نقد فیلم Crimes of the Future | ریمیکس سینمای کراننبرگ
یک لحظه وقت بگذارید و به دنیایی بدون درد فکر کنید. به دنیایی فکر کنید که در آن اصلاح بدن و جراحی یک هنجار است. این دنیایی است که دیوید کراننبرگ با «جنایات آینده» جدیدترین ...
یک لحظه وقت بگذارید و به دنیایی بدون درد فکر کنید. به دنیایی فکر کنید که در آن اصلاح بدن و جراحی یک هنجار است. این دنیایی است که دیوید کراننبرگ با «جنایات آینده» جدیدترین فیلم خودش ایجاد میکند. جنایات آینده بازتاب تأمل عجیب دیوید کراننبرگ در مورد بدن و لذت انسان است؛ حتی به نوعی میتوان این فیلم را بهروزرسانی داستانهایی دانست که این فیلمساز در تمام طول عمر حرفهای خود آن را بیان کرده است. یعنی ما با ریمیکس فیلمهای کراننبرگ روبرو هستیم. در ادامه با نقد فیلم Crimes of the Future همراه ویجیاتو باشید.
فیلم ما را به آیندهای عجیب و منحط میبرد که در آن بشریت توانسته درد را از بین ببرد، کنترل بیشتری بر اندامهای درونی خود داشته باشد و آنها را طوری آزمایش کند که گویی مادهای برای بیان احساسات شخصی و هنری است. طرحی که بهانهای برای پیشبرد حقایقی است که تکامل انسان را دنبال میکند. در واقع در جنایات آینده ما با یک داستان علمی تخیلی نوآر روبرو هستیم. در این فیلم کراننبرگ که بر اساس فیلمنامهای از خودش تولید شده، ویگو مورتنسن، لیا سیدوکس، کریستن استوارت و دان مککلار به ایفای نقش پرداختهاند.
دیوید کراننبرگ در هشتمین دهه از زندگی خود، چیز زیادی برای اثبات کردن به دیگران ندارد. چرا که او در طول عمر کاریاش در سینما چند اثر کلاسیک غیرقابل انکار دارد (مگس، ویدئودروم، و غیره) و نامش به عنوان یکی از مبتکران زیرژانر «وحشت جسمی» در تاریخ خواهد ماند. در واقع این فیلمساز کانادایی یکی از منحصربهفردترین رزومههای هر کارگردانی در شش دهه گذشته را دارد، و برخی از جذابترین درامهای جنایی و ترسناک را در سالیان گذشته تولید کرده است. به دلیل این کارنامه جالب، فیلم جنایات آینده، به عنوان یکی از موردانتظارترین فیلمهای سال 2022 شناخته میشد.
اما جدیدترین اثر او یعنی «Crimes of the Future» فیلم خوبی نیست؛ شاید دانشجویان سینما آن را شاهکار بدانند اما باید پذیرفت این اثر سینمایی کامل نیست. «جنایات آینده» یک پیشنهاد سینمایی جاهطلبانه با ایدههای عجیب اما پخته نشده از سوی کارگردانی است که به نظر میرسد بیش از آنکه به بررسی آنها بپردازد، به ارائه جهان و ایدههای فیلمش علاقه دارد.
فیلمهای کراننبرگ روی جسم و بدن انسان وسواس دارند، آن را متحول میکنند و کارهایی غیرقابل توصیف با آن انجام میدهند. اما برای این فیلمساز، بدن صرفاً ماده خام است، ماده بصری که داستان هایش را از آن میسازد. در واقع بدن در آثار کراننبرگ حکم وسیلهای برای رسیدن به هدف را دارد. اما در جنایات آینده، کراننبرگ هنرمندان و دنیای هنر را در مرکز داستان قرار میدهد و دنیای اطراف آنها را میسازد. در این فیلم، مردم آنقدر از بدن خود جدا شدهاند که دیگر نمیتوانند دردی را احساس کنند (به جز برخی در خواب). بنابراین، در جنایات آینده وحشت در بدن نیست، بلکه در اضطرابی است که ایده بدن بدون معنا ایجاد میکند.
