بعد گذشت ۱۸ سال از پخش آخرین قسمت سهگانه محبوب و معروف ماتریکس، جدیدترین قسمت آن تحت عنوان «ماتریکس: رستاخیزها» به صورت همزمان در سینماها و استریم HBO Max به نمایش درآمد و البته منتقدان و مخاطبان را به دو دسته موافق و مخالف تقسیم کرد. اما چرا؟ چون به نظر میرسد که «ماتریکس: رستاخیزها» روی لایهای از یخ نازک راه میرود و منتظر شکستن و سقوط یا عبور از آن است؛ آیا ماتریکس جدید از این گذرگاه عبور میکند یا یخ زیر پایش میشکند؟! برای یافتن پاسخ با نقد فیلم The Matrix Resurrections همراه ویجیاتو باشید.
هر فردی که در طول 22 سال گذشته به شکل صادقانه با فرنچایز «The Matrix» درگیر شده است، آن را به روشهای منحصر به فرد و متفاوتی میبیند. برخی فکر میکنند که ماتریکس (1999) بهترین فیلم تمام دوران است و «Reloaded» و «Revolutions» که در سال 2003 نمایش داده شدند، زباله مطلق هستند. برخی فکر میکنند که سه فیلم اول ماتریکس آثار بسیار خوبی هستند و به روشهای معناداری بر روی یکدیگر ساخته شدهاند. برخی آنها را به خاطر سکانسهای اکشن دوست دارند. برخی فکر میکنند که سکانسهای اکشن بیش از حد ارزیابی شدهاند؛ و برخی از تفسیرهای هولناک فیلم در مورد انتخاب، آزادی و عشق بیزارند، و برخی دیگر همان را دوست دارند. و عدهای هم هستند که از کل فرنچایز متنفرند. حالا جدیدترین نسخه ماتریکس درباره همه اینها (بله، جدی، همه اینها) و موارد دیگر صحبت میکند.
اما چند پرسش مهم در همین ابتدا شکل میگیرد که آیا تکرار دوباره همان سناریو گذشته برای مخاطب کافی است؟! یا اساساً نیازی به تولید این فیلم بود یا فقط کسب سود بیشتر از یک «آی پی» قدیمی هدف تولید این کار بوده است؟! پاسخ به این سوالات نیازمند یک توضیح مختصر است: در ۱۸ سال اخیر که از پایان سهگانه ماتریکس گذشته، همه چیز به شکلی جلو رفته که انگار دیگر هیچ وقت قرار نیست چیزی مثل «ماتریکس ۴» ساخته شود. اما وسواس عجیب هالیوود در بازگویی چندباره قصههای قدیمی، در نتیجه باعث شد که تولید ماتریکس جدید هم شکل واقعیت به خودش بگیرد. اما، آیا این دیدگاه توجیه مناسبی برای خلق این فیلم است؟ بیایید با شیرجه زدن در جزئیات این اثر به یک جواب مناسب برسیم.
اگر بخواهیم فیلم جدید ماتریکس را خیلی ساده و در چارچوب یک ژانر تعریف کنیم باید بگوییم ما با یک معجون کمدی، ملودرام، اکشن و البته علمیتخیلی روبرو هستیم که همزمان که یک دنباله است، یک ریمیکس یا بازسازی هم به حساب میآید. بنابراین، شاید هیچ جوره نمیتوان گفت ماتریکس جدید چیست! اما چرا؟ دلیلش ساده است چون رستاخیزهای ماتریکس درست مثل اولین قسمت این فرنچایز که حدود ۲۲ سال پیش پخش شد، پُر از سوالات فراوان است که خیلی راحت نمیتوان برای هر کدام از آنها جواب پیدا کرد.
در واقع لانا واچوفسکی به عنوان نویسنده و کارگردان این قسمت، برخلاف پیشینه فرنچایز، عملاً نخواسته یک فیلم اکشن فلسفی بسازد؛ در نتیجه (ماتریکس ۴) جایی در آستانه یک کمدی خودآگاه و یک ملودرام قرار دارد. اولین فیلم ماتریکس نگاهی مستکننده به دنیایی از سایبرپانک، فلسفه و اکشنِ هُنگکنگی یا کونگفویی بود که از طریق زیباییشناسی چشمگیر خواهران واچوفسکی به بیننده هدفش اراٍئه میشد؛ حالا قسمت جدید ماتریکس همه آن مُعرفهای سهگانه اول را دوباره باهم ترکیب کرده، اما مشکل این است که وقتی یک بار این ترفند جادویی را دیدهایم، خیلی سخت میشود که دوباره با مدل ضعیفتر آن شگفتزده شویم.
