تر میکند و به زندگانی را به قهقرا میبرد. زن و مرد از نظر سنی بزرگ نمیشوند و در یک سطح درک و فهم ثابت میمانند. رفته رفته ابرها و حتی خورشید مصنوعی جلوه میکند. همه چیز غیر واقعی است...فیلم را دوست داشتم.

  • محمد جواد منافی راثی
    محمد جواد منافی راثی | ۲۹ مهر ۱۳۹۹

    سلام و عرض ادب خدمت دوستان محترم
    چند نکته در طی این فیلم ذهن من رو خیلی درگیر کرد و می توانم از آنها به عنوان مشکل اصلی فیلم یاد کنم .
    در طی زندگی طولانی مدت دو زوج جوان و بزرگ شدن بچه چرا هیچ یک از زوجین هیچ تغییری نکردند ؟
    به عنوان مثال ؛
    1 - اندازه و مدل و رنگ مو
    2 - میزان ریش تام
    3 - پیری پوست و سفیدی مو
    4 - اصلاح موی کاراکتر های فیلم در تمام این مدت توسط چه کسی انجام میشد ؟
    دیدید که در پایان فیلم مارتین که همان مشاور اولیه ی فیلم بود کاملا پیر شده بود و شاهد تغییرات اساسی بر خلاف دو کاراکتر زوجین شده بود .
    واقعا برای شما سوال از این قبیل پیش نیامد ؟
    با تشکر فراوان

    • Hasti
      Hasti | ۷ آبان ۱۳۹۹

      سلام، توی فیلم میبینیم که پسر بچه بیشتر از معمول رشد میکنه، به نسبت همون مشاور املاک که از نژاد همون پسر هست زودتر پیر میشه،احتمالا این اتفاقات تو ۱ سال افتاده با توجه به روز های رشد که روی دیوار علامت زده شده پس پیری رو توی کاراکتر های تام و جما نباید احساس کنیم و در رابطه با مدل مو و ریش همه ی وسایل مورد نیاز برای تام و جما آورده میشد

  • آذرخش
    آذرخش | ۱۸ تیر ۱۳۹۹

    فیلم نبود بیشتر شبیه یه مستند آموزنده ساخت گاج بود
    روایتی تلخ از سیاست سردمداران
    از حاکمان که مردم براشون موش آزمایشگاهی اند
    پراز سوال حل نشده و موقعیت نامفهوم
    ولی پراز همدردی و خودپنداری و حتی همدلی با بازیگران، بشکلی که حتما آتش زدن خانه رو قبل از تماشای سکانسش تصور کنی
    از بس هیچ نقطه اوجی نداشت ترسناک بود بگونه ای که تصور کنی هر لحظه اتفاق خاصی میافته و چشم از فیلم برنداری ولی هیچ
    بنظرم تلخ بود ولی نه بدلیل مرگ شخصیت‌ها بلکه بخاطر رفتار شخصیتها، جدایی ناامیدی سرخوردگی جنون و ترس بازیگرها، سردرگمی،
    داستان فیلم درست برعکس تیتراژ ابتدایی بود چون برعکس فاخته که خونه رو با دروغ و زور تصاحب میکنه شخصیتها به زندگی تو خونه محکوم شدن
    این فیلم بدرد سرگرمی نمیخوره فقط برا کسایی خوبه که میخان خودکشی کنن، مصمم تر میشن
    داستانی تکراری ولی با طرحی نو، هزارتویی با رنگ و لعابی جدید، و مهمتر از همه پایان تخماتیک

  • Alibaba
    Alibaba | ۱ تیر ۱۳۹۹

    اصلا معنی و مفهوم فیلم رو نمیتونست انتقال بده.بقدری فیلم ضعیف و یکنواخت بود که خیلی ازمنتقدین رو وادار کرد جملات فلسفی و فاز روشنفکری بگیرن.فیلم باید جذابیت داشته باشه که وقتت حروم نشه نه اینکه میخکوب بشی تو خالی بدون مفهوم.

  • solik
    solik | ۶ خرداد ۱۳۹۹

    کلی حرف توش بود . ولی برای گفتنشون زیاد و بیش از حد مخاطب رو پیچوند . اگر قرار بر داشتن پیامی برای مخاطب بود ؛ چرا انقد سخت توضیح داد؟!

