نقد فیلم The Little Things – بازیگران اسکاری در دام یک پرونده جنایی
در سینما قانون یا جادوی نانوشتهای وجود دارد که میگوید: اگر فیلمی با بازیگران معروف و اسکار برده وارد چرخه رقابت شود، ناگهان میتواند به یک مدعی اسکار نیز تبدیل شود. حالا این استراتژی فرمولی ...
در سینما قانون یا جادوی نانوشتهای وجود دارد که میگوید: اگر فیلمی با بازیگران معروف و اسکار برده وارد چرخه رقابت شود، ناگهان میتواند به یک مدعی اسکار نیز تبدیل شود. حالا این استراتژی فرمولی است که برادران وارنر آن را برای فیلم چیزهای کوچک یا The Little Things استفاده کردهاند. این اثر از حضور دنزل واشنگتن، جرد لتو و رامی مالک که همگی در سالهای اخیر از برندگان جایزه اسکار بودهاند، در یک تریلر جنایی استفاده کرده است. با داشتن این بازیگران، امیدواری به فیلمی که در ظاهر بسیار استاندارد به نظر میرسد، آسان است؛ اما «چیزهای کوچک» در استاندارد بودن خلاصه میشود. در ادامه با نقد فیلم The Little Things همراه ویجیاتو باشید.
ستونهای داستانی این فیلم جنایی بر پایه یک سری قتلهای زنجیرهای و کشف یک قاتل توسط پلیسهایی فوق کلیشهای بنا شده است. همانطور که گفته شد، در ظاهر و در اجرا این تریلر جنایی بسیار استاندارد است. اما این احتمالاً یکی از ابتدایی ترین تریلرهای جنایی است که علیرغم تلاشهای عمدتاً ناموفق آن برای انجام کاری متفاوت، از یک استودیوی بزرگ در سالهای اخیر بیرون آمده است. برای درک این اثر سینمایی به فیلمهای هفت (Seven) و زودیاک (Zodiac) ساخته دیوید فینچر فکر کنید، اما بدون احتساب هیچ گونه خلاقیتی. انتخاب بازیگران این فیلم یک روکش نازک نسبت به فیلمی است که در غیر این صورت با کم توجهی میآمد و میرفت.
به صورت چکیده میتوان گفت: چیزهای کوچک قصد دارد داستانی متفاوت را بیان کند، اما آنچه تحویل بیننده داده میشود عمدتاً یک درام جنایی توخالی است که برای جذاب شدن به هر چیزی که در مسیرش وجود دارد، دست و پنجه میزند. دنزل واشنگتن در نقش جو دیکن، یک کاراگاه سابق و یک معاون کلانتر فعلی است که در دهه نود میلادی و در حومه لُسآنجلس مشغول خدمت است. با پیشرفت داستان، او خودش را به پروندهای وصل میکند که در آن یک قاتل زنجیرهای دوباره شروع به قربانی گرفتن کرده است. در ادامه شخصیت دیکن با کارآگاه جیم باکستر (رامی ملک) برای کشف قاتل همکاری میکند؛ اما هر دو آنها برای یافتن مقصر، هبوط نابجایی به تاریکی وجودیشان میکنند.
در مسیر کشف قاتل، دو شخصیت پلیس داستان به آلبرت اسپارما (جرد لتو) میرسند. انسان تنها و عجیب و غریبی که هر غریزهای، سوظن به او را تأیید میکند، به جز شواهد و مدارک سختی که با آن تلاقی ندارند. این حیرانی در کشف مدرک باعث میشود که دیکن و باکستر از دنبال کردن مسیر قانونی اسپارما خارج شوند، در نهایت این اقدامات منجر به برخوردهایی میشود که اسرار تاریک گذشته این اشخاص را فاش میکند. نکته جالب توجهی در این فیلم وجود دارد که سعی میکند یک مرز ظریف بین جواب دادن به اینکه آیا اسپارما قاتل است یا نه قدم بگذارد، اما خود فیلم بیشتر از این موارد راجع به حل واقعی جرم درباره این دو پلیس و استیصال آنها برای دستگیری کسی است که علیه او مدرکی ندارند. با این حال، فیلم به دلایل مختلف نمیتواند چنین خطهای داستانی را طی کند.
با شروع فوری فیلم، هر مخاطبی پس از چند لحظه آشکارا آگاه میشود که لحن این اثر چقدر یکنواخت است و چگونه به یک سرعت ناامیدکننده و کسل کننده دامن می زند. جان لی هنکاک این اثر را با چنان سبک رخوت انگیزی کارگردانی میکند که ساختن هر حس حرکت در این داستان دشوار است. همچنین این فیلم با راز تاریک شخصیت واشنگتن و مالک به گونهای خام برخورد میکند که نمیتواند آن تنشی را که باید حفظ کند. به نظر میرسد که هنکاک هیچ ایدهای ندارد که چگونه فیلم را به یک چیز جالب تبدیل کند، بنابراین او فیلم را به بخشهای گیج کننده تقسیم میکند و برای تعریف طرح داستان به سراغ کپی از آثار شاخص این ژانر میرود.
