نقد فیلم سرکوب – اعترافات یک ذهن تئاتری
رضا گوران سالهاست که در زمینه نمایش و تئاتر کار میکند و به عنوان یک فرد هنرمند و با تجربه در این حیطه بین اهالی تئاتر شناخته میشود. او چندین بار در جشنواره جهانی تئاتر ...
رضا گوران سالهاست که در زمینه نمایش و تئاتر کار میکند و به عنوان یک فرد هنرمند و با تجربه در این حیطه بین اهالی تئاتر شناخته میشود. او چندین بار در جشنواره جهانی تئاتر فجر شرکت کرده و جوایزی را نیز از این رویداد به خانه برده است. گوران در زمینه نمایشنامه نویسی و طراحی صحنه و کارگردانی تئاتر فعالیت میکند و بیش از یک دهه است که روی صحنه فعالیت میکند. گوران اما سه سالی از دنیای نمایش دور بود و علت آن هم ساخت فیلم سرکوب بود؛ سه سال زحمت و تلاش شبانهروزی که حالا ثمرهاش به اکران رسیده است. آیا سرکوب میتواند موفقیتهای گوران در تئاتر را تکرار کند؟ با ویجیاتو همراه باشید.
همانطور که از تیتر این نوشته برمیآید، باید گفت که سرکوب در حقیقت رویای یک مرد تئاتری در عالم سینما است؛ رویایی که بسط یافته و هنر تئاتر را در مدیوم دیگری کشانده است. گوران در فیلم سرکوب، همان هنر و روحیه تئاتری را تزریق کرده و صحنه نمایش را تبدیل به یک خانه چند خوابه بزرگ کرده که در آن چهار پنج بازیگر در حال اجرا هستند. او به جای مونولوگگوییها، به نریشن گویی روی آورده و تک تک اتاقهای این خانه را طوری چیده که دقیقا حس یک گوشه صحنه تئاتر را تداعی میکند.
فیلم سرکوب بیشتر از آنکه فیلم محتوا باشد، فیلم فرم است. فرم در خدمت محتوا در آمده و گوران با اینکه قصه قرص و محکمی برای اولین فیلمش نوشته، اما به جای توسعه این قصه و موشکافی دقیق آن، ترجیح داده تا فیلمنامه را آرام آرام پیش ببرد و بیشتر از آنکه قصه گویی کند، تصویر سازی کند. دیالوگهایی که گوران برای کاراکترهای قصهاش نوشته برخاسته از عشق او به ادبیات است و تو گویی از لا به لای یک نمایشنامه بیرون کشیده شدهاند، اساسا کل فیلم سرکوب انگار که از دل یک صحنه تئاتر به تصویری جلوی دوربین تبدیل شده است.
میزانسن تمامی سکانسها با بینش تئاتری همراه است و طراحی صحنه هم به همین منوال پیش میرود. اتاق پر از پوشه و کاغذ پدر را ببینید در کنار آینه حمام و میز صبحانه و پذیرایی و اتاق هنرمندانه دختر نقاش این خانواده. تمامی این صحنهها در کنار هم یک استیج بزرگ نمایشی را تشکیل میدهند که حالا در سرکوب به طور جداگانه ترسیم و طراحی شدهاند.
حرکات دوربین نیز در فیلم سرکوب با یک اغراق خاص قشر تئاتری همراه است. دوربین بیش از حد ورجه وورجه میکند و با اینکه این تکانها با حرکاتی نرم همراه هستند اما بیدلیل و حساب نشده انجام شدند. موسیقی پس زمینه بسیار بلند در برخی سکانسها نیز دال بر روحیه تئاتری کارگردان دارد. اغراق در برخی صحنههای فیلم موج میزند و برخلاف صحنه نمایش، کش دادن برخی صحنهها نیز کاملا حس میشود. گوران برای آنکه فیلمش را به نود دقیقه برساند مجبور شده تا این کار را انجام دهد وگرنه به نظر میرسد سرکوب میتوانست یک فیلم ۶۰ دقیقهای بسیار خوش ساختتر باشد.
خوشبختانه با وجود اغراق در برخی موارد، گوران در انتخاب بازیگران فیلمش اشتباه نکرده است. او به جای آنکه سراغ هنرپیشگان تئاتری برود به سراغ هنرپیشگان سینما رفته و توانسته از زیر معضل بازی اغراق آمیز این هنرپیشگان در جلوی دوربین به زیرکی فرار کند (بسیاری از بازیگران قدر تئاتر در جلوی دوربین بازی تصنعی از خود به جای میگذارند چرا که دقیقا متوجه تفاوت این دو مدیوم نمیشوند.) هنرپیشگان فیلم سرکوب برگهای برنده آن هستند و هر یک از آنها به تنهایی میتواند فیلم را بچرخاند، هرچند گوران برای برخی شخصیتها سنگ تمام گذاشته و در پرداخت بعضی از این شخصیتها ناکام مانده است.