  • حـــامین
    حـــامین | ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

    فیلم، فیلم تروتمیز و ایده‌ش ایده نو و جالبی بود
    ولی پرداخت، علی الخصوص پرداخت شخصیت ها ضعیف بود
    داستان حفره های زیادی داشت
    فضای فیلم، فضای سورئالی بود ولی بازهم به سوالات جواب داده نشد
    شاید همه چیز بخاطر خوردن اون توت فرنگی و مشروب بود
    اون موجودات چی بودن؟ موجودات فضایی؟ بیگانه؟
    تلاش شخصیت ها برای رهایی و فرار از فاجعه باوجود کارهایی که میشد کرد واقعا خیلی خیلی کم بود
    این حجم از انفعالشون رو نمیشد درک کرد
    علت مریضی تام چی بود؟ و ....
    کل بعنوان یه فیلم‌بین(ونه کارشناس) بااین فیلم ارتباط برقرار نکردم
    ایده خوبی بود که میتونست خیلی جذابتر باشه
    اگه فیلم، یه فیلم رازآلود و معماییه نویسنده و کارگردان باید برای مای مخاطب خرده نون بریزه ولی هیچ خرده نونی تواین فیلم وجود نداشت و بنظرم اصلا نمیشه تحلیل و بررسیش کرد از نظر داستانی!

    • Roghayeh
      Roghayeh | ۸ خرداد ۱۳۹۹

      دقیقا موافقم،مثلا اون‌کتابی ک‌پسربچه ب جما داد و توش ی زبون عجیب غریب بود یا مثلا همون تصاویری ک‌توی تلویزین بودن هم‌نمونه هاش توس کتاب بود،که راجب هیچکودوم از این ها صحبت نشد و اخر معلوم‌نشد ک اینا چی‌بودن ، بعد قشنگترش این میشد بنظرم که اینا مثلا ی جور معما میبودنو این زوج فکر‌میکردنو سرنخایی میبود ک دنبال میکردن و میتونستن ب ی نتیجه ایی یا جوابی چیزی برسن،بعد اونجایی ک‌پسربچه ادا دراورد و قیافش عجیب شد خب اخر معلوم نشد ادای کی رو دراورده و همینطوری وسط داستان ول شد
      بعد واقعا هم علت مریضی تام معلوم نشد،از کار زیاد مرد؟چرا واقعا؟بعد اون ک تا ی جایی کند دید چیزی نی چرا باز ادامه‌میداد؟یا چرا اصلا زنه کمکش نمیکرد؟بنطرم باگ‌زیاد داشت کلا و در کل با نظرت موافقم

  • reza
    reza | ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

    من بدبخت دیشب تا ساعت بخاطر فیلم بیدار موندم، به سختی خوابم برد ولی خوشبختانه کابوس ندیدم خخ

  • Nazli
    Nazli | ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

    مزخرفترین نقد فیلمی که خوندم، واقعا از چه دیدگاهی این چیزها رو نوشتید .......

  • نسرین
    نسرین | ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

    به نظر من این فیلم ،زندگی های موازی رو میتونست نشون بده اونجایی که دختر میره دنبال اون پسربچه،ولی چون به اون فضا تعلق نداره انگار پس زده میشه
    از طرفی سیاه سفید بودن البسه پسر و طرح های توی تلویزیون هم نکته بود
    و اون عدد 9ی جور چرخه دایره وار تکراری که تبدیل به علامت بی نهایت میتوته بشه

  • مرجان
    مرجان | ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

    بسیار نقد سطحی، مثبت نگر و بچگانه بود... یک نفر کامنت گذاشته و نقد کرده که به مراتب بهتر از نقد سایت است.

