ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

نقد فیلم Cure – یک فیلم هیپنوتیزم کننده

نمی‌دانم تا چه حد با این حرف من موافق هستید، به نظرم جذاب‌ترین لحظه فیلم دیدن، وقتی است که کارگردان بیاید و تمامی کلیشه‌های ژانر مربوطه را بشکند. به شما می‌گویند فلان فیلم ترسناک است. ...

اهورا نصرالهی
نوشته شده توسط اهورا نصرالهی | ۳ آبان ۱۴۰۱ | ۱۳:۰۰

نمی‌دانم تا چه حد با این حرف من موافق هستید، به نظرم جذاب‌ترین لحظه فیلم دیدن، وقتی است که کارگردان بیاید و تمامی کلیشه‌های ژانر مربوطه را بشکند. به شما می‌گویند فلان فیلم ترسناک است. خود به خود با این دید به سراغ فیلم می‌رویم که قرار است چند قطع عضو و جامپ اسکیر ببینیم. کافی است فیلم شروع بشود و آنوقت می‌بینیم کارگردان اثر، به تمامی پیش بینی‌هایمان گند می‌زند و چیزی نو تحویلمان می‌دهد. کارگردانانی که محافظه کاری را کنار می‌گذارند و دل را به دریا می‌زنند تا مولفه‌های خاص خودشان را بسازند. این، لحظه‌ای است که سینما به جذاب‌ترین حد خود می‌رسد.

فیلم Cure، دقیقاً همچین چیزی است. اثری ترسناک روانشناختی به کارگردانی و نویسندگی کیوشوکی کورسوآ که در سال 1996 در ژاپن ساخته شد. کوجی یاکوشو، تسیوشی یوجیکی، آنا ناکاگاوا و یوکیجیرو هوتارو از بازیگران فیلم هستند. گری آشیا موسیقی متن فیلم را زده است، توتوشو کیکیومورا فیلم برداری و کان سوزوکی تدوین فیلم را انجام داده است. داستان فیلم، درمورد یک سری قتل‌های زنجیره‌ای است که یک نماد ایکس بر روی گردن مقتول‌ها، بینشان مشترک است. اما معما اینجاست که قاتلان هیچ ربطی به یکدیگر ندارند. تنها یک شخص مرموز، این قتل‌ها را به هم مرتبط می‌کند.

خط داستانی فیلم، به شدت جذاب است. قتل‌های سریالی عجیب غریب، همیشه موضوعی بوده‌اند که با ذوق و شوق، داستان‌هایشان را دنبال می‌کنیم. کورسوآ با دانستن این موضوع، ما را به یک سفر ترسناک، تاریک و سرد می‌برد. آنقدر خوب خط داستانی‌اش را گسترش می‌دهد و لحظه به لحظه، آن را بهتر می‌کند که تا به خودمان میاییم، می‌بینیم در دیوانگی‌اش غرق شده‌ایم. در نگاه اول، کوروسوآ یک دنیای گنگ و مبهم همانند Shutter Island خلق کرده است که تنها راه حل فهمیدن آن، دیدن‌های مجدد و تفکر در دنیایش است. در واقع، تمامی جواب‌ها در فیلم وجود دارند و با دقت و کند و کاو بیشتر، یافت می‌شوند. یکی از دیالوگ‌های مورد علاقه من از فیلم، این است: تاکابه در حال دیدن عکس‌ها است و از سوکوما می‌پرسد آیا در فیلم یا کتابی چنین چیزی وجود دارد یا خیر؟ و جواب خیر است! بله، داستان Cure، نو و جدید است.