اما بدن بدون معنا چیست؟! بدنی که در این دنیا معرفی میشود چیز عجیبی است؛ تصور کنید اگر بتوان بدن را برای تماشا و لذت در ملاء عام جراحی کرد، اگر بتوان سطلهای زباله را خورد و هضم کرد یا از زبالههای سمی تغذیه کرد. این بدن و این انسان مد نظر فیلم جدید کراننبرگ است. اما، آیا اصلاً این چنین چیزی یک انسان است؟ این پرسشی است که با دیدن فیلم شکل میگیرد.
اول از همه، فیلم سعی میکند به این موضوع بپردازد که چگونه پیشرفت صنعتی منجر به نابودی جهان طبیعی شد. از همان اولین صحنه جنایات آینده ، ما میتوانیم سکوهای نفتی عظیم نیمه غرق شده در دریا را ببینیم در حالی که قایقها هنوز در بندرگاههای خشک شدهای هستند که آب مدتهاست از آنجا خارج شده است. در حالی که فیلم بر روی بدن انسان و دگردیسی وجود انسان تمرکز میکند، اما هر بار که محیط طبیعی وارد تصویر میشود، کارگردان به ما یادآوری میکند که آینده بیابانی است که در آن عمل غارتگرانه بشریت منجر به نابودی همه چیزهایی میشود که ما را احاطه کرده است.
این یک پیام زیست محیطی واضح است که با نگرانیهای مبرم ما در مورد اینکه ممکن است برای حفظ نظم طبیعی سیاره خیلی دیر شده باشد، طنین انداز میشود. اما بیشتر از افشای ماهیت مخرب ما، جنایات آینده و محیط در حال زوال آن نیز گواهی بر خودخواهی انسان محور این گونه مغرور بشر است. در جنایات آینده، انسانها دیگر نگران نابودی خود توسط میکروبها، عفونتها یا بیماریها نیستند، بنابراین دیگر نگران دنیای اطراف خود نیستند. همانطور که فیلم تاکید میکند، مردم در این آینده ناامید کننده حتی دست از شستن دست برداشتهاند. انسانها آنقدر خود محور هستند که تمام پول، زمان و تلاش خود را صرف دستکاری بدنشان میکنند. هیچ کس دیگر به حفظ اشیاء، تعمیر ساختمانها یا مرتب و تمیز نگه داشتن فضاها اهمیت نمیدهد.
نکته پنهان فیلم «جنایات آینده» تلاش برای ایجاد این ایده است که انسانها آنقدر خودخواه هستند که فقط از دنیای اطراف خودشان مراقبت میکنند، زیرا این محیط مکانی است که مستقیماً ما را تحت تأثیر قرار میدهد. هنگامی که تکنولوژی و محیط زیست از تأثیر مستقیم بر رفاه ما متوقف میشوند، آنها را رها میکنیم و روی خودمان تمرکز میکنیم. اگرچه ممکن است نکته کراننبرگ مبهم به نظر برسد، اما این یک فرضیه جذاب است که ارزش بحث بیشتر را دارد.
آیا واقعاً میتوانیم بگوییم که کارهای روزمره خود را به خاطر نگرانی از دنیا انجام میدهیم؟ یا قطبنمای اخلاقی ما همیشه به بقای خودخواهانه ما اشاره دارد؟ اگر آنها دیگر مستقیماً بر ما تأثیر نگذارند، چند کار را که انجام دادن آنها در زندگی روزمره برایمان دردناک است، ادامه خواهیم داد؟ این سولاتی است که فیلم به وجود میآورد اما پاسخ روشنی به آن نمیدهد. در ابتدا گفتم ما در این فیلم با ریمیکس سینمای کراننبرگ طرف هستیم. در حقیقت فیلم Crimes of the Future بازتاب بسیاری از کارهای قبلی کراننبرگ است که به نظر میرسد شامل یک جهان گسترده است. جهانی که از نظر زیباییشناسی، وسواسهای ذهنی و ایدههای متخاصم و تودرتوی او در آثارش شکل میگیرند.
اما سوال مهم این است که آیا تنها جهانسازی دیستوپیایی برای یک اثر علمی تخیلی کافی است؟! قطعا نه. اما این فیلم به شدت در همین مسیر خلاصه میشود. مضامین جالبی در این فیلم کراننبرگ بررسی میشود، و بدن انسان پیشفرض اصلی لایههای داستانی فیلم است. با این حال، فیلمنامه کراننبرگ پیش پا افتاده و گاهی پیچیده است و نمیتواند به طور کامل به درونمایههای جنایات آینده بپردازد. با این اوصاف، شخصا بعد گذشتن 40 دقیقه از این فیلم، خود را در حال نشستن در میان مکالماتی دیدم که نمیتوانستند مرا مجذوب کنند و فقط مرا عصبانی و بی حوصله میکردند.