اولین قسمت ماتریکس از لحاظ فیزیکی، رسانهای چون سینما را از نظر سبکی و بصری به جلو سوق داد، آن هم در حالی که مفاهیم خارقالعادهای درباره زندگی را در یک شبیهسازی رایانهای مطرح کرد که ناگزیر دهها تفکر، پرسش، نظریه و فرض فلسفی را نیز ایجاد کرد. برای مثال مطرح کردن سوالاتی چون آزاد بودن چیست؟ یا آگاهی واقعی چیست؟ از دل سناریو ماتریکس بیرون آمدند و شخصیت نئو را مجبور کردند برای درک آن قرص قرمز را بخورد و بفهمد.
اما مشکل عمده قسمت جدید ماتریکس این است که سعی میکند خود را در نوستالژی غرق کند؛ در واقع فیلم این احساس را برای مخاطب قدیمی خود تداعی میکند که یک دژاووی غیر قابل توصیف است که قسمت اول فرنچایز را مجدداً راهاندازی میکند، تا نسل جوان و تنبل معتاد به اینترنت و گوشیهای هوشمند بدانند سوژه اصلی این مجموعه فیلم چه بوده است. در این بین، صحنهپردازی توسط شخصیتهای تک بعدی جدید پُر میشود که کُنشهایشان در سطحی باقی میماند که از رشد آنها میکاهد.
تولید یه دنباله سینمایی بدون اولویتهای درست داستانی، یا بدون تدارکات روایی ظریف، مثل گرفتار شدن در یک باتلاق است، و حالا رستاخیزهای ماتریکس چیزی شبیه به چنین موردی است. برای مثال: مبارزه نئو با مامور اسمیت در اولین فیلم «ماتریکس» خیلی هیجانانگیز بود، اما چرا؟ چون به وضوح توضیح میداد که هر دو مرد چه کسانی هستند و چه کاری میتوانند انجام دهند، و اساسا قوانین درگیری بین این دو چیست. بنابراین، فیلم اول فرنچایز ماتریکس بر روی چنین پایه محکمی داستانش را بنا کرد، اما در «رستاخیزها» نه پایه فیلمنامه وجود دارد و نه روبنای کارگردانی.
در حالی که چارچوب فیلمنامه قسمت اول ماتریکس ملغمهای از نقل قولهای پُست مدرن در پوشش فلسفی بود. اما قسمت جدید آن خیلی شیک همه این موارد را به باد شوخی گرفته و آن را به میدان یک کمدی آگاهانه میکشاند. البته اجرای این سبک فیلمنامه در 30 دقیقه شروع فیلم واقعا جواب میدهد، چون لذتبخشترین قسمت کار تقریباً همین لحظات است که عملا شبیه یک کمدی بحرانی «اگزیستانسیال (هستیگرایی)» با طعم آثار «چارلی کافمن» است. اما این شیوه روایت از میانه کار به بعد کاملا مخاطب را گیج میکند.
به طور کلی در این فیلم ایدههای کاملاً درستی وجود دارد (به ویژه در مورد کمبود خلاقیت هالیوود)، اما اجرای این ایده دچار نقص است، و شاخصترین نقص عدم وجود یک منطق در فیلمنامه است. اما همین عدم وجود منطق، باعث شده این فیلم یکی از عجیبترین و جذابترین دنبالههایی باشد که تا به حال ساخته شده؛ اما چرا؟ چون رستاخیزهای ماتریکس فیلمی است که به شدت از میراث فرنچایز خودش آگاه است و ظاهراً از این واقعیت که باید به عنوان بخشی از آن نیز وجود داشته باشد متنفر به نظر میرسد.
