نقد انیمیشن Checkered Ninja – در جