ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

اساطیر نورس
اسطوره‌شناسی

داستان‌های اساطیر نورس؛ پیر و فرتوت شدن خدایان اَزگارد

سیب جاودانگی ثور (Thor) و لوکی (Loki) بار دیگر به کوهستان‌های متروکه سرزمین جاینت‌ها (یوتن‌هیم - Jötunheim) سفر کرده و این بار هُنیر (Hoenir – که یکی از خدایان باستانیِ هم‌رده با اودین (Odin) است ...

پردیس احمدی
نوشته شده توسط پردیس احمدی | ۲۳ تیر ۱۴۰۱ | ۲۲:۰۰

سیب جاودانگی

ثور (Thor) و لوکی (Loki) بار دیگر به کوهستان‌های متروکه سرزمین جاینت‌ها (یوتن‌هیم - Jötunheim) سفر کرده و این بار هُنیر (Hoenir – که یکی از خدایان باستانیِ هم‌رده با اودین (Odin) است که در هنگام خلقت انسان قدرت تفکر و منطق را به انسان‌ها هدیه کرد) آنان را همراهی می‌کند.

اساطیر نورس
آتش مسافران به کار نمی‌افتد و آنها قادر به پخت گوشت شکار خود نیستند

در کوهستان گرسنگی به خدایان غلبه کرده و آنها موفق به شکار گرازی در دشت نزدیک کوهستان می‌شوند، اما شب هنگام و زمانی که برای کباب کردن شکار آتش آماده می‌کنند می‌بینند که گوشت گراز در کنار شعله‌های آتش بزرگی که تدارک دیده‌اند نه تنها نمی‌پزد بلکه حتا اندکی گرم هم نمی‌شود و در این لحظه صدای عقابی عظیم‌الجثه که بر فراز شاخه‌های درختی نشسته بود را می‌شنوند که به آنها می‌گوید:

علت نپختن گوشت، جادویی است که در آتش شما جریان دارد و مانع رسیدن گرمای آن به گوشت می‌شود. اگر قول دهید که اندکی از گوشت کبابی را با من شریک شوید حاضرم قدرت گرمای آتشتان را به شما بازگردانم.

لوکی فوراً پیشنهاد را قبول کرده و عقاب عظیم از روی شاخه‌ها بلند شده و بال‌های بزرگش را بر هم می‌زند و چنان بادی ایجاد می‌کند که خدایان مجبور می‌شوند برای اینکه باد آنها را با خود نبرد به گوشه‌ای پناه بگیرند. عقاب سپس به جای خود بر فراز شاخه‌ها بازگشته و این بار ثور گوشت را به داخل آتش برده و گوشت آهسته شروع به پختن می‌کند.

اساطیر نورس
عقاب به پرواز در آمده و لوکی را به همراه نیزه‌ای که در پهلوی پرنده فرو کرده بود با خود می‌برد

با حاضر شدن شام عقاب نیمی از گوشت گراز را برای خود برمی‌دارد و لوکی که از ابتدا موافق بخشیدن شامش به عقاب نبود فوراً با نیزه‌اش ضربه‌ای به پهلوی پرنده‌ی عظیم می‌زند. پرنده گوشت را انداخته و بال‌هایش را چنان تکان می‌دهد که هنیر و ثور بر زمین می‌افتند. پرنده به هوا بلند می‌شود و لوکی را نیز که نیزه را محکم در پهلوی او فرو کرده با خود می‌برد.

عقاب رفته‌رفته ارتفاع خود را کم کرده و بدن لوکی را با سرعت بسیار بر روی زمین می‌کشد، لوکی از ترس جانش به عقاب التماس می‌کند که به او صدمه نزند و حاضر است هر کاری در ازای آن انجام دهد. عقاب بر بلندترین شاخه‌ی ایگدراسیل (Yggdrasil - درخت زندگانی که نُه عالم نورس بر شاخه‌ها و ریشه‌های آن شکل گرفته‌اند) نشسته و به لوکی می‌گوید که اگر می‌خواهد از جانش بگذرد باید ایدون (Idunn – الهه جاودانگی در اساطیر نورس) و سیب‌هایش را برایش ببرد.

