مدرسه فیلمسازی: چگونه فیلمنامه یک فیلم زامبی را بنویسیم؟
زیرژانر زامبی یکی از اشباعشدهترین زیرژانرهای سینما است که هر ساله عناوین بسیاری در دایره بزرگ آن قرار میگیرند. اما پایانی برای استقبال و علاقه مخاطبان نسبت به یک فیلم زامبی وجود ندارد. چراکه این ...
زیرژانر زامبی یکی از اشباعشدهترین زیرژانرهای سینما است که هر ساله عناوین بسیاری در دایره بزرگ آن قرار میگیرند. اما پایانی برای استقبال و علاقه مخاطبان نسبت به یک فیلم زامبی وجود ندارد. چراکه این فیلمها به معنای واقعی کلمه هیجانانگیز و دلپذیر هستند. از آنجایی که زامبیها به صورت ذاتی موجوداتی فاقد احساسات لقب میگیرند که تنها به دنبال بلعیدن سوژههای زند پیرامون خودشان هستند، نگارش فیلمنامه یک فیلم زامبی اگر با خلاقیتهای ریز و درشت همراه نباشد، میتواند در مسیر کلیشه قرار بگیرد.
شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از فیلمهای زامبیمحور عناوینی تکراری به نظر میرسند که تنها هیجان زیادی برای مخاطب به همراه دارند. بنابراین طبیعی است که امروزه یک فیلم زامبی در حقیقت یک فیلم کلیشهای، تکراری، فاقد خلاقیت و با داستانی بیمعنی باشد که تنها هیجانانگیز به نظر میرسد. پس طبیعی است که وقتی یک فیلم زامبی با کیفیت از راه میرسد، بسیاری از هواداران سینما از تماشای آن لذت میبرند.
واقعیت آن است که زامبیها به معنای واقعی کلمه جذاب هستند. آنها شبیه سایر موجودات فانتزی نیستند چراکه واقعیتر به نظر میرسند و هیجان بیشتری برای مخاطب خود به همراه دارند. منتقدان به جامعه و اقتصاد باور دارند که زامبیها شباهتهای جالبی با انسانهای مدرن امروزی پیدا کردهاند؛ موجوداتی بدون مغز که تنها راه میروند و هر آنچه پیدا میکنند را میبلعند.
تخیلی که در یک فیلم زامبی وجود دارد، جذابیت آن را بیشتر میکند. شاید به همین دلیل باشد که هر ساله عناوین متعددی براساس زیرژانر زامبی توسعه پیدا میکنند؛ از کتابهای ترسناک تا بازیهای ویدیویی هیجانانگیز و البته فیلمهای سینمایی. چراکه قرارگرفتن در دل تخیل آخرالزمانی یک عنوان زامبیمحور سرشار از هیجان تازهای است که تجربه آن بیبدیل به نظر میرسد. اما نوشتن فیلمنامه یک فیلم زامبی به خلاقیتهای ویژهای نیاز دارد. در مجموعه مقالات مدرسه فیلمسازی با ویجیاتو همراه باشید تا اصول نگارش فیلمنامه یک فیلم زامبی را بیاموزید.
شخصیتپردازی مردگان متحرک
یک فیلم زامبی جذاب با سپاه خونینی از مردگان متحرک را باید میراث کارگران صاحبسبک سینما یعنی جرج رومرو دانست. جرج رومرو به تنهایی باعث شکلگیری تعدادی از اصول اصلی ژانر زامبی شد:
- زامبیها موجوداتی خشن، گوشتخوار و فاقد قدرت تعقل هستند
- آنها برای زندهماندن به انسانهای عادی حمله میکنند
- زامبیها برای تقویت اندام خود به خوردن گوشت انسانها نیاز دارند
- تنها راه رفع خطر این موجودات آن است کشته یا سوزانده شوند
- اگر بخشی از اندام یک انسان سالم توسط زامبیها آسیب ببیند او به زامبی تبدیل میشود
ژانر زامبی از زمانی که جرج رومرو فیلم Night of the Living Dead را کارگردانی کرد تا همین امروز به اصول اصلی جرج رومرو پایبند بوده اما جزییات تغییر پیدا کردهاند و به همین دلیل این زیرژانر امروزه تکامل پیدا کرده است. برای مثال، داستان فیلم Dawn of the Dead به کارگردانی جرج رومرو تلاش میکرد تا زامبیها را موجوداتی مصرفگرا نشان دهد و در حقیقت انتقادی از فرهنگ مصرفی جامعه مدرن بود. در حالی که فیلمهای زامبی در سالهای اخیر از انتقاد از مصرفگرایی فاصله گرفتهاند و بیشتر تلاش میکنند تا عناوینی علمی تخیلی و هیجانانگیز باشند.
واقعیت آن است که زامبیها موجودات جذابی نیستند. آنها در برابر هیولاهای کلاسیکی مانند خونآشامها، گرگینهها، گودزیلا و کینگ کونگ جذابیت بسیار کمتری دارند. هیولاهای کلاسیک به دلیل پیچیدگیهای شخصیتیشان میتوانند خردهداستانهای بسیاری را ایجاد کنند. اما انعطاف چندانی در شخصیت زامبیها دیده نمیشود و شباهتهای ظاهریشان با انسانها هم اندکی ناامیدکننده به نظر میرسد.
