نقد انیمیشن Soul – کلاس فلسفه پیکسار
پیکسار را میتوان یک «خانه نوابغ» دانست و شخص «پیت داکتر» در این بین قطعا یکی از نابغههای مهم استودیو است؛ مردی که شرکت هیولاها، بالا (UP) و عنوان درون بیرون Inside Out را ساخته ...
پیکسار را میتوان یک «خانه نوابغ» دانست و شخص «پیت داکتر» در این بین قطعا یکی از نابغههای مهم استودیو است؛ مردی که شرکت هیولاها، بالا (UP) و عنوان درون بیرون Inside Out را ساخته و کارنامه بسیار درخشانی در این استودیو برای خود خلق کرده است. انیمیشن Soul جدیدترین کار او است که به مساله مرگ، زندگی و دنیای ما انسانها پرداخته است؛ موضوعی که در کمتر انیمیشنی با این صراحت درباره آن میشنویم. اما Soul این مفاهیم را چطور به نمایش در آورده و در نهایت ماحصل کار چه شده؟ با ویجیاتو همراه مطلب نقد انیمیشن Soul باشید.
جو گاردنر (با صدای جیمی فاکس) یک معلم موسیقی در یک مدرسه معمولی است و با اینکه از کارش راضی به نظر میرسد اما رویای بزرگتری در سر دارد: اینکه بتواند روزی در یک گروه موسیقی خوب بنوازد و شبها را با آنها به سر کند. این مرد میانسال مجرد اما تا به امروز بخت و شانسی همراهش نداشته و مادرش نیز اصرار دارد که یک کار با حقوق ثابت و بیمه برای خودش دست و پا کند تا زندگیاش به درستی پیش برود.
اوضاع زمانی دگرگون میشود که بالاخره به واسطه یکی از دانش آموزان قدیمی جو، او میتواند با یک گروه کوچک همراه شود و تصمیم گرفته میشود تا در همان شب، اولین اجرایشان روی صحنه برود. جو در پوست خود نمیگنجد و در خیابانهای شلوغ نیویورک میدود و در نهایت با افتادن در یک چاه عمیق، میمیرد؛ یا به بیانی دقیقتر به کما میرود.
دنیایی فارغ از هر مذهب و آیین و باور
داستان Soul از این بخش به بعد به چند قسمت تقسیم میشود، وقایع دنیای برزخ مانند انیمیشن (که از آن با عبارت Great Before یاد میشود) و سرک کشیدن به مناطق مختلف این سرزمین جادویی و بازگشت به زمین و... جو گاردنر که ناگهانی مرده قصد دارد هرجور شده به زندگی برگردد و در این راه باید با روح متولد نشدهای به اسم ۲۲ (با صدای تینا فی) همکاری کند تا بلکه بتواند دوباره پا به کره خاکی بگذارد.
اولین اقدام تحسین برانگیزی که سازندگان Soul انجام دادند اینست که در طراحی و نمایش و روایت دنیای پس از مرگ خود، کاملا پا را فراتر از آیینها و مذاهب گوناگون دنیا گذاشتند. آنها کاری کردند که هر کس با هر عقیدهای ولو اینکه بیخدا باشد، بتواند با صحبتهای مطرح شده در انیمیشن همذات پنداری کند. هوشمندی سازندگان تا جایی پیش رفته که حتی برای خلق فرشتگان! (در انیمیشن معلمین هستند) به هیچ یک از تعاریفی که در کتب مذهبی شده ارجاعی ندادهاند و مسئولین برزخ را شبیه به نقاشیهای پیکاسو درآوردند. آنها جنسی شبیه به «هواژل» دارند و معلوم نیست که دقیقا دو بعدی هستند یا سه بعدی و یا حتی جامد هستند یا گاز.
در قسمت Great After که جهان پسابرزخی است نیز برای آغوش گرفتن مرگ، یک نور بزرگ در تاریکی طراحی شده که پله برقی به سمت آن میرود. این طرح و شمایل از مردن نیز مستقیما به دین و مذهب خاصی اشاره ندارد و باوری است که در میان اکثر مردم وجود دارد: نوری در تاریکی و به کام مرگ فرو رفتن. پیکسار این بخش را کمی ترسناک خلق کرده و مانند Inside Out خیلی صریح به این مسائل میپردازد و نمیخواهد الکی دروغ بگوید. قسمتی که ارواح به سمت مرگ پیش میروند برای عدهای ترسناک است و برای عدهای نیست، درواقع تاکید میشود که مرگ برای عدهای وحشتناک است و ترسیدن از آن اشکالی ندارد. همانطور که در Inside Out گفته شد که گریه کردن اشکالی ندارد.
حقیقت تلخ
از این قبیل بیان حقیقتها در Soul به کرات دیده میشود. کل انیمیشن بر پایه یک پیام اصلی استوار است و آنهم اینست که باید Sparkle خود را پیدا کنید. مفهوم Sparkle (به معنی براق و درخشان) در اینجا یعنی همان استعداد. همان هدف. چیزی که باعث میشود زندگی برای شما مفهوم پیدا کند.
افراد زیادی هستند که دقیقا نمیدانند میخواهند با زندگی چه کنند. کسانی که از هیچ شغل و حرفهای خوششان نمیآید و از همه چیز بیزار هستند. آنها دنیا را حوصلهسربر میدانند و میخواهند پول گندهای به صورت مفت به دستشان بیاید و زندگیشان را انجام دهند و یا برخی از آنها این انتظار را هم ندارند و میخواهند فقط روزمرگیهایشان بگذرد و تمام شود. از این قبیل افراد (بخصوص بخش اول) در ایران کم نیستند و Soul دقیقا میخواهد تلنگری به آنها بزند.
روح ۲۲
روح متولد نشده ۲۲ از همین دسته افراد است که نمیداند چه از زندگی میخواهد و برای همین هم علاقهای به تجربه زندگی ندارد. او حتی علاقهای به دنیا آمدن ندارد و جهان ما انسانها را جایی ملال آور میپندارد. ترجیح او اینست که دیگران را اذیت کند و صبح تا شب به هیچی فکر نکند.
شماره ۲۲ در طول تاریخ چند هزارساله افراد زیادی با او به عنوان منتور (مربی) سر و کله زدند تا بلکه بتواند Sparkle خود را پیدا کند و به زمین برود (در دنیای پیش از تولد، روحها باید این هدف و جرقه را بیابند تا بتوانند به زمین بروند). مادر ترزای مهربان اما از ۲۲ متنفر است و آبراهام لینکلن نیز از دست او به ستوه در آمده است. گاندی نتوانسته حریف افسردگی او شود و افراد دیگر نیز کاری از پیش نبردند.
اشخاصی که در این شبه افسردگی گیر میکنند، خودشان نمیخواهند از آن بیرون بیایند. ۲۲ نیز از آن دسته افراد است و دوست دارد که خودش را در باروهایش محاصره کند. او در بخشی از انیمیشن میگوید مخصوصا با صدایی روی مخ حرف میزند تا دیگران را ناراحت کند. کاراکتر او دقیقا فردی است که از همه چیز بیزار است و اینکه از او تنفر داشته باشند نیز مایه تسلیاش است چرا که راهی بلد نیست تا بقیه بتوانند او را دوست داشته باشند.
پیانیست عاشق
قهرمان داستان (جو) نیز مردی میان سال است که جزو معدود روحهایی در تاریخ بوده که میخواسته به زمین برگردد (هرچند این موضوع کمی عجیب به نظر میرسد). او تازه Sparkle خود را در زندگی به مرحله عملیاتی رسانده و نمیخواهد مسیر تازه زندگیاش را در دنیای پس از مرگ سپری کند. او مردی است میانسال که به نظر میرسد زندگی عاشقانه خاصی هم ندارد و هنوز پسر مامان است.میتوان گفت او چشمش را به تمام دیگر زیباییهای جهان بسته و صرفا به تک رویایش فکر میکند.
جو عاشق موسیقی است و آجرهای زندگیاش را بر پایه این عشق نهاده است. مادرش به او میگوید که موسیقی و عشق او به این هنر، برایش صبحانه روی میز نمیچیند و جو میگوید که «پس من صبحانه نمیخورم». او نمونه آدم موفقی است که دنبال راه دلش رفته و واقعبینانه با این مساله برخورد میکند.