با دیدن فیلم وقتی سعی میکنید راه حل رمز و راز قتل را بیرون بکشید، به جای اینکه چانه خود را به نشانه تفکر بمالید، گیج و منگ سرتان را میخراشید. علت این سردرگُمی آن است که این فیلم در لحظاتی که نباید احساس آشفتگی و تنبلی میکند، در حالی که نباید برای چنین اثری این حس به وجود بیاید. البته تقریباً در نیمه راه برخی سکانسهای دارای تنش وجود دارند که بهتر درک شدهاند. اما کُلِ ماجرا هنوز هم قربانی انتخابهای تکراری فیلمساز از منبع الهام خود میشود. جدا از یک موسیقی وابسطه به دیگر آثار جنایی شاخص که خوشایند نیست، تدوین کار نیز ناجور است؛ زیرا تقریباً هر صحنه را با یک احساس گمراه کننده به بیننده منتقل میکند.
فیلمنامه هنکوک نیز عنصری حتی بدتر است؛ چرا که تلاش زیادی میکند تا انتظارات بینندگان از درامهای جنایی شاخص در گذشته را بدون خلاقیت برانداز کند. داستان بیش از حد تلاش میکند تا قطعاتی از سینمای فینچر و ویلنو را از نظر ارائه لحنی تیره دریافت کند، اما هرگز جای خود را پیدا نمیکند، زیرا با وجود تصاویر نگران کننده از زنان مرده مثله شده، چیز دیگری در خود ندارد. این ساخت و ساز به طرز تصادفی و بدون انگیزه زیادی برای سرمایه گذاری روی شخصیتهای نسبتاً بیات نیز تلاش میکند. اما در بیشتر اوقات، ما با یک نظریه فلسفی کم عمق مواجه میشویم که در مورد این مشاهدات مبهم اخلاقی خیلی روشن نیست. به زبان ساده، فیلمنامه تلاش میکند تا یک رمز و راز جذاب را رقم بزند اما در نهایت تحت فشار افراد بی روح و یک درام عمدتاً پیش پا افتاده شکست میخورد.
اما مشکل دیگر من به عنوان بیننده با این فیلم عنوان آن است. اینکه چرا این فیلم چیزهای کوچک نامیده میشود، کلماتی که در خود فیلم نیز چندین بار تکرار شده است، کاملاً مشخص نیست. شخصیت واشنگتن غالباً اظهار میدارد که این موارد جزئی هستند که به حل یک پرونده کمک میکنند یا کارآگاهان را نجات میدهند. اما به معنی واقعی کلمه چیز کوچک با اهمیتی در بنیان داستان فیلم وجود ندارد که آنها را نجات دهد. طرح و مضامین فیلم هرگز به هیچ چیز کوچکی وابسته نیست، جدا از یک مک گافین کاملاً واضح که در واقع آن هم کم است. در حالی که عنوان یک فیلم در اکثر مواقع آنقدرها مهم نیست، اما در این حالت، مثل این است که یک عنوان را درباره یک موضوعی چون پایان نامه بنویسید و سپس آن را برای کل مقاله خود نادیده بگیرید.
بدیهی است که دنزل واشنگتن ثابت کرده است که یکی از بهترین بازیگران آمریکایی است که تاکنون در آثار مختلف سینمایی دیده شده، اما باید توجه داشت که او در اینجا یک بازی کاملاً غیر الهام بخش دارد. علت این اجراهای نامتعادل متن و کارگردانی اثر هستند. البته واشنگتن همچنان کاریزما دارد، اما جذابیت خالی فایدهای برای یک چنین نقشی ندارد. همین نکته را میتوان برای رامی ملک نیز گفت. با نگاهی اجمالی به احساسات درونی و بیرونی این شخصیت، به راحتی میتوان گفت این اجرا نیز به طرز حیرت انگیزی قابل توجه نیست. چرا که در انجام آن اغراق فراوانی شده است. با کمال تعجب، این لتو است که در فیلم بهترین نمایش را نشان میدهد، و انرژی خزنده موثری را برای این نقش ارائه میدهد.
با وجود اینکه این بازیگر در قسمتها کمتری به نسبت دو بازیگر دیگر حاضر است، اما در تصویر پردازی او کاریزمایی وجود دارد که مشاهده آن جذاب است. در واقع این یکی از موارد نادر است که عجیب و غریب بودن او برای شخصیتی که به تصویر میکشد یک ارزش است و نه یک بار اضافی.
با این اوصاف تیم بازیگری اسکاری نیز نتوانسته فیلم را از یک منجلاب سیاه نجات دهد. همیشه فضایی برای مشاهده رمز و رازهای جذاب وجود خواهد داشت، اما اینجا هیچ چیزی یافت نمیشود. چیزهای کوچک به دلیل اینکه روایت توسعه نیافته خود را به بی روح ترین شکل قابل تصور ارائه می دهد، کاملاً مات و مبهم است. بنابراین تنها میتوان این اثر را یک اثر جنایی کهنه و تاریخ گذشته خطاب کرد که چیز جدیدی برای نمایش ندارد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.