کورسوآ در مقام کارگردان نیز، توانسته با رعایت بسیار خوب میزاسین و دکوپاژ، قاب‌بندی‌هایی را پدید آورد که بهمان، یک حس خفقان و ترس را انتقال دهند. در کنارش، کیکیومورا با فیلم‌برداری محشرش، توانسته به کمک کورسوآ بیاید. تدوین سوزوکی نامتعارف و عالی صورت گرفته است و در بعضی سکانس‌ها، با کات‌های خاصش دلهره بهمان وارد می‌کند. درکنار همه این موارد، از موسیقی خوب آشیا غافل نشویم که بار وحشت فیلم را چندین برابر کرده است. نکته مشترک بین فیلم‌های ترسناک این است که در بخش‌های فنی، فاجعه هستند اما Cure، از هرچه دارد برای خلق وحشت و فضای ترسناکش استفاده می‌کند.

بدیهی است که وقتی یک فیلمنامه و تیم کارگردانی قوی در فیلم وجود دارند، تیم بازیگری به دنبالشان مجبورند که بهترین عملکرد خودشان را ارائه دهند. بیشتر بازیگران فیلم، سابقه بین المللی خاصی ندارند و در همان سینما و تلویزیون ژاپن، مشهور هستند. کوجی یاکوشو که با فیلم Babel ایناریتو او را به خاطر می‌آوریم، به نحو فوق العاده‌ای پرتره یک کارآگاه سردرگم را به نمایش می‌گذارد. هر لحظه که او به هم ریخته است، تنش فیلم بالا می‌رود. بدون شک بار وحشت فیلم بر دوش ماساتو هاگیوارا است که یکی از ترسناک‌ترین شرورهای سینمای وحشت را خلق می‌کند. هاگیوارا جوری بازی می‌کند که حس می‌کنیم واقعاً او در زندگی واقعی، یک روان پریش بالقوه و درونگرا است! بقیه بازیگران در به تصویر کشاندن جنون فیلم هم، فوق العاده عمل کرده‌اند. حال از این قسمت به بعد، بهتر است فیلم را دیده باشید و ادامه متن را بخوانید، چون قرار است یک شیرجه عمیق به داستان Cure بزنیم و گره و گنگی فیلم را تا حد زیادی، باز کنیم.

تا حالا نگاه عمیقی به درون خودتان انداخته‌اید؟ وقتی که داریم افکارمان را مرور می‌کنیم و یا به عمق وجودمان نگاهی می‌اندازیم، شاید مواردی از خشونت را پیدا کنیم. اتفاقات بدی که برایمان افتاده‌اند و نتیجه‌اش، این بوده است که می‌خواستیم از همه چیز یا همه کس انتقام بگیریم. یا به کسی ضربه بدی وارد کنیم. اما می‌دانیم این کار، اشتباه است. درست نیست به شخص بی‌گناهی، ضربه وارد کنیم. با این وجود، تا می‌توانیم این احساسات و افکار را سرکوب می‌کنیم و به شیوه‌های دیگری، آن‌ها را ارضا می‌کنیم.

قضیه از جایی ترسناک می‌شود که کسی پیدا شود که کاری کند این احساسات شروع به فوران کردن کنند. آن وقت است که به خودمان می‌آییم و می‌بینیم کاری که نباید انجام می‌شده، شده. داستان پشت پرده قتل‌های Cure همین است. مامیا، یک دانشجوی پزشکی است که تحقیقاتی را بر روی هیپنوتیزم انجام داده است. در نهایت، خودش را غرق در یافته‌های کشف کننده هیپنوتیزم، یعنی فرانتس مسمر می‌بیند. کسی که در زمینه مغناطیس حیوانی تحقیقاتی انجام داد و به واسطه آن، توانست به هیپنوتیزم برسد و بیمارانش را با روشی جدید درمان کند.

مامیا از هر چیزی برای هیپنوتیزم کردن قربانیانش استفاده می‌کند. آتش، آب و حتی یک چراغ که در حال سو سو زدن باشد. هرچیزی که با آن بتواند میدان مغناطیسی خلق کند. بنابراین خبری از یک ساعت نیست که جلوی قربانی تاب بخورد و او را هیپنوتیزم کند! مامیا آنقدر در این زمینه ماهر شده که با چنین چیزهایی، دیگران را وادار به قتل‌ها کند. چیز دیگری که مامیا با آن آشنایی داشت، افکار درونی آدم‌ها بود. او می‌دانست درون هرکس، یک خشم نهفته وجود دارد. افرادی که می‌خواهند از رنج و مشکلاتی که دارند، رهایی پیدا کنند. شاید هم خشمی در وجودشان است که سرکوبش کرده‌اند! مانند قتل اولی که می‌بینیم، شاید آن مرد می‌خواست عصبانیت و خشمی که در زندگی روزمره‌ش دارد را سر کسی خالی کند.