خرید ساندبار و لوازم سینمای خانگی از دیجیکالا
در واقع سازندگان در بخش معرفی و پرورش شخصیت جو نیز از همان صراحت کلام استفاده کردهاند. آنها میگویند که دنبال کردن آرزوها شاید به ثروت نرسد (هرچند تمام گروه پیکسار، آرزوی انیماتور بودن خود را دنبال کردندو احتمالا وضعشان هم بد نیست!) ولی اگر میخواهید دنبال رویاهایتان باشید، باید این مساله را بپذیرید. این موضوع بخصوص در زندگی و معیشت ما ایرانیان بسیار بیشتر از فرهنگ و زندگی در کشوری چون آمریکا به چشم میخورد و پیام اخلاقی فیلم در پرورش شخصیت جو، کاملا مانند مشت به صورت ما تماشاگر ایرانی برخورد میکند. این پیام دقیقا همان جمله معروف قدیمی است که میگویند «کدامین کس از شاعری برج ساخت؟»
همچنین جو کسی است که بیش از حد برای یک هدف تلاش میکند به طوری که دیگر بخشهای زندگی را فراموش کرده و لذت بردن از دنیا را فقط در پیانو زدن میداند در حالی که دنیا ابعاد بسیار بیشتری مانند گاز زدن یک پیتزای خوشمزه دارد.
او اولین قهرمان سیاهپوست در انیمیشنهای پیکسار است و از این حیث نیز یک کاراکتر تاریخساز به شمار میرود. جو هم خر را نمیخواهد و هم خرما را. او میخواهد پی عشق و زندگیاش برود ولو اینکه میز صبحانهای برایش در کار نباشد. این مساله در کشوری که بتوان با حداقل درآمد یک زندگی بخور و نمیر داشت منطقیتر است تا در ایران که به خاطر وضعیت اقتصادی، این کار عملا شدنی نیست. در هر حال آنها انیمیشن را برای وضعیت اقتصادی حاد کشور ما نساختند! و پیام درستی را منتقل میکنند: «دنبال رویاهایتان باشید، اگر موفق شدید که فبها و اگر نشد هم حداقلش این است که در زندگی گیر نکردهاید و به رویای خودتان چنگ زدید.»
«من گیر کردم»
صحبت از «گیر کردن» شد. در دنیای برزخ گونه انیمیشن، افرادی وجود دارند که در زندگی خود گیر کردهاند. برخی از این گیرها یک حواس پرتی است (درست مانند وقتی که مغز یکهو خالی میکند و تهی از هیچ چیزی میشود. مانند لحظهای که بدون هیچ فکری به دیوار زل میزنیم) و برخی از آنها حادتر است و به نوعی معنای اسارت دارد. نمایش هر دوی این «گیر کردن»ها به زیبایی انجام شده. در اولین حالت، روح انسان دور یک هاله تنیده میشود که با یک سوزن بادکنک میترکد (مثل لحظه یک بشکن و پریدن شما از حالت زل زدن) و در دیگری که مساله عمیق تری در جریان است، هالهای از سیاهی و هیولا شکل دور انسان را فرا میگیرد. افرادی که اسیر مال و منال دنیا شدند و یا با افکار پوسیده خودشان را میخورند و به قول صادق هدایت، مثل خوره روحشان را میخورند و زخمش میکنند. این افراد نیازمند کمک بیشتری از اطرافیان خود هستند و باید برایشان کاری کرد تا از این هیولای سیاه رهانیده شوند و با یک بشکن کارشان حل نمیشود.
شخصیت پردازی ۲۲ و قهرمان فیلم یعنی جو از جمله برگهای برنده Soul است با این وجود باید اعتراف کرد که رابطه این دو به هیچ وجه به رفاقتهای دیگر پیکسار نظیر مایک و سالی و یا وودی و باز نمیرسد. همچنین تعداد شخصیتهای کمی که در Soul وجود دارد (در واقع همین دو شخصیت را داریم و بقیه شبیه پیام بازرگانی هستند) باعث شده تا انیمیشن کمی خالی و خلوت از داستان سرایی به نظر برسد.
داستانی برای بزرگترها
اساسا هسته داستان Soul در یک جمله کارت دعوت تولد هم میتواند جای بگیرد. در واقع در تمامی کارهای پیکسار ما تقریبا آخر قصه را میدانیم چرا که کمتر سنت شکنی در آثارش دیده میشود. ما میدانیم که احتمالا با یک پایان خوش روبرو هستیم و قرار است ۲۲ از این حالت بیرون بیاید، مهم اینست که این اتفاق «چطور» رخ میدهد. جادوی داستان سرایی پیکسار در همین «چطور»هایی است که داستانش را پیش میبرد و در Soul این کار به درخشانی دیگر آثارش نیست. Soul با مفهوم مرگ و زندگی بازی میکند اما اولا آنچنان برای کودکان (مخاطبین اصلی یک انیمیشن) قابل درک نیست و دوما مشکلاتی در این روایت وجود دارد که آن را سطحیتر از آثار گذشته کرده است. بگذارید بیشتر کنکاش کنیم.
Soul در پی موفقیت Inside Out ساخته شده است و قصد دارد ادامه راه همان انیمیشن باشد. یک انیمیشن با مفهومی عمیق بدون حضور خیر و شر و مبارزه این دو بایکدیگر که به «زندگی» میپردازد. این موضوع واضح و مبرهن است ولی اتفاقی که در ساخت آن رخ داده اینست که اگر Inside Out یک کلاس روانشناسی جذاب بود، Soul یک کلاس فلسفه پر از شعار است. Inside Out درس زندگی را به همه مخاطبین خود اعم از کوچک سال و بزرگ سال با کاراکترهایی جذاب و دنیاهایی متفاوت یاد میداد و پیامهایی که در بطن خود داشت را خیلی زیرپوستی منتقل میکرد. در Soul اما این پیامها بسیار تابلو هستند و همچنین مفاهیم آن برای مخاطبین کم سن و سال احتمالا بسیار گنگ خواهد بود. کمتر بچهای است که با یک مرد میانسال و بحرانهای زندگیاش همذات پنداری کند اما همان بچهها با شخصیتهای Inside Out و طراحی بامزهشان، انس میگرفتند.
ادیسهای متفاوت
در هر دو انیمیشن سفر ادیسه واری برای قهرمان داستان پیش میآید و با آشنایی با افراد مختلف، مفاهیم جدیدی از زندگی به او یاد داده میشود. Joy در Inside Out آشنایان بیشتر و بهتری داشت و دنیاهایی که واکاوی میکرد، بسیار ملموستر بود. او شخصیتی دوست داشتنی داشت و ذره ذره فهمید که تمام زندگی شادی نیست. در اینجا Joe اما کلا یک همراه دارد و در پایان بندی فیلم (یک سوم پایانی) است که همه چیز به طور ناگهانی به او الهام میشود.
اگر بخواهم یک مثال غذایی بزنم (شخصا آدم شکمویی هستم و همه چیز را با مثال غذا بهتر میفهمم) Inside Out مانند خورشتی است که ذره ذره جا میافتد و نتیجه کار چیز بسیار خوشمزهای است اما Soul یک غذای معمولی است که در آخر کار با یک سس مخصوص مزین میشود و مزهاش تغییر میکند.
انیمیشن Soul دو کاراکتر بسیار خوب دارد که صداپیشگی ماهرانهای در پشت آنها قرار دارد. بقیه صداپیشگان نیز کاری جادویی کردند و همگی ماموریتشان را به بهترین نحو انجام دادهاند. به جرات میتوانم بگویم از نظر موسیقایی نیز این انیمیشن مانند یک بمب رنگارنگ ترکانده است. شاید بتوان گفت از زمان فانتازیا تا به امروز، در هیچ انیمیشنی از دیزنی، موسیقی تا به این حد در خدمت تصویر نبوده است. برخی از شخصیتها مانند «تری» (روح حسابدار که به زور بتواند لقب شخصیت منفی ماجرا را به خود بچسباند) یک تم موسیقایی دارند که دقیقا همخوان با خلق و خویشان است. تقریبا تمامی صحنهها با موسیقی همراه است و این قطعات برای این سکانسها ساخته شدهاند به طوری که حذف آنها به شدت به لذت بصری انیمیشن ضربه وارد خواهد کرد. حتی COCO که اثری موزیکال از پیکسار به حساب میآید، تا این حد با موسیقی بازی نکرده است.
دنیای خیلی آبی
طراحی گرافیکی دنیای پیش از تولد اما کمی توی ذوق میزند و کمی بیحوصلگی در آن دیده میشود. به جز طراحی بسیار خوب فرشتگان (معلمها، یا هر اسم دیگری که دوست دارید روی آنها بگذارید) طراحی روحها بسیار ساده و پیش پا افتاده است. همه چیز بیش از حد آبی است و چشمها خیلی زود خسته میشوند. خوشبختانه پیکسار سر بزنگاه لوکیشن را عوض میکند و هرچند زمانی که داستان به روی زمین بازمیگردد، ریتم خود را تا حد زیادی از دست میدهد. در دنیای روی زمین فقط رویارویی جو و مادرش است که ارزش دیدن دارد و مابقی سکانسها به زور چپانده شده تا ما بپذیریم که یک روح بیزار از دنیا و زندگی، با خوردن پیتزا و کارهای پیش پا افتاده دیگر به این جهان علاقهمند میشود.