هیولاهای کلاسیک پیچیدگیهای روانی و جذابیتهای شخصیتی بسیاری دارند. به همین دلیل این فرصت را به فیلمنامهای که درون آن قرار میگیرند، میدهند تا داستانی پیچیدهتر و احساسی شکل بگیرد. به عبارت دیگر، هیولاهای کلاسیک میتوانند فراتر از موجوداتی خشن، بیگانه و غیرقابل کنترل ظاهر شوند. در حالی که زامبیها در بهترین حالت تنها مردگانی متحرکی هستند که به جز خوردن گوشت سایر انسانها هیچ انگیزه و دلیلی برای راهرفتن ندارند.
شاخ و برگدادن به شخصیتهای ساکنی که زامبیها دارند، کار دشواری است. بنابراین یکی از مهمترین نکاتی که در نگارش فیلمنامه یک فیلم زامبی اهمیت دارد، شخصیتپردازی زامبیها به نظر میرسد. نیازی به یادآوری نیست که نویسنده فیلمنامه در پردازش شخصیت موجوداتی بدون عقل و مغز کار دشواری دارد. اما شباهتهایی میان انسانها و زامبیها وجود دارد و همین شباهتها میتوانند شکلدادن به فیلمنامه یک فیلم زامبی را آسانتر کنند.
داستانی حول محور بقای انسان
هر تماشاگری که مدتی بسیار کوتاه به تماشای یک فیلم زامبی نشسته به خیالپردازی مشغول شده است؛ کجا پنهان شوم؟ چگونه پنهان شوم؟ چگونه زنده بمانم؟ چگونه با زامبیها مقابله کنم؟ این سوالات برای تماشاگران عناوین زامبیمحور جذاب به نظر میرسد. واقعیت ماجرا آن است که یک فیلم زامبی تمایل انسان به تنهایی را قلقلک میدهد و به همین دلیل برای بسیاری از مخاطبان جذاب میشود.
بقای انسان مهمترین رکن داستانی فیلمنامه یک فیلم زامبی است که باید به آن توجه کرد. یک آرزوی ساده که در عین حال همه زندگی انسان را تحت تاثیر قرار میدهد و به همان نوری تبدیل میشود که از انتهای تونلی تاریک میتابد. انسان در شرایطی که برای بقای خویش میجنگد، بهتر از هر زمان دیگری هدف و غایت زندگی را درک میکند. بنابراین در چنین شرایطی این زندگی است که معنا پیدا مییابد و این هدفهای آدمی هستند که پررنگتر از همیشه به نظر میرسند.
اما چرا بقای انسان تنها در یک فیلم زامبی اهمیت پیدا میکند؟ آیا عناوین آخرالزمانی نمیتوانند بقا و ماندگاری انسان را به هدفی مهم تبدیل کنند؟ واقعیت آن است که فیلمنامههای آخرالزمانی یک حقیقت غیرقابل انکار را میزبانی میکنند؛ دنیا قرار نیست باری دیگر به روزهای پیش از وقوع پدیدههای آخرالزمانی بازگردد. اما سیارهای که به وجود خونین زامبیها آلوده شده، میتواند بازگشت به روزهای عادی را جشن بگیرد.
در حقیقت در جهانی که توسط زامبیها ویران شده هنوز هم نشانههایی از زندگی و پویایی دیده میشود. آنچه مانع ادامه پیداکردن زندگی عادی شده تنها مردگان متحرکی هستند که البته میتوانند برای همیشه ریشهکن شوند. به همین دلیل بقای انسان در فیلمنامه یک فیلم زامبی اهمیت بسیار زیادی دارد. چراکه فانتزی زندهماندن هم اساسا برای انسان جذاب به نظر میرسد.
بسیاری از انسانها در دوران کودکی خود به سمت بازیهایی متمایل میشدند که بقای آنها را در چارچوب یک بازی سنتی به خطر میانداخت. کودکان در این بازیها تصور میکنند که هیولاهایی وجود دارند که برای خوردن آنها کمین کردهاند. بنابراین این بازیهای سنتی در شرایطی ادامه پیدا میکنند که کودکان در تلاش هستند تا خود را از دست هیولاهایی غیرواقعی نجات دهند. لذت به آغوشکشیدن امنیت در اوج خطر میتواند با هیجانی همراه باشد که در یک بازی کودکانه بینهایت جذاب به نظر میرسد.
شاید به همین دلیل بازی Minecraft هواداران بسیاری دارد. چون به کاربران اجازه میدهد تا در اوج آرامش و سادگی نگران خطرها و تهدیدهایی تکاندهنده باشند. زامبیها هم در یک فیلم زامبی چنین هیجانی را به تماشاگر میبخشند. تماشاگر میداند که زامبیها در مقایسه با سایر هیولاهای فانتزی و وحشتناک چندان خطرناک نیستند و همین اطلاع از خطرناکنبودن این موجودات به او کمک میکند تا هیجان بیشتری به دست آورد.
