نقد سریال Obi-Wan Kenobi | قسمت سوم تا آخر
وقتی لوکاس فیلم اعلام کرد که به کمک دیزنی پلاس در حال ساخت یک سریال تلویزیونی با تمرکز بر شخصیت اوبی وان کنوبی است، سؤالات زیادی در مورد آن وجود داشت که آیا سریال چگونه ...
وقتی لوکاس فیلم اعلام کرد که به کمک دیزنی پلاس در حال ساخت یک سریال تلویزیونی با تمرکز بر شخصیت اوبی وان کنوبی است، سؤالات زیادی در مورد آن وجود داشت که آیا سریال چگونه با این شخصیت محبوب و دوست داشتنی برخورد میکند. یا دارث ویدر چه نقشی در داستان خواهد داشت، و آیا اوبی وان و آناکین دوباره روی پرده با هم مبارزه خواهند کرد یا خیر. اکنون که قسمت پایانی پخش شده، به اکثر این سؤالات پاسخ داده شده است، اگرچه تعدادی از آنها کماکان باز هستند. در ادامه با نقد سریال Obi-Wan Kenobi همراه ویجیاتو باشید.
من در نقد قسمت «اول و دوم» سریال به این نکته اشاره کردم که این اثر بیشتر شبیه یک فیلم «جنگ ستارگان» است؛ البته فیلمی که دارای داستانی ساده و البته قابل پیشبینی است. اکنون پس از پایان این سریال نیز پای حرف خود هستم. سریال اوبی وان داستان نور در مقابل تاریکی، نظم در برابر هرج و مرج، عدالت در مقابل خشم و استاد در برابر شاگرد بود؛ اما آیا این اوبی وان همان چیزی بود که انتظارش را داشتیم؟ بیایید از منظر روایت و قصه به این پرسش پاسخ دهیم.
فراموش نکنید موفقیت سریال «مندلورین» ثابت کرد که تلویزیون میتواند برای «جنگ ستارگان» مکانی عالی برای گسترش جهان سینمایی خود باشد، کاری که جورج لوکاس سالها قبل از فروش لوکاس فیلم به دیزنی میخواست با «جنگ ستارگان: دنیای زیرین» انجام دهد. اما در این میان یک مشکل وجود دارد، آن مشکل چیزی نیست جز داستان پردازی اپیزودیک و فهم مدیوم تلویزیون.
خیلی از موفقیت سریال «مندلورین» به لطف داشتن یک قصه واحد (یعنی نجات بیبی یودا) در کنار چند داستانک کوچک اپیزودیک بود. اما سریال «The Book of Boba Fett» و اکنون سریال «Obi-Wan Kenobi» نشان دادند که هرگاه این آثار با یک فیلمنامه ساده و غیر اپیزودیک به دنبال گسترش جهان جنک ستارگان باشند، دچار مشکل و یکنواختی در ساختار روایت میشوند.
مشکل این سبک قصهگویی که در مینی سریال اوبی وان نیز وجود دارد این است که هر داستانی برای رسانه تلویزیون مناسب نیست، به خصوص چیزی که در طی چند هفته کوتاه منتشر میشود. مشکلی که در چنین آثاری اتفاق میافتد این است که برخی از سریالها در نهایت شبیه به فیلمهای شش ساعته میشوند که معلوم است آشکارا طولانی شدهاند و تا حدودی نقاط شکست خودسرانه به آنها داده میشود تا آنها را اپیزودیک کنند. بنابراین، همین امر مانع از شکلگیری یک قصه خوب در «اوبی وان کنوبی» شده است، زیرا داستان ماهیتش اصلاً اپیزودیک نیست.
حتی این سبک قصهگویی باعث میشود که لحظات بزرگ در این سریال کوچکتر از آنچه حقشان است احساس شود. برای مثال: آن نبرد مجدد بین دارث ویدر و اوبی وان در قسمت سوم و نبرد جذاب پایان سریال باید کاملاً تاریخی به نظر میرسید. اما پخش آن در یک سریال تلویزیونی چیزی به نام اصالت و هویت را از آن ربود. بازگشت هیدن کریستنسن به «جنگ ستارگان» پس از این همه سال در نقش دارث ویدر، در کنار اوبی وانِ مک گرگور، چیزی از یک قصه بزرگ کم ندارد.