سرسری بودن پایان بندی داستان کاملا واضح است و پاشنه آشیل فیلم دقیقا در همین بخش دیده میشود. در این بخش Soul عملا یک مانیفست یا به بیانی بهتر یک شعارنامه میشود که میخواهد هرآنچه را نتوانسته در طول مدت زمان یک ساعت و نیم خود بگوید، فریاد بزند. در اینجا انگار کارمندان به ساعت پایانی کاری خود نزدیک شدهاند و میخواهند هرچه زودتر تعطیل کنند و بروند و Soul هم میخواهد خیلی زود بساط قصهاش را جمع کند، قصهای که با وجود نقصهای کوچک بسیار خوب پرورانده شده ولی در پایان بندی نمیتواند به همان خوبی ظاهر شود.
عناوین اورجینال
پیکسار در سال ۲۰۲۰ دو عنوان عرضه کرد که هر دو IPهای جدیدی بودند. Onward (که نقدش را میتوانید در اینجا بخوانید) و Soul. هر دوی این آثار عناوینی قابل احترام هستند و با اینکه نمیتوانند به پای شاهکارهای اصلی این کمپانی برسند اما یک سر و گردن از بسیاری از انیمیشنهای تکراری بهتر هستند.
هیچکس فکر نمیکرد روزی کفگیر قصهگویی دیزنی به ته دیگ بخورد و روی به لایواکشن ساختن و پولسازی از فرنچایزهای دیگر بیاورد ولی این اتفاق در سالهای اخیر رخ داده است. ترسم از اینست که پیکسار هم نهایتا به همین درد دچار شود بخصوص که در سالهای اخیر کار ضعیف هم از خود ارائه کرده است. هرچند باید تاکید کنم Soul به هیچ وجه یک اثر بد یا متوسط تلقی نمیشود ولی شاهکاری که از پیکسار انتظار میرفت هم نیست.
Soul شاید برای بچههای کم سن و سالتر کمی غریب به نظر بیاید اما مخاطب بزرگسالتر، بخصوص آن دسته از مخاطبینی که مانند شخصیت فیلم یعنی ۲۲ گیر کردهاند و یا والدینی که فرزندانی در سن رشد دارند، پیامهای فیلم را به خوبی هضم میکند. Soul نمیتواند موفقیتی که Inside Out در ارائه مبحث روانشناسیاش داشت را در زمینه مضمون فلسفی خود تکرار کند اما راضیکننده ظاهر میشود. ساخت یک انیمیشن با این مضامین کار سختی است و اگر انیمههای ژاپنی را فاکتور بگیریم (که برخی از آنها پر از مفاهیم جذاب فلسفی و روانشناسی و... هستند) این تنها جادوی پیکسار است که میتواند حرفهایی به این گندگی را در یک انیمیشن جا بیندازد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
داستان فیلم Soul با معلم موسیقی سرخوردهای آغاز میشود که در تحقق اهداف و آرزوهایش شکست خورده و به جای تبدیل به ستارهی جاز شدن حالا مسئول تربیت تعدادی بچهی بیاستعداد و بیعلاقه به موسیقی است. در ابتدا به نظر میرسد که ما روایتی از تلاش یک مردِ سیاه پوست برای رسیدن به آرزویش را شاهد هستیم.
خیلی زود اما مسیر داستان عوض میشود و منظرهی تازهای پیش رویمان گسترده میشود؛ جهان پس از زندگی.
بزرگترین دستاورد فیلم Soul را میتوان یک نمایش تماشایی از جهان پس از مرگ دانست. استفاده از داستانهای فولکلور مذهبی و مفاهیم کتابهای آسمانی جوری در داستان گنجانده و اجرا شدهاند که تصاویر فیلم روح را میشود جدیترین تلاش برای نمایش زندگی پس از مرگ دانست. پلی که به سمت نوری بیانتها ختم میشود و بهشت کوچکی که بچهها پیش از ورود به دنیا در آن صاحب شخصیت میشوند؛ اینها انگار واقعیترین تصاویری هستند ما در طول تاریخ سینما دربارهی جهان پیش یا پس از زندگی دیدهایم و به راستی چقدرهم آشنا هستند.
داستان Soul از این بخش به بعد به چند قسمت تقسیم میشود، وقایع دنیای برزخ مانند انیمیشن (که از آن با عبارت Great Before یاد میشود) و سرک کشیدن به مناطق مختلف این سرزمین جادویی و بازگشت به زمین و… جو گاردنر که ناگهانی مرده قصد دارد هرجور شده به زندگی برگردد و در این راه باید با روح متولد نشدهای به اسم ۲۲ (با صدای تینا فی) همکاری کند تا بلکه بتواند دوباره پا به کره خاکی بگذارد.
اولین اقدام تحسین برانگیزی که سازندگان Soul انجام دادند اینست که در طراحی و نمایش و روایت دنیای پس از مرگ خود، کاملا پا را فراتر از آیینها و مذاهب گوناگون دنیا گذاشتند. آنها کاری کردند که هر کس با هر عقیدهای ولو اینکه بیخدا باشد، بتواند با صحبتهای مطرح شده در انیمیشن همذات پنداری کند. هوشمندی سازندگان تا جایی پیش رفته که حتی برای خلق فرشتگان! (در انیمیشن معلمین هستند) به هیچ یک از تعاریفی که در کتب مذهبی شده ارجاعی ندادهاند و مسئولین برزخ را شبیه به نقاشیهای پیکاسو درآوردند. آنها جنسی شبیه به «هواژل» دارند و معلوم نیست که دقیقا دو بعدی هستند یا سه بعدی و یا حتی جامد هستند یا گاز.
در قسمت Great After که جهان پسابرزخی است نیز برای آغوش گرفتن مرگ، یک نور بزرگ در تاریکی طراحی شده که پله برقی به سمت آن میرود. این طرح و شمایل از مردن نیز مستقیما به دین و مذهب خاصی اشاره ندارد و باوری است که در میان اکثر مردم وجود دارد: نوری در تاریکی و به کام مرگ فرو رفتن. پیکسار این بخش را کمی ترسناک خلق کرده و مانند Inside Out خیلی صریح به این مسائل میپردازد و نمیخواهد الکی دروغ بگوید. قسمتی که ارواح به سمت مرگ پیش میروند برای عدهای ترسناک است و برای عدهای نیست، درواقع تاکید میشود که مرگ برای عدهای وحشتناک است و ترسیدن از آن اشکالی ندارد. همانطور که در Inside Out گفته شد که گریه کردن اشکالی ندارد.
انیمیشن Soul مرگ را نه ترسناک، که رویدادی ناگهانی و غیرقابل پیش بینی نشان میدهد؛ در نهایت انسان محکوم به پذیرفتن این پایان است و تصویری که Soul از این واقعهی ناگزیر نشان میدهد، به عنوان یک اثر برای تمام سنین، قابل تقدیر و مثال زدنی است. اما یکی از معدود نقدهایی که میتوان به این اثر گرفت عدم همسویی پایان اثر و سرنوشت جو با پیام کلی داستان میتوان دانست. معنای گزارهی پیشین این نیست که ما با پایانی مواجهیم که به کلی پیام و مفهوم داستان را زیر سوال میبرد و در خلاف جهت آن حرکت میکند؛ اتفاقا این پایان میآید تا بار دیگر پیام را با زبانی سادهتر برای بیننده بازخوانی کند. مسئله اینجاست که این پایان آنطور که باید به خدمت مفاهیم پذیرش مرگ به عنوان سرنوشت غیرقابل انکار و لزوم اهمیت دادن به تک تک لحظات و زیباییهای کوچک زندگی درنمیآید و از بار احساسی و تاثیرگذاری آن اندکی میکاهد. البته با نگریستن از نگاهی دیگر به این اقدام، میتوان دریافت که پیت داکتر قصد نداشته پایان این ساختهی خود را به عنوان اثری خانوادگی بیش از حد غمگین و تلخ کند.
از این قبیل بیان حقیقتها در Soul به کرات دیده میشود. کل انیمیشن بر پایه یک پیام اصلی استوار است و آن هم اینست که باید Sparkle خود را پیدا کنید. مفهوم Sparkle (به معنی براق و درخشان) در اینجا یعنی همان استعداد. همان هدف. چیزی که باعث میشود زندگی برای شما مفهوم پیدا کند.