بزرگترین عنصری که تماشاگران باید پیرامون عجیب بودن فضای این فیلم بدانند، رگبار صحنههای خشونتآمیز است که کراننبرگ در فیلم گنجانده است. از آنجایی که در جهان این اثر افراد دیگر نمیتوانند درد را احساس کنند، بسیاری از آنها در جستجوی لذت با بریدن اعضای بدن خود یا دیگران هستند. بنابراین، خونریزی گاه به گاه در این فیلم لذت شهوانی تفسیر میشود، و صحنهای بین سائول (ویگو مورتنسن) و کاپریس ( لیا سیدوکس) این نقطه نظر را به شیوهای گرافیکی به مخاطب نمایش میدهد.
با این حال، برای یافتن معنای نهایی فیلم باید سخت در کارنامه شخص کراننبرگ جستجو کنید. این فیلمساز ایدههای بسیار خاصی دارد، هم بصری و هم استعاری، و به احتمال زیاد فقط شخص کراننبرگ میتواند واقعاً توضیح دهد که چرا آنها در فیلم او هستند. بسیاری از این موارد عجیب، مانند یک صندلی عجیب و غریب و متحرک که سائول در حالی که سعی میکند یک غذای مرموز را بخورد، روی آن نشسته است، به نظر میرسد صرفاً برای ارزش شوک به مخاطب و ساخت جهان متفاوت فیلم در آنجا هستند. در نتیجه چیزی که فیلم را تا حدودی قابل تماشا نگه میدارد، جدای از دیدن اتفاقات عجیب و غریب بعدی، تعهد بازیگران به نقش خودشان است.
در نتیجه اگر نقاط روشنی در این فیلم وجود داشته باشد، ناشی از اجرای گروه بازیگری فیلم است. سیدوکس و مورتنسن شیمی گرمی دارند که باعث میشود دوستداران این دو بازیگر مشتاق پروژههای بیشتری برای این دو نفر باشند. هر صحنهای که آنها باهم به اشتراک میگذارند شما را به فیلم میچسباند. علاوه بر این، در حالی که کریستن استوارت کمتر از آنچه پیشبینی میشد زمانی برای دیده شدن روی صفحه نمایش دارد، اما جذابیت او کاملاً به نمایش گذاشته شده زیرا این بازیگر همچنان جایگاه خود را به عنوان یکی از بهترین بازیگران زن امروزی تثبیت میکند.
موسیقی متن تحسین برانگیز هاوارد شور نیز در جای جای این فیلم کسلکننده میدرخشد. در حالی که این برنده جایزه اسکار رزومه کاملی دارد، اما مدت زیادی است که غرق در یکی از موسیقیهای او نشدهام. با این حال، موسیقی متن هاوارد شور حتی در کسلکننده ترین لحظات فیلم همچنان درخشان است.
در پایان باید گفت: «جنایات آینده» از ساختار سه پردهای معمولی در فیلمنامه تبعیت نمیکند و داستانسرایی نامتعارف را دنبال میکند؛ این نکتهای است که اکثر مخاطبان را در طول تماشای فیلم آزار میدهد. در سینمای امروز میتوان فیلمی را به دلیل تلاش برای شکستن قالب انتظارات تماشاگران از فیلم و سینما تحسین کرد، با این حال، روایت در «جنایات آینده» به گونهای پیچیده است که از پایه و اساس مخاطب با آن ارتباط برقرار نمیکند. فیلم با استعارههای واضحی پیرامون انسان و بشر، مخاطب را گیج میکند و این نکتهای است که کمترین فضایی را برای تفکر مخاطب عام باقی میگذارد.
بنابراین، مشکل بزرگ «جنایات آینده» در فیلمنامهای است که بیش از حد دیالوگ زائد و ایستا دارد، و همچنین صحنهسازی صاف و روایتی آرام که جذابترین مفاهیم بصری کراننبرگ را خفه میکند. در نتیجه هیچ خط داستانی در این فیلم هرگز کامل نیست، و خود فیلم نیز حس کامل بودن را به بیننده منتقل میکند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.