ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

سینمای وحشت کره: نقد فیلم Ju On: The Grudge – کینه خانه نفرین شده

یک سری آثار در سینمای جهان وجود دارند که به اصطلاح "نمادین" هستند. فارغ از آنکه در کل اثری ضعیف یا قوی باشند، هروقت پای ژانر وسط می‌آید، این فیلم‌ها سریعا به ذهنمان می‌آیند. برای ...

اهورا نصرالهی
نوشته شده توسط اهورا نصرالهی | ۲۲ آذر ۱۴۰۱ | ۱۳:۱۲

یک سری آثار در سینمای جهان وجود دارند که به اصطلاح "نمادین" هستند. فارغ از آنکه در کل اثری ضعیف یا قوی باشند، هروقت پای ژانر وسط می‌آید، این فیلم‌ها سریعا به ذهنمان می‌آیند. برای مثال وقتی به کسی بگویی: چند فیلم ترسناک برایم معرفی کن. احتمالا اولین چیزهایی که به ذهنش می‌آید، حلقه، جنگیر، کشتار با اره برقی در تگزاس و... . بدون شک، کینه هم در این لیست وجود دارد. فیلمی که با سکانس‌های ترسناکی که تا آن زمان، بدون سابقه بوده است، روح تازه‌ای در سینمای وحشت مبنی بر روح، قتل و جامپ اسکیر دمید. هرچند، کینه ضعفای مخصوص خودش را دارد، اما اکنون به یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های ژانر وحشت تبدیل شده است به طوری که از سال 2002 تا کنون، چندین دنباله و بازسازی از این فیلم صورت گرفته است. با نقد این فیلم، همراه ویجیاتو باشید.

فیلم Ju On فیلمی ترسناک فراطبیعی به کارگردانی و نویسندگی تاکاشی شیمیزو در سال 2002 ساخته شد و محصول کشور ژاپن است. از بازیگران فیلم می‌توان به مگومی اوکینا، میساکی ایتو، میسا اوهارا، یوئی ایچیکاوا، یویا اوزکی، کانجی تسودا اشاره کرد. موسیقی متن فیلم توسط شیرو تاسو ساخته شده است و تدوین فیلم توسط نوبوهیکو تاکاهاشی صورت گرفته است. فیلمبرداری هم با تاکوشا کیمیکارا بوده است. فیلم در گیشه فروشی سه میلیون دلاری را تجربه کرد. داستان فیلم درمورد خانه‌ای نفرین شده است که هرکس پایش را آنجا می‌گذارد، ارواح سرگردان آن خانه او را تعقیب کرده و مورد آزار و اذیت خود قرار می‌دهند.

هنگامی که فیلم شروع می‌شود، ابتدا ما را با معنای Ju On آشنا می‌کند. نفرینی است که بر اثر خشم شدیدی، بمیرد و آن نفرت و خشم مکانی که مرده است را در بر گیرد. اگر کسی به آن محل وارد شود، می‌میرد و نفرین جدیدی شکل می‌گیرد. تمام فیلم، بر همین ایده است و سعی نمی‌کند آن را عمیق‌تر کند.

در اولین سکانس، ما با نحوه به وجود آمدن این نفرت و روح‌های سرگردان خانه آشنا می‌شویم. تصاویر سیاه و سفیدی که با تدوین و فیلمبرداری مریض، به خوبی حس بد مورد نظر را به مخاطب انتقال می‌دهند. سپس قربانیان معرفی می‌شوند. ریکا که یک کارمند خدمات اجتماعی است، به آن خانه سر می‌زند. در این پرده، شخصیت مادربزرگ معرفی شده و از عوامل ترس، رونمایی می‌شود! خوبی فیلم است مخاطب را معطل نمی‌گذارد و او را خسته نمی‌کند، سریع همه چیز را برایش توضیح می‌دهد تا او یک سفر هیجان انگیز و ترسناک را تجربه کند.

در باور عامه، گربه سیاه نشانه نحسی است و استفاده از این موضوع، باعث جذاب شدن فیلم می‌شود. اصولا خرافات و باورهای سنتی عامه مردم باعث ماندگاری و ایجاد فضایی ترسناک تر در فیلم های ترسناک می‌باشد. شیمیزو نیز که به این موضوع واقف و اگاه بوده است، با استفاده از باورات مردم، فیلمی با رگه‌های اصیل تولید کرد. در ادامه نیز از توشیرو رونمایی می‌شود. پسربچه کوچکی که در ادامه، با آن خیره شدن مورمورکننده‌اش، می‌تواند خواب را برای بیننده حرام کند. در آخر قسمت "ریکا"، روح سیاه و ترسناک کایاکو هم معرفی می‌شود و متوجه می‌شویم باید برای یک فیلم ترسناک عجیب و نو آماده شویم.