افراد زیادی هستند که دقیقا نمیدانند میخواهند با زندگی چه کنند. کسانی که از هیچ شغل و حرفهای خوششان نمیآید و از همه چیز بیزار هستند. آنها دنیا را حوصلهسربر میدانند و میخواهند پول گندهای به صورت مفت به دستشان بیاید و زندگیشان را انجام دهند و یا برخی از آنها این انتظار را هم ندارند و میخواهند فقط روزمرگیهایشان بگذرد و تمام شود. از این قبیل افراد (بخصوص بخش اول) در ایران کم نیستند و Soul دقیقا میخواهد تلنگری به آنها بزند.
روح متولد نشده ۲۲ از همین دسته افراد است که نمیداند چه از زندگی میخواهد و برای همین هم علاقهای به تجربه زندگی ندارد. او حتی علاقهای به دنیا آمدن ندارد و جهان ما انسانها را جایی ملال آور میپندارد. ترجیح او این است که دیگران را اذیت کند و صبح تا شب به هیچی فکر نکند.
۲۲ داستانهای زیادی در مورد زندگی شنیده، قصههایی از استادان فانی پیشینش از جورج اورول، مادر ترزا گرفته تا فروید و آبراهام لینکلن، که هیچکدام نتوانستهاند در او شوقی برای پا به دنیا گذاشتن ایجاد کنند. از اینجا فیلم شروع به فلسفهبافی خود میکند و به سراغ یکی از سختترین پرسشهای بشری میرود: آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟
مادر ترزای مهربان از ۲۲ متنفر است و آبراهام لینکلن نیز از دست او به ستوه در آمده است. گاندی نتوانسته حریف افسردگی او شود و افراد دیگر نیز کاری از پیش نبردند.
اشخاصی که در این شبه افسردگی گیر میکنند، خودشان نمیخواهند از آن بیرون بیایند. ۲۲ نیز از آن دسته افراد است و دوست دارد که خودش را در باورهایش محاصره کند. او در بخشی از انیمیشن میگوید مخصوصا با صدایی روی مخ حرف میزند تا دیگران را ناراحت کند. کاراکتر او دقیقا فردی است که از همه چیز بیزار است و اینکه از او تنفر داشته باشند نیز مایه تسلیاش است چرا که راهی بلد نیست تا بقیه بتوانند او را دوست داشته باشند.
فصل میانی داستان، جایی که روح جو وارد کالبد یک گربه شده و روح ۲۲ در بدن جو حلول یافته، از درخشانترین بخشهای سینمایی سال است. نوع جهان بینی ۲۲ به عنوان کسی که درکی از زندگی روی زمین و احساسات ندارد در تصاویری سرخوشانه و در ارتباط با انسان نشان داده میشود. یک ریتم آرام در کنار شوخطبعی به قاعده و نمایش اتفاقاتی عادی در زندگی، مثل تجربهی یک طعم تازه یا افتادن برگ درختان، با اینکه بارها و بارها در داستانهای مختلف تکرار شده و حتی گاهی به ابتذال کشیده شدهاند اما اینجا با تکیه بر منطق درست روایی اصلا از خط بیرون نمیزنند و حس امیدبخشی خود را از دست نمیدهد. درست است که فیلم Soul با وجود تلاش زیاد برای جلوگیری از این موضوع، بعضا درگیر سانتیمانتالیسم هم میشود، اما شعارهایی هم که گاهی مطرح میشود -مثلا لحظهی انتهایی که با دیالوگ «دیگر باید قدر تکتک لحظات زندگی را بدانم» تمام میشود- خیلی توی ذوق نمیزنند و منطق داستانی خودشان را دارند.
قهرمان داستان (جو) نیز مردی میان سال است که جزو معدود روحهایی در تاریخ بوده که میخواسته به زمین برگردد (هرچند این موضوع کمی عجیب به نظر میرسد). او تازه رویای خود را در زندگی به مرحله عملیاتی رسانده و نمیخواهد مسیر تازه زندگیاش را در دنیای پس از مرگ سپری کند. او مردی است میانسال که به نظر میرسد زندگی عاشقانه خاصی هم ندارد و هنوز پسر مامان است.میتوان گفت او چشمش را به تمام دیگر زیباییهای جهان بسته و صرفا به تک رویایش فکر میکند.
جو عاشق موسیقی است و آجرهای زندگیاش را بر پایه این عشق نهاده است. مادرش به او میگوید که موسیقی و عشق او به این هنر، برایش صبحانه روی میز نمیچیند و جو میگوید که «پس من صبحانه نمیخورم». او نمونه آدم موفقی است که دنبال راه دلش رفته و واقعبینانه با این مساله برخورد میکند.
در واقع سازندگان در بخش معرفی و پرورش شخصیت جو نیز از همان صراحت کلام استفاده کردهاند. آنها میگویند که دنبال کردن آرزوها شاید به ثروت نرسد (هرچند تمام گروه پیکسار، آرزوی انیماتور بودن خود را دنبال کردندو احتمالا وضعشان هم بد نیست!) ولی اگر میخواهید دنبال رویاهایتان باشید، باید این مساله را بپذیرید. این موضوع بخصوص در زندگی و معیشت ما ایرانیان بسیار بیشتر از فرهنگ و زندگی در کشوری چون آمریکا به چشم میخورد و پیام اخلاقی فیلم در پرورش شخصیت جو، کاملا مانند مشت به صورت ما تماشاگر ایرانی برخورد میکند. این پیام دقیقا همان جمله معروف قدیمی است که میگویند «کدامین کس از شاعری برج ساخت؟»
همچنین جو کسی است که بیش از حد برای یک هدف تلاش میکند به طوری که دیگر بخشهای زندگی را فراموش کرده و لذت بردن از دنیا را فقط در پیانو زدن میداند در حالی که دنیا ابعاد بسیار بیشتری مانند گاز زدن یک پیتزای خوشمزه دارد.
او اولین قهرمان سیاهپوست در انیمیشنهای پیکسار است و از این حیث نیز یک کاراکتر تاریخساز به شمار میرود. جو هم خر را نمیخواهد و هم خرما را. او میخواهد پی عشق و زندگیاش برود ولو اینکه میز صبحانهای برایش در کار نباشد. این مساله در کشوری که بتوان با حداقل درآمد یک زندگی بخور و نمیر داشت منطقیتر است تا در ایران که به خاطر وضعیت اقتصادی، این کار عملا شدنی نیست. در هر حال آنها انیمیشن را برای وضعیت اقتصادی حاد کشور ما نساختند! و پیام درستی را منتقل میکنند: «دنبال رویاهایتان باشید، اگر موفق شدید که فبها و اگر نشد هم حداقلش این است که در زندگی گیر نکردهاید و به رویای خودتان چنگ زدید.»
در دنیای برزخ گونه انیمیشن، افرادی وجود دارند که در زندگی خود گیر کردهاند. برخی از این گیرها یک حواس پرتی است (درست مانند وقتی که مغز یکهو خالی میکند و تهی از هیچ چیزی میشود. مانند لحظهای که بدون هیچ فکری به دیوار زل میزنیم) و برخی از آنها حادتر است و به نوعی معنای اسارت دارد.
نمایش هر دوی این «گیر کردن»ها به زیبایی انجام شده. در اولین حالت، روح انسان دور یک هاله تنیده میشود که با یک سوزن بادکنک میترکد (مثل لحظه یک بشکن و پریدن شما از حالت زل زدن) و در دیگری که مساله عمیق تری در جریان است، هالهای از سیاهی و هیولا شکل دور انسان را فرا میگیرد. افرادی که اسیر مال و منال دنیا شدند و یا با افکار پوسیده خودشان را میخورند و زخمش میکنند. این افراد نیازمند کمک بیشتری از اطرافیان خود هستند و باید برایشان کاری کرد تا از این هیولای سیاه رهانیده شوند و با یک بشکن کارشان حل نمیشود.
