نقد فیلم American Traitor: The Trial of Axis – آل پاچینو و یک درام دادگاهی
فیلم خائن آمریکایی روایتی واقعی پیرامون شخصی به نام «میلدرد گیلارز» است؛ او که متولد آمریکا و ساکن آلمان بود، در طول جنگ جهانی دوم تبلیغات سیاسی نازیها را پخش میکرد، و به نوعی صدای ...
فیلم خائن آمریکایی روایتی واقعی پیرامون شخصی به نام «میلدرد گیلارز» است؛ او که متولد آمریکا و ساکن آلمان بود، در طول جنگ جهانی دوم تبلیغات سیاسی نازیها را پخش میکرد، و به نوعی صدای متحدین در بخش تبلیغات انگلیسی زبان رادیو آلمان (رادیو برلین) بود. او استعدادهای خود را در راستای تلاشهای تبلیغاتی گوبلز (وزیر اطلاعرسانی رایش سوم) به کار گرفت و به یکی از محبوب ترین گویندگان رادیو در جهان، و حتی در ایالات متحده تبدیل شد. حالا این فیلم و داستانش بیننده را به درون تاریکی حاکم بر دستگاه تبلیغاتی پُر از نفرت رایش سوم، دستگیری نهایی میلدرد گیلارز و محاکمه متعاقب آن فرو میبرد. در ادامه با نقد فیلم American Traitor: The Trial of Axis همراه ویجیاتو باشید.
داستان فیلم به این شرح است که: میلدرد گیلارز (میدو ویلیامز) یک آمریکایی است که به دلیل کنترل نازیها در آلمان زندگی میکند و با شروع جنگ جهانی دوم تصمیم به ماندن در این کشور میگیرد و به زودی متوجه میشود که قادر به ترک آن نیست. او اعتقادات سیاسی خود را به شخصی آلمانی که عضوی از ماشین تبلیغات نازی است، ابراز میدارد و همین میلدرد را ترغیب میکند تا در پخشهای رادیویی شرکت کند، جایی که او دشمنان آلمان نازی را به جنگ و تسلیم دعوت میکند. میلدرد با ارائه شخصیتی نرم و آمریکایی و توانایی آواز، به ابزاری ارزشمند برای گوبلز (توماس کرچمان) تبدیل میشود، که مشتاق سو استفاده از او است.
با پایان یافتن جنگ، میلدرد دستگیر و به اتهام خیانت در موقعیت محاکمه قرار میگیرد، و اینجاست که وکیل مدافعی مشهور به نام جیمز لاگلین (آل پاچینو - نگاهی به لیست فیلمهای آل پاچینو بیندازید) پرونده او را قبول میکند، جیمز یک وکیل دارای شهرت است که از این شغل برای اهداف تبلیغاتی استفاده میکند. در مسیر دفاع از میلدرد گیلارز او از وکیلی جوان به نام بیلی نیز کمک میگیرد، و این زوج سعی میکنند پروندهای برای بی گناهی شخص گیلارز ایجاد کنند؛ و او را به عنوان زنی معرفی کنند که فقط سعی در زنده ماندن از یک آزمایش سخت و وحشتناک داشته است.
فیلمنامه خائن آمریکایی در ظاهر درباره تجارب میلدرد گیلارز در برلین است، اما در واقعیت ما با یک درام دادگاهی روبرو هستیم که با توجه به ساختار و لحن ژانر مورد نظرش یک فیلم کاملاً خستهکننده است. البته داستان «خائن آمریکایی» به صورت خطی گفته نمیشود. در واقع برای درک بهتر تجربه میلدرد در آلمان و آمریکا، فیلمنامه به تناسبِ زمان به عقب و جلو میپرد تا تصمیمات و عواقب مهم زندگی او را به تصویر بکشد. با این اوصاف هم لحن و هم فرم فیلم دچار دوگانگی و آشفتگی است.