تغییر ژانر در فیلم سرکوب مانند توییست پایانی آن نیز چرخشی جذاب دارد. مخاطب رودستهای متعددی از گوران میخورد و در ابتدا تصور میکند که با فیلمی خانوادگی روبرو است و پس از مدتی تصور یک فیلم معمایی - جنایی به سراغ او میآید ولی در انتها متوجه میشود در تمام مدت مشغول نظاره یک فیلم سیاسی - اجتماعی بوده و در پایان بندی فیلم، تمام لحظات قصه را با خود مروری دوباره میکند.
فیلم سرکوب داستان سه خواهر را روایت میکند که بعد از مدتها به علت غیبت ناگهانی و چند روزه پدرشان از خانه پدری، دور هم جمع میشوند. این سه خواهر با مادری آلزایمر گرفته روبرو میشوند و یک خدمتکار خانه (با بازی باران کوثری) که ادعا میکند تنها ده روز است در این مکان به سر میبرد. خدمتکار که ملیحه نام دارد، به سه خواهر گفته که پدرشان چند روز پیش خانه را ترک گفته و دیگر به منزل بازنگشته و او هم از روی استیصال به آنها زنگ زده است. در این میان برادری به اسم خسرو نیز وجود دارد که هیچ یک از خواهران علاقهای به حضور او در منزل ندارند چرا که به گفته آنها خسرو از پدرشان بیشتر از آنها متنفر است.
تنفر سه خواهر از پدرشان ریشه در کودکیشان دارد. این پدر مجهول که نه شغلش درست مشخص است و نه چهرهاش برای بیننده عیان است؛ به نظر یک پدر با شغل دولتی رده بالا (نظامی و یا سیاسی) میآید که با دخترانش بد رفتاری شدیدی داشته است. داستان در ابتدا به سه قسمت مساوی تقسیم میشود و با روایت قصه هر یک از خواهران، سعی میکند پیشینه جالبی از آنها به بیننده ارائه کند. یک خواهر کوچک که خواهان فرار کردن از ایران و ادامه دادن درسش است و یک خواهر که با مردی متاهل رابطه دارد و دیگری که یک پسر اوتیسمی دارد. دردها و چالشهای هر یک از این سه خواهر به طور تفصیلی شرح داده میشود ولی نویسنده در اجرای شخصیت (همان خواهر دارای فرزند اوتیسم) ناکام باقی میماند. گوران با وجود اینکه برای دو خواهر دیگر و زندگیشان حرفی برای گفتن دارد و میتواند فرجام قصه آنها را درست رقم بزند ولی برای شخصیت دست و پا میزند و نمیداند باید چطور این مادر مجرد را قاطی تلخیهای فیلم کند. جدا از این کاراکتر، شخصیت ملیحه را داریم که هر چقدر باران کوثری تلاش کرده تا این نقش را خوب از آب در بیاورد اما به علت گنگی و نامعلومی بودن حضور این شخصیت، ملیحه هم در لیست سیاه شخصیتهای فیلم قرار میگیرد. حضور ملیحه فقط برای ابزار پیش بردن قصه است و نقش خاصی در روایت این قصه ندارد. حضور جمشید هاشم پور هم در نقشی کوتاه تبدیل به امری عادی در سینمای امروزی شده و به نظر میرسد کل سینمای ایران دوست دارند که هاشم پور یک Cameo طور در فیلمها حضور پیدا کند!
نشانه شناسی در فیلم سرکوب بیداد میکند. کارگردان بسیاری از حرفهایش را با همین نشانهها پیش میبرد و سعی میکند که خودش را از تیغ سانسور در امان نگه دارد. گوران اما در نمایش این نشانهها هم غلو میکندو به عنوان مثال چندین بار میخواهد خانه پدری این دختران را با زندان مقایسه کند و نشان دادن منزل از پشت در و پنجرههای میلهای را سمبل این هدف میکند. کودک اوتیسمی که درهای بسته شده را نیز با خیالی راحت باز میکند، پیام آور خوبی است که در میانه پیامهای عمدتا تلخ و سیاه فیلم گم میشود. کارگردان پیش از اکران فیلمش با رسانهها مصاحبه کرده بود و گفته بود که بیش از ۲۰ اصلاحیه به فیلم خورده و این موضوع در گنگ بودن داستان بیتاثیر نبوده است. فیلم سرکوب رفته رفته یک داستان سیاسی به خود میگیرد که البته از زاویهای جامعهشناسانه به آن نگاه میشود.
