نقد فیلم Guilty – تمام آن مارهای لعنتی
اگر فیلم گناهکار محصول سال ۲۰۱۸ سینمای دانمارک را ندیدهاید، نگران نباشید؛ بازسازی هالیوودی این اثر مانند منبع اصلی خود شاهکار از آب درآمده است.حتی اگر نسخه دانمارکی را هم دیدهاید، تماشای نسخه هالیوودی با ...
اگر فیلم گناهکار محصول سال ۲۰۱۸ سینمای دانمارک را ندیدهاید، نگران نباشید؛ بازسازی هالیوودی این اثر مانند منبع اصلی خود شاهکار از آب درآمده است.حتی اگر نسخه دانمارکی را هم دیدهاید، تماشای نسخه هالیوودی با بازی قدرتمند جیک جیلنهال بازهم تماشایی است؛ شاید هم بهتر باشد که بگویم شنیدنی. فیلم Guilty اثری است که میتوان با چشمان بسته هم آن را دید و از آن مانند یک نمایشنامه رادیویی لذت برد؛ حتی اگر چهره جیلنهال و بازی جادوییاش معلوم نباشد.
فیلم Guilty داستان یک پلیس را روایت میکند که کارش در خیابانها است اما به نظر میرسد بنا به دلایلی حالا در شیفت اپراتور خط تلفنی پلیس کار میکند. او با این کار راحت نیست اما مجبور است آن را انجام دهد. یک خبرنگار دنبالش است تا با او مصاحبه کند (و ما نمیدانیم چرا) و خودش هم حال و روحیهاش چندان تعریف ندارد. در ساعات پایانی این شیفت روز کاری، یک زن به اداره پلیس زنگ میزند و لا به لای صحبتهای خود اذعان میکند که توسط یک فرد ربوده شده است. این پلیس وظیفه شناس پیگیر ماجرای این زن میشود و در تمام مدت از پشت تلفن و طی صحبت با دیگر همکاران خود و خود زن و سایر بستگان او، سعی میکند تا او را بیابد و از خطر مرگ نجات دهد...
فیلم Guilty قرار بود در ۵ روز ساخته شود و به علت بیمار شدن یکی از عوامل این مدت زمان کوتاه به ده الی یازده روز رسیده است. فیلم یک نمایش تقریبا تک نفره است؛ در نود و پنج درصد مدت زمان فیلم ما شاهد بازی جیک جیلنهال هستیم و اگر بازیگران دیگری هم در کنار او حضور دارند، همگی شخصیتهای فرعی و بسیار پرتی هستند که تاثیر چندانی در روایت فیلمنامه ندارند. در کنار جیلنهال، دیگر بازیگران از جمله اتان هاوک با «صدای» خود بازی میکنند و کنار او هستند.
فیلم کوبنده شروع میشود، ریتم خود را از دست نمیدهد و در مدت زمان نسبتا کوتاه و کاملا بهجایی که دارد، داستان خود را روایت میکند. معماها به آرامی باز میشوند و گرههای داستانی اندک اندک خودشان را تبدیل به کلمات شسته رفته میکنند. دادن اطلاعات به صورت یک تزریق تدریجی به مخاطب در فیلم، به بهترین شکل صورت گرفته است. ما کم کم میفهمیم که ماجرا از چه قرار است، چرا این پلیس وظیفه شناس در اینجا مشغول به کار شده و چرا انقدر دغدغه کمک به این زن را دارد. خود ماجرای زن و ربوده شدنش نیز تبدیل به یکی از بهترین توییستهای داستانی که دیدهاید میشود و نتیجهگیری کار به طور کلی بسیار خوب ساخته شده است.
اما این فیلمنامه قرص و محکم با بازی جیک جیلنهال درخشان شده است. نماهای نزدیکی که دائما از صورت او گرفته میشود باعث شده تا بازی جیلنهال بیشتر از همیشه زیر ذرهبین باشد. او انگاری در یک صحنه تئاتر است؛ با چشمانش و تک تک اجزای صورتش بازی میکند، با تن صدای خود به کاراکترش بعدهای جدیدی میبخشد و به تنهایی کل بار فیلم را به دوش میکشد و خوشبختانه در این امر میدرخشد. جیک جیلنهال بازیگر قادر و توانایی است که در بسیاری از جوایز سینمایی نادیده گرفته شده و حالا در فیلم Guilty به همگی ثابت میکند که داوران این جشنوارهها باید بیشتر به او توجه کنند.
کاراکتر اصلی فیلم Guilty یک پلیس است؛ یک پلیس گناهکار و ما قرار است در مسیر رستگاری او همراهش شویم. این مسیر توسط داستانی جذاب روایت میشود که ارزش «هیجان انگیز» بودن فیلم را بالا برده اما حرفهای عمیق بیشتری درون خود دارد. کافیست به سکانسی که در لحظات پایانی فیلم وجود دارد و به رد و بدل شدن گفتگو بین پلیس اصلی قصه و زن دزدیده شده میگذرد توجه کنید؛ به همان سکانسی که در آن از گناهکار بودن صحبت میشود و از همان «مارهای لعنتی.» مارهایی که در بدن و ذهن انسان وول میخورند و نیششان را در لحظه به مغز و جان آدمی میزنند؛ زهر خود را وارد زندگی میکنند و آن را به روزگار سیاه میرسانند. این مارهای لعنتی که در زندگی همه ما دیده میشود و برخورد ما با آنها متفاوت است؛ یکی میتواند جلوی آنها بایستد و دیگری زخم خورده میشود و البته برخی افراد نیز ترجیح میدهند تا این مارها را نابود کنند و زندگی خودشان را نیز در این راه به سقوط میکشانند.
فیلم Guilty فیلمی روانشناسانه و هیجان انگیز به حساب میآید هرچند بعد روانشناسانه آن خیلی زیرپوستی در روایت فیلمنامه قرار گرفته است و کمتر به آن بها داده شده است. ما با شخصیتهایی روبرو هستیم که همگی گناهکار هستند و تقریبا بیگناهی در فیلم وجود دارد؛ به جز کودکان معصومی که قربانیان این نحوه زندگی «آدم بزرگها» شدند. آنها معصومانی هستند که زیر دست و پای این اقدامات در حال له شدن هستند و کمک کردن به آنها همت بزرگی میخواهد که پلیس وظیفه شناس قصه، روی آن به شدت پایبند است.
در فیلم فیلم Guilty می بینیم تمامی گناهکاران اصلی، هر کدامشان با زندگی سیاه خود به نوعی کنار آمدهاند. کاراکتر اصلی قصه قصد دارد گناهان خود را بشوید و در نهایت مسیری که در روز کذایی خدمتش در مرکز تلفن پلیس میگذرد، تغییر پیدا میکند. سفری که او در این روز عجیب و غریب طی میکند، دقیقا همان سفر اودیسه واری است که در اساطیر قدیم تا داستانهای امروز به کرات آن را مشاهده کردیم با این تفاوت که داستان او در اینجا به صورت صوتی روایت میشود. ملاقات او با شخصیتهای مختلف طی تماسهای تلفنی برقرار میشود و او در حالی این سفر را پیش میرود که تک و تنها در عذاب وجدان خودش به سر میبرد.
فیلم در روزی روایت میشود که جنگلها در حال سوختن هستند و اطراف شهر مانند یک جهنم شده است. جهنمی که کاراکتر اصلی در راس آن قرار گرفته و با شریانهای این شهر در ارتباط است تا به نبض اصلی ماجرا پیببرد. او زیر پوست شهر با خطوط ارتباطی که در دسترس دارد با همه افراد لازم در تماس است تا بتواند پروندهای که پیش رویش قرار گرفته با با کمک تلفن حل و فصل کند. داستانی که برای قهرمان قصه ما رخ میدهد، داستان به شدت تلخی است که قرار است روی او و تصمیماتش تاثیر بسزایی بگذارد. اطلاعات مینیمال و بسیار جزیی که فیلم از گذشته شخصیت اصلی خود به مخاطب ارائه میکند، راه را برای بسط دادن قدرت تخیل بیننده بیشتر باز میکند؛ یعنی همانا راهی که اساسا هسته اصلی فیلم را شکل میدهد، بگذارید بیشتر توضیح بدهم.