اساطیر نورس
سیب‌های طلایی ایدون جادویی دارند که آثار کهولت سن را در خدایان از میان می‌بردند

ایدون جعبه‌ای جادویی داشت که در آن سیب‌هایی طلایی را مخفی می‌کرد و زمانی که خدایان احساس می‌کردند که گذر عمر بر قوای آنها تاثیر گذاشته یا کهولت سن آنها را ضعیف کرده است به نزد ایدون رفته و با خوردن یکی از این سیب‌های طلایی جوانی و قوای خود را بازمی‌یافتند. بدون سیب‌های ایدون گذر سالیان به زودی خدایان را ضعیف می‌کرد. لوکی که برای حفظ جانش حاضر بود هر کاری انجام دهد قبول کرده و عقاب او را به نزد دوستانش باز می‌گرداند.

اساطیر نورس
لوکی برای ایدون نقشه کشیده و او را به اعماق جنگل و نزد عقاب می‌برد

صبح روز بعد ایدون در حال گشت زدن در اَزگارد (Asgard - سرزمین خدایان) بود که لوکی به سراغش آمد و به بهانه احساس کهولت سن و خوردن یکی از سیب‌های جادویی او شروع به صحبت با ایدون کرد. ایدون هم با بخشندگی یکی از سیب‌هایش را به لوکی داد اما لوکی در کسری از ثانیه آن را بلعید و گفت که در جنگل سیب‌های بسیار خوشمزه‌تر از این سیب‌های طلایی خدایان چشیده است و اگر ایدون مایل باشد به او درخت سیب مذکور را نشان می‌دهد، ولی به اون خاطر نشان کرد که برای مقایسه مزه سیب‌ها حتماً جعبه جادوییش را هم با خود بیاورد.

اساطیر نورس
عقاب عظیم ایدون و جعبه‌ی سیب‌هایش را با خود می‌برد

با رفتن لوکی و ایدون به جنگل سر و کله عقاب پیدا شده و ایدون را در یک چنگ و جعبه جادویی را در چنگ دیگر خود گرفته و در حالی‌که از زمین بلند می‌شد می‌گوید که من ثیازی (Thiazi) یک جاینت یخی هستم که خود را به شکل عقاب درآورده تا با دزدیدن ایدون باعث شوم خدایان اَزگارد مثل سایرین پیر شده و قدرت خود را از دست بدهند.

بعد از مدتی که از گم شدن ایدون گذشت خدایان دست به کار شده تا او را پیدا کنند و در این مدت نبود ایدون، فریای (Freya - الهه زیبایی و شکوفایی) زیبا به جای موهای طلایی خود موهایی خاکستری و ثور نیز به جای ریش قرمزش ریشی سفید بر صورت داشت. خدایان لوکی را تهدید کرده و تحت فشار گذاشتند که هر طور باید شده ایدون و سیب‌های جادوییش را به اَزگارد بازگرداند، لوکی از ترس جان خود دوباره شنل فریا که از پَر هزاران شاهین ساخته شده بود را به تن کرده و در حالی‌که آماده رفتن از اَزگارد بود به خدایان می‌گوید که در مقابل دیوار دفاعی اَزگارد مقدار بسیار زیادی چوب جمع کنند که ارتفاع آن سراسر دیوار را بپوشاند.

اساطیر نورس
خدایان ازگارد برای نامیرا ماندن به سیب‌های جادویی ایدون نیاز داشتند

لوکی بر فراز سرزمین جاینت‌ها پرواز کرد تا به مخفی‌گاه ثیازی رسید، زمانی که جاینت برای شکار از قلعه بیرون رفت لوکی ایدون را در قلعه یافته و برای نجات او نقشه‌ای کشید. لوکی ایدون را به یک فندق تبدیل کرده و او را در دستش گرفته و آماده فرار از قلعه می‌شود، از طرفی هم ثیازی از شکار خود بازگشته و در اتاق خالی ایدون یک پر شاهین پیدا می‌کند و فوراً متوجه می‌شود که چه کسی ایدون را از قلعه فراری داده است.

اساطیر نورس
لوکی به شکل شاهینی به قلعه تیازی می‌رسد

ثیازی دوباره خود را به عقابی بزرگ تبدیل کرده و در پی آنها به سمت اَزگارد پرواز می‌کند و وقتی شاهین را در آسمان پیدا می‌بیند از خشم فریادی کشیده که زمین و آسمان به لرزه در می‌آیند و خدایان نیز با شنیدن این صدای هولناک به بالای دیوار دفاعی آمده و می‌بینند که شاهینی با سرعت به سمت آنان در حال پرواز است و عقابی خوفناک نیز به دنبالش است.