فیلمنامه مورد نگارش ونس اوون، داریل هیکس و مایکل پولیش که کارگردانی فیلم را نیز بر عهده دارد، تلاش میکند راههایی را که میلدرد گیلارز را به درون وادی خیانت کشانده برای بیننده قابل درک کند. از طرفی دیگر این فیلم تلاش میکند بفهمد که چه نوع غریزه زنده ماندنی در طی یک وضعیت گیج کننده لازم است تا یک شخصیت اینگونه به درون چاه فرو رود. بنابراین فیلمساز در این اثر سعی کرده هنگام برخورد با چنین شخصیت بحث برانگیزی، سطحی از اکتشاف روانشناختی را ایجاد کند، اما این ویژگی در بعضی مواقع کاملاً بیتحرک است. اما چرا؟
درک اینکه چرا فیلم نمیتواند یک قوس واقعی برای شخصیت میلدرد ایجاد کند سخت نیست؛ زیرا فیلمِ خائن آمریکایی میخواهد بینندگان، میلدرد گیلارز را به عنوان یک قربانی درک کنند. بنابراین سکانسهای به ظاهر وحشتناکی از سو استفاده جنسی از طرف جوزف گوبلز وجود دارد که این نکته را بیان میکند. اما فیلم در مرحله مهم ایجاد همدلی در بیننده نتوانسته موضوع را به درستی به مخاطب نشان دهد. بنابراین یک بیننده عام، چگونگی تغییر شخصیت گیلارز از ستاره رادیویی به صدای تبلیغات نازیها را به این راحتی درک نمیکند. بنابراین فیلم در مهمترین هسته داستانی خود دچار شکاف و ضعف است.
بدون شک یک فیلمنامه قویتر میتوانست برخوردهای دراماتیک تری را برای شخصیتها فراهم کند، اما این فیلمنامه ارائه شده تنها مستعد شکل گیری چند سخنرانی پوچ در ژانر دادگاهی است. بنابراین اکثر خطهای داستانی و تصاویر فیلم با ساده انگاری هر چه تمام با شخصیت میلدرد همدردی میکنند، و او را بارها و بارها قربانی سیستم حاکم بر نازیها نشان میدهند. برای مثال در صحنههای مربوط به فشار و حملههای جنسی گوبلز به گیلارز، درک ظریفی از این رفتار و برخورد به بیننده ارائه نشده است.
از طرفی شخصیت مکملی چون جیمز لاگلین با بازی قابل قبول آل پاچینو در لحظاتی شخست اصلی است و این برای فیلمی با محوریت یک شخصیت شاخص چون میلدرد گیلارز، تناقض آشکار است. در واقع، همانطور که پاچینو در این کار لذت بخش است، مهمترین نقص فیلم این است که شخصیت او بسیار جالبتر از شخصیت گیلارز است. بنابراین در مورد پاچینو، دشوار است که بفهمیم او اشتباه فیلم بوده است یا همه به جز پاچینو اشتباه هستند، اما به هر حال او تنها عامل جذابیت فیلم را ارائه میدهد. راستش را بخواهید، سازندگان فیلم باید همین داستان وکیل را ساخته و شخصیت خائن آمریکایی را به عنوان پس زمینه یا چاشنی به داستان خود اضافه میکردند.
مسئله مهم دیگر این است که فیلمنامه هرگز به این موضوع نمیپردازد که چه روایتی را بیان کند، و همه چیز را در 109 دقیقه آشفته رها میکند؛ در واقع فیلمساز هرگز اجازه نمیدهد هیچ یک از شخصیتها یا پویایی روابط بین آنها باعث ایجاد تعامل شود. انگار American Traitor: The Trial of Axis Sally سه فیلم جداگانه است که به یک فیلم وصله داده شدهاند، بنابراین ساختار کُل فیلم نمایانگر یک آشفتگی ناکارآمد است. در واقع معلوم نیست این یک پُرتره است که هدف آن یک حرکت معمایی است یا یک ملودرام تاریخی، اما هرچه هست فیلمی بعد از تلاشی برای بزرگ جلوه دادن خود به طرز عجیبی بی حرکت میشود.