حال قضیه به همینجا ختم می‌شود؟ خیر، فیلم آنقدر جزئیات دارد و عجیب است که ما را هم هیپنوتیزم می‌کند. خط فکری کورسوآ در Cure، یک خودشناسی پوچ گرایانه است. مامیا، اعتقاد دارد که خود واقعی ما، وجود ندارد. همین حرف، قضیه را کمی پیچیده‌تر می‌کند. از طرفی، عاملی می‌شود مخاطب پس از به پایان رسیدن فیلم، بخواهد صد و ده دقیقه دیگرش را پای این شاهکار خرج کند. حال و هوای فیلم، چیزی شبیه به Shutter Island است و وقتی که به تک تک جملات، صحنه‌ها و جزئیات دقت کنیم، بیشتر دیوانگی آن را متوجه می‌شویم.

اما خود واقعی ما کیست؟ در واقع، اصلاً می‌توانیم خود واقعیمان را پیدا کنیم؟ تمامی افراد هیپنوتیزم شده، محترم بودند و شغل خوبی داشتند. کارمند، معلم، دکتر و افسر پلیس، همه‌ی این افراد از احترام برخوردار بودند و مشکلی با کسی نداشتند. اما در اعماق وجودشان، یک ترس، نفرت و غم وجود داشت. آیا آن شخصیت غمگین و قاتل، خود واقعی ما است؟ یا آن شخصیت محترم و دوست داشتنی؟ خود واقعی ما وجود ندارد. هر لحظه، ما می‌توانیم به یکی از این دو مورد یا بیشتر، تبدیل شویم. ما، می‌توانیم با اراده قوی و ترسناکی که داریم، همه کس و در عین حال، هیچ کس باشیم.

حال از مامیا دور شویم و وارد شخصیت تاکابه شویم. کسی که یک کارآگاه کار درست است و از زنش، که مشکل روانی دارد مراقبت می‌کند. تاکابه یک مرد خانواده است و از احترام زیادی نزد دیگران برخوردار است. به هر حال، او زنش را به بیمارستان و روانپزشک می‌فرستد تا به او کمک شود. اما آیا او واقعاً آرام است؟ هرچه جلوتر می‌رویم، دیگر خبری از آن تاکابه خونسرد نیست. در گفت و گوی او با مامیا، مشکل خودش را بلند می‌گوید: جامعه.

تمامی انسان‌ها با توجه به ذاتی که دارند، برای گذراندن زندگی خود مجبورند وارد جامعه شوند. بگردند، بدوند و تلاش کنند پول و نانی برای خود و خانواده‌شان فراهم کنند. با این حال، هر کدامشان به نحوی از جامعه شاکی‌اند. تاکابه از افرادی همانند مامیا عصبی است. کسانی که با خیال راحت هرج و مرج به وجود می‌آورند و نمی‌گذارند کسی، نفس راحتی بکشد. خود مامیا، آنقدر باهوش است که خودش را به جامعه تعمیم دهد و این ایده را در ذهنش بکارد که از جامعه، انتقام بگیرد.

تاکابه، قوی‌تر از آنچه است که در دام مامیا بیافتد. بارها و بارها، دست به خشونت می‌زد و از کنترل، خارج می‌شود. با این وجود، دوباره به حالت آرام خودش برمی‌گردد. بهترین تصویری که از شخصیت او در فیلم نشان داده می‌شود، وقتی است که دست به سمت چاقو می‌برد. شاید برای اینکه زن خودش را بکشد و نشان بدهد که خودش نیز، تحت تاثیر حرف‌های مامیا قرار گرفته است! سپس یک کات ناگهانی و دیدن او در یک اتوبوس. در اطراف اتوبوس، یک مه محو دیده می‌شود که به این صحنه، یک بار رویایی و ترسناک اضافه می‌کند.