به محض عبور شاهین از بالای دیوار، ثور چوب‌ها را آتش زده شعله‌هایی عظیم، بلندتر از دیوار دفاعی اَزگارد فوراً شکل می‌گیرند و عقاب که با تمام سرعت به سمت دیوار می‌آمد در این شعله‌ها گرفتار شده و با سوختن پرهایش به زمین سقوط می‌کند، در همین لحظه ثور نیز که با وجود سن بالا هنوز قدرتش را از دست نداده بود با پتک مخصوصش میولنیر (Mjölnir - به معنای رعد) ضربه‌ای نثار ثیازی کرده و او را از بین می‌برد.

اساطیر نورس
اسکادی با ماندن در ازگارد در میان خدایان پذیرفته می‌شود

خدایان بازگشت ایدون را جشن گرفته و با خوردن سیب‌های جادویی، جوانی و قدرت خود را بازمی‌یابند؛ ولی در این حین دختر ثیازی، جاینتی به نام اسکادی (Skadi) برای گرفتن انتقام پدرش به اَزگارد وارد می‌شود و به خدایان اعلام می‌کند که مایل است در ازای خون پدر با آنها معامله کند، روزها به بحث و جدل می‌گذرد و در نهایت خدایان اعلام می‌کنند که در سه مرحله این معامله را فیصله می‌دهند:

اول اینکه اسکادی یکی از خدایان را به عنوان همسر خود برگزیده و می‌تواند در اَزگارد و در میان خدایان مستقر شود، دومین مرحله خنداندن اسکادی است چرا که از زمان ورودش به ازگارد حتا کوچک‌ترین لبخندی بر لبانش نقش نبسته بود و برای مرحله آخر هم خدایان راهی پیدا می‌کنند که یاد پدر او هرگز فراموش نشود.

برای مرحله‌ی اول تمام خدایان در پشت پرده‌ای مخفی شدند تا اسکادی از روی پاهای آنها یکی را برگزیده و همسر او شود، اسکادی از روی پاها یورد (Njord – خدای ارابه‌ها و پدر فری (Frey) و فریا) را انتخاب کرده و مراسمی برای عروسی آنان برگذار می‌شود. اما صورت اسکادی در روز عروسیش نیز غرق در غم و اندوه بود، و ثور لوکی را تهدید می‌کند که هر طور شده اسکادی را بخنداند.

اساطیر نورس
اسکادی و یورد با هم ازدواج می‌کنند

لوکی به سمت طویله رفته و بزی را با خود به مراسم می‌آورد و با او شروع به مسابقه کشیدن طناب می‌کند، خدایان نیز شرط‌بندی می‌کنند که چه کسی برنده مسابقه خواهد بود و در نهایت با پاره شدن طناب و پرت شدن لوکی در دیگ نوشیدنی اسکادی چنان خنده‌ای سر می‌دهد که دیوارهای تالار به لرزه درمی‌آیند.

اساطیر نورس
برای دلجویی از اسکادی، اودین او را به پل رنگین‌کمان می‌برد

در پایان عروسی و برای آخرین مرحله‌ی معامله با اسکادی، اودین او را به پل رنگین‌کمان (بیفراست - Bifrost) می‌برد و دو گوی طلایی بزرگی را به او نشان می‌دهد، اودین می‌گوید که این دو گوی زرین چشم‌های ثیازی هستند و با تمام قدرت آنها را به سمت آسمان پرتاب می‌کند، که در آنجا به دو ستاره درخشان تبدیل می‌شوند.

اساطیر نورس
مردمان نورس صور فلکی را بر اساس داستان‌های خود نام‌گذاری کرده بودند

هنوز هم اگر در نیمه زمستان به آسمان شب نگاه کنید دو ستاره‌ی درخشان در کنار هم خواهید دید که چشمان جاینت داستان ما هستند.