در جایی از فیلم Soul چند روح با کشتی رنگارنگ و با لنگری که به شکل نماد صلح است، روحِ شخصی را که تمام فکر و ذکرش درگیر شاخصهای بورس و پول درآوردن شده را نجات میدهند و او را تشویق به تجربهی زندگی واقعی میکنند. تمام حرف فیلم Soul همین است؛ دعوت به دست کشیدن از آرزوهای بزرگ و لذت بردن از زندگی. فیلم Soul درمورد جدی نگرفتنِ جاهطلبیهاست. جو تا انتها تصور میکند جرقهای که میتواند ۲۲ را به زمین بفرستند یک هدف منحصر به فرد است؛ یک اشتباه فاحش که منعکس کنندهی یک ایدئولوژی رقابتی و بیفایده در طول زندگی است، رقابتی دائم با خود و دیگران برای شماره یک بودن. پیکسار با فیلم روح ایدههایی چون: هر کس استعداد خاص خودش را دارد، لازم است تلاش کنید تا به خواستههایتان برسید و هدف داشته باشید و برایش بجنگید… و جملات و مفاهیم دیگری از این قبیل را دست میاندازد و کنار میزند و آرام در گوشمان میگوید: هدفی وجود ندارد،لذت ببرید. (قبول یا رد این توصیه به عهده خوتان)
شخصیت پردازی ۲۲ و قهرمان فیلم یعنی جو از جمله برگهای برنده Soul است با این وجود باید اعتراف کرد که رابطه این دو به هیچ وجه به رفاقتهای دیگر پیکسار نظیر مایک و سالی و یا وودی و باز نمیرسد. همچنین تعداد شخصیتهای کمی که در Soul وجود دارد (در واقع همین دو شخصیت را داریم و بقیه شبیه پیام بازرگانی هستند) باعث شده تا انیمیشن کمی خالی و خلوت از داستان سرایی به نظر برسد.
اساسا هسته داستان Soul در یک جمله کارت دعوت تولد هم میتواند جای بگیرد. در واقع در تمامی کارهای پیکسار ما تقریبا آخر قصه را میدانیم چرا که کمتر سنت شکنی در آثارش دیده میشود. ما میدانیم که احتمالا با یک پایان خوش روبرو هستیم و قرار است ۲۲ از این حالت بیرون بیاید، مهم اینست که این اتفاق «چطور» رخ میدهد. جادوی داستان سرایی پیکسار در همین «چطور»هایی است که داستانش را پیش میبرد و در Soul این کار به درخشانی دیگر آثارش نیست. Soul با مفهوم مرگ و زندگی بازی میکند اما اولا آنچنان برای کودکان (مخاطبین اصلی یک انیمیشن) قابل درک نیست و دوما مشکلاتی در این روایت وجود دارد که آن را سطحیتر از آثار گذشته کرده است. بگذارید بیشتر کنکاش کنیم.
انیمیشن Soul در پی موفقیت Inside Out ساخته شده است و قصد دارد ادامه راه همان انیمیشن باشد. یک انیمیشن با مفهومی عمیق بدون حضور خیر و شر و مبارزه این دو بایکدیگر که به «زندگی» میپردازد. این موضوع واضح و مبرهن است ولی اتفاقی که در ساخت آن رخ داده اینست که اگر Inside Out یک کلاس روانشناسی جذاب بود، Soul یک کلاس فلسفه پر از شعار است. Inside Out درس زندگی را به همه مخاطبین خود اعم از کوچک سال و بزرگ سال با کاراکترهایی جذاب و دنیاهایی متفاوت یاد میداد و پیامهایی که در بطن خود داشت را خیلی زیرپوستی منتقل میکرد. در Soul اما این پیامها بسیار تابلو هستند و همچنین مفاهیم آن برای مخاطبین کم سن و سال احتمالا بسیار گنگ خواهد بود. کمتر بچهای است که با یک مرد میانسال و بحرانهای زندگیاش همذات پنداری کند اما همان بچهها با شخصیتهای Inside Out و طراحی بامزهشان، انس میگرفتند.
طراحی گرافیکی دنیای پیش از تولد کمی توی ذوق میزند و کمی بیحوصلگی در آن دیده میشود. به جز طراحی بسیار خوب فرشتگان (معلمها، یا هر اسم دیگری که دوست دارید روی آنها بگذارید) طراحی روحها بسیار ساده و پیش پا افتاده است. همه چیز بیش از حد آبی است و چشمها خیلی زود خسته میشوند. خوشبختانه پیکسار سر بزنگاه لوکیشن را عوض میکند و هرچند زمانی که داستان به روی زمین بازمیگردد، ریتم خود را تا حد زیادی از دست میدهد. در دنیای روی زمین فقط رویارویی جو و مادرش است که ارزش دیدن دارد و مابقی سکانسها به زور چپانده شده تا ما بپذیریم که یک روح بیزار از دنیا و زندگی، با خوردن پیتزا و کارهای پیش پا افتاده دیگر به این جهان علاقهمند میشود.
سرسری بودن پایان بندی داستان کاملا واضح است و پاشنه آشیل فیلم دقیقا در همین بخش دیده میشود. در این بخش Soul عملا یک مانیفست یا به بیانی بهتر یک شعارنامه میشود که میخواهد هرآنچه را نتوانسته در طول مدت زمان یک ساعت و نیم خود بگوید، فریاد بزند. در اینجا انگار کارمندان به ساعت پایانی کاری خود نزدیک شدهاند و میخواهند هرچه زودتر تعطیل کنند و بروند و Soul هم میخواهد خیلی زود بساط قصهاش را جمع کند، قصهای که با وجود نقصهای کوچک بسیار خوب پرورانده شده ولی در پایان بندی نمیتواند به همان خوبی ظاهر شود.
مفهوم فیلم سول این هست که در زندگی داشتن هدف مهم هست اما عصاره زندگی تنها رسیدن به قله آرزوها نیست بلکه مسیر رسیدن به قله اهمیتی برابر با خود قله داره و باید تک تک لحظات مسیر رو درک کنی و لذت ببری. در سال های اخیر خصوصا در تمدن غرب و رواج استارتاپ ها و خداگونه شدن استیو جابزها ، فیلم ها و کتاب های زیادی برای انگیزش و تلاش برای رسیدن به اهداف نوشته و ساخته شده در حالیکه فیلم سول ناگهان یک بازگشت به شرق کرده و کمی تامل و درنگ در لحظه حال رو پیشنهاد میده و میگه زندگی تنها قله های موفقیت و آرزوها نیست. زندگی خود زندگی است
من با نقد مشکل دارم
جدا از اینکه مفهموم فیلم برعکسه، مشکلم با این جمله هست که این فیلم برای بچه ها هست.( 6 سال)
توی غرب به این شکل نیست که انیمیشن ها برای بچه ها باشه و از نظر من مخصوصا تو این آموزش مجازی بچه های بالای 10 سال حداقل اون تلنگر رو خواهند خورد.
توی آموزش مجازی
بدون یادگیری...!(برخلاف تصورات مردم)
و منتظر رسیدن خوشبختی در آینده و مهم تر از همه با ارزش ندونستن وقت....
این انیمیشن رو باید به همه دانش آموزا نشون داد.
و قطعا بهتر درک خواهند کرد....
من از انیمیشن اینساید اوت فقط مفهومشو فهمیدم.
هیچ اثری روی من نداشت چون در اون شرایط قرار نداشتم!
من به عنوان یه دانش آموز میدونم مشکل قشر ما غم نیست.
لذت نبردن از زندگیه.
شما فقط میتونی توی اینستاگرام توی استوری های بچه ها ببینی که تظاهر میکنن غمگینن.
ولی هیچ بچه ایی تو این شرایط با بلاک کردن یه فرد غریبه که تا حالا ندیدتش و عاشقش شده غمگین نمیشه.
شاید یه بچه 6 ساله اینساید اوت رو بفهمه.
ولی نمیتونه درکش کنه.
اون فیلم بیشتر برای بزرگسالان بود از نظر من.
ولی تو این شرایط قطعا فیلم سول بهترین انتخابه برای اینکه زندگی رو پوچ نبینیم.
درست مثل کوهنوردی.
حرفه ایی های کوه نوردی که سابقه صعود به اورست رو دارن میگن لذتی نبردیم.
چون شما در کوهنوردی اورست فرصت لذت بردن نداری!
در مسیر تنها فکرت اینه که نمیری.
در حالی که در مسیر های ساده تر یاد میگیری از زندگی لذت ببری.
شاید توی اورست کار گروهی رو یاد بگیری و سرسخت تر بشی.
اما کوه نوردی توی مسیر آسان کمک میکنه زندگی کردن یادبگیری.
در لحظه های کوچک.
شما اگر تو کوه نوردی لذتی رو حس نکنی و فقط به قله کوه فکر کنی و کورکورانه بگردی تا به هدفت برسی.
فقط وقتت رو تلف کردی
چون باید همون مسیر رو باز هم برگردی:) شما هر چقدر هم که این فیلم رو نقد کنی نمیتونی از خاصیتش برای وضعیت حال دانش آموزا کم کنی.
من اینساید اوت رو درک نکردم.
چون تا حالا تا این حد از ناراحتی نرسیدم.
چون خانوادمو دوست دارم.
ترکشون نمیکنم.
