نقد فیلم Audition – وحشت در عجیبترین شکل خود
وقتی که دنبال یک فیلم ترسناک برای دیدن هستیم، در بیشتر لیستهای وب سایتها و کانالهای یوتیوب، یک مورد مشترک را میبینیم. فیلمی که به عنوان یک اثر وحشتناک، خشن و غیر قابل تماشا برای ...
وقتی که دنبال یک فیلم ترسناک برای دیدن هستیم، در بیشتر لیستهای وب سایتها و کانالهای یوتیوب، یک مورد مشترک را میبینیم. فیلمی که به عنوان یک اثر وحشتناک، خشن و غیر قابل تماشا برای بار دوم تعریف شده است. هرکسی این فیلم را دیده، از یک سوم پایانیاش وحشت دارد. از خشونت فیزیکیاش میترسد و با پیچش عجیبی که دارد، برق از سرش پریده است. یکی از نامتعارفترین آثار سینمای وحشت و آسیای شرق، اثری که خشونت فیزیکی و روانی را به سطحی دیگر برد. اثر جاودانه تاکاشی میکه به نام Audition. با نقد این فیلم همراه ویجیاتو باشید.
فیلم Audition در ژانر ترسناک روانشناختی، توسط تاکاشی میکه کارگردانی و بر اساس رمان ریو موراکامی، دایسوکه تنگان فیلمنامه آن را نوشت. ساخت فیلم در سال 1999 به پایان رسید و در سال 2000، اکران عمومی آن صورت گرفت. هنگامی که فیلم در جشنواره بین المللی فیلم روتردام اکران شد، زنی به سوی میکه برگشت و او را شیطان صفت خطاب کرد! از بازیگران فیلم میتوان به ریو ایشیباشی، آیهی شینا و جون کونیمورا اشاره کرد. فیلم برداری بر عهده هیدئو یاماتو، موسیقی متن کوجی اندو و تدوین یاسوشی شیمامورا بوده است. داستان فیلم درمورد شخصی است که همسرش را از دست میدهد و برای ازدواج مجدد، یک تست بازیگری برگذار میکند. در میان این تستها، او از زنی به نام آسامی یامازاکی خوشش میآید. زنی که گذشته تاریک و ترسناکی دارد.
چیزی که توانسته Audition را به یک اثر ماندگار تبدیل کند، زمینه چینی هیجان انگیز و دلهره آور فیلم برای سکانس آخرش است. تاکاشی میکه با به خرج دادن حوصله و با یک ریتم کند، مخاطبش را به آرامی میسوزاند؛ به نحوهای که او متوجه نشود. میکه تنها به داستان بسنده نمیکند و با استفاده از تمامی عناصر در دستش، ایدههایی که دارد را پیاده میکند و بار خشن روانشناسی فیلم را بالا میبرد. در یک سوم پایانی، تدوین فیلم به شدت مریض و عجیب میشود و صدا گذاریها، به حدی عجیبند که مجبور میشوید برای چند لحظه فیلم را متوقف کنید و نفسی تازه کنید.
قابهای فیلم، حال و هوای مینیمال دارند و این موضوع، سبب شده که این شاتهای ساده، یک حس مرموز و ترسناک را انتقال دهند. هروقت قرار است یک گره باز شود یا ریتم فیلم تند شود، دوربین از آن حالت ثابت و سکونش خارج میشود و با تکان خوردنهای متعدد، جو فیلم را هیجانی میکند. میکه، فیلمی را ساخته است که هیچ سکانس اضافه و بد نداشته باشد. موسیقی اندو بسیار خوب است و توانسته در هر سکانس، به فضاسازی کمک شایستهای بکند. چیزی که Audition را از یک فیلم ترسناک فراتر برده، کارگردانی بسیار خوب میکه و کمال گرایی مشخص او برای ساخت اثری تکرار نشدنی است.
میکه، توانسته از تمامی پتانسیل بازیگران فیلمش استفاده کند و از این لحاظ نیز، یک برتری دیگر بر سایر فیلمهای ترسناک داشته باشد. ریو ایشیباشی در قامت یک مرد عاشق و البته، نگران به خوبی درخشیده و با صورتش، تمامی آن حس ترس و انزجار را به خوبی بروز میدهد. گل سر سبد بازیگران فیلم، آیهی شینا است. او با چهره همزمان معصوم و مرموزش، همانند یک روح دوست داشتنی به نظر میرسد. در طول مدت فیلم، از همان سکانس اول تا آخر، خونسردی و ناز بودن خودش را حفظ میکند و کاری میکند که یکی از بهترین شخصیتهای سینمای وحشت، به وجود بیاید. دیگر بازیگران فیلم نیز به همان حد و اندازهای که حضور دارند، کم نگذاشتند و بازیهای بسیار خوبی را به نمایش گذاشتند. حال وقت آن است سراغ داستان Audition برویم و آن را بیشتر بررسی کنیم. پس اگر فیلم را ندیدهاید، از خواندن ادامه مطلب خودداری کنید.