زامبیها در حقیقت موجوداتی بیفکر و بدون خلاقیت هستند که سرعت عمل بالایی هم ندارند. بنابراین تعامل با آنها سرگرمکنندهتر و هیجانانگیزتر به نظر میرسد. قدرت انسان در برابر زامبیها بسیار زیاد است و به همین دلیل زامبیها به جز تهدیدهایی هیجانانگیز، هیچ خطر جدی و دردناکی ندارند. قدرتی که انسان در برابر زامبیها دارد به فانتزی بقای انسان هم کمک بیشتری میکند.
شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از شخصیتهایی که در عناوین زامبیمحور دیده میشوند، افرادی قدرتمند و سریع نیستند. اما همین افراد هم میتوانند مقاومتی قابل قبول در برابر زامبیها داشته باشند. واقعیت آن است که انسانها برای زندهماندن در برابر زامبیها تنها به مهارت زندهماندن نیاز دارند. مهارتی که ناامیدترین انسانها هم پس از مدتی کوتاه زندگی در کنار زامبیها آن را به دست میآورند.
با بهترین فیلمهای زامبیمحور آشنا شوید:
- برترین انیمه زامبی محور: از Soul Eater تا Tokyo Ghoul
- برترین فیلمهای زامبی محور که احتمالاً با آنها آشنا نیستید
- ۱۰ فیلم برتر زامبی محور کمدی که نباید از دست بدهید
- پیشنهاد ده فیلم زامبی محور برتر تاریخ سینما
- 10 فیلم برتر زامبی محور کرهجنوبی
به تصویرکشیدن هیجانانگیز بقای انسانها در فیلمنامه یک فیلم زامبی به سه رکن اساسی وابسته است؛ تمایل به جستجوی سرپناهی امن و آرام، درگیرشدن با دشمنان (زامبیها و انسانها) و تکرار روزهای دشوار. این سه رکن میتوانند زندهماندن انسان در میان سپاه خونین زامبیها را هیجانانگیزتر از همیشه نشان دهد. با ترکیب این سه رکن میتوان تماشاگر را به بهترین شکل ممکن در کنار انسانهایی قهرمان که در برابر زامبیهایی تشنه به خون ایستادهاند، قرار داد.
انسانهای خوب و بد
انسانهایی که در برابر مردگان متحرک قرار میگیرند از تناقض عجیبی رنج میبرند. آنها میتوانند از هر طبقه اقتصادی و نژاد و جنسیتی باشند. این تفاوتها میتواند در میانمدت باعث تعیین رویکرد آنها در برابر زامبیها شود اما در نهایت حقیقت جالبی را یادآوری میکند؛ هر انسانی با هر نژاد، جنسیت و طبقه اقتصادی در نهایت در برابر زامبیها تنها یک انسان است. بنابراین تفاوتهای میان انسانها وقتی در مقابل زامبیها قرار میگیرند به مرور رنگ میبازد.
چراکه دیگر اهمیتی ندارد که یک انسان چه نژاد و جنسیتی دارد و در دنیای پیش از ظهور مردگان متحرک چگونه زندگی میکرده است. همه این ویژگیها در ابتدای ظهور زامبیها تعیینکننده به نظر میرسد اما وقتی بخش قابل توجهی از زندگی روزمره انسانی تحت تاثیر نفوذ زامبیها قرار میگیرد، تنها انسانبودن است که مهم باقی میماند. در دنیایی که توسط زامبیها تسخیر شده اگر انسان نباشید به زامبی تبدیل میشوید.
نکته جالب ماجرا آن است که این گذاره درباره زامبیها هم صادق است. به همین دلیل در یک فیلم زامبی موفق میتوان مردها و زنهای زامبیشدهای را تماشا کرد که از نژادهای گوناگون هستند و لباسهای متنوعی به تن دارند که طبقه اقتصادی و شغل آنها [در دوران پیش از ظهور مردگان متحرک] را نشان میدهد. همانطور که همه انسانها با همه تفاوتهایشان در برابر زامبیها به موجوداتی تبدیل میشوند که برای زندهماندن تلاش میکنند، زامبیها هم در برابر انسانها به مردگان متحرکی تبدیل میشوند که تنها به جویدن گوشت موجودات زنده فکر میکنند.
بنابراین میتوان ذهنهای خاموش و احساسات به پایانرسیده را در نگاه خنثی زامبیها پیدا کرد. اما در شرایطی که آنها بدون آن که درکی از کار گروهی داشته باشند در گروههای بزرگی از مردگان متحرک در کنار یکدیگر قرار میگیرند، انسانها شرایط متفاوتی دارند. واقعیت آن است که زامبیها باعث میشوند تا انسانهایی با دیدگاههای متمایز یا نژاد، جنسیت و طبقه اقتصادی متفاوت در کنار یکدیگر قرار بگیرند. بنابراین افرادی که در روزگار عادی حتی متوجه حضور یکدیگر در واگنهای مترو نمیشدند در دنیایی که توسط زامبیها تسخیر شده باید به یکدیگر تکیه کنند.