جدای از این، بعد از موفقیت سهگانه ماتریکس، شاید سادهترین انتظار مخاطب از یک دنباله جدید برای این فرنچایز، دیدن چند صحنه اکشن خوب و جذاب باشد، اما چرا؟ چون اکثر طرفداران، سهگانه ماتریکس را با لحظات اکشن جاهطلبانه آن به خاطر میآورند، اما متأسفانه غافلگیرکنندهترین و شاید مهلکترین نقص قسمت جدید ماتریکس، فقدان خیرهکننده همین جاهطلبی و ظرافت فنی در سکانسهای اکشن است. برای مثال: در مقایسه با سه گانه اصلی، صحنههای تیراندازی، مبارزات تن به تن، و تعقیب و گریزهای مختلف، به غیر از سکانس پایانی، به طرز عجیبی بد فرم و حتی فراموش شدنی به نظر میرسند.
این کمبود به وضوح دلایل مختلفی دارد، اما شاخصترین آنها بدون شک نبود یک طرح مناسب برای اجرای اکشنها است. در واقع اصولی که سه قسمت اول را به یک اکشن زیبا بدل کرده بود، در «ماتریکس: رستاخیزها» وجود ندارد، و متأسفانه لانا واچوفسکی نتوانسته این خلاء را با چیز مناسبی جایگزین کند. در نتیجه تدوین سریع و نماهای فشرده و نزدیک یکی از شاخصترین ضعفهای صحنههای اکشن است. در کنار ضعف ساختاری سکانسهای اکشن، ذکر یک نکته ضروری است و آن اشاره به شخصیت شرور داستان است.
در ضعیفترین لحظات سهگانه اصلی ماتریکس، مخاطب از بازی سرگرمکننده و اغراق آمیز هوگو ویوینگ در نقش مامور اسمیت بهرهمند میشد، اما وقتی تایید شد که ویوینگ در قسمت جدید حضور ندارد، این خبر خلأ بزرگی را با خودش باقی گذاشت. با این حال، انتخاب جاناتان گروف به عنوان نسخه جدیدی از اسمیت، حداقل یک انتخاب محکم به نظر میرسید، در حالی که گروف به وضوح از بازی خودش روی این شخصیت شرور لذت میبرد، اما جای تعجب نیست که نمیتواند به تصویر منحصربفرد ویوینگ از این شخصیت نزدیک شود.
اما در کنار این فستیوال نکات ضعف، بارقههای امیدی نیز در «Matrix Resurrecciones» وجود دارد که آن را به یک فیلم قابل دفاع بدل میکند. شاخصترین بارقه امید فیلم رابطه گرم و عاشقانه کیانو ریوز و کری-ان ماس در نقش نئو و ترینیتی است. در نتیجه همین پیوند، این فیلم یک اثر بلاکباستر واقعا رمانتیک است. «ماتریکس: رستاخیزها» در سومین پرده خود تبدیل به یک فیلم سرقتی میشود، اما نئو و گروه پرخاشگرش که متشکل از انسانهایی جنگجو هستند، برای سرقت یک اثر هنری چند میلیون دلاری یا هارد دیسک فلجکننده دولت، برنامهای ندارند. در عوض، آنها به دنبال یک عشق واقعی هستند.
ترینیتی و نئو همیشه قلب فیلمهای «ماتریکس» بودهاند. علاوه بر این، عشق آنها همواره یک موازنهی سهگانه بوده است، موازنهای که هم نسبت به اکشن هیجانانگیز فرنچایز وجود داشته، هم به ایدههای هولناک آن متصل بوده، و هم چاشنی سرگرمی کار بوده است. حالا در «رستاخیزهای ماتریکس» این به معنای واقعی کلمه عنصر اصلی داستان است. بنابراین آخرین نسخه The Matrix برای نئو و ترینیتی ساخته شده است. در واقع لانا واچوفسکی به ما اجازه میدهد هر دو آنها را به یک اندازه احساس کنیم. و هنگامی که او اجازه میدهد عشق آنها دلیلی برای به زانو درآوردن یک سازه بردهدار باشد، به ما یادآوری میکند که این اثر یک فیلم اکشن عاشقانه است.
