نگاهی به مجموعه تلویزیونی The Passage – خونآشامها در آخرالزمان
مجموعه تلویزیونی The Passage (گذرگاه) که سال ۲۰۱۹ از شبکه فاکس پخش شد به دلایل متعددی به همان یک فصل ابتدایی اکتفا کرد و دیگر قرار نیست شاهد ادامه آن باشیم. این مجموعه مشخصا پتانسیل ...
مجموعه تلویزیونی The Passage (گذرگاه) که سال ۲۰۱۹ از شبکه فاکس پخش شد به دلایل متعددی به همان یک فصل ابتدایی اکتفا کرد و دیگر قرار نیست شاهد ادامه آن باشیم. این مجموعه مشخصا پتانسیل بهشدت بالایی داشت که به عقیده اکثر منتقدان در رسیدن به حد نهایی آن ناکام ماند. سایت مشهور The Guardian اخیرا نگاه کوتاهی به این سریال متمایز داشته که در ادامه باهم آن را میخوانیم. با ویجیاتو همراه باشید.
در پنج دقیقه نخست سریال، خیلی چیزها دستگیرتان میشود: یک مرد ۲۵۰ ساله در ارتفاعات بولیوی زندانی شده، از واژه ومپایر (خونآشام) استفاده نمیشود اما آنها وجود دارند، «مرگ سرنوشت بهتری است» تا اینکه یکی از این موجودات فرد دیگری را بگزد، یک نوع آنفولانزا در جهان شیوع پیدا کرده و بااینکه داستان با «دو دوست قدیمی که قصد نجات دنیا را دارند آغاز میشود»، حقیقتا همه چیز درباره یک دختر کوچک است.
همین چند خطی که خواندید میتواند روی کاغذ چندصد صفحه را پوشش دهد و این مسئله تعجبی ندارد؛ چراکه The Passage بر اساس رمانی به همین نام از جاستین کرونین اقتباس شده است. رمان The Passage در واقع نخستین کتاب از یک سهگانه مشهور و ترسناک محسوب میگردد که حتی پیش از نوشته شدن نظر ریدلی اسکات را جلب کرده بود. فکر میکنم کمتر کسی پیدا شود که ریدلی اسکات را نشناسد؛ مردی که سازنده یکی از فراموشنشدنیترین فرانچایزهای تاریخ سینما، یعنی Alien است. میخواهم بگویم وقتی نظر چنین فردی به ایده The Passage - آن هم سه سال پیش از چاپ کتاب! - جلب شده، باید حسابی آن را جدی بگیریم.
کتاب مذکور در سال ۲۰۱۰ به صورت رسمی چاپ شد و با بیش از هفتصد صفحه محتوای هیجانانگیز، مخلوطی از دنیای ومپایرها و آخرالزمان، شخصیتهای بسیار متنوع، و صدالبته پرشهای زمانی قابلتوجه، طرفداران پر و پا قرصی برای خود دست و پا کرد. اینکه رمان The Passage یک منبع اقتباس قدرتمند و عظیم است جای تردید ندارد. همان زمانی که ریدلی اسکات در سال ۲۰۰۷ به سوی آن جذب شد، میدانستیم که دنیای شگفتانگیزی درون کتاب نهفته است اما خب سوال این بود که آیا یک فیلم سینمایی توان همگامی با آن را دارد یا خیر.
پاسخ سوال برای کسانی که کتاب را خوانده باشند واضح و مبرهن است؛ حتی وقتی حوالی سال ۲۰۱۱ مت ریوز وارد پروژه The Passage شد به سرعت اعلام داشت که «یک فیلم سینمایی نمیتواند پاسخگوی چنین محتوای عظیمی باشد». در نتیجه تصمیم بر آن شد تا این اثر راهی جعبه جادویی و خانههای مردم شود. شاید بپرسید چرا چنین فاصله زمانی طولانی و عجیبی میان تصمیم بر ساخته شدن تا پخش سریال وجود دارد؟ خب مسئله این است که طی تمام این سالها تیمهای نویسندگی، کارگردانان و مدیران مختلفی آمدند و رفتند.
پس از جدی شدن ماجرا و توسعه سریال The Passage، تقریبا همه فهمیدیم که این عنوان از جهات مختلفی میلنگد. با اینکه سال ۲۰۱۸ فیلمنامه سریال تجدیدنظرهای بسیاری را به خود دید اما همچنان محصول نهایی نتوانست به چیزی که انتظار داشتیم تبدیل گردد. تفاوت زمانی آشکارتر میشود که یک نگاه ساده به موفقیتهای رمان اصلی بیندازیم و آن را از نظر کیفی با سریال شبکه فاکس مقایسه کنیم.
همانند کتاب، سریال نیز در زمان حال شروع میشود؛ دانشمندان شیوع یک آنفولانزای فاجعهبار در آمریکا را پیشبینی میکنند و با آغاز یک پروژه سری تحت عنوان Noah Project در کلرادو، میخواهند با استفاده از یک ویروس جدید تمام بیماریهای بشر را از بین ببرند. این تیم از دانشمندان، با سرکردگی دکتر جوناس لیر (هنری ایان کوسیک، بازیگر مطرح سریالهایی چون The 100 یا Lost) و نیکول اسکایز (کارولاین چایکزی)، ابتدا آزمایشات خود را روی زندانیان محکوم به اعدام پیاده میکردند اما خب تقریبا تمام این کیسها اثرات جانبی وحشتناکی داشت؛ این افراد رسما از انسانیت در میآمدند و به موجوداتی وحشی و خونخوار تبدیل میشدند. حال تحقیقات جدید نشان داده احتمالا کودکان نسبت به اثرات جانبی آزمایش مصون باشند.