حال بعد از معرفی کوتاه و سریع فضای خانه، شخصیت اصلی و عوامل ترس، فیلم کاراکترهای جدیدتر (یا بهتر بگویم، قربانیان جدیدتر!) را برای مخاطب معرفی می‌کند. ابتدا یک فلش بک زده می‌شود و کاراکترهای کازومی و کاتسویا به ما معرفی می‌شود. افرادی که در قسمت قبل، فردی از پیغام گیر گوشی برایشان پیام گذاشت. همچنین پیرزنی که در قسمت ریکا نمایش داده شد، مادربزرگ کاتسویا است.

فیلم برای لحظه‌ای کوتاه دست از ترساندن مخاطب برمی‌دارد و در حد چند دقیقه، زمینه چینی می‌کند و دوباره تمرکزش را بر روی وحشت زده کردن می‌گذارد. فلش بک نمایش داده شده، باعث می‌شود بیشتر درگیر خانه و ارواح آن شویم. گره فیلم همچنان بسته است تا مخاطب را همچنان تشنه این بگذارد که دقیقا در ادامه چه می‌شود.

در قسمت مربوط به هیتومی، به نوعی بهترین قسمت فیلم، به خوبی از عنصر تعلیق و ترس از ماوراطبیعه استفاده می‌شود. هیتومی که در قسمت قبل به مخاطب معرفی شد، برای مدتی کوتاه پایش را در خانه گذاشت و سپس متوجه شد که ارواح آن خانه، به دنبالش آمده‌اند. برای اینکه متوجه شویم آنها با کسی شوخی ندارند، دست به کشتن نگهبان ساختمان نیز می‌زنند!

همچنان فیلم آن تعقیب را ادامه می‌دهد و سکانس آسانسور از سکانس‌های جذاب فیلم است. توشیو که در هر طبقه، به هیتومی فقط و فقط زل می‌زند، واقعا ترسناک است! حتی می‌تواند آن حس پارانویایی وجودمان را تقویت کند. حساب کن هر روز از آسانسور استفاده کنی و یک لحظه با همچین صحنه‌ای مواجه شوی! این را نیز می‌توان پای خلاقیت شیمیزو گذاشت که ترساندن را محدود به یک مکان نمی‌کند.

اما چه چیزی باعث ماندگاری این ترس می‌شود؟ نه تنها در قسمت هیتومی، بلکه در تمام فیلم، وقتی که تمام تمرکز بر روی شخصیت اصلی است، ناگهان در پس زمینه، چیزی حرکت می‌کند. در همین سکانس آسانسور، ممکن است ابتدا آنقدر به ترسیدن هیتومی و فکر کردن به بعد این سکانی مشغول باشیم که دیرتر متوجه شویم در تمام این مدت، توشیو او را زیرنظر دارد. همچنین تعلیق و ترس، از همان لحظه اول شروع می‌شود و تا پایان این قسمت، ادامه دارد. بنابراین ترس تمام اتمسفر فیلم را در اختیار می‌گیرد و سبب می‌شود با موفقیت، بترساند.

فیلم از قسمت هیتومی به بعد، در ورطه تکرار می‌افتد. با به میان آوردن کارآگاهان و پلیس‌ها، سعی می‌کند از این تکراری بودن جلوگیری کند اما ناموفق است. مشکل اینجاست که به جای اینکه سعی کند گره بسته‌ای را باز کند، بر روی آن گره باز، مانور می‌دهد. همه می‌دانیم که قتل‌ها چگونه و توسط چه چیزهایی صورت می‌گیرد، و حتی چرایش را می‌دانیم.

بهتر بود با به میان آمدن کارآگاهان، بر روی تاریخچه آن خانه و خانواده تمرکز شود. چه شد آن قتل رخ داد؟ چه بلایی سر آن پدر خانواده آمد؟ سوالاتی از این قبیل که حتی تا پایان فیلم هم پاسخ داده نمی‌شوند. حتی می‌شد شخصیت‌های کشیش، جنگیر و از این قبیل به جای کارآگاه معرفی شود و فیلم در یک خط کلیشه اما درست ادامه یابد.

هرچه فیلم ادامه میابد، عنصر غافلگیری را از دست داده و مخاطب به راحتی از فیلم جلو می‌زند. خبری از عمیق شدن در بطن داستان وجود ندارد و تنها هدف کارگردان، ترساندن است. ترساندنی بدون وقفه و تعلیقی که به مرور خسته کننده می‌شود، سبب می‌شود تنها همان چهل دقیقه اول فیلم در ذهن مخاطب ماندگار شود. عیب واضح بعدی، نبود شخصیت پردازی است. تمامی کاراکترها، از حالت قربانی وحشت زده که لحظاتی بعد کشته می‌شوند، بیرون نمی‌آیند.