قبل‌تر، نشانه‌هایی از خشونت سرکوب شده تاکابه دیده می‌شد. دیدن تصویر خودکشی زنش، هل دادن مامیا در بازرسی پلیس، رفتارش با او در بازرسی خصوصی و کتک زدن نگهبان مامیا، نشان می‌داد تا چه حد تاکابه درگیر این پرونده شده است. بازرسی خصوصی او با مامیا، کاری کرد که تاکابه بیشتر از قبل در این جنون غرق شود. در نهایت، همان جایی که آن پزشک ناشناس ژاپنی آزمایش هیپنوتیزم را انجام داد، تاکابه مامیا را می‌کشد. اما اینجا، پایان کار ما نیست.

نگاهی دوباره به قتل‌ها بیاندازیم. مامیا برای رسیدن به همچین نقطه‌ای، تحقیقات و آزمایشات زیادی انجام داد. آن تصویر منزجرکننده میمون کشته شده، نشان می‌دهد که سعی داشته با استفاده از حیوانات، روش‌های هیپنوتیزم را امتحان کند و ببیند آیا موفق می‌شود یا نه. همانقدر که در پایان این تحقیقات، دچار اختلال حافظه شده، اما از طرفی به یک قدرت بسیار ترسناک دست پیدا کرده است. با کوچکترین چیزی، دیگران را هیپنوتیزم و وادار به قتل می‌کند. در جلوتر، متوجه می‌شویم که مامیا تحت تاثیر آزمایشات فردی ناشناس قرار گرفته است که او با هیپنوتیزم، دیگران را وادار به چنین قتل‌هایی ‌می‌کرد.

نماد ایکس بر روی مقتول‌ها، جنبه شیطانی و ترسناک بودن قضیه را تا حدی بالا می‌برد. حرف ایکس، مفاهیم زیادی دارد. یکی از مفاهیمش، نشان داد خطر، مرگ و ترس است. حتی می‌شود گفت که به شیطان و بدی هم ارجاعی می‌زند! بیایید به اسم خود فیلم هم نگاهی داشته باشیم. درمان، اما چه درمانی؟ مامیا و آن پزشک، می‌خواهند چه چیزی را درمان کنند؟ به یاد داریم که در دو قتل، انگیزه‌های زشت و سرکوب شده نشان داده می‌شوند. پزشکی که می‌خواست یک جراح موفق شود. اما تهش کارش به یک بیمارستان در مقام پزشک عمومی رسید. در نهایت، او یک نفر را کشته و بعد از درست کردن نماد ایکس، دارد پوست صورتش را می‌کند! دیگری یک افسر پلیس کارکشته که تا حدی از همکارش ناراضی است. او نیز، با خون سردی و خیلی عادی، همکار جوانش را می‌کشد.

خود پزشک ناشناس، سعی در درمان یک زن با سابقه بیماری روحی روانی را داشته است. اما خبر می‌رسد که آن زن، فرزندش را به قتل رسانده و یک صلیب بر رویش کشیده است. هدف درمان خشونت است. هدف، خوب کردن حال مردم و رهایی آن‌ها از دردی است که بر روحشان مانده است. قضیه از جایی ترسناک می‌شود که شاید فقط مامیا نبوده که دست به چنین عملی زده است! ممکن است افرادی از قبل بوده‌اند که چنین شیوه درمانی را انتخاب کرده‌اند و این قتل‌ها، قبلاً اتفاق افتاده باشند.