اگرچه یک غریزه طبیعی به انسانها یادآوری میکند که در مواقع خطر باید در کنار یکدیگر قرار بگیرند اما این کار گروهی از یک بیمیلی مدرن هم رنج میبرد. چراکه انسانها در چنین شرایطی به این نتیجه میرسند که بیشتر از آنچه تصور میکردند به یکدیگر وابسته هستند و کنارآمدن با این حقیقت برای انسان مدرن که تصور میکرد آزادتر و مستقلتر از همیشه است، دشوار به نظر میرسد. از سوی دیگر شکلگیری ارتباطات جدید با اعضای گروهی از مردم که در برابر زامبیها از یکدیگر محافظت میکنند هم سختیهای بسیاری دارد.
شکلگیری وابستگیهای احساسی [در ابتدای کار] میان نجاتیافتگانی که در برابر زامبیها میجنگند، اندکی دشوار به نظر میرسد. چراکه این افراد اعتماد چندانی به هم ندارند اما پس از آن که بیشتر از قبل به یکدیگر اعتماد کردند، میتوانند روابط احساسی جدیتری را تجربه کنند. با این حال هر فرد بیگانهای که میخواهد با با یکی از گروههای نجاتیافته ارتباط برقرار کند باید بپذیرد که برخوردهایی سرد و توهینآمیزی در انتظار او قرار دارند.
بیگانهستیزیها در فیلمنامه یک فیلم زامبی طبیعی به نظر میرسند. چراکه شخصیتهای اصلی فیلمنامه که دائما در حال جنگیدن با زامبیها هستند واقعا حوصله یک جنجال جدید را ندارند. آنها به آرامشی بدون دردسر نیاز دارند و این آرامش تنها در شرایطی به دست میآید که همه اعضای یک گروه نجاتیافته به یکدیگر اعتماد کامل داشته باشند. پس طبیعی به نظر میرسد که اعضا حوصله و توان پذیرفتن عضو جدید را نداشته باشند چون اضافهشدن یک عضو جدید در واقع ریسک بزرگی است که میتواند آسیبهای جبرانناپذیری به گروه وارد کند.
در چنین شرایطی است که فیلمنامه یک فیلم زامبی میتواند روی به تصویرکشیدن حقیقت وجودی شخصیتهای اصلی و فرعی حساب ویژهای باز کند. انسانها در شرایط دشوار رفتاری متفاوت با رویکردهایشان در شرایط عادی دارند. بنابراین در روزگار نفوذ زامبیها در عین حال که میتوانیم انسانهایی همراه و همدل پیدا کنیم که نگرانیهایمان را تسکین میدهند، میتوانیم با افرادی آشنا شویم که به جز سواستفاده از سایر افراد هیچ هدفی ندارند.
اگرچه در یک گروه نجاتیافته از زامبیها میتوان با انسانهایی دلسوز یا خودخواه آشنا شد اما استثنای بزرگی هم وجود دارد. گروههای نجاتیافته در بسیاری از فیلمهای زامبی ساختار منسجمی ندارند. به عبارت دیگر، این گروهها بر مدار بیاعتمادی متقابل میان اعضا شکل گرفتهاند. این بیاعتمادی میتواند در میانمدت باعث خیانت اعضای گروه به یکدیگر شود یا اعمال خودخواهانهای را به همراه داشته باشد که امنیت و چارچوب یک گروه نجاتیافته را برای همیشه متلاشی میکند.
یک الگوی کامل
آنچه سریال The Walking Dead را به یک سریال تلویزیونی جذاب زامبیمحور تبدیل کرد، ارتباطی بود که میان شخصیتها شکل گرفت. این سریال در حقیقت بیانی کلاسیک از بقای انسان در برابر زامبیها ارائه میکرد. در ابتدا میان برخی از شخصیتها ترس، بیاعتمادی و عدم اطمینان وجود داشت. چراکه بسیاری از شخصیتها خطرناک به نظر میرسیدند. اما در نهایت فضای سریال به شکلی بود که تماشاگر را به بعد انسانی و خیرخواهانه ماجرا امیدوار میکرد. در نهایت تعداد قابل توجهی از شخصیتهای ترسناک و غیرقابل اعتماد فیلمنامه که میتوانستند امنیت و آرامش گروه نجاتیافته اصلی سریال را خدشهدار کنند، حذف شدند.
فیلمنامه سریال The Walking Dead در میانمدت با گروهی از نجاتیافتگان مواجه شد که در کنار یکدیگر با زامبیها میجنگیدند، فضای امن خودشان را ایجاد کرده بودند و خطرهای دوران ظهور مردگان متحرک را مدیریت میکردند. بنابراین نویسندگان سریال تصمیم گرفتند تا هیجان جدیدی به داستانی که در مسیر تکراریشدن قرار گرفته بود، تزریق کنند. آنها تصمیم گرفتند تا زامبیها را به حاشیه داستان منتقل کنند و انسانهایی بیرحم را به مسیر اصلی فیلمنامه دعوت کنند.