در کنار این نکته قوت، دیگر مزیت قسمت جدید ماتریکس وجود یک معمای جدید در دل داستان است. در واقع برخلاف دو دنباله قبلی ماتریکس، «رستاخیزها» یک عنصر کلیدی دارد که در فیلم اول شبیه به آن را کاملاً دوست داشتیم. این عنصر چیزی نیست جز این که فیلم جدید رمز و راز را به این فرنچایز برمیگرداند و باعث میشود تقریباً بلافاصله پس از شروع فیلم سؤالات زیادی پیرامون کار بپرسید. در سال 1999، شما این سوال را مطرح میکردید که «ماتریکس چیست؟» و در سال 2021، یکی از سوالات اصلی این است که «نئو به چه شکلی به ماتریکس بازگشته است؟» وجود این معما یکی از دلایل دنبال کردن و سرگرمکننده بودن این فیلم است.
پرده پایانی جذاب و اکشن فیلم نیز دلیل دیگر برای دوست داشتن فیلم است. در حالی که سکانسهای اکشن فیلم به طور کلی از استاندارد تعیینشده توسط سهگانه ماتریکس فاصله زیادی دارند، اما اوج کار کاملاً دیوانهکنند است، چرا که حداقل تلاش میکند تا پایانی را که شایسته این فرنچایز است ارائه دهد. در نبرد نهایی، لانا واچوفسکی با هر ترفندی که برایش باقی مانده، از درگیریهای تن به تن با اسلحه و کار سیمی با تعقیب و گریز موتورسیکلتها و چیزهای دیگر، سعی میکند مخاطب را با یک اکشن دیدنی، به معنی واقعی کلمه سرگرم کند. بنابراین، این پایان منجر به یک صحنه پیروزمندانه میشود که به نظر نقطه پایان مناسبی برای کل فرنچایز است.
نتیجه گیری: در پایان باید گفت این فیلم کامل نیست، اما من دوست دارم از این اثر به عنوان یک دنباله سرگرمکننده و خودآگاه یاد کنم، چرا که این فیلم هم نوستالژی را نشانه رفته و هم ایدههای جدیدی را دنبال کرده که جای ستایش دارد. در واقع لانا واچوفسکی دنبالهای ضددنبالههای رایج را روانه سینما کرده و به صورت روشن بیان کرده است که تا سرویسهای طرفداری فعال باشند و یک استودیو به سود دهی یک «آی پی» قدیمی امید داشته باشد، چه بخواهیم و چه نخواهیم دنبالههای دیگری تولید خواهند شد.
بنابراین، در حالی که رستاخیزها آشکارا از اکوسیستم بلاکباسترهای کنونی بیزار است، شما همچنین این احساس را دارید که لانا واچوفسکی از این فرنچایز محافظت میکند؛ و اگر برادران وارنر بخواهد دنبالهای را به او تحمیل کند، این فیلمساز همچنان سعی خواهد کرد خودش آن را هدایت کند.
اولا من به نظرات همه دوستان که فیلمو نبسندیدن احترام میزارم و موافقم که انتظار از ماتریکس ۴ خیلی بالاتر بود در مورد جلوه های بصری
ولی پس از ۵ یا ۶ بار دیدن فیلم
نظرم اینه فیلم زیادی بیننده رو دست بالا گرفته
یعنی حتی یکی مثل من که تمام صحنه ها و دیالوگهای سه گانه رو از حفظم !!!! رأست میگم !!! باز هم بار اول و دوم هنگ کرده بودم که این چه داستان مزخرفی بود چقدر بی سروته ! چون ارتباط بین اتفاقات رو درک نکردم درست ! نفهمیده بودم باگزی اونجا چکار میکنه اون ترینیتی اول فیلم کیه ! مامور مورفیوس !!! چیه …و همینطور برو که نایوبی چرا نیو رو رد کرد و چرا نیو اینقدر بیحال و الکی شده و چرا اسمیت با نیو جنگید و چرابعد کمکش کرد و این بات ها چی ان و غیره
ولی بهتون میگم فیلم رو چند بار ببینید …. این لونه خرگوش عمیق تَر از اونه که به نظر میاد! اگه دنبال افکت و جلوه ویژه هستین فیلم های مارول در خدمت شمان ! گرچه ماتریکس ابداع کننده بابت تایم و تصویر چرخشی ٣۶٠ بود ولی قسم نخورده پرچم دار بمونه که ! فیلم محتوای فلسفی و جهان بینی و روان شناسی و جامعه شناسی و تکامل تاریخی داره
یه سکانس هست که دارند درمورد بازی ۴ ماتریکس حرف میزنن دقت کنین … ادمهای ساده دارن از جاخالی دادن و بزن بزن حرف میزنن !