فقدان، بدون شک جز بدترین دردهایی است که یک آدم در زندگیاش با آن رو به رو میشود. آیوما، بعد از فوت زنش، همواره خلا او را حس کرده است. از طرفی، در نگاه او و همکارش، بیشتر زنان هرزه هستند و برای زندگی، مناسب نیستند. حال پسرش، ایدهای در ذهنش میکارد که چرا تجدید فراش نکند؟ اما مشکلی که اینجا است، راه پیدا کردن همچین کسی چگونه است؟ آیا باید شروع کند و هر روز کت و شلوارش را اتو کند، عطر خوب بزند و صورتش را اصلاح کند؟ هزینه و خستگی اضافهای که بر روی دوش آدم گذاشته میشود و فکر ایجاد رابطه و مزدوج شدن را از ذهنش بیرون میکند.
با من موافق هستید که ایده یک تست بازیگری، همانقدر که مسخره است هوشنمدانه است؟ حساب کنید میایید خیلی شیک پشت میز مینشینید و از دیگران میخواهید نقش یک همسر وفادار و دوست داشتنی را بازی کنند! در بطن این ایده، یک کنایه به نحوه روابط امروزی زده میشود. هروقت سعی داریم با کسی وارد رابطه بشویم، به دروغ میاییم بهترین و معصومترین وجه خودمان را به نمایش میگذاریم. آسامی، با استفاده از چهره زیبا و معصوم و دروغهای هوشمندانهاش، ترحم آیوما را میخرد. دیگر آیوما اهمیتی نمیدهد که دقیقاً چه شیطانی پشت این چهره معصوم پنهان شده است.
بعد از این قضیه، ما وارد شخصیت آیوما میشویم. او دلباخته آسامی شده و نمیداند چگونه به او بگوید که این تست بازیگری، دروغی بیش نبوده است. آیوما، به پسرش به خاطر اینکه یک دختر را به خانه آورده افتخار میکند و اصلاً اهمیتی نمیدهد که آن دو، آشنایی درست حسابی نداشتند. او به این قضیه سطحی نگاه میکند. آیوما بعدها متوجه میشود که دلباختگی و عاشق شدن در نگاه اول، برای ایجاد یک رابطه ایمن کافی نیست. باید به مشورتهای دیگران گوش دهد و صبر داشته باشد. او آنقدر از این خلا میترسد که حتی یک رابطه کوتاه مدت با یکی از همکارانش برقرار کرد. با اینکه او توانست این قضیه را فراموش کند، اما شک و دودلیای را در دل همکارش گذاشته است که شاید بعد از مدتی طولانی، برطرف شود. در نهایت، خود آیوما به این موضوع پی میبرد. اما دیگر دیر شده است.
داستان فیلم تنها به نحوه روابط عاشقانه امروزی خلاصه نمیشود. بلکه این تنها پلی بود تا فیلم به سراغ طرف تاریک، ترسناک و سادیسمیک خودش برود. همانطور که در قبل گفتم، آسامی شخصیتی بود که در تاریخ سینمای وحشت ماندگار شد. چگونه؟ خب از اولین حضورش شروع کنیم. نامه ترحم برانگیز او و چهره معصوم و سادهاش، کاری کرد که آیوما به او علاقه پیدا کند. اما هرچه جلوتر میرویم، او همانند یک روح نفرین شده است که کالبد یک آدم را تسخیر کرده و هیچ گونه احساسی، در او پیدا نمیشود. وقتی که برای اولین بار، او را در کنار یک کیسه بزرگ میبینیم، ترسمان نسبت به او بیشتر میشود.