بنابراین سریالی که در ابتدا قرار بود تقابل بازماندگان با زامبیها باشد آهسته آهسته به سریالی تبدیل شد که تقابل بازماندگان با بازماندگان را به تصویر میکشد. زامبیها در فصلهای اخیر این سریال در حاشیه داستان قرار دارند و گروههای نجاتیافتگان هستند که در برابر یکدیگر میجنگند. سریال The Walking Dead را میتوان یک الگوی کامل داستانسرایی و شخصیتپردازی برای نگارش فیلمنامه یک فیلم زامبی دانست. اگرچه این سریال در فصلهای اخیر اندکی افت کرده اما خلاقیتهایی که نویسندگان آن در فیلمنامه به کار میگیرند واقعا تحسینبرانگیز به نظر میرسد.
تماشاگر در سریال The Walking Dead تماشا میکند که چگونه وقتی انسانها در جهانی که توسط زامبیها تسخیر شده دوباره به اشرف مخلوقات تبدیل میشوند به جان یکدیگر میافتند. تماشاگر این سریال میبیند که چگونه وقتی انسانها از خطر جویدهشدن توسط زامبیها فاصله میگیرند دوباره به موجوداتی مغرور تبدیل میشوند. بنابراین سریال The Walking Dead تنها یک عنوان آخرالزمانی زامبیمحور نیست؛ این سریال چهره دقیقی از انسان و رویکردهای او در قبال جامعهای که در آن زندگی میکند را هم نشان میدهد.
از آنجایی که [در سریال The Walking Dead] بیماری زامبیها از طریق عفونتی که در یک انسان شکل گرفته قابل انتقال به دیگران است، شخصیتهای سریال از کمککردن به افرادی که در مواجهه با زامبیها آسیب دیدهاند هم ترس دارند. بنابراین هرگونه مراقبت از افراد آسیبدیده به مرور زمان دلسردکننده میشود و از آن جایی که عفونتی که از زامبیها مناقل میشود هم خیلی سریع رشد میکند، تنها راه جدی مقابله با افرادی که در آستانه زامبیشدن قرار دارند، شلیک گلوله به مغز آنها است.
این رویکرد اندکی بیرحمانه به نظر میرسد اما واقعیت آن است که شلیککردن به جمجمه تنها راه حل قطعی برای مقابله با تبدیلشدن انسانهای بیگناه آسیبدیده به زامبیهای خونخوار است. مسئله از جایی غمانگیزتر میشود که تعدادی از بازماندگان برای آن که ریسک احتمالی تبدیلشدن آسیبدیدگان به زامبیها را کاهش دهند بدون در نظرگرفتن احتمال بهبود آنها تصمیم به کشتن این انسانهای بیگناه میگیرند.
وقتی جرج رومرو سالها پیش فیلمهای زامبیمحور را به عناوینی محبوب تبدیل کرد، شخصیتهای اصلی در فیلمهای او معمولا انسانهایی مثبت و دوستداشتنی بودند. چراکه زامبیها به تنهایی منفی و ترسناک به نظر میرسیدند و به همین دلیل قراردادن انسانها در برابر یکدیگر بیش از حد ناامیدکننده به نظر میرسید. اگرچه این مسئله خیلی زود به یک کلیشه آزاردهنده تبدیل شد و به همین دلیل جرج رومرو هم در فیلمهایی که بعدها درباره زامبیها ساخت به شخصیتهای منفی اعتبار بیشتری بخشید.
بنابراین شخصیتهای اصلی در فیلمنامه یک فیلم زامبی میتوانند مثبت و منفی باشند. هیچ تاکیدی بر موفقیت بیحد و حصر شخصیتهای مثبت نیست و شخصیتهای منفی هم باید بخشی از فیلمنامه یک فیلم زامبی باشند. اما نکته بسیار مهمی وجود دارد؛ اگر تمرکز داستان بیش از حد روی درگیری شخصیتهای مثبت و منفی قرار بگیرد قطعا زامبیها به حاشیه میروند و پتانسیلهایی که به همراه دارند را هم دفن میکنند.
قراردادن زامبیها در حاشیه داستان یک فیلم زامبی اشتباه نیست. اما مدیریت آن اگر به درستی انجام نشود، میتواند با هدردادن پتانسیلهای داستانی همراه باشد. هر دو نمونه موفق و شکستخورده این سیاست را میتوان در سریال The Walking Dead جستجو کرد. وقتی این سریال در فصلهای میانی با شخصیتهای جدید به سراغ تماشاگرانش آمد، بسیاری از هواداران سریال از تماشای شخصیتهای منفی لذت بردند. چراکه حالا یک جنگ سهجانبه آغاز شده بود؛ انسانهای خوب، انسانهای بد و زامبیها.