در واقع این رویارویی استاد و شاگرد شبیه چیزی است که باید در یک فیلم «جنگ ستارگان» میبود. بالاخره کل این رابطه روی پرده سینما و با پیش درآمدها شروع شد. حضور ویدر، انزوای اوبی وان و بی هدفی لیا همگی نقطه اتصال خوبی برای یک اثر سینمایی بودند.
به یاد داشته باشید بخشی از قدرت داستان سرایی سینمایی این است که اجازه وقفه نمیدهد. فیلمها به شما این شانس را میدهند که یک داستان کامل را در یک فیلم پشت سر هم بدون وقفه و کاملاً متمرکز بیش از 90 دقیقه تجربه کنید. هیچ قالبی برای افزایش تنش و ایجاد مخاطرات چشمگیر بهتر از سینما وجود ندارد. به بیان دیگر: تقریباً هیچ اثر هنری وجود ندارد که بتواند مخاطب را در احساسات داستان خود غرق کند، بهتر از یک فیلم خوش ساخت.
اما این سریال با رویکرد تلویزیونی خود و کش دادن بدون دلیل سریال تا شش اپیزود، حس و حال عالی این رویارویی و قصه را از آن گرفت. بنابراین، اکنون سؤال بزرگ و طولانی این است که چرا «اوبی وان کنوبی» یک فیلم نبود؟ چگونه است که مدیران دیزنی و لوکاس فیلم تصمیم گرفتند به جای آن، آنچه که روی کاغذ یک فیلم بود را به یک سریال تلویزیونی پخش جریانی در دیزنی پلاس تبدیل کنند؟ پاسخ تا حدودی دوگانه است اما در نهایت به سال 2018 و اکران «Solo: A Star Wars Story» برمیگردد. من بسیار آگاه هستم که این فیلم طرفداران خود را دارد، اما وقتی صحبت از دلار و پول به میان میآید، سولو یک شکست بسیار بزرگ برای استودیو بود.
آن فیلم مورد نظر به کارگردانی ران هاوارد، به عنوان یک اثر لایو اکشن از جهان «جنگ ستارگان» با تنها 392 میلیون دلار فروش در مقابل بودجه 275 میلیون دلاری خود، کمترین درآمد را در این جهان سینمایی کسب کرد. در هر صورت، شکست مالی نسبی فیلم، همراه با واکنشهای متفاوت به «آخرین جدای» تنها چند ماه قبل از اکران «سولو»، لوکاسفیلم را به بازنگری کامل در استراتژی خود در جنبههای سینمایی سوق داد. و اکنون شاهد آن هستیم که اثری دارای پتانسیل سینمایی چون «Obi-Wan Kenobi» قربانی این سرمایه گذاری پولکی شده است.
البته امیدوارم این نقدها باعث شکلگیری این دیدگاه نشود که سریال اوبی وان از ریشه اثری غیر قابل تحمل است. چرا که این سریال چه به واسطه نمایش دوباره شخصیتهای دوستداشتنی اوبی وان و دارث ویدر و چه به خاطر فرم و شکل بصری جذاب خود، شایان ستایش است. اوبی وان از بسیاری جهات یک سریال تلویزیونی کاملاً خوب است. این سریال فیلمبرداری خوبی دارد و دارای چندین بازی برجسته است، به ویژه آنهایی که ایوان مک گرگور، ایندیرا وارما، موسس اینگرام و هایدن کریستنسن ارائه کردهاند. اپیزودهای Obi-Wan همگی از نظر موقعیت جغرافیایی مستقل بودهاند و هر قسمت از این مجموعه یک سیاره را برای اجرای داستان انتخاب کرده است.
البته این سریال همچنین تفاوت بین یک داستان و یک حکایت را برجسته میکند. در واقع این سریال بیشتر شامل یک حکایت کوتاه از دورهای ناشناخته است. لازم است بدانید در مسیر خلق یک روایت ماندگار، داستان به معنای نوعی تغییر یا پیشرفت در شخصیتها است، در مقابل حکایت، حادثهای است که برای کسی اتفاق میافتد. بنابراین باید گفت گاهی دیدن حکایتها نیز میتوانند سرگرم کننده باشند، همانطور که در همین سریال مشهود است. اما این دست حکایتها فاقد محتوایی هستند که تأثیری ماندگار بر روی مخاطب بگذارند. در یک داستان باید مقداری پیشرفت شخصیت وجود داشته باشد تا مخاطب احساس سودمندی کند؛ و این حلقه پنهان قصه سریال اوبی وان کنوبی است.