یه تئوری جالب در مرود اینساید اوت هست که میگه اون دختربچه فرزند اون دونفر نیست چون نه رنگ چشم و موهاشون شبیه به هم نیست و اولین خاطره اون دختر از پدر و مادرش در حالیه که انگار نه انگار مادر باردار بوده! هر فیلم ارزش خودشو داره و این فیلم در حال حاضر نمره 10 از 10 رو از دانش آموزایی که توی سختی و سردرگمی دارن درس میخونن بدون درک مفاهیم خواهد گرفت.
بچه ها توی دنیای مجازی خیییللللییی بزرگ شدن
دست کم نگیریدشون
واقعا انیمیشن عالی بود.
مطمنم امسال جایزه اسکار می گیره
خدایی یکبار دیگه این انیمیشین رو از اول نگاه کنید به نظرم . عجیبه واقعا عجیب ترین نقدی بود که خوندم که بهم نشون داد میشه یه انیمیشین به این زیبایی و بااین قدرت تاثیر گذاری رو دید و این همه برعکس برداشت کرد.چیزی که میخواست نشون بده خیلی ساده بود لذت بردن از لحظه لحظه زندگیت و زندگی در لحظه حال بود .وعجیب تر اینکه حتی اگه همه هم بهتون پیام رو بدن دارید بازم بحث میکنید باهاشون که نه شما پیام رو درست متوجه نشدید؟مگه میشه این همه ادم اشتباه متوجه پیام شده باشن؟
فکر نکنم کسی با سن بالای 15 پیام این فیلم رو بد برداشت کرده باشه دوست عزیز. من این انیمیشن رو دیدم و دوست داشتم. بسیار هم زیبا بود. ولی با دو نکته موافق هستم که در نقد اشاره شده. 1.درک این مباحثی که در فیلم بهش اشاره شده واسه مخاطب اصلی فیلم یعنی کودکان بسیار غریبه. این کاملا درسته. بچه ای با سن 6 سال چگونه تو این سن دغدغه های انتخاب هدف و دیگر مباحث رو میفهمه اون هم از دو فردی که 10 برابر از خودش بزرگتر هستند. Inside out در نشون دادن مفهوم خودش به تمامی مخاطبانش از این اثر پیکسار بسیار موفق تر بود و با بازی رنگ ها و ساده کردن مفاهیم فلسفی خودش تونست دل تمامی مخاطبانش رو به دست بیاره اما این اثر فقط میتونه مفاهیم خودش رو برای بزرگسالان تفهیم کنه. درسته که کار خودش رو خوب انجام داده اما مخاطب اصلی بدون گرفتن هیچ نکته ای و صرفا به دلیل دیدن یه انیمیشن دیگه از پیکسار سرخوش از پای فیلمش بلند میشه. 2. اول شما نقد رو درست بخونید بعد بیاید نظر بدید دوست عزیز. در پایان نقد اشاره شده این انیمیشن اصلا یه انیمیشن بد یا متوسط نیست بلکه بسیار عالیه اما به پای آثار قبلی پیکسار نمیرسه من که بسیار لذت بردم از دیدنش.
این انیمیشن ی شاهکاره و و ب جرعت میتونم بگم جز TOP 5 پیکسار قرار میگیره.
عالی واسه انیمیشنی مثل cars 1 مناسبه!!
جدا از نقدی که کردید و فکر میکنم خودتونم متوجهش شده باشید، بنظرم در soul خیلی نامحسوس یا غیر مستقیم میشد حرکات ۲۲ رو به یه بچه تعبیر کرد که شاید از نظر بزرگترها حرکاتش عجیب یا خیلی وقتا خسته کننده بنظر بیاد(مثل قسمتی که ۲۲ کف خیابون دراز میکشید یا دستش رو روی نرده ها میزد) ولی بچها درحال کشف دنیای اطرافشون هستن که درنهایت بعضی از بچها شاید بنظر ماها خیلی شیطون یا پرسروصدا بیان یا (همونطور که گفتید) هدفی نداشته باشند و اینکه ما درشون هدف خاصی رو جا بدیم و اونارو به شیوه خودمون جلو ببریم اشتباهه و باعث میشه تبدیل به همون آدمای گمشده بشن. خصوصا که قسمتی که ۲۲ تبدیل به هیولا شد و جو رو بلعید و جو تونست درون هیولا رو ببینه ، هیولاهایی رو دید که از آدم بزرگایی تشکیل شده بودن که اکثرا به بچها سرکوفت میزنن. حالا این آدم بزرگا میتونن معلم و دبیر باشن یا میتونن افرادی باشن که بچها باهاشون اُنس گرفتن.
موافقم
واقعا برام عجیب بود که چطوری پیام این انیمیشن رو ۱۸۰ درجه متفاوت تعبیر کردید؟! شما عنوان مطلب رو گذاشتید هدف زندگی خودت را پیدا کن در حالی که پیکسار بدبخت ۱۰۰ دیقه زور زد این کلیشه رو بشکونه و برعکسشو بهمون بفهمونه!
در ابتدا انیمیشن تاکید خاصی رو همین به اصطلاح جرقه یا هدف و علاقه (Passion) داشت و دیدیم که همه روح ها برای زاده شدن بهش نیاز دارن و معلم موسیقی قصه ما هم چنین جرقه ای رو که همون پیانو و موسیقی جز هست رو داره.
جو فکر میکنه موسیقی تنها هدف زندگیشه و برای پیانو بدنیا اومده و میگه که کل زندگیش منتظر شبی بوده که یه اجرا با یه گروه جز داشته باشه. روح ۲۲ هم زندگی تو دنیا رو بی ارزش میدونه چون از این جور هدف ها و جرقه ها نتونسته پیدا کنه و به همین دلیل هم هست که میبینیم بارها میگه که بنظرش به اندازه کافی خوب نیست و لیاقت زندگی کردن رو نداره.
داستان پیش میره اما و در نهایت هر دوی این کاراکترا به بلوغ شخصیتیشون میرسن. جو به اون شبی که منتظرش بوده میرسه و یهو احساس تهی بودن میکنه. متوجه میشه که اون هدف تمام زندگی نیست و "در تمام این مدت داخل اقیانوس بوده" . در نهایت میفهمه که باید از لحظه لحظه زندگی لذت ببره و لازم نیست که یه هدف داشته باشه که بتونه این لذتو ببره.
اما از اون طرف بلوغ شخصیتی اصلی برای ۲۲ هست که پیام فیلم رو بهتر میرسونه. ۲۲ متوجه میشه که قشنگی زندگی و ارزش داشتن تجربه اون بخاطر این هدف ها و جرقه ها نیست و این لحظه لحظه خود زندگیه که میتونه زیبا و یه جرقه باشه. راه رفتن و یا نگاه کردن به آسمون از نظر اغلب آدما جرقه یا هدف نیست پس انجامشون چون رسیدن به یه هدف نیست نباید زیبا و ارزشمند باشه اما هم ۲۲ و هم جو میفهمن که ارزش زندگی و زیبایی پایدارش تو همینه و به همین دلیل هم در نهایت جای خالی جرقه یا علاقه تو پاسپورت ۲۲ با علاقه به زندگی کردن پر میشه. همونطور که یه قسمت هم یکی از اون جری ها خطاب به جو میگه که شما ادم ها هرگز نمیفهمید که تلاش برای رسیدن به یه هدف و علاقه ،علت اصلی زندگی نیست.
نشون دادن این که چطور ۲۲ به کانسپت کلی زندگی و زیبایی های ساده اش علاقه مند میشه هم بسیار هوشمندانه طراحی شده بود
در نهایت باید گفت واقعا اثر بی نظیر و تماشایی بود و اینکه ببینیم ترسیم مفاهیم عمیق و تلاش برای پاسخ به پرسش های بنیادی بشر در انیمیشن ها به کجا رسیده واقعا عالیه. البته که پیکسار این مسیر رو از خیلی قبلتر بخصوص با اینساید اوتی که یه سر و گردن بالاتر از تمام انیمیشن های تاریخه بنظر من (بدلیل جاه طلبی موفقیت آمیزش در جلوتر بردن مرزهای پیام های انیمیشن ها) شروع کرده بود.
منتها این اثر کاملا مخصوص مخاطب بزرگسال بود و پیام های انیمیشن برای کودکان نه قابل فهم هست و نه قابل درک و همذات پنداری.