اما زامبیها در فصلهای پایانی این سریال کاملا به حاشیه رانده شدند و به همین دلیل پتانسیلی که میتوانستند به فیلمنامه تقدیم کنند را از دست دادند. اگرچه نویسندگان فیلمنامه سریال The Walking Dead مدعی میشوند که قرارگرفتن مردگان متحرک در حاشیه داستان باعث شده تا شخصیتهای اصلی خودخواهانه، خشن، احساسی و غیرمنطقی رفتار کنند و بیتوجهتر از همیشه باشند اما واقعیت آن است که آنها زامبیها را از صفحه نمایش تماشاگرشان اخراج کردهاند. این سیاست آسیبهای بیشتری به سریال محبوب شبکه AMC وارد کرد؛ سریالی که به معنای واقعی کلمه یک الگوی کامل برای نگارش فیلمنامه یک فیلم زامبی است.
در دنیایی که هیچ نشانی از مسئولیتهای انسانی نیست، درگیری آنارشیستگونه انسانها جذاب به نظر میرسد اما نباید به قیمت به حاشیهراندن دلیل شکلگیری این بیمسئولیتیها تمام شود. فیلمنامه یک فیلم زامبی باید در میان زامبیها و انسانها حرکت کند. این فیلمنامه زمانی جذابتر میشود که پیچیدگیهای رفتار انسان در میان بحرانهای آخرالزمانی را نشان دهد و جذابیتهای فانتزی زندهماندن در دنیایی که توسط مردگان متحرک تسخیر شده را به بهترین شکل ممکن به تماشاگر منتقل کند.
مردگان متحرک را نجات دهید
در لیست بهترین فیلمهای زامبی عناوین جذابی وجود دارد اما همه آنها در نهایت تکراری به نظر میرسند. به جز معدود عناوینی که به معنای واقعی کلمه جذاب هستند. این عناوین جذاب به نظر میرسند چون از یک فرمول ساده استفاده میکنند؛ برای متمایزشدن یک فیلم زامبی باید در زامبیها تغییر ایجاد کنید.
بهترین فیلمهای ترسناک از نگاه ویجیاتو را بشناسید:
- برترین فیلمهای زامبی محور که احتمالاً با آنها آشنا نیستید
- بهترین فیلمهای مهیج روانشناختی تمام دوران کدام است؟
- معرفی ده فیلم برتر ترسناک با مضامین عرفانی
- معرفی بهترین فیلمهای ترسناک زیر 90 دقیقه
- بهترین فیلمهای کمدی ترسناک هالیوودی
- بهترین فیلمهای ترسناک فرانسوی تاریخ
برای مثال در فیلم Warm Bodies، زامبیها کاملا به موجوداتی فاقد احساسات و مجنون تبدیل نشدهاند و هنوز مقداری از انسانیتی که در گذشته داشتهاند را میزبانی میکنند. بنابراین میتوان با عشق، مراقبت و تعامل به همان انسانهایی تبدیل کرد که در گذشته بودند. در فیلم The Girl with All the Gifts انسانهای دورگهای وجود دارند که انسان-زامبی هستند. در فیلم I Am Legend هم زامبیها از آنچه تماشاگر تصور میکند، باهوشتر به نظر میرسند و به همین دلیل رفتارهایی شبیه به انسانها دارند.
اما برای نگارش فیلمنامه یک فیلم زامبی متفاوت نیازی به خلاقیتهای عجیب و غریب نیست. در تعدادی از فیلمهای زامبی موفق از عناوین کلاسیک این زیرژانر برای اقتباسهای جدید یاری گرفته شده است. یکی از این خردهداستانهای اقتباسی که ریشه در فیلمهای زامبی کلاسیک دارد در فیلم Train to Busan دیده میشود؛ شخصیتهای اصلی از درگیری با زامبیها درسهایی برای زندگیشان میآموزند که آنها را برای همیشه تغییر میدهد.
شخصیت نقش اول مرد در فیلم Train to Busan در حقیقت پدری سهلانگار است که مردی بیمسئولیت به نظر میرسد و با خودخواهیاش دیگران را آزار میدهد. اما او وقتی با زامبیها مواجه میشود، میپذیرد که انسان با خیرخواهی و اهمیت به اطرافیان میتواند به نتایج ارزشمندی دست پیدا کند. شخصیت اصلی فیلم Shaun of the Dead هم که مردی بیپروا و بیمسئولیت است از درگیری با زامبیها میآموزد که میتواند با کمک ارتباط درست و منطقی با دیگران به انسانی متفاوت تبدیل شود.
زامبیها در این فیلمها مانند آینههایی هستند که واقعیت شخصیهای اصلی را به آنها نشان میدهند. بنابراین این شخصیتها از حقیقت وجود خود آگاه میشوند و تصمیم میگیرند تا به انسانهایی متفاوت تبدیل شوند. یک مثال ارزشمند دیگر هم وجود دارد. اگرچه بازی The Last of Us: Part 2 یک فیلم سینمایی نیست اما اهمیت همدلی را به مخاطب خود میآموزد.
بنابراین میتوان از زامبیها برای مطرحکردن گذارههای تاملبرانگیز پیرامون انسانها استفاده کرد. چراکه محدودیتهایی که زامبیها برای انسانها ایجاد میکنند در حقیقت نیازهای جسمانی و روحانی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. انسانها با قرارگرفتن در دل بحران باعث شکلگیری شکستهایی میشوند که در محدودهای خارج از کنترل آنها رقم میخورد و همین شکستها میتوانند حقایق بسیاری را برملا کنند. نیازی به یادآوری نیست؛ زامبیها نقطه مقابل انسانها هستند.