در پایان، تمام این گفتگوها به این نتیجه میرسد که آیا برخی از داستانها برای تلویزیون و برخی دیگر برای فیلم مناسبتر هستند یا نه. این مکالمهای است که در سالهای اخیر ذهن بسیاری از بینندگان را به خود مشغول کرده است، زیرا شکاف بین رسانههای سینمایی و تلویزیونی بهتدریج با بودجههای رو به رشد تلویزیون و استقبال نتفلیکس از ساختار بلاکباستری در حال تغییر است. این امکان وجود داشت که برخی از مشکلات اوبی وان کنوبی با انتشار همزمان شش قسمت از دیزنی حل شود.
انجام این کار حداقل به بینندگان این امکان را میداد که بهجای قانع شدن به تکههایی از داستان و شخصیتها که در طول پنج هفته پخش میشوند، به یکباره از تمام ابعاد داستان استفاده کنند. از سوی دیگر، تصور اینکه اپیزودهای سریال، به شکل فعلی، میتوانست به مشکلات تنش و سرعت روایی مشکلدار سریال کمک کند، دشوار است. بنابراین، میتوان گفت این سریال با وجود نوستالژیک بودن و زیبایی بصری، یک اثر کامل نیست.
در واقع این سریال نمیتواند همان احساسات و تنش گستردهای را که در پیشدرآمدهای جنگ ستارگان و بهویژه «انتقام سیت» وجود داشت، به داستان اوبیوان بیاورد. اگر بخواهیم منصف باشیم، تصور دنیایی که در آن مجموعههای دیزنی پلاس بتوانند به همان ارتفاعات سینمایی آن فیلم دست پیدا کنند، سخت است، به همین دلیل است که گفتم اوبی وان هرگز نباید یک سریال تلویزیونی میشد. در نتیجه باید گفت: امیدوارم لوکاس فیلم فصل دوم این سریال را نسازد.
آیا اوبی وان کنوبی کامل بود؟ نه. آیا سرگرمکننده و نوستالژیک بود؟ بله. سازندگان سریال میتوانستند کل داستان را در یک فیلم سینمایی دو و نیم تا سه ساعته خلاصه کنند. اما در نهایت این اثر در خدمت لحظاتی بود که انتخاب شخصیتها و حفرههای داستانی زیادی را ایجاد میکردند. پس تولید این سریال چه فایدهای داشت؟ این سریال هرگز مورد نیاز نبود. هیچ داستان بزرگی برای گفتن وجود نداشت، هیچ برنامهای برای خلق شخصیتهای جدید هم وجود نداشت؛ تنها دلیل وجود سریال طرفداران ویژه این جهان بودند. و از این نظر با وجود ایراداتش یک موفقیت است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
به نظر من سریال خیلی خوبی بود که از بین تمام فیلم و سریال های دیزنی شبیه ترین نسخه به استاروارز واقعی بود و صحنه هایی داشت که واقعا هیجان به آدم میداد مخصوصا سکانس های ویدر
شاید بتونم بگم بزرگترین مشکل دیزنی توی تمام فیلمهایی که از جنگ ستارگان ساخته، اینه که اصلا جنگ ستارگان رو درک نکرده و حتی منطقهای خود فیلم رو توش رعایت نمی کنه. مثل یک روزه قدرمند شدن شخصیت اصلی توی سه گانه که دیزنی ساخت (به اولین برخورد لوک با دارث ویدر دقت کنید که بعد از کلی تمرین لوک دستشو از دست میده اما توی فیلم دیزنی مونده بود یک لرد سیث رو به راحتی بکشه) یا درک نکردن کوروگرافی (مقایسه کنید کروگرافی مبارزه توی سه گانه دیزنی یا همین اوبی وان رو با سه گانه پیش درآمد به خصوص انتقام سیث). و از همه مهمتر، زورکی پیاده کردن ساختارهای چپ گرایانه دیزنی توی سریالها و فیلمهاش.
مینی سریال بسیار جذاب ?
حق
??????