نقد فیلم Cyrano – کوتوله نابغه
جو رایت، کارگردانی که به خاطر اقتباسهایش از رمانهای کلاسیک مشهور است، این بار هم بازآفرینی جدیدی از اثری کهن را ارائه کرده است. محصولی از MGM که اولین بار در جشنواره فیلم رم به ...
جو رایت، کارگردانی که به خاطر اقتباسهایش از رمانهای کلاسیک مشهور است، این بار هم بازآفرینی جدیدی از اثری کهن را ارائه کرده است. محصولی از MGM که اولین بار در جشنواره فیلم رم به نمایش درآمد.
سیرانو دو برژاک (پیتر دینکلیج)، شمشیربازی شاعرمسلک وارد مثلثی عاشقانه میشود، او که خود در نهان دلباخته روکسان است، به کریستین کمک میکند تا دل روکسان را به دست بیاورد.
سیرانو دو برژاک نمایشنامهای در پنج پرده نوشته ادمون روستان در قرن 19 میلادی ست که اتفاقا به فارسی هم ترجمه شده است. این اثر بارها در مدیومهای مختلف مورد اقتباس قرار گرفته است. در قرن بیستم، سه اقتباس سینمایی مهم از این نمایشنامه، با نامهای سیرانو دو برژاک (دو مورد) و روکسان صورت گرفته است. در همه این ورژنها سیرانو عاشق روکسان است اما بینی بسیار بزرگش به عنوان یک عیب ظاهری باعث میشود او خود را شایسته معشوق نبیند. در نسخه جدیدِ سیرانو، به جای تاکید بر عیب ظاهری، تنها به ذکر «به اندازه کافی زیبا نبودن» بسنده میشود که در نوع خود پیشرفتی مدرن است. حسن دیگر سیرانوی اخیر در آن است که تمام عناصر این رومانس عاشقانه و تراژیک را در سلامت کامل به مدیوم سینما منتقل میکند.
هرچند خارج شدن بازیگر از حس در هنگام اجرای رقص و آوازها در ژانر موزیکال عیب محسوب نمیشود؛ با اینحال یکی دیگر از محاسن فیلم همین نکته است که از این اتفاق تاحد زیادی جلوگیری شده است. یعنی در سیرانو، بازیگران همچنان که مشغول بازی هستند آوازهایشان را هم میخوانند. دینکلیج بیش از همه این مورد را تعالی میبخشد. او بدون شک بهترین بازیگر فیلم است. هیلی بنت هم اگر بخشهایی از نمایشش که به جای دلربا بودن کودکانه ظاهر شده است را نادیده بگیریم، بازی قابل قبولی ارائه میدهد.
سراسر فیلم همچون نامهای عاشقانه است. نرم و زیبا با فراز و فرودهایی که انتظار میرود. گاه لبخند به لب میآورد گاه اشک به چشم با این وجود غمی عمیق را بر جانمان میگذارد که حاصل همذاتپنداری با سرنوشت دردناک سیرانوست. از آن عشقهای شورانگیزی که به وجدمان میآورد و در نهایت با مرگ قهرمان محبوبمان به پایان میرسد. حیای غیر طبیعی سیرانو بیشباهت به داستان داش آکل نوشته صادق هدایت نیست. همچنان که سیرانو از علاقه پنهان به روکسان خود را به کشتن میدهد و داش آکل را عشق مرجان میکشد.
سیرانو دو برژاک فرانسوی حالا به -احتمالا- انگلستان آمده است. هرچند از مکان وقوع رویدادها ذکری به میان نمیآید و حتا لباس سربازان هم یادآور کشور خاصی نیست. با این حال فیلم بیشتر حال و هوای اثری از شکسپیر را دارد. با آن سبک باروک صحنهپردازیها، آن طرحی لباس، نورپردازی، فضای ابری و البته شاعرانگی و عاشقهای شکسپیرین. پس اگر به این چیزها علاقهمند هستید برای تماشای سیرانو تعلل نکنید.
با وجود تفاوتهای جزیی که ذکر کردیم، سیرانوی جدید اقتباسی وفادارانه از نسخه روستان است. اقتباسی کلاسیک اما موزیکالی غیر کلاسیک! همچنان معتقدم برای اقتباس و باززایی یک اثر قدیمی باید دلیلی وجود داشته باشد. اقتباس موزیکال از اثری کلاسیک مثل سیرانو دو برژاک در صورتی میتواند موفق باشد که خروجی به اندازه کافی موزیکال باشد! واقعیت آن است که علی رغم ترکهای خوبی که هر از گاهی در اثر به چشم (گوش) میخورند، سیرانو از نظر موسیقی، متن شعر و دیالوگ پردازی زیر خط فقر است. بخشهای کمی تا قسمتی رپِ موسیقی هم بیشتر نوعی دهنکجی به ژانر به نظر میرسد و اصلا دلچسب نیست.
نجیبزادههای فیلم، همگی به شکل اغراق شدهای صورتهای پودرزده دارند؛ اما این آرایش دمده بر صورت روکسان، زن اول فیلم دیده نمیشود. او گریمی امروزی و چهرهای طبیعی دارد. راستش این کنتراست نقش اصلیها با کاراکترهای فرعی زیادی ست و توی ذوق میزند.
با گذشت سالیان توقع داریم فیلمهای کلاسیک و بازسازیهای متون کلاسیک همگی پیشرفت کنند؛ اتفاقی که دست کم در سیرانو نمیافتد. اقتباس از آثار کلاسیک نباید با غیرخلاقانه بودن مترادف شود. همین دست فیلمها هم ظرفیت نوآوریهای فرمی و تکنیکی را دارند. با تمام این احوال آنا کارنینا هنوز بهترین ساخته رایت است.
نکته پایانی: سختگیرها، متعصبها و واقعگرایان افراطی ممکن است نتوانند یک کوتوله را با این همه فضایل تحمل کنند. اما از آنجا که جنبشهای برابریخواهانه روز به روز قدرت بیشتری پیدا میکنند؛ باید چشمها را به دیدن چنین تفاوتهایی عادت داد. به روایتهای قدیم دل نبندید. از این به بعد این کوتولهها، رنگینپوستها و دیگر اقلیتهای تحقیر شده و مطرود هستند که لباس قهرمانهای ادبیات و سینما را به تن میکنند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.