یک ژانر در سینما تنها زمانی میمیرد که معنایی که درون خود پنهان کرده را از دست دهد. ژانر زامبی اما هرگز نمیمیرد. چون دروازه خلاقیت در عناوین زامبیمحور برای همیشه گشوده باقی میماند. مردگان متحرک به دلیل پتانسیلی که در بازتاب واقعیت زندگی بشر دارند، پذیرفتهاند که میتوانند برای همیشه محبوب باشند. بنابراین نویسنده فیلمنامه یک فیلم زامبی باید بداند که میتواند با کمک خلاقیتهایی که در دل روایتش ایجاد میکند به مردگان متحرک اجازه دهد تا متفاوتتر از همیشه دیده شوند.
هدفی که دور از دسترس نیست
نگارش یک فیلمنامه جذاب و متمایز برای یک فیلم زامبی غیرممکن به نظر میرسد. اما هدفی نیست که دور از دسترس باشد. واقعیت آن است که فیلمهای زامبیمحور در کنار همه هیجان و جذابیتی که برای تماشاگر دارند از یک ویژگی بزرگ هم بهره میبرند. او را به فکر فرو میبرند؛ آیا ما انسانها همیشه در چارچوب قانون باقی میمانیم؟ آیا قانون اساسا همان دستاوردی است که جامعه انسانها را از جامعه زامبیها متمایز میکند؟ آیا افرادی که با ما تفاوت دارند در دوران حکمرانی زامبیها بر علیه ما میشوند؟ این سوالات و سوالاتی مشابه را باید متفاوتترین و جذابترین دستاورد عناوین زامبی دانست.
بنابراین اگر روزی تصمیم گرفتید تا فیلمنامه یک فیلم زامبی را بنویسید، نگران نباشید و بدون استرس رو به جلو حرکت کنید. تماشای عناوین زامبیمحور به شما کمک میکنند تا درک بهتری از جهان بزرگ مردگان محترک به دست بیاورید و فیلمنامهای ارزشمندتر بنویسید.
در مدرسه فیلمسازی ویجیاتو حضور پیدا کنید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
الان جذاب ترین کلیشه درمورد زامبی
یه کارکتر مثل جوئل
چند تا گنگ باشن که یا ضد هم یا دوست هم
یه تبر!
رابطه های دوستانه جذاب
یه رابطه پدرو پسری/دختری
بزرگ ترینم اشتباهم این بود که شروع به دیدن فیلم های زامبی محور رو از
فیلم قطار بوسان شروع کردم
یعنی بهترین فیلم زامبی محور
بعد هرچی فیلم در مورد زامبی دیدم یکم زده شوده بودم
چون هیچ کدوم بهتر از اون نبود
منم همینطور از بس تعریفشو شنیدوم
?
کلا اگه یه فیلم دیده باشید و یا یه بازی کرده باشید که ازش خوشتون اومده هی میخواید یه داستان شبیه به اونو بسازید ، یه داستان مثل اون بخونید و یا مثلا یه فیلم مثل اون ببینید ، پس چرا این مقالات ادامه پیدا نکنن؟
رزیدنت ایول جواب این سوالتونو داده
هر وقت تونستید با دیالوگ کم شخصیتی ماندگار خلق کردید(مسترچیف) بیاید از شخصیت پردازی حرف بزنید
ساخت کارکتر پر حرف و بذله گو =راحت
ساخت کارکتر کم حرف =متوسط
ساخت کارکتر حق گو =سخت
ساخت کارکتر پر و حرفو حق گو=نیمه سخت
ساخت کارکتر کم و حرفو و حق گو =فراااااااا سخت
خود بیل گتس اومده در خونشون برای جا به جا کردن مرز های فن بوی بودن و تقدیر از این همه تعصب به عنوان جایزه بهش ایکس باکس سری ایکس اولترا پرو مکس با باندل تیتاپ طلایی بهش دادن
منم ایکس باکس فتم ولی خدا وکیلی مرز های چیز گویی رو جا به جا کردی بیا پایین
مخم تو نویسندگی صفره
چیزایی که گفتن درسته ولی اگه کسی میخواد بنویسه فقط به همین بسنده نکنه
وگر نه فیلمنامه یا داستان معمولی و از دید منتقد تقلیدی و حوصله سر بر محسوب میشه
.
.
.
یه پیشنهاد برای ویجیاتو دارم بهتر نیست بخش سرگرمی سازی هم وارد کار کنید مثل برنامه نویسی داستان نویسی و....؟
زامبی!
زامبی ها جهش های زیادی داشتن از اول تا به الان و الان یه مدته که تغییر خاصی نکرده
من به داستان نوشتن علاقه دارم ولی مشکل اینه که نمیتونم فکرم رو رو کاغذ بنویسم. یه صفحه مینویسم بیست بار ویرایش میکنم اعصاب آدم خورد میشه.
