ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

نقد فیلم The Lost City
فیلم و سریال

نقد فیلم The Lost City – عشق، زمرد، کوه‌ ماهیچه

سینمای ماجراجویی پس از نمایش «مهاجمان صندوق گمشده» رونق کوچکی را در هالیوود تجربه کرد. در میان بسیاری از کسانی که سعی کردند از موفقیت ایندیانا جونز تقلید کنند، «Romancing the Stone» احتمالاً برجسته ترین ...

امیر پریمی
نوشته شده توسط امیر پریمی | ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ | ۲۰:۳۰

سینمای ماجراجویی پس از نمایش «مهاجمان صندوق گمشده» رونق کوچکی را در هالیوود تجربه کرد. در میان بسیاری از کسانی که سعی کردند از موفقیت ایندیانا جونز تقلید کنند، «Romancing the Stone» احتمالاً برجسته ترین فیلمی است که در دهه 80 میلادی با همان فرمول تولید و اکران شد. موفقیت آن به حدی بود که فقط یک سال بعد دنباله آن «جواهر نیل» نیز منتشر شد. حالا هالیوود به وضوح از فیلمی که در سال 1984 توسط رابرت زمکیس کارگردانی شده بود تقلید می‌کند تا «شهر گمشده» را شکل دهد. در ادامه با نقد فیلم The Lost City همراه ویجیاتو باشید.

نقد فیلم The Lost City

در حال حاضر ما در یک دنیای الگوریتمی زندگی می‌کنیم. هر چیزی که تماشا می‌کنیم، مصرف می‌کنیم و می‌خوانیم، به گونه‌ای مرتب شده، قضاوت می‌شود و به میل کسانی تقسیم می‌شود که از نظر ریاضی بیشترین لذت را از آن خواهند برد. در واقع خالقان مدرن محصولات فرهنگی و هنری با این تصمیم مواجه هستند که چه کسی را چگونه راضی کنند. حال اینجا این پرسش به وجود می‌آید که آیا کمپانی‌های هالیوودی برای خشنود کردن قلب خود اثری خلق می‌کنند یا برای خشنود کردن الگوریتم؟!

شهر گمشده به وضوح انتخاب خود را انجام داده است. در واقع، این فیلم در کل این احساس را تداعی می‌کند که نه تنها برای الگوریتم بلکه توسط یک الگوریتم نیز ساخته شده است. طرح داستان حاوی یک قصه ماجراجویی استاندارد و ساده است، ستارگان همگی نام‌هایی هستند که جمعیت را به سمت خود جذب می‌کنند، صحنه‌ها و منظره فیلم از دور و نزدیک چشم‌نواز است و همچنین مکانی دلپذیر برای فیلمبرداری یک فیلم به مدت سه ماه است. بنابراین همه چیز این فیلم روی کاغذ، باید کار کند.

نقد فیلم The Lost City

اما با تماشای این فیلم متوجه خواهید شد که « The Lost City » در عمل احساس بی روحی و روباتیک بودن را به شما تزریق می‌کند. هیچ سبک تعیین‌کننده، هیچ انحراف داستانی جالب و هیچ استفاده جالبی از شخصیت در این اثر وجود ندارد. تنها چیزی که وجود دارد این است که فیلمی ساخته شده است که در روز افتتاحیه پول خود را به دست آورد و سپس به سرعت در مسیر جریان نمایش خانگی یا شبکه‌های استریم فروخته شود.

آیا «شهر گمشده» عنوانی است که داستان سینمای کمدی رمانتیک درباره غارتگران مقبره‌های باستانی را توسعه می‌دهد؟ البته که نه. آیا ساندرا بولاک و چانینگ تیتوم زوج رویایی شما برای یک شب خاطره انگیز با خانواده هستند؟ قطعا خیر. شهر گمشده فیلمی پیش پا افتاده است که توسط پارامونت پیکچرز با یک شتاب‌زدگی ساخته شده است، عمدتاً به این دلیل که چنین فیلم‌های هالیوودی باید هر از گاهی وارد میدان شوند. شهر گمشده خود را خیلی جدی نمی‌گیرد زیرا دقیقاً می‌داند چیست - یک فیلم دور ریختنی. بازیگران جایگاه خود را در اینجا می‌دانند و فراتر از آن نیز تلاش خاصی نمی‌کنند.