  • عابر
    عابر | ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹

    درهم بر همه،

  • Hassan
    Hassan | ۳۱ فروردین ۱۳۹۹

    بااجازتون منم یه نقد کوچولو بنویسم
    توی این فیلم می‌بینیم که یک زوج برای برطرف کردن نیاز اولیه شون یعنی مسکن اقدام میکنن(زوج رو بعنوان انسان امروزی درنظر بگیرین) مشاور املاک هم که پیشنهاد خوب میده مسکنی با قیمت مناسب و امکانات عالی. مشاور هم بعنوان حاکمان امروز دنیا فرض کنین ک با ارائه یک دنیای جدید که خودش ساخته و ظاهرا نیازها رو برطرف میکنه زوج رو بالاجبار به زندگی یکنواخت که اتفاقا نیازهای انسان رو مثل غذا وداشتن محلی برای ارضای میل جنسی تامین میکنه. رنگ سبز این جامعه تحمیلی. کندن گودال برای فرار از این جامعه یعنی نزدیکتر شدن به هسته یعنی تلاش برای رسیدن به پایان این زندگی... مرگ مشاور و سپردن عنوانش به پسری که توسط افراد جامعه بزرگ شده(ماموریت ما در این جامعه تحمیلی پرورش کسانی‌ست که برما احاطه دارن)
    تاکید زیادی دارم روی صحنه هم خوابی زوج که با نور سبز و تشویق ناظر همراهه(حاکمان امروز دنبال اینن که آزادی ای که از مردم سلب کردن رو با سوق دادن مردم به میل جنسیشون پنهان کنن) همچنین دعوت به خوردن مشروب بعنوان یک خوش آمد گویی
    شاید فیلم خوب به اهدافش نپرداختها باشه ولی جا برای تحلیل داره

    • ایمان اکرمی
      ایمان اکرمی | ۳۱ فروردین ۱۳۹۹

      خیلی ممنون، یادداشت جالبی بود

    • Àryan
      Àryan | ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

      احسنت
      دقیقا کمونیست و سوسیالیسم توش وجود داره ولی پایان بهتری میتونست داشته باشه

    • زینب نوری
      زینب نوری | ۴ خرداد ۱۳۹۹

      نقد شما بسیار قشنگ تر از نقد این سایت بود

    • آذرخش
      آذرخش | ۱۸ تیر ۱۳۹۹

      فیلم نبود بیشتر شبیه یه مستند آموزنده ساخت گاج بود
      روایتی تلخ از سیاست سردمداران
      از حاکمان که مردم براشون موش آزمایشگاهی اند
      پراز سوال حل نشده و موقعیت نامفهوم
      ولی پراز همدردی و خودپنداری و حتی همدلی با بازیگران، بشکلی که حتما آتش زدن خانه رو قبل از تماشای سکانسش تصور کنی
      از بس هیچ نقطه اوجی نداشت ترسناک بود بگونه ای که تصور کنی هر لحظه اتفاق خاصی میافته و چشم از فیلم برنداری ولی هیچ
      بنظرم تلخ بود ولی نه بدلیل مرگ شخصیت‌ها بلکه بخاطر رفتار شخصیتها، جدایی ناامیدی سرخوردگی جنون و ترس بازیگرها، سردرگمی،
      داستان فیلم درست برعکس تیتراژ ابتدایی بود چون برعکس فاخته که خونه رو با دروغ و زور تصاحب میکنه شخصیتها به زندگی تو خونه محکوم شدن
      این فیلم بدرد سرگرمی نمیخوره فقط برا کسایی خوبه که میخان خودکشی کنن، مصمم تر میشن
      داستانی تکراری ولی با طرحی نو، هزارتویی با رنگ و لعابی جدید، و مهمتر از همه پایان تخماتیک

    • MJQ
      MJQ | ۸ آذر ۱۳۹۹

      دقیقا همینه در ادامه همین بحث بگم وقتی که جما میره تو بعد دیگه دوتا پرده پشت هم داریم یکی که یه زن پشت میز داره دعا میکنه ولی خبری از اون پسره (سیاست مدار) نیست و تنهاست اما وقتی دونفر در حال رابطه هستن میاد و تشویقش میکنه یعنی داره ارزش گذاری و تشویق میکنه به این کار
      و درمورد رشد و پرورش اون پسره که همون حاکمان دنیا هستن اینطوریه که شما باید دائم ساپورت کنی غذا بهش بدی بهش آموزش بدی موقع خواب کنارش باشی و حتی زمانی هم که اونو میزاری کنار تا بمیره مجبوری برگردی و نجاتش بدی و طرف مقابل هم خودداری نمیکنه از این کار چون میدونه شاید به ضررت باشه در آخر هم وقتی بزرگ میشه تاسف میخوری که چرا در بچگی نکشتیش و حالا از ترسش پشت در صندلی میزاری و در آخر هم از خونه میندازت بیرون و بعد هم بنوعی باعث مرگت میشه