دقیقا پیام این انیمیشن برخلاف آن چه که نوشتید، این انیمیشن داره این میگه که نیازی نیست برای این که زندگی کنی هدفی داشته باشی، همین که زنده هستی و میتونی از هر لحظه اش لذت ببری کافی هست. این انیمیشن نقد به وضع نظام آموزشی فعلی که به همه اینطوری القا می کنه که باید برای زندگی باید هدف داشته باشن و حتما باید یک کار بزرگ انجام بدی تا آدم محسوب بشی در حالی که انیمیشن میخواد بگه اتفاقا نه میشه حتی از راه رفتن حتی از پیتزا خوردن و از هر چیزی لذت برد. پیام کلی انیمیشن اینه که هر انسانی فارغ از آن چه هست ارزشمند هست و حتما نباید یک کار بزرگ یا هدف بزرگ داشته باشد. این پیام انیمیشن خود پیت داکتر هم تو کنفرانس خبریش توی زوم تایید کرد.
نه . سول دقیقا میخواد بگه اون sparkle خود رو پیدا کنین. ولو اینکه بخواد لذت بردن از چیزهای کوچک باشه. و اون sparkle دقیقا لازم نیست یک چیز خیلی بزرگ باشه. و البته که در مورد شخصیت جو همین مفاهیمی که گفتین رو میخواد تکرار کنه که توی بخش معرفی جو بهش اشاره شده
نه عزیزم سول تلاش میکنه بگه که از اینده خبری نداریم به گذشته هم که کاری نداریم باید زندگی کنیم و در یک کلام از زندگی لذت ببریم
جرقه حدف شماست ولی باید از زندگی هم لذت برد
ادم های گم شده هم آن قدر درگیر حدفشون شده بودن که یادشون رفته واسه چی زندن
پیسکار میگه حدف داشته باش ولی در این حال لحظه ها رو هم دریاب و به معنای واقعی کلمه زندگی کن
سلام و خسته نباشید
عزیز من نقدت و کامل خوندم یکسری چیزا رو خوب گفته بودی ولی برداشتت از این انیمیشن عمیق و مفهومی بسیار سطحی بود انگار انیمیشن رو تا اخر ندیدی چون اصلا هدف اصلی انیمیشن این نبود که تو هرجور شده بجنگی تا به اون هدفت برسی !!!
بلکه این انیمیشن شخصی رو به تصویر میکشه که همه چیش شده رویاهاش رویای اینکه بالاخره یه اجرایی برگزار کنه و به اون ارزوی دیرینه که کل عمرش برای اون تلاش کرده برسه مثل بقیه روح های گمشده خودش و کلا غرق هدفش کرده بود فکر میکرد که انسان ها فقط یه استعداد دارن و هدف از زندگی اینه که از طریق اون استعداد موفق بشن که بعد از اینکه به دنیای ارواح میره و ۲۲ رو ملاقات میکنه کسی که نعمت زندگی کردن و از خودش گرفته بوده و با اون وارد زمین میشه وقتی میبینه ۲۲ از ساده ترین چیز ها لذت میبره براش یخورده عجیبه چون مفهوم زندگی کردن و فراموش کرده بوده اینقد که درگیر هدفش شده بوده که بعد از اینکه برمیگرده به زمین و بالاخره به آرزوش میرسه و میره و اون اجرا رو انجام میده بعد اجرا که میاد بالا به اون نوازنده مشهور دوروتیا میگه بعدش چی ؟؟ این حرفش و اون صحنه واقعا میشه گفت عمیق ترین صحنه س که دوروتیا برمیگرده در جوابش میگه بعدش اینه که فردا دوباره میای اینجا و اجرا میکنی و داستان قشنگه اون ماهی که عاشق اقیانوس بوده رو براش تعریف میکنه که توو اون لحظه تازه جو میفهمه که اینهمه عمرش یه هدف و اینقد بزرگ کرده بود توو ذهنش و فکر میکرد که بزرگترین لذت اینه که به اون هدفش برسه فهمید اشتباه بوده ، و اونا همش ساخته ی ذهن خودش بوده که اینقد اون هدف و بزرگ کرده و فهمید لذت بزرگی مثل زندگی کردن و فراموش کرده اونجا بود که فهمید ۲۲ حق داشت که از یه خوردن پیتزا و خیلی چیزای ساده دیگه که عادی تلقی میشدن لذت میبرد چون در واقع ادم هدفش از اومدن به این دنیا این بوده که زندگی کنه
من به شدت توصیه میکنم یه بار دیگه با یه دیدگاه دیگه این انیمیشن رو ببینین این انیمیشن اینقد عمیق و انرژی مثبت بود که واقعا دیدم و نسبت به دنیا و زندگی کردن عوض کرد
این اثر و انگار نولان ساخته اینقد قویه واقعا بعد از مدت ها انیمیشنی بود که روح استیو جابز و شاد کردن بچه های پیکسار
و در اخر انیمیشن هم وقتی جو فرصت دوباره ی زندگی کردن و میگیره ازش پرسیده میشه میخوای چیکار کنی میگه میخوام تک تک دقایق زندگیم و زندگی کنم
با تشکر
مفهومی که شما دارین ازش میگین بخشی از پیام انیمیشن از دیدگاه جو هست. توی بخش جو هم بهش اشاره شده. این پیامها بخش کوچکی از پیامهای انیمیشنه که متاسفانه همانطور که گفتم همش باهم در بخش انتهایی انیمیشن به مخاطب القا میشه. روح انیمیشن قشنگی است و قطعا تاثیرش رو روی مخاطب بزرگسالتر بیشتر داره تا مخاطب کوچکتر. ضمنا قوی بودن یک کار به اینکه انگار نولان اون رو بسازه واقعا تشبیه مناسبی نیست.
من اگه میگم انگار نولان بسازه یه مثاله چون کارگردان خارق العاده ای هست و اثرهاش همیشه ادم رو سورپرایز میکنه حالا به اون کاری نداریم
ولی کلا من احساسم این بود که نقد شما نسبت به این فیلم خیلی ضعیف بود مخصوصا راجب پیام های فیلم که پیام فیلم رو کاملا غلط رسوندین توو نقدتون که نوشتین باید به هدفت برسی و پول در بیاری این اصلا پیام این انیمیشن نبود
هر پیامی که از فیلم چه از جو چه از هرکسه دیگه پیامی بود که نویسنده میخواست به مخاطبش برسونه و از هر طریقی میخواست این رو به مخاطب بگه که :
قدر زندگیت و بدون و از زندگی کردن لذت ببر
که جمله ی اول رو از طریق 22 به ما میفهمونه کسی که بدنیا نیومده و نه حسی داره نه میتونه بو کنه نه خیلی چیزهای دیگه که خیلی کامل و قشنگ و ساده به مخاطب منتقل میکنه
جمله ی دوم رو هم از طریق جو که کلا غرق هدفش شده بود و از آخر فهمید زندگی فقط فکر کردن به هدف نیس و بلکه زندگی لذت بردن از خیلی چیزای ساده از قبیل یه پیتزا خوردن و قدم زدن و.... است میشه فهمید که این دو باهم ادغام میشن تا هردو اون دوتا پیام رو دریافت کنن که بسیار زیبا و واقعا ستودنی هست
درباره ی اینکه بیشتر تاثیرش روی مخاطب بزرگسال هست کاملا موافقم و اثر بیشتر برای مخاطب بزرگسال هست و برای مخاطب خردسال یا کوچکتر زیاد اثر قوی نمیتونه باشه چون نمیتونن محتوا رو درک کنن
من کجا نوشتم که پیام فیلم اینه که باید به پول برسی ؟ دقیقا برعکسش نوشته شده که رسیدن به رویاها و سرک کشیدن به اونا مهمه، ولو اینکه پولی در کار نباشه و این رویاها «میز صبحانه رو نچینن برات.»
ممنون میشم متنی رو که قصد دارین بهش ایراد وارد کنین. درست بخونین. دقیقا دو کاراکتر داریم با دو هدف متفاوت و دو پیام متفاوت و مشخصا شخصیت ۲۲ محوریت اصلی ماجرا رو تشکیل میده.
متن شما واقعا بهتر و دقیق تر از این نقد بود . من هم موقع خوندش واقعا تعجب کردم انگار فیلم رو ندیده بودن?? چون هدف اصلی این انیمیشن رسیدن به اهداف رو نشون نمی داد بلکه حتی همه کلیشه های قبل خودش رو هم نقض کرد که می گفتن ما در زندگی یک هدف داریم و هرطور شده باید به اون برسیم. نکته این جا بود که شماره ۲۲ هدفی نداشت اما شایسته حضور برای زندگی در زمین شد. و در آخر که جو می خواست برگرده به زمین فرشته ازش پرسید برنامت چیه و اون گفت مطمئن نیستم و فقط اینو می دونم که می خوام از تک تک لحظات زندگیم لذت ببرم
تعجبتون بی مورد بوده چون دقیقا در مورد همین موضوع هم اشاره شده و کاش متن رو درست بخونین. کل انیمیشن داره درباره sparkle که ۲۲ نداره و در تلاش هستن تا به دستش بیارن صحبت میکنه. و اینکه همه بهش میگن تو نمیتونی و هیچ کاری نمیتونی بکنی. جو این وسط فکر میکنه که فقط باید یک هدف رو دنبال کرد و در نهایت میفهمه اشتباه کرده. این هیچ ربطی به اینکه هدف اصلی انیمیشن اینه که این مساله رو نقض کنه نداره بلکه داشت به این مساله دامن میزد که هر کس ولو اینکه فکر کنیم هیچ کاری بلد نیست، هدفی داره و جرقهای هست تو زندگیش که پیدا میشه. ولی این جرقه نباید باعث بشه چشمامون رو به بقیه ابعاد زندگی ببنیدم، ابعاد کوچکی مثل طعم پیتزا حتی .