فیلم Guilty یک فیلم با داشتن نیاز قدرت تخیل زیاد برای بینندگان است. فیلم بخش اعظم قصه خود را «نریشن» میکند. فیلم Guilty مانند خوانش کتاب یا به بیانی بهتر، گوش دادن به یک کتاب صوتی است که همه چیز باید توسط خود شنونده (در اینجا بیننده) متصور شود. عدم نمایش دیگر لوکیشنها و شخصیتها به این روند کمک شدیدی کرده و باعث شده که فیلم بتواند دقیقا مانند یک پادکست صوتی رفتار کند. ما همه عناصر داستان را خیال میکنیم، برای کاراکترها تصویرسازی میکنیم و صحنههای هیجان انگیز فیلم را در ذهن خودمان بازسازی میکنیم. هرچند بیک موسیقی همراه و همسو با این تصاویر میتوانست نتیجه کار را بهتر کند، اما فیلم در این زمینه تقریبا کم کاری میکند و بیشتر از آنکه به نوای موسیقی اهمیت بدهد، به صداهای بازیگران تکیه میکند.
دوربین در تک تک نماها جای درست خود را پیدا میکند و طراحی صحنه فیلم که یک لوکیشن کاملا سرد و بیروح را نشان میدهد دقیقا با ذات داستانی که روایت میکند همخوانی دارد. خوشبختانه با اینکه ما با یک یا نهایتا دو لوکیشن بیشتر روبرو نیستیم و فضاسازی سردی نیز در این لوکیشنها حاکم است اما قرار نیست چشمانمان به عنوان بیننده خسته شود و این مساله با کمک جیلنهال و صد البته داستان جذابی که روی این چالشها سرپوش میگذارد حل شده است.
چهره عجیب و یکتای جیک جیلنهال که در عین وقار، یک خونسردی خاص در آن وجود دارد نیز به همین مساله دامن زده است. همه چیز در خدمت فضای سنگین و تاریک قصه قرار گرفته و انزوای شخصیت اصلی داستان نشان میدهد که او باید به تنهایی به این واقعه روبرو شود و نه خودش کمک کسی را میخواهد و نه قرار است امداد غیبی به او برسد. او مانند گناهکاری در اتاق کلیسا است که باید پیش کشیش اعتراف کند اما در اتاق کشیش هم کسی که قرار دارد، درست مانند خود اوست.
نسخه اصلی Guilty پیش از شیوع کرونا ساخته شد (نسخه دانمارکی) و نسخه فعلی در زمان شیوع کووید ۱۹. بیراه نیست اگر بگویم که تماشای چنین اثری با این حال و فضا در دورانی که بسیاری از ما با قرنطینه خانگی روبرو شدیم، بامسماتر از آب درآمده و بیشتر میتوان با فضای فیلم همذات پنداری کرد. موقعیت شناسی که برای بازسازی و زمان پخش این فیلم صورت گرفته از تکنیکهای خوب مارکتینگ نتفلیکس بوده و صد البته انتخاب بازیگران (جیلنهال در کنار سایرین که صدای خود را به فیلم قرض دادند) نیز به بهترین نحو ممکن صورت گرفته است.
با اینکه واقعا میتوان این فیلم را به صورت صوتی هم دید و از آن لذت برد اما قطعا توصیه میکنم که چشمانتان به جمال بازی درخشان جیلنهال بیفتد، کمتر بازیگری است که بتواند این حجم از قدرت بازیگری را در نود دقیقه به نمایش بگذارد. فیلم Guilty را به خاطر او هم که شده باید دید و هرچند بعید میدانم این فیلم متفاوت، نتواند از سایر منظرها هم بیننده را راضی نگهدارد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
ادم وقت نمیکنه دیگه فیلم ببینه
تو یه کلمه فیلم واقعا عالی بود
جیک جیلنهال بازی عالی رو به همه نشون داد که کار هر کسی هم نیست
فقط با حالت صورت و بقیه که با صدا لحظه های نفس گیر زیادی رو خلق کردن
اگه این سبک رو دوست داشتین دوازده مرد خشمگین شدیدا توصیه میشه
تا تیترو دیدم یه لحظه یاد عسگر افتادم?
نسخه اصلیشم خیلی قشنگه
یکی از دوستان سه روز پیش گفته بودن کاربرای سایت جدید شدن
میخواسم بهشون بگم که
خیلی ها هم مثل من فقط نگاه میکردن سایت رو
ولی بعد به این نتیجه رسیدن که حساب کاربری درست کنن