  • Farshid
    Farshid | ۳۰ فروردین ۱۳۹۹

    من لذت مسخره ای از دیدنش احساس کردم

    • Nox
      Nox | ۱۱ آبان ۱۳۹۹

      چه ترسناک
      هامارتیاس فکرکنم

      من نه
      تنفر بود فقط
      البته از سازندگان و عوامل

  • Farshid
    Farshid | ۳۰ فروردین ۱۳۹۹

    من شخصا لذت مسخره ای از دیدنش داشتم

  • امیر ستایش
    امیر ستایش | ۲۸ فروردین ۱۳۹۹

    سلام
    ایده فیلم خیلی عالی بود ولی حیف زیاد رو فیلم نامش کار نکرده بودن.با اینکه میتونست بهترین فیلم شود اما حیف خیلی ضعیف کار کردن

    • A.h
      A.h | ۳۱ فروردین ۱۳۹۹

      شما فیلم پلتفرم رو ببین تازه میفهمی مفهوم ینی چی
      جفتش به مشکلات جامعه امروزی اشاره داره اما این کجا و آن کجا
      واقعا فقط برای عوامل فیلم تاسف میخورم که اینجور وقت ما رو تلف کردن با این فیلم ساختن

      • Alishefi
        Alishefi | ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹

        من فیلمو همین الان تموم کردم و پلتفروم هم قبل این فیلم دیدم.
        ببین نبایذ یک داستان از روی قانونایی که براش نوشتن پیشیره. چرا خلاف اون نوشته ها نباشه. پلتفرم شبیه همه‌ی فیلمایی که دیدیم بود.تهش یکی زنده موند و بیننده رو رو راضی کرد. اما این فیلم واقعیت زندگی بیرحمی که هر لحظه‌شو زندگی میکنیم خیلی خوب به نمایش گذاشت. شما وختی از چیزی فرار میکنی و از درون اذیتت میکنه به ادمای دورت بی تفاوت نمیشی. یا مادر با اینکه خیلی وختا میگه پسرم نیستی بازم حواسش بهت نیست. یا زندگیمون پر از بی حوصلگی انچنانی نیست که فیلم پر بود ازش.

        نو اوری توی سینما یعنی همین. نقد هم یعنی چیزایی که بهشون یاد دادن یه داستان اینارو بایذ دارا باشه نباشه بایذ 5.8 ببره.

        فیلمش بی نقص بود. برای من البته که خسته از چیزاییه که یهو راهی برای فرار ازش پیدا بشه و بیننده بگه اوه پسر ته مشکلات منم راهی هست!

        • ایمان اکرمی
          ایمان اکرمی | ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹

          حرف شما درسته، نویسنده نباید محدودیت برای خلاقیت داشته باشه، اما همین محدودیت خلاقیت می‌سازه، وقتی یک دنیای داستانی می‌سازی ، نباید داستانت از اون دنیا فرا‌تر بره، همین دنیای کوچیک، خلاقیت می‌آفرینه، وقتی دنیاتو هی بزرگ کنی از قانون‌هاشم پی‌ روی نکنی، اونم به بهانه خلاقیت، همه چیز درهم برهم میشه و هماهنگی از بین میره.

        • mina
          mina | ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

          شاید باورت نشه دوست عزیز ولی اخر پلتفرم هم همه میمیرن
          اگ دقت کنی شخصیت اصلی فیلم با روح پیرمرد همراه میشه که نشون دهنده مرگشه
          و هم چنین دختر بچه!! که درواقع دختر در ذهن نقش اصلی بود و اصلا وجود نداشت چون زیر ۱۶ سال حق ورود نداشتن!!

      • مهدی
        مهدی | ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹

        جالبه من ده دقیقه پیش پلتفرم دیدم حق با شماس

      • محمدی
        محمدی | ۱۳ خرداد ۱۳۹۹

        فیلم پلتفروم مفهوم پیچیده ای داره؟؟؟؟ کلا 30 دقیقه اولش خوب بود بقیش حرف های تکراری.

  • Zahra
    Zahra | ۲۷ فروردین ۱۳۹۹

    مزخرف ترين فيلمى كه ديدم فقط وقت تلف كردنه

  • oc-trian
    oc-trian | ۲۱ فروردین ۱۳۹۹

    ممنون از نقدتون فیلم کامل نبود بنظرم به هیچ علامت سوالی جواب نداد.
    اما ارزش یک بار دیدن رو داره بعد پاکش کنی خخخ
    اگر امکانش هست فیلم اسپانیایی platform نقد کنید.

مطالب پیشنهادی