جرقه ۲۲ فقط خود زندگی کردن بود اون در نهایت هدفی رو انتخاب نکرد. اتفاقا تو یه قسمت وقتی جو داره با یکی از جری ها حرف میزنه با حالت تمسخر میگه ما که نفهمیدیم هدف ۲۲ چی بود زیست شناسی ؟ راه رفتن؟ و بعد جری بهش میگه جرقه هدف یک روح نیست از دست شما مربی ها و اشتیاق هاتون هدفتون و معنای زندگی تون بسیار ابتداییه. مثل وقتی که جو به هدفش رسید و گفت من هیج تغییری رو احساس نمی کنم. اهداف فقط بخشی از زندگی هستند. اگه این طوری هست که شما می گین پس در پایان باید یک هدف یا اهدافی برای ۲۲ تعیین میشد. تعیین شد آیا؟ بحث یک هدف یا چند هدف نیست یا پیدا کردن اهداف زیاد نیست. بحث اینه که لذت بردن از زندگی یا به قول فیلم خوب جازیدن? خودش می تونه یک هدف باشه اونم مهمترینش ?
نقد عالی???
نقد سایتم خوب بود ولی اصل ماجرارو شما گفتی
دوستمون البته نقدی نکرد. برداشت خودشون رو ذکر کردن که ازشونم ممنونیم.
متاسفانه شما هرچه قدر هم با دلیل و منطق بحث کنی اقا آرش حاضر نیست از موضع خودش کوتاه بیاد حتی اگه اشتباه کنه.تجربه این موضوع رو سر فیلم جوکر دارم
دیزنی خیلی کمپانی عالی ای بود و هست ولی چ کنیم ک این پول پرستیش یکم داره تاثیر بد میزاره رو شرکت
یک شرکت بزرگ به من بگو پول پرست نباشه!
از بین وارنر و یونیورسال و دیزنی کدومشون پول پرست نیستن؟؟
اما همشون شاهکاراشونو دارن.
کسی پول پرست نیست. به هر حال همه شرکتها در حال تجارت هستن و دنبال پول هستن. در این شکی نیست. بحث بین «طمع» کردن و «دنبال پول و بیزینس بودن» هست.
دقیقا.بعضیا فکر میکنن چون فلان شرکت همه محصولاش خوبه پول براش مهم نیست.
پیکسار نمونه ی راکستار دنیای گیمه
با اینکه انیمشین عالی هست و در مقایسه با ۲ ۳ سال اخیر ، غیر از coco از بقیه آثار پیکسار مثل شگفت انگیزان ۲ و داستان اسباب بازی ۴ یه سر و گردن بهتره ولی بنظرم چیزی که جلوی تبدیل شدنش به شاهکار هایی مثل inside out و... رو گرقته زمان خیلی کم فیلم هست که جلوی برسی و گشت و گذار بیشتر در مفاهیم و موضاعات مختلف مطرح شده یا اشاره شده در فیلم رو گرفته و نتونستن از پتانسیل کاملش استفاده کنن گرچه که باز هم بهترین انیمیشن ۲ سال اخیر بود بنظرم
ممنون از نظرت. من به نظرم انیمیشن wolfwalkers بهترین انیمیشن یکی دو سال اخیر بوده.
خداوکیلی از کوکو بهتر بود
بنظرم این که سازندگان انیمیشن تصمیم بگیرند سلایق شخصیشون رو در برخی زمینه ها مخصوصا مذهبی در امر انبمیشن سازی دخیل کنند کار بسیار اشتباهی هست .... به دلیل اینکه اصلا کودک در این سن به بلوغ ذهنی نرسیده و نا خداگاه مجبور به پذیرش این سری سلایق میشه ....
کاری که متاسفانه پیکسار و دیزنی خوب بلندند انجام بدند : مثلا :
همجنسگرایی در انیمیشن قبلیشون (که دقیقا اسمش رو یادم نمیاد ) ....
ترغیب به عدم پیروری از قوانین مکتوب یک قوم خاص (انیمیشن پا گنده )...
و بسیار نمونه های این چنینی ...
دوستان نظر شخصیم هست و لطفا یک عده فحاش و بی ادب شروع به تیکه و فحاشی نکنند ...
بدون هیچ نوع طرفداری خاصی میگم ، اینچیزا عادیه، در خارج از کشور ما لیبرالیسم در هنر اصلا چیز عجیبی نیست و هر نوع داستان پردازی که بخوان میتونن بکنن
نظر شما محترمه
سلام. اینطور که پیداست یا شما انیمیشن رو ندیدین یا متوجه نشدین که اتفاقا soul به هیچ عنوان مذهب خاصی رو به بچها القا نکرد و از قشنگیا و خاص بودن این انیمیشن هست.
بابت پاگنده یکی از انیمیشنای خیلی قشنگی هست که من خیلی دوستش دارم چون اتفاقا همین نکته رو به بچها یادآوری کرد که کنجکاو باشن و سوال بپرسن! نه اینکه صرفا عقاید قدیمی رو بپذیرن! به بچها نکته منفی(مثل قتل و بزهکاری که یاد نداد_یا شاید شما شکستن عقاید گذشته رو مساوری با این جریان میدونید؟) نشون نداد.
یا مثل انگری بردز۲ که نشون داد برای یک هدف مشترک کینه هاتون رو کنار بذارید و تنها راه موفقیت رو همکاری نشون داد!(نه برخلاف کشور ما که خصلت مردم ما شده روی هم پا بذارن تا بالا برن)
کشورهای دیگه روی عقاید مختلف احترام میذارند و بنظر من هیچ ایرادی نداره اگه به بچهامون یاد بدیم اگر کسی مثل ما نیست(هنجنسگرا یا هموسکشوال یا بی دین یا با هر علاقه و سبک زندگی که هست) قابل احترام و باید اون آدم رو دوست داشت. بچها با دیدن انیمیشن همجنسگرایی ، همجنسگرا نمیشن(اون روند رشد خودش رو طی میکنه و هر انیمیشن هم محدودیت سنی خودش رو داره) ..
امیدوارم کشور ما هم یه روزی به این درک برسه تنها نجات یک ملت پروش یک نسل خوب از کودکیه. بجای اینکه نفرت و جنگ رو به بچهامون یاد بدیم صلح و دوستی و بخشش رو یادبگیرن تا کشورشون رو آباد کنن نه غارت یا نابود! موفق باشید
توی تصحیح کامنت خودم، اسم انیمیشن پاکوچیک یا همون smallfoot هست من اشتباها نوشتم پاگنده
ممنون آقا آرش برای بررسی .
من خیلی از انیمیشن لذت بردم و واقعا دوستش داشتم .
بنظرم پیامشم به خوبی به مخاطب میرسوند .
پیامش ولی برای کودکان به نظرم خیلی گنگ خواهد بود. قشر بزرگی از مخاطبین انیمیشن. برعکس اینساید آوت که خیلی روشن پیامش رو به همه می رسوند و اون رو داد هم نمیزد. زیرپوستی شعار رو میداد
GONG منظورم هستا. نه GANG.
به نظرم این انیمیشن در آینده به عنوان یه شاهکار کلاسیک شناخته میشه. نقدتون خیلی کامل بود. در مورد رنگ بندی دنیای پیش از تولد به نظر من دو تا دلیل داشت یکی اینکه همونطور که خودتون هم گفتین نمی خواستن به جایی ارجاع بزنه و دومی می خواستن با رنگ آبی یه حس خنثی و بی تفاوتی رو ایجاد کنن و نشون بدن اینجا فقط یه ایستگاه موقتی هست.
بله در مورد خنثی بودن به نظرم خیلی خوب گفتی.
اتفاقا من چون آبی رو دوست دارم حس آرامش خاصی بهم داد.
ولی نقدی که کردید بنظرم نزدیکه??