اینجا است که سازمان، مامور ویژه خود برَد والگست (مارک پل گاسلر) را تحت نظارت کلارک ریچاردز (وینسنت پیازا) برای گرفتن یک دختر یتیم اعزام میکند. ایمی بلافانت (سانیا سیدنی) دختر یتیمی ۱۰ ساله است و در نتیجه، استفاده از او در آزمایشات نمیتواند برای سازمان مشکلساز باشد. اما خب در طول مسیر نوعی رابطه دختر-پدری میان والگست و ایمی ایجاد میشود و همزمان ومپایرهای پروژه در آزمایشگاه دست به افعال غیرمنتظرهای میزنند؛ اینگونه است که مسیر پروژه عملا از کنترل سازمان خارج میشود.
سریال The Passage سعی دارد از جذابیتهای منبع خود کمال بهره را ببرد: وحشت از نامیراها، افسون سناریوهای آخرالزمانی، و روابط خاص میان شخصیتها. گرچه خیلی از این عناصر طی دهه اخیر در سریالهای تلویزیونی مورد استفاده قرار گرفتهاند و مخاطب اصلا با آنها بیگانه نیست. کافی است یک آشنایی کلی با The Walking Dead ،The Gifted یا آثاری از این دست داشته باشید تا به راحتی این مسائل را در The Passage مشاهده نمایید.
با اینکه در ظاهر سریال با هدف نشان دادن پیچیدگی روابط و ارزشهای انسانی پا به عرصه گذاشته، اما همیشه احساس میکنید یک الگوریتم خاصی پشت آن نهفته است. گویی یک نفر کل داستان را در قالب یک جور فیلمنامه دوازده مرحلهای ریخته و همه چیز به وسیله یک ماشین سر جای خود قرار گرفته است. برخی از دیالوگها بهشدت سطحی و مصنوعی جلوه میکند (یک جا همسر سابق برَد برای اشاره به نامزد جدیدش میگوید: «حس میکنم باید به زندگی ادامه بدم... شاید یه بچه هم با یکی بیارم»). شخصیتها مدام برای کسب اطلاعات و خواندن ذهن یکدیگر در چشم هم زل میزنند و در برخی نقاط این نگاههای ساختگی فقط ذوق بیننده را کور میکند.
بدتر از همه اینکه حفرههای داستانی هم در سرتاسر سریال کم مشاهده نمیشود، The Passage از شما میخواهد باور کنید که یک دختر سفیدپوست، زیبا و جوان که چیزی از دومین دهه زندگیاش نگذشته، در ایالات متحده آمریکا به اعدام محکوم شده است. اتمسفر احساسی که میان شخصیتها وجود دارد نیز اغلب در لحظه تاثیرگذار و خوشفرم است اما متاسفانه همه چیز در همان صحنهها تمام میشود و در لحظات بعدی انگار شخصیتها یادشان میرود چه اتفاقاتی میانشان رخ داده.
سریال The Passage به شکلی ناامیدکننده مکانیکی و ماشینی خلق شده اما خب به عنوان یک انسان همیشه با برخی از جنبههای آن ارتباط برقرار خواهیم کرد. شما چند شخصیت جذاب کنار هم بگذارید و به سرعت عنصر تنش شکل خواهد گرفت؛ راجع به تمام شدن دنیا و خطر نابودی بشر صحبت کنید و بلافاصله یک درام خلق خواهد شد. The Passage میتوانست عمق و تعالی بسیاری داشته باشد اما ظاهرا نیازی به استفاده از پتانسیل در خود احساس نکرده است. وقتی مطمئن هستید مخاطبان جذب شما میشوند، احتمالا چنین رویکردی قابلدرک باشد.
نهایتا این سریال در نقطه عجیبی قرار میگیرد؛ انسانها به موجوداتی وحشی و نامیرا تبدیل شدهاند و شخصیتهای داستان بهشدت قابل پیشبینی و بعضا مکانیکی هستند اما همچنان دوستشان داریم. در واقع The Passage سریالی است که کمتر کسی عاشقش میشود اما احتمالا ۹۸ درصد مخاطبان تا آخر به تماشای آن ادامه دهند. گرچه تمام اینها دلیل بر این نیست که با مجموعه خیلی ضعیفی طرف باشیم اما خب وقتی به پتانسیل واقعی اثر نگاه کنیم، از عمق وجود آه بلندی خواهیم کشید.
نظر شما راجع به این مجموعه چیست؟
بیشتر بخوانید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
به جرئت میتونم بگم یکی از سریالایی بود که عاشقش بودم،بعضی جاها با تمام وجود میشد درموندگی و بیگناهی اعدامی ها رو حس کرد،خیلی داستان جذابی داشت و حیف شد که به 1 فصل تموم شد.