در نتیجه باید گفت فیلم American Traitor: The Trial of Axis یک اثر درام شکست خورده است که نه در زمینه کارگردانی و فیلمنامه، و نه در فرم و اجرای فرمول فیلمسازیاش حرفی برای گفتن دارد. از بد ماجرا نکته خوب فیلم آل پاچینو است که او نیز در قامت یک مهره سوخته ظاهر شده است. بنابراین اگر فیلمی مبتنی بر موضوعی تاریخی میخواهید که به شخصیت اصلیاش جانبدارانه پرداخته و البته یک آل پاچینو خوب دارد، دیدن خائن آمریکایی را برای یکبار تجربه کنید؛ در غیر این صورت دیدن چنین فیلمی هدر دادن وقت است.
با بهترین فیلمها از نگاه ویجیاتو آشنا شوید:
- برترین فیلمهای تاریخ سینما با مضمون کریسمس کدام است؟
- برترین فیلمهای زامبی محور که احتمالاً با آنها آشنا نیستید
- بهترین فیلمهای مهیج روانشناختی تمام دوران کدام است؟
- معرفی بهترین فیلمهای تاریخ سینما در مورد جستجو گنج
- بهترین فیلمهایی که درباره حضرت مسیح ساخته شدند
- بهترین فیلمهای اکشن بینالمللی یک دهه اخیر کدام است؟
- از بدترین تا بهترین: همه انیمیشنهای استودیوی پیکسار
- با بهترین فیلمهای عروسکی تاریخ آشنا شوید
- بهترین فیلمهای ترسناک فرانسوی تاریخ
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
آل پاچینو آل پاچینو از بچگی طرفدارت بودم با همون روزی روزگاری در هالیوود ازت نا امید شدم امیدوارم دوباره امیدوارم کنی
روزی روزگاری در هالیوود بد بود؟
پس معلومه فیلم باز نیستی تو یوتیوب برو نقد و تحلیل هاش رو ببین شاید بیشتر فهمیدی
از منی که طرفدار آل پاچینو هستم این جزو ضعیف ترین بازی هاش بود
Once Upon Time in a Hollywood نه تنها حسن خطام فوقالعاده بر کارنامه تارانتینو ای که دیگر ممکن است سراغ فیلم سازی نرود است، بلکه شاهکاری است که زبان از تعریف از آن قاصر است، برای همین سخنم را کوتاه می کنم و ترجیح می دهم با خواندن مقاله ای در لینک زیر خودتان به عظمت این فیلم پی ببرید:
https://www.zoomg.ir/cinema-articles/328072-once-upon-a-time-in-hollywood-tarantino-movie/
به عنوان یک فیلمساز، کوئنتین تارانتینو در ایجاد سبک جدیدی از هنر فیلمسازی حکم یک پدر و پیشرو را دارد و یک حرفه ای کامل است، چرا که او را باید استاد شخصیت سازی مدرن و دیالوگ نویسی تند و آتشین دانست و باید او را به خاطر تولید b-movie هایی که دارای شخصیت های عمیق و جذاب است ستایس کرد. برای مثال گفت و گو و مکالمه بین دو آدمکش در Pulp Fiction پیرامون اختلافات اندکشان بین مک دونالد آمریکایی و فرانسوی، تنها یک صحنه آتشین و سرگرم کننده نبود، بلکه انقلابی در فیلم سازی و شخصیت پردازی بود. با این انقلابِ تارانتینو انواع کاراکترهایی که قبلاً فقط برای ارائه یک نقشهی توطئه آمیز وجود داشتند، اکنون زندگی درونی کاملی پیدا کرده بودند، و مملو از احساسات جدی و بی پروایی بودند که قبلاً بیهوده شمرده می شدند، و حالا با این تغییرات و نوآوری تارانتینو، آنها بیش از هر زمان دیگری "واقعی" بودند.
چه متن زیبایی ??
دست مریزاد??