گوران در سرکوب میخواهد از خانوادههای سیاسی بگوید که دچار چه مشکلاتی هستند. از عواقب بازیهای سیاسی و تصمیمات سیاستمداران که میتواند چه فاجعهای را برای یک خانواده به همراه داشته باشد. از اینکه دستگیری یک شخص سیاسی و یا انجام هر عمل دیگری علیه این فرد، چطور میتواند بنیاد خانواده او را تحت تاثیر قرار دهد و آن را متلاشی سازد. فیلم پیامهای جدید و نابی دارد و هرچند آنها را بسیار کند و دیر میزند، ولی میتوان ادعا کرد که سربزنگاه فیلم وارد انی فضا میشود و چرت بیننده را در موقعیت درست میپراند.
داستان اجتماعی سیاسی که گوران برای فیلم سرکوب روایت میکند، دقیقا داستان سرکوب خانوادههایی است که زندگیشان با سیاست درگیر شده و آلوده به بازیهای کثیف سیاست شدهاند. با نگاه دقیقتر به زندگی این خانواده در گوشه و کنار آن ترک و غم و تلخی دیده میشود که هیچ راه فراری از آنها هم نیست. شجاعت و شادی از این خانه رخت بر بسته و دختران پدر، تبدیل به مترسکهایی شدند که نمیدانند با زندگی خود چه کنند. در این بین داستان زندگی (با بازی سارا بهرامی) بهتر از دیگران روایت میشود. قصهای در دل یک قصه دیگر که بهتر از بقیه داستانکها بال و پر میگیرد و فرجامی مشخص دارد.
فیلم سرکوب فیلم ناامید کننده است؛ نه از آن جهت که خود فیلم یک اثر سینمایی ناامید کننده به حساب بیاید؛ نه! فیلم آکنده از حس نومیدی و تلخی است و غمگین بودن فیلم به سختی از گلوی مخاطب پایین میرود. حال فیلم سرکوب حال خوبی نیست و انتقال این حس گزنده به مخاطب طوری صورت میگیرد که انگار کارگردان سرنگی زهر را به آرامی و بیرحمی هرچه بیشتر به شریانهای وجودی تماشاگر تزریق میکند.
پایان بندی فیلم سرکوب میخواهد بارقهای امید را ایجاد کند ولی در حقیقت بازهم گوران از ساخت یک پایان بندی جذاب باز میماند. فیلم هرچه در لحظات پایانی اوج میگیرد و بهتر میشود در دقایق انتهایی خود به قهقهرا میرود و نمیتواند مفهومی که گوران میخواهد را به مخاطب برساند. فیلم در این لحظات به شدت شخصی شده و از رسیدن به یک فیلم سینمایی خوب جا میماند.
شاید بتوان گفت که اکران عمومی فیلم سرکوب چندان انتخاب درستی نبوده و این فیلم میتوانست در بخش هنر و تجربه به مخاطبین اصلی خودش دست پیدا کند. اولین تجربه گوران در مقام کارگردان فیلمی همه پسند نیست و عناصر نمایشی زیادی درون خود دارد که چندان با بدنه سینمای حاکم ایران سازگاری ندارد. ضرباهنگ کند فیلم گرچه با مدت زمان نسبتا کوتاه آن جبران شده ولی نقصی است که همچنان مانند پتک به سر فیلم کوبیده میشود. گرههای داستانی زیبا و بازیگران قدر و البته برخی استفادهها از هنر ناب تئاتر است که فیلم را سرپا نگه داشته و آن را متمایز میسازد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
افتضاح بود بازی های اغراق شده و داد و بیدادهای بی جا تو فیلم . شخصیت فرد آلزایمری بیشتر ب یک دیوانه شبیه بود تا آلزایمری . سارا بهرامی بازیگر مثلا خوبه ایران رو صداش هیچ کنترلی. نداره و جقدر تصنعی بود . و سیگاری بودن هر سه دختر . خانم کردا هم که کلا همین شکلی بازی میکنه چه تو تئاتر چه در فیلم . و گریمی که برای موهای خانم کردا بود (تو ایران بخوان یکیو متفاوت نشون بدن موهاشو اون طورز میکنن )و فیلمنامه ی به شدت به شدت پر نقص و سطحی بود . کاش این قدر الکی به بازیگرا بها ندیم دوس دارم برین و این فیلمو ببینین و رو بازی ها فوکوس کنین که چقدر تصنعی با دیالوگهای تصنعی تر هست
بازی ها حالت تئاتری داشت کمی. در مورد دیالوگ ها و شعار گونه بودنشون نیز توی متن اشاره کردم که واقعا فضای فیلم رو شبیه به تله تئاتر کردن تا فیلم سینمایی.
ممنون مقاله عالی بود حرفه ای نوشته شده بود.