بالا رفتن سن نیو رو درک کنین که متاثر از بالا رفتن سن لانا واچوفسکی هست
تغییر جنسیه قهرمان از مرد به زن که متاثر از تغییر جنسیت واچوفسکی هست و نگاه زنانه اش
خستگی نیو ! دوباره برگشته خونه اول
وأین که ماشین ها هم تغییر ماهیت دادن
اوضاع مثل قبل نیست حتی معنی و مفهوم :طرف ما: عِوَض شده ماشینهایی دارن با ادمها کار میکنن !!!!
خلاصه فیلم اینقدر عمیق هست که چندبار ببینین و درک بهتری بدست بیارین
نیو لوژیست نشین ! جامعه لوژیست باشین
کلیات رو ببینید … مفهوم کلی فیلم رو دنبال کنید
از کف به أوج رسیده بود قبلا و دوباره سقوط کرده بود نیو
حالا دوباره بره بالا ؟ اینکه تکراریه
من بازهم اماده ام که باهم تبادل نظر کنیم
ماتریکس از اون چیزی که قبلا بود خیلی فاصله گرفته و حالا تبدیل شده به یک فیلم که حتی صحنه های اکشن درست و حسابی هم نداره
کیانو فیلماش بده?
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(شوخی)
کیانو ریوز بازیگر خیلی خوبیه ، داستان فیلم عجیب و غریب طراحی شده .
ببخشید چرا دیگه اعلان پاسخ نمیاد ؟
فیلم جدید واقعا خوب نبود مورفیس دلقک شده بود و کیانو هم انگار به زور اومده بود. نصف فیلم دنبال ترینیتی بودن
حالا نئوی تازه بازگشته به دنیای واقعی به دنبال چیست؟
جنگ مجدد با ماشین ها و براندازی دنیای آن ها؟ خیر
از بین بردن ماتریکس؟ خیر
آزاد کردن انسان های گیر افتاده از ماتریکس؟ خیر
گرفتن حکومت دنیای انسان ها و هدایت آن در مقطع حساس کنونی؟ خیر
نئو وقتی به شهر می رسد، تنها خواسته اش، آزادی ترینیتی و بازگرداندن اوست! از همین جا مشخص می شود که فیلم هیچ حرفی برای گفتن ندارد. بر خلاف نسخه های قبلی به خصوص نسخه ی اول که در زمینه های مناقشه برانگیز فلسفی حرف هایی برای گفتن داشت، ماتریکس ۴ چیزی جز تلاش نخ نما شده ی نجات معشوق توسط عاشق هیچ چیزی برای گفتن ندارد، حتی وقتی فرمانده ی شهر از نئو می پرسد آیا به قیمت به خطر انداختن جان همه ی افرادی که هم اکنون در این شهر زندگی می کنند (که همه زندگی شان را مدیون تلاش نئو برای صلح هستند) می خواهی باز هم به دنبال ترینیتی بروی؟ او جواب مثبت می دهد! همین این تمام چیزی است که ماتریکس ۴ عاجزانه سعی در نمایش آن دارد و حتی در این خط داستانی هم ناموفق است. بقیه ی زمان فیلم به نجات ترینیتی می گذرد و منطبق با کلیشه های فیلم های هالیوودی، با رسیدن عاشق و معشوق به یکدیگر پایان می یابد. دست آخر هم برای اینکه بهانه ای برای ادامه ی کار ماشین پولسازی… ببخشید نسخه های بعدی ماتریکس داشته باشند، ترینیتی در پایان فیلم می گوید: “…تو به ما یک فرصت دوباره برای بازسازی جهان دادی!…”
ماتریکس ۴ نسبت به سه گانه ی قبلی، بیشتر از آنکه شبیه به یک فیلم ماتریکس باشد، شبیه به تلاش گروهی است که می خواهند برای استهزاء و مسخره کردن سه گانه ی ماتریکس، هجوی برای آن بسازند. فیلم تهی از معنا، ناتوان از داستان گویی، بی قهرمان، کلیشه ای و قابل پیش بینی است و صرفاً روی برند و پلتفرم سینمایی سه گانه ی قبلی ماتریکس سوار است. فیلم هیچ هدفی جز فروش از طریق زنده کردن نوستالژی ماتریکس بعد از ۲۰ سال ندارد و اصلا توانی فراتر از این ندارد. نواوری فیلم به شدت محدود است و جز چند اتفاق جدید در دنیای ماشین ها، بعد از ۶۰ سال هیچ تغییر محسوسی در ماتریکس، دنیای انسان ها و دنیای ماشین ها بوجود نیامده. در فیلم گفته می شود که نسخه های جدید از ماتریکس بارگذاری شده است، اما دقیقاً مشخص نیست که این نسخه های جدید چه ویژگی دارد جز اینکه “بات” ها به آن اضافه شده اند و کنترل کننده گان ماتریکس می توانند در هر لحظه، هر کسی را تبدیل به بات کنند اتفاقی که در انتهای فیلم افتاد و کل مردم شهر علیه نئو و ترینیتی تبدیل به بات شدند.