اساطیر نورس
ستارگان کستور (Castor) و پولوکس (Pollux) که نام آنها از دو برادر از اسطوره‌های یونان گرفته شده، می‌توانند چشمان ثیازی داستان ما باشند

قسمت‌های قبلی داستان‌های اساطیر نورس:

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (14 مورد)
  • SkySepehr
    SkySepehr | ۲۸ تیر ۱۴۰۱

    طراح های محترم سایت
    چرا ستاره های امتیازتون توی پی سی از چپ به راست شمرده میشن و توی گوشی برعکس میشه ترتیب؟
    الان من میخواستم ۵ ستاره بدم شد ۱ ستاره
    .
    صمنا یه ایراد طراحی هم اون ثبت نیم ستارس که کلیک کردن رو خیلیی سخت کرده و دقت میلیمتری میخواد
    .
    حداقل امکان ثبت امتیاز مجدد روی قبلی رو بذارید

  • SkySepehr
    SkySepehr | ۲۸ تیر ۱۴۰۱

    جالب بود و زیبا

  • etc.erfan
    etc.erfan | ۲۵ تیر ۱۴۰۱

    جذاب بود واقعا ادامه بدید لطفا خانم احمدی

  • emperorpalpatin
    emperorpalpatin | ۲۳ تیر ۱۴۰۱

    هعی از این وایکینگ های بربر با اساطیر دروغینشان دارن پول پارو میکنند و فرهنگ هایشان را در همه جای جهان بر زبان می اندازند بعد ما با این اصالت و با اساطیر اصیل فرهنگمان ناشناخته است

    • Muslim-slav
      Muslim-slav | ۲۴ تیر ۱۴۰۱

      تقصیر خودمونه

    • IEZIO
      IEZIO | ۲۴ تیر ۱۴۰۱

      اساطیر دروغ؟اون وقت رستم و دیو سپید واقعیه؟ واقعا میهن پرست ترین افراد جهان ایرانیا هستن و واقعا بیهوده ترین علاقه تو دنیا علاقه به میهنه.نمیخوام هفتاد سطر دلیل حرفامو توضیح بدم ولی واقعا برام جالبه که چرا میگی شاهنامه اصیله ولی اساطیر نورس دروغین و خزعبل و... هستن؟

      • 💗♥️alirezaa-j___sch♥️💗
        💗♥️alirezaa-j___sch♥️💗 | ۲۴ تیر ۱۴۰۱

        خیلی وقته داریم اینارو بهش میگیم داداش ولی گوشش بدهکار نیست

        • emperorpalpatin
          emperorpalpatin | ۲۴ تیر ۱۴۰۱

          تنم فدای ایران

      • DEMON-SLAYER
        DEMON-SLAYER | ۲۵ تیر ۱۴۰۱

        من حالا با حرف دوست بالاییمون کاری ندارم، ولی شما که میگی میهن پرستی بیهوده ترین علاقست باید بدونی همه کشور های به اصطلاح جهان اول و رو به پیشرفت ، به این خاطر پیشرفت کردن که مسئولین شون از میهن پرستان انتخاب میشن نه افراد پوچ خود باخته.

        • IEZIO
          IEZIO | ۲۶ تیر ۱۴۰۱

          اها یعنی الان من که میهن پرست نیستم پوچ خودباخته و نهیلیست هستم و سعی به خودکشی دارم؟؟مرسی که گفتی خودم نمیدونستم. در ضمن دو نفر آدم میهن پرست مثال بزن که با راهی غیر از سیاست و جنگ باعث پیشرفت کشورشون شدن.

          • Wind
            Wind | ۲۷ تیر ۱۴۰۱

            امثال تو میخواین که ملت میهن پرست نباشن. پشتش هم برنامه ریزی هستش.

      • amirhosin214
        amirhosin214 | ۲۷ تیر ۱۴۰۱

        هم رستم وجود داشته هم شاهنامه بر اساس واقعیته ولی اساطیر نورس همشون تخیلی هستن

  • Man
    Man | ۲۳ تیر ۱۴۰۱

    چرا ایندفعه یه داستان گذاشتید ?
    یک سوال( شما دارین به ترتیب تاریخ نورس پیش میرید و در نهایت به رگنوراک میرسید یا هر پنجشنبه یک داستان انتخاب میکنید؟

    • SkySepehr
      SkySepehr | ۲۸ تیر ۱۴۰۱

      رگناروک که اولین مطلب بود
      بگردی پیداش میکنی

مطالب پیشنهادی