عملا پردازشی در فیلم وجود ندارد! تنها بهانه‌ای برای رفتن آن‌ها به خانه مطرح شده و سپس ترساندن و کشته شدن آن‌ها. همین سبب می‌شود که آن همدردی برای مردن یکی از آن‌ها به وجود نیاید. ریکا که شخصیت اصلی فیلم است، وقتی که می‌میرد انگار چیزی نشده است. یک ضعف غیرقابل گذشت که به فیلم ضربه بدی می‌زند.

فیلم با یک پایان بد و غافلگیری جالب تمام می‌شود. غافلگیری که متوجه می‌شویم هنگامی که وقتی ریکا دستانش را بر روی چشمانش می‌گذارد و کمی بین انگشتانش فاصله می‌دهد، می‌تواند ارواح را ببیند و یک دید به اتفاقات داشته باشد. همین می‌توانست کمکی کند تا بساری از سوالات فیلم جواب داده شود اما باز هم نه! در پایان متوجه می‌شویم کایاکو ریکا را نمی‌کشد و شوهرش، او را به قتل می‌رساند و جان آخرین قربانی نیز گرفته می‌شود.

کینه‌ای که کایاکو به دل داشت و با خشم همراه شد وقتی که نمی‌تواند جان قاتلش را بگیرد، جان افرادی که به خانه می‌آیند را می‌گیرد. هرچند او نتوانست این بلا را سر ریکا در بیاورد و شوهرش، جان ریکا را می‌گیرد. هرچند این برداشت شخصی من از این پایان است! شاید شما یا کس دیگری، نظریه دیگری داشته باشد، اما پایان فیلم نشان می‌دهد که واقعا برای من مهم نیست چه شخصیت‌هایی حضور داشتند، من فقط می‌خواستم تو بترسی!

فیلمبرداری در سطح متوسطی قرار دارد. نه شات خاصی دیده می‌شود و نه تکنیک خاصی. به همان صورت معمول و مورد انتظار، کیمیکارا فیلمبرداری را انجام داده است. موسیقی متن و تدوین در سطح بسیار خوبی قرار دارند. مخصوصا تدوین صدای عجیب فیلم که در ترسناک‌تر کردن سکانس‌ها کمک شایسته‌ای کرد. صدای خرخرمانند و عجیب کایاکو، از جزئیاتی هست که برای مدت‌ها در ذهن مخاطب باقی خواهد ماند.

موسیقی متن نیز مورمورکننده و ترسناک است که به فضای فیلم به خوبی کمک کرده است. در بخش فنی، فیلم در سطح متوسطی قرار دارد و آن چنان ماندگار نیست. بازی بازیگران نیز در سطح خوبی است و بازی خاصی را شاهد نیستیم. همگی به خوبی آن حس ترس و وحشتی که دارند را نشان می‌دهند و مصنوعی بازی نمی‌کنند.

Ju On تنها و تنها یک هدف داشت: ترساندن. و مشخص نمی‌شود که در پشت این ترساندن، پیامی هم وجود دارد یا نه. هدفی که به آن می‌رسد اما به تمام اهدافی که یک فیلم ترسناک خوب باید برسد، خیر. فیلم‌نامه وضعیت خوبی ندارد، از لحاظ فنی متوسط است و بازی بازیگران، به راحتی فراموش می‌شود. هنگامی که فیلم تمام می‌شود، تنها آن سکانس‌های ترسناک به یاد مخاطب می‌ماند و بیشتر، همان چهل دقیقه اول فیلم ماندگاری بیشتری دارد.

از شیمیزو می‌شود تشکر کرد که سبب شد فیلم ترسناکی را بسازد که اثرش را در بسیاری از فیلم‌های این ژانر مشاهده کنیم. ارواحی را به ما معرفی کرد که حس ناامنی و پارانویی‌مان را افزایش بدهد و برای مدتی طولانی یا همیشه، از خانه‌های عجیب و ترسناک دوری کنیم. همچنین می‌شود او را سرزنش کرد که چرا از تمام پتانسیل این ایده، استفاده نکرد. چرا عمیق نشد تا اثری خلق شود که برای مدت‌ها، در ذهن مخاطب باقی بماند. در یک جمله، این متن را به پایان می‌رسانم: Ju On یک فیلم با ایده‌ای خوب، اما هدر رفته است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (2 مورد)

مطالب پیشنهادی