نقد فیلم The Lost City

داستان درباره یک نویسنده رمان عاشقانه و گوشه‌نشین به‌نام لورتا سیج (ساندرا بولاک) است که همراه مدل جلد کتابش (چنینگ تیتوم) وارد یک ماجرای آدم‌ربایی و ماجراجویی جنگلی درباره‌ی یک شهر گمشده می‌شود. احتمالاً می‌توانید حدس بزنید که داستان از آنجا به کجا ختم می‌شود. رمان‌نویس یاد می‌گیرد که مدل را دوست داشته باشد، زیرا درمی‌یابد که گنج واقعی در تمام مدت یکدیگر بوده‌اند. هیچ پیچ و تاب داستانی برای خراب کردن وجود ندارد، هیچ تحول جالبی وجود ندارد، هیچ ماجراجویی واقعی به جز یک جنگل و هیاهو وجود ندارد. آنقدر تلاش کمی برای بدنه طرح انجام شده است که در واقع چندین حفره روشن وجود دارد که اگر هر یک از پنج نویسنده می‌نشستند و به آن فکر می‌کردند، می‌توانستند به راحتی آن‌ها را حل کنند.

در ادامه بررسی و نقد فیلم The Lost City باید به این اشاره کرد که: محیط جنگل در این فیلم مانند هر کمدی دیگری دارای قوانین مسخره و کلیشه‌ای همان محیط است. برای مثال یک شخصیت باید به صورت کمدی اروتیک زالوها را از قسمت عقبی شخصیت دیگر جدا کند. چنین صحنه‌هایی کم در طول این فیلم وجود ندارد، اما کنار هم قرار گرفتن آن‌ها به این منظور است که کلیشه مرد خنگ، با بازی چانینگ تیتوم بتواند در کنار دختر باهوش با بازی بولاک یک شیمی را شکل دهد و این دو به طور غیرقابل قبولی عاشق یکدیگر شوند.

باید توجه داشت که بازیگران با آنچه به آنها داده می‌شود به خوبی عمل می‌کنند. بولاک، تیتوم و رادکلیف (در نقش آنتاگونیست) همگی به اندازه کافی جذاب و شوخ هستند که می‌توانید از مجموعه‌ای از حرکات آن‌ها طنازی را مشاهده کنید. حتی برد پیت هم در ده دقیقه زمان حضورش نمایشی بسیار کمدی ارائه می‌دهد. در واقع همه آنها به اندازه کافی خوب با یکدیگر بازی می‌کنند، همه آنها در واقع بازیگران کمدی حرفه‌ای هستند، اما مشکل اینجاست که هیچ شخصیت واقعی در فیلم وجود ندارد. بولاک یک نسخه کمی آزرده از خودش را بازی می‌کند، تیتوم به طرز منظمی وارد گروه بازیگر گنگ می‌شود، و پیت و رادکلیف به ترتیب نقش‌های خود را از Once Upon A Time In Hollywood و Now You See Me 2 تکرار می‌کنند.

برد پیت
جذاب‌ترین نکته فیلم The Lost City حضور کوتاه برد پیت در آن است

همه این گروه جذاب، بازیگران بزرگی هستند که متأسفانه به عنوان افراد اجیر شده در مکان‌هایشان قرار می‌گیرند تا یک خیمه شب بازی را با نام‌های قابل‌تشخیصی پر کنند تا مخاطبانِ «بریم هر چیزی رو ببینیم» را جذب کنند. اگر واقعاً در مورد چینش این تیم بازیگری فکر کنید، به نظر می‌رسد هر ستاره برای جذب نسل متفاوتی از طرفداران آماده است. بولاک برای جمعیت سنتی مخاطبان، تیتوم برای جذب گروه جوانان مشتاق کمدی رمانتیک نسل جدید و رادکلیف نیز خود شاهزاده هزاره است. تنها چیزی که در این میان مایه حیرت است آن است که این بازیگران اصلاً شیمی خاصی باهم ندارند.

به طور کلی شهر گمشده یک تقلید مسخره از «Romancing the Stone»، با یک قسمت پوچ اما سرگرم‌کننده از برد پیت به عنوان ماده‌ای برای یک اسپین آف بالقوه است. اما در اینجا با وجود این که مولفه بصری ماجرا چندان مهم نیست، اما این موضوع نکته‌ای است که «برادران نی» به عنوان کارگردان اثر، توانایی ویژه‌ای در آن از خود نشان می‌دهند. از نظر تولید، هر جنبه‌ای به اندازه کافی شایستگی دارد تا استانداردی را که از یک فیلم بلند با بودجه متوسط انتظار می‌رود، پر کند.