بنویس مهم نیست راه پیشرفت همینه
فکر نکن ویرایش کردن یعنی ضعف بلکه نشانه تکامل ذهن هست و پخته تر شدن داستان
درسته داستانم پخته تر میشه خودم با چشم دیدم ولی قضیه خیلی اعصاب خورد کن میشه. فکر کن سی صفحه داستان بنویسی هر صفحه رو چندین بار ویرایش کنی اعصاب نمیمونه که.
نویسندگی کار هر کسی نیست
ولی وقتی توانایی داری باید سختی را بپذیرید انجام بدی شاید روزی همین ها باعث پیشرفتت بشن
پس نامید نشو
دمت گرم✌
کوچیکتیم سلطان
داداش اگر به چیز دیگه ای فکر نکی و تمرکزشتو رو نوشتن ایدت رو کاغذ بزاری قطعا این اعصاب خوردی ها و ویرایش وجود نداره
والا تمرکز که دارم. گفتم که اصل کاری نوشتن رو برگهست. اونچیزی که دارم مینویسم دقیقا اون چیزی نیست که تو ذهنمه.
برادر/خواهر یه دبیر داشتیم همیشه یه جمله رو تکرار میکرد
میگفت: نوشته اولیه یه نویسنده جفا هست بر ادمی یا نویسنده ها . یه همچین چیزی میگفت یادم نیست دقیق ولی منظورش این بود که نوشته اولیه هر نویسنده انقدر بده که کل نویسنده ها رو زیر سوال میبره ولی همون نوشته افتضاح با بال و پر دادن خلاقیت تبدیل به یه شاهکار میشه هر چی به ذهنت می رسه بنویس حتی چرت و پرت بعد که ویرایشش کردی آرایشش کن تا متنت قشنگ بشه
پ.ن: الان میگید ربطی نداشت??
کاملا درست میگه
پس من هایی هم وجود داره
ـ
اومدین دقیقا یکی از بدترین فیلم های زامبی محور رو عکسشو گذاشتید عکس پست
برای کسایی که رمان نویسی و فیلنامه نویسی و فیلم ساختن دوست دارن مثل من خیلی جالب بود. به نظرم زامبی اگه سرعتش زیاد باشه مثل فیلم train to Busan هیجانش برای مخاطب بیشتره. الانه هم باید تو زامبیا تغییراتی بدن مثلا تو بعضی بازیای زامبی محور یکسری زامبی هایی هستن که غولن و گنده و پر از چرک و تاول. اینجور چیزا خیلی روی مخاطب تاثیر میزاره. یک چیز که در فیلمای زامبی طور کمه، حیوانات زامبیه. حیوانات زامبی رو در فیلما خیلی محدود پوشش میدن و به نظرم خیلی جای کار کردن روی این موضوع وجود داره.
پاسخ تیتر:
یک فضای تاریک و غالبا ابری. ماشین ها و ساختمان های خزه گرفته و نمای سوخته. گروهی از بازماندگان شامل: یک شیرزن باکره و متعادل ساز گروه. یک پلیس قدرتمند عضلانی(غالبا بازی شده توسط دواین جانسون یا دیو باتیستا)یک پسر/دختر بچه همیشه گریان و آیه یاس خوان و معمولا مادر خود را طلب می کند و به زن باکره گروه می چسبد. یک پیرمرد دانا که تیم را راهنمایی می کند و معمولا در میانه داستان یه بلایی سرش می آید.یک آدم آب زیر کاه کم حرف که در آخر معلوم می شود که بدون هیچ دلیلی قصد به نابود کردن گروه دارد. یک سگ وفادار.
همیشه در یک صحنه گروه پشت یک در که زامبی ها در تلاش برای باز کردن آن هستند گیر می افتند و با فداکاری یکی از اعصا دیگران نجات می یابند.
البته اینا فقط بخشیش بود که بقیه ش دست خودتونو میبوسهxD
قبول دارم همه چیزی که گفتی رو ولی اصرارت به باکره بودن زنه چیه ؟
دومی باید بیوه باشه نه باکره
اسکارو برامون گرفتی?????
چرا بن کنن
والا چیزی بدی ننوشته خیلی از چیزایی که گفته کلیشه داستان های زامبی محور هست
ولی دلیل بر باکره بودن رو نمی فهمم باید در باید از این حالت توی فیلم یا نه؟؟؟
شاید منظورش اینه که باکره باشه با یکی از اعضای گروه عاشق معشوق بشن. نمیدونم این بابا چند سالشه ولی من ۱۴ سالگی معنی باکره رو فهمیدم. همش میگفتم با کَره یعنی چی؟!??? ولی اونیم که گفت بیوه باشه راست میگه. همیشه یه همچین دختر یا زنایی تو گروه هست.
والا معنی رو من ۳سال پیش همسنت بودم فهمیدم
درسته همیشه هست .
ولی شیوه بیانشو دوست نداشتم اگر منظورش... همین باشه
منم?
همیشه اینطوری که می گی نیست
منم موافقم ولی هیچ کس کاری نمی کنه ?
زن باکره؟?این تسبیح منو بیارین??
من که انشا هم به زور مینویسم چه برسه به اینا
??