فیلم، ناتوان از نواوری و حتی استفاده ی درست از پلتفرم سینمایی ماتریکس، به شکل مضحکی دست به ساخت و پرداخت ویژگی هایی جدیدی می زند که هیچ اصالتی در دنیای ماتریکس ندارد، از جمله اینکه اگر درون ماتریکس، دست نئو و ترینیتی به هم برسد ناگهان جرقه ای از قدرت پدید می آید! یا ماشین ها بعد از مرگ نئو او را دوباره زنده کرده اند. معلوم نیست چرا؟ و پاسخ منطقی به آن داده نمی شود. مخصوصاً اینکه اگر کسی از انسان ها توانایی از بین بردن قدرت ماشین ها بر انسان ها را داشته باشد، آن یک نفر نئو است.
فیلم به صورت وسواسی می خواهد صحنه های کلیدی سه گانه ی اول را بازسازی کند مانند اتاق توماس اندروسون در ابتدای قسمت اول، اولین ملاقات با مورفیس، رزم کنگ فو نئو با مورفیس و… که ناشی از تهی بودن فیلم از حرف جدید و حساب کردن روی فروش از طریق زنده کردن نوستالژی است. اکشن فیلم مبالغه شده، غیر منطقی و در بعضی موارد مضحک است و تنها برتری آن نسبت به سه گانه ی قبلی، تو ذوق نزدن جلوه های ویژه با استفاده از فناوری های جدید تر است.
این فیلم یک خیانت به شخصیت سینمایی نئو است. نئو از یک منجی فداکار کشته شده در راه رسالتش در نجات دادن دنیای انسان ها، تبدیل به یک شخصیت مفلوک ناتوان گنگ شده است که جز رسیدن دوباره به ترینیتی به هیچ چیز دیگری فکر نمی کند. نئو که روزگاری آنقدر بر ماتریکس مسلط شده شده بود که از درون آن، فضای اطراف را کد می دید، حرکات اسمیت را به راحتی پیش بینی می کرد و حتی پرواز می کرد، آنقدر ضعیف شده که بدون دوستان جدیدش چند دقیقه هم در ماتریکس دوام نمی اورد
من نئوی منجی کشته شده را به این نئو ی زنده شده ی قلابی در خدمت گیشه ترجیح می دهم. ترینیتی کیه؟ یک زن متاهل دارای چند فرزند گیر افتاده در ماتریکس که ناخوداگاه به همان کافه ای می رود که نئوی بازی ساز می رود و شب خواب او را می بیند! دست آخر هم به صورت ناگهانی وقتی با هم تصمیم به خودکشی می گیرند ناگهان ترینیتی در حین سقوط قدرت پرواز پیدا می کند! نئو بعد از کلی تمرین مهارت هایش هنوز نمی تواند چند دقیقه در ماتریکس تنهایی دوام بیاورد. آنوقت ترینیتی تازه بیدار شده ی هیچوقت پرواز نکرده خیلی ناگهانی و بدون دلیل در حین سقوط، پرواز می کند! (صحنه ی پایانی سقوط از هواپیمای انیمیشن ریو ۲ به مراتب از این صحنه بهتر است) معلوم نیست چرا نئو بعد از آن همه تلاش برای زنده کردن با ریسک از بین رفتن صلح بوجود آمده با ماشین ها در مواجهه با چند سرباز که از دست تعداد بسیار بیشتری از آنان با موفقیت فرار کرده بودند، پیشنهاد خودکشی می دهد؟ فیلم پر از ایرادات روایی است