نمایی از پوستر فیلم شهر گمشده

با این اوصاف در پایان نقد فیلم The Lost City باید گفت: اینکه بگوییم این فیلم سزاوار تماشا نیست، مهم‌ترین نکته است. این اثر یک تلنگر پاپ کورنی است که به شما چیزی برای تماشا در زمانی می‌دهد که به معنای واقعی کلمه چیز دیگری برای دیدن وجود ندارد. «شهر گمشده» فیلم فوق‌العاده‌ای نیست، اما برای گروهی از مخاطبان یک سرگرمی رضایت‌بخش در خدمت استعداد بولاک و تیتوم است. با این حال، این برد پیت است که با نقش کوچکی که تنها چیز واقعا فراموش نشدنی در مورد این وارث آشکار «عشق‌بازی با سنگ» است، نمایش را می‌دزدد. بنابراین اگر کاری برای انجام دادن دارید، مانند ظروف برای شستن، یا شستن لباس، این فیلم را برای گذراندن وقت بگذارید و گهگاه در بین کار به مزخرفات آنها بخندید.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (4 مورد)
  • zelatantv
    zelatantv | ۲۷ خرداد ۱۴۰۱

    اصولا من فکر میکنم مشکل بزرگ فیلمساز های بزرگ سینما اینه که قبل از این که ساخت پروپاگاندا های خودشون آغاز کنن قبل از این که برن بیگانه بسازن ترمیناتور بسازن اواتار بسازن یا ارباب حلقه ها بسازن باید حتما حتما یه فیلم استادانه به معنی واقعی کلمه مثل همین فیلم بشینن سر حوصله ۶۲۵ بار ( عدد حساب شدست با توجه به تایم اصلی این فیلم) ببینید. اره ۶۲۵ بار این فیلم شاهکار ببینن غرورم نداشته باشن. بعد اگه رفتن ترمیناتور ساختن و مخاطب های میلیاردی نداشتن شما هر چی خواستی بگو اصلا مگه میشه . به نظر من ۶۲۵ بار دیدن این فیلم برای هر فیلم ساز و فیلم بینی تو این ژانر واجبه ( یا فیلمی به این قدرت)

  • "The GUY"
    "The GUY" | ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱

    "در حال حاضر ما در یک دنیای الگوریتمی زندگی می‌کنیم. هر چیزی که تماشا می‌کنیم، مصرف می‌کنیم و می‌خوانیم، به گونه‌ای مرتب شده، قضاوت می‌شود و به میل کسانی تقسیم می‌شود که از نظر ریاضی بیشترین لذت را از آن خواهند برد."
    یه متن مگه چقدر میتونه عالی باشه؟
    صبح با زنگ ساعت پا میشیم.
    یه صبحونه ی کم و دم دستی بدون خلاقیت (منظورم از خلاقیت اینه که چند نوع صبحونه می خوریم؟) می خوریم.
    میریم سر وقت تحصیل یا کار.
    عصر بر می گردیم توی نوتیفیکیشن های زرد غرق میشیم.
    فلان بازیگر کشف حجاب کرد!
    فلان مسئول اینا گفت!
    فلان اتفاق توی فلان جا افتاد!
    برای استراحت خودمون رو توی کلیشه ها و تکرار مکررات غرق می کنیم.
    به شخصه چیزی که سبب شده از رسانه ها فاصله بگیرم و مدت هاست که یه فیلم یا سریال رو کامل ندیدم اینه که هر شخصیتی رو می بینم یاد فلان شخصیت می افتم. هر اتفاق رو ناخواسته پیش بینی می کنم. به سادگی ته همه چیز قابل پیش بینی شده...
    حتی اخبار!
    میرم ایسنا باید منتظر خوندن بدی های غرب باشم؛
    میام یورونیوز باید منتظر خوندن بدی های شرق باشم!
    بگذریم، بعد دوباره میریم سر وقت تحصیل یا کار (یا شایدم تفریح؛ اگه هنوز به سن کنکور نرسیدید یا سر کار نمیرید)
    شب دیر وقت میایم. خودمون رو توی نور سفید و دیگر نور ها غرق می کنیم و نیمه شب با خستگی و سردرد میریم توی تخت یا روی مبل خوابمون می بره.
    شاید بپرسید چرا اینا رو میگم ولی تغییر نمی کنم؟
    من یه زمانی 10 شب تا 11 می خوابیدم و 4 و نیم الی 5 صبح پا می شدم.
    ولی از یه جا به بعد دیدم برنامه ای که برام توی پست مدرنیته ی امروز مقدر شده از من قوی تره. پس پشیمونش شدم.
    چون توی دنیای امروز سود دهی آدم ها با این برنامه خیلی بیشتره!
    نقد هم عالی بود. حرفی در وصفش ندارم چون همه ی این حرف هایی که زدم از همین نقد بر اومد. این بندی که نوشتید واقعا محشر بود آقا امیر?.

    • امیر پریمی
      امیر پریمی | ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱

      این داستان چکیده دنیای فرمولی و الگوریتمی که ما درونش هستیم و سینما هم بنده اونه!

    • MahdiComix
      MahdiComix | ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱

      فک کنم ماتريکس ديدی :))

مطالب پیشنهادی