مهر تایید تمام نشدن قتل‌ها، لحظه‌ای است که پیش خدمت چاقو را برمی‌دارد و به سمت شخصی می‌رود. حال آیا کار تاکابه بوده است؟ یا پای شخص دیگری در میان است؟ این برداشت را می‌شود کرد که تاکابه، خودش به این درمان روی آورده است. آن لحظه‌ای که خبر می‌رسد سوکوما خودکشی کرده است، شاید کار خود تاکابه باشد و برای شروع این درمان، این شخص را کشته است! برای اینکه اتهامی به او وارد نشود و بهترین گزینه در دسترس او، سوکوما می‌باشد (همانطور که اشاره کردم، برداشت‌های بسیار زیاد و متفاوتی می‌شود از فیلم کرد و برداشت شخصی من می‌تواند تا حدی درست یا غلط باشد یا بهتان کمک کند برداشت شخصی خودتان را از فیلم داشته باشید). حال تاکابه یک مبلغ جدید است. او از این روش استفاده می‌کند تا بتواند به جامعه، نظمی ببخشد.

وقتش رسیده با بررسی خط داستانی زن تاکابه، نقد این فیلم را به پایان برسانیم. در اولین صحنه، او را می‌بینیم که در جلوی پزشکی، در حال خواندن کتاب "ریش آبی" است. یک داستان فرانسوی که درمورد زنی است با مردی که ریش آبی دارد آشنا می‌شود. او از این ریش، خوشش نمی‌آید اما به خاطر پول و ثروتش، با او ازدواج می‌کند. بعدها متوجه اتاقی می‌شود که ریش آبی، همسرهای قبلی‌اش را کشته و در آنجا نگه داری می‌کرده است. در نهایت، آن زن تصمیم به قتل ریش آبی می‌گیرد و او را می‌کشد. فیومی، بعد از خواندن داستان نگرانی‌اش را از طریق ذهن، به صورت یک زمین لرزه آرام نمایش می‌دهد.

در ادامه، می‌فهمیم که فیومی دارای اختلالات روانی و ذهنی است و گاهی راه رسیدن به یک مکان را فراموش می‌کند. در نهایت، کنیچی تاکابه، فیومی را به بیمارستان می‌برد تا مدتی تحت درمان باشد. و البته، خودش هم عذاب و دردسری نداشته باشد! با تمام این وجود، در لحظات آخر متوجه یک زمین لرزه می‌شویم. و سپس، فیومی را می‌بینیم که یک ایکس، روی گردنش قرار دارد. ساده‌ترین تئوری مربوط به این داستان، این می‌باشد که تاکابه، در نهایت اسیر حرف‌ها و هیپنوتیزم مامیا قرار گرفت. فیلم با یک به هم ریختگی کوچک در خط زمانی، این قتل نهایی توسط تاکابه را نشان داد. او، کسی را کشت که یک عمر مراقبش بود و برای اینکه مبادا به او ضربه‌ای بزند، به بیمارستان برد. با تمام این وجود، او دست به قتل فیومی زد تا نشان دهد هیچکس، از دست هیپنوتیزم‌های مامیا در امان نیست.

در نهایت، وقتی فیلم تمام می‌شود، با چشمانی باز و ذهنی شلخته به تیتراژ پایانی زل می‌زنیم. هزاران سوال، هزاران گره و هزاران نکته که تنها راه فهمیدنشان، دیدن دوباره و دوباره فیلم است. Cure من را یاد Shutter Island می‌اندازد. فیلمی که از همان اول تا آخرش ما را در دنیای ترسناک و غم‌انگیزش تاب می‌دهد و در نهایت، جواب‌ها را طوری در فیلم جای می‌دهد که هرکس، برداشت متفاوت خودش را از آن داشته باشد. حال باید دید خود شما، چه برداشتی دارید. ممکن است با همدیگر موافق باشیم و یا خیر. این، چیزی است که Cure را تبدیل به یک شاهکار می‌کند. کاری می‌کند که مدت‌ها ذهنمان را درگیر مفاهیم و پیچیدگی‌های خودش کند و تا ابد، در ذهنمان ماندگار شود.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (1 مورد)
  • Masoodkho
    Masoodkho | ۵ آبان ۱۴۰۱

    اقلا ضرب المثل را درست مینوشتید از کوزه همان تراود که در اوست

مطالب پیشنهادی