ماشین ها با این سطح هوش و آگاهی که انسان ها را در کنترل خود دراورده اند، بعد از ۶۰ سال! هیچ تغییر خاصی در دنیایشان رخ نداده است. دنیایشان آنقدر بی در و پیکر است که چند انسان با همکاری چند ماشین! به درون آن نفوذ می کنند و با موفقیت ترینیتی را از آنجا خارج می کنند، “ماشین ها”، هنوز به عقلشان نمی رسد که درون این پاد هایی که انسان قرار دارد، یک حسگری بگذارند که اگر انسانی به هر دلیلی از پادی خارج شد، همان لحظه متوجه شوند! و می ایند بصری چک می کنند! چه طور همچین ماشین هایی این حد از قدرت را دارند؟؟
میخوام ببنیم اما با این نظرا که دیدم به شک افتادم,نبینم؟:((
این فیلم در یک کلام لگدمال کردن خاطرات خوش ما از سه گانه فلسفی ماتریکس هست…
جالب اینجاست که خود کارگردان هم بصورت زیرکانه داخل فیلم به این موضوع اشاره کرده که مجبور به ساخت این دنباله شده(گفت و گوی اندرسون با رئیسش:اگه من نمیساختم یکی دیگه میساخت…)
و در کل این فیلم بیشتر یک پرزنت تجاری از گیم آینده ماتریکسه به نظرم…?
مقاله قبلی که درمورد ماتریکس بود گفتم تا تنور داغه بچسبونم بعد نقد فیلمو گذاشتید ?
همونو کپی پیست میکنم ?
اصلا از فیلمه خوشم نیومد
اسپویل
.
.
.
.
.
مورفیوس به اون کاریزماتیکی رو عوض کرده بودن شده بود دلقک
.
.
ایجنت اسمیت هم چنگی به دل نمیزد
.
.
نصف اولیه که چرت بود خسته کننده و بی محتوا بود بعدش هم داشتن نئو رو پیدا میکردن بعد پیدا کردنش داشتن راضیش میکردن که به خدا تو نئویی
.
.
نصف اخر فیلم هم به دنبال ترینیتی بودن
.
اخرش هم به شکل احمقانه ای جمعش کردن تموم شد
.
.
.
انگار کیانو رو از سر ست جان ویک کشیدن گفتن تو که تا اینجا اومدی بیا اینم بازی کن برو
انگار نه انگار که این نئوعه یه ریشو پشمشو نزده بودن ?
.
.
.
فقط اون شرکت بازی سازیشون کفر منو در اورد خیلی چرتو پرت بی ریط می گفتن تازه میخواستن اصطلاحات گیمینگ رو هم به کار ببرن که اونم اشتباه میگفتن ?
حتی اگه خودش بیاد به فیلم خودش گیر بده ??
اصلا با فیلم های قبلیش قابل مقایسه نیست
فیلم بیشتر حالت تینیجری پیدا کرده ، شخصیت ها جدید شخصیت پردازی مناسب ندارن ، نکات مثبت فیلم میتونه موسیقی متن ، نقش آفرینی خوب بازیگران و البته جلوه های ویژه فیلم باشه .
عزیزان معذرت میخوام بابت اسپم…
میتونم اشتراک فیلیمو رو با یگی شراکتی بخرم؟ مثلا منو رفیقم باهم از یک اکانت(حساب کاربری) استفاده کنیم و ماهانه باهم نصف پول رو بدیم
اینجوری قانونیه؟
بهم گیر نمیدن؟
بن نمیشم دیگه؟
لطفا یکی راهنمایی کنه
اگر ابهت کارکترای گیم در فورتنایت به باد رفته باشد ابهت مورفیوس و مامور اسمیت در فیلم ماتریکس ۴ به باد رفت
فقط درباره فیلم یک چیز میتوانم بگم خاطراتم با فیلم ماتریکس ۱ بادیدن این فیلم به……….رفت