داستان ادامه پیدا میکند و متوجه میشویم چقدر حقیقت پشت آسامی، مشکوک و ناواضح است. در واقع او شغلی ندارد و در آدرس محل کارش، یک شخص تیکه تیکه شده است. دیگر داستان به جایی رسیده است که میدانیم این کار را آسومی انجام داده است! اما آیا این کار، وحشتناکترین کار او است؟ خیر! سوال اینجاست که فیلم چه داستانی را روایت میکند تا ترسناکترین کار آسومی را بهمان نشان دهد؟ حال جنبه سادیسمی فیلم، به خود معنا و مفهومی میگیرد. راحت بگویم، انگار میکه یک روز داشت با خودش حرف میزد و گفت: چرا نیایم فرایند تیکه تیکه شدن یک آدم در حالی که کاملاً هوشیار است و بریده شدن پایش را با یک تیکه سیم را میبیند نشان بدهم؟
این سکانس خونین و سادیستیک معروف، به این دلیل نمادین شد که یک روایت قوی و منطقی پشتش وجود دارد. میکه میتوانست بیاید آسامی را یک سادیست معرفی کند که بدین صورت، قربانیانش را سلاخی میکند. اما با حوصله و شکاندن مرز بین واقعیت و خیال، یک وجه سورئال و نامتعارف به فیلم اضافه میکند و آن را چندین برابر با ارزشتر میکند. آسامی اشاره میکند که مدتی آموزش رقص باله میدید. ملاقات آیوما و معلم (؟) رقص باله او، یکی از مریضترین لحظات فیلم است. آسامی توسط او آموزش میدیده و حس امنیتی نسبت به او داشته است. او در خانه، تحت محبت مادر و ناپدریاش قرار نمیگرفت و عقدهای شدید در دلش به وجود آمده است. اما این مرد، فرد قابل اعتمادی نیست. او مشکلات روانی دارد و با آزار دادن آسامی کودک، سعی در ارضا شدن خود دارد.
آسامی، ترس این را دارد که آدمها را از دست بدهد. به شیوهای سعی میکند آنها را نزد خودش، نگه دارد. با این وجود، درد و رنجها با او کاری کردهاند که بخواهد هرکدامشان را تا سر حد مرگ آزار بدهد. او میآید و شخصی که در کار موسیقی است را میدزدد و نزد خودش نگه میدارد. شاید آن مسئول میخانه که با یک مرد در رفت و آمد بود، همان شخص مورد نظر باشد و آسامی ترسیده باشد که مبادا او، آن زن را بیشتر دوست داشته باشد. در نهایت، آن مرد را میدزدد، زبان و سه انگشتش را قطع میکند و در صحنه قتل پیش آن زن میگذارد.
هنگامی که آیوما به حالت خلسه میرود و مرز بین واقعیت و خیال از بین میرود، در توهمهایش بیرون آمدن آن مرد از کیسه را میبیند. دلیلش این است که آسامی شروع میکند و داستان او را برایش تعریف میکند. همچنین به او میگوید که با آن سیم، توانسته معلم سابقش را به قتل برساند و انتقام خودش را بگیرد. او همچین حسی به آیوما دارد. میخواهد به آرامی او را آزار بدهد و شاید، به قتل برساند. میخواهد با بریدن پاهایش، او را اجباراً جای خودش بگذارد تا بداند آسامی بودن یعنی چه.
با این حال، آیوما آنقدر شیفته آسامی بوده که هنوز در توهمهایش، فکر میکند در تمام این مدت خواب میدید. آیوما نمیخواهد قبول کند که عجول بودنش، سبب شده چنین اتفاق مهیبی برایش بیافتد. وقتی که آسامی میمیرد، او از آیوما به خاطر رفتارش معذرت خواهی میکند. حال مشخص نیست واقعاً او اقرار به رفتار احمقانهاش میکند یا باز هم، آیوما در توهمش گیر کرده و میخواهد خودش را قانع کند که آسامی، نیمه گمشدهاش است. فیلم به پایان میرسد. با تصویر آسامی که دارد خودش را برای رقص باله آماده میکند. داستان یک دختر معصوم، که به یک روانی به تمام معنا تبدیل میشود.
میکه با Audition، توانست مرزهای دیوانگی و نامتعارف بودن را جا به جا کند و اثری را تقدیم مخاطبش کند که با هر بار دیدن، متوجه نکته جدیدی شود. عنوان روانشناختی بودن فیلم، تنها یک تیتر ساده نیست و میتوان بارها و بارها، درمورد شخصیت آسامی صحبت کرد و جنبههای اجتماعیاش را بررسی کرد. در Audition نه از روح خبری است نه از خانه جن زده. تنها یک انسان، کاری میکند که نسبت به بسیاری از افراد دورمان، بدبین شویم و حتی برای مدت طولانی، دور رابطه و ازدواج را خط بکشیم!
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
با دیدن این مقاله فیلم رو تماشا کردم. از نظرم فیلم استتیک خاص و زیبایی داشت. بعضی دیالوگهاش برام جالب بود، فیلمو استپ میکردم یکم بهشون فکر کنم. همچنین این توصیفات به رفع ابهاماتی که نسبت به فیلم داشتم کمک کرد. تجربه خوبی بود ممنون ازتون
"پس اگر فیلم را ندیدهاید، از خواندن ادامه مطلب خودداری کنید."
فیلم رو ندیدم?
مطلب رو نخوندم?
(خسته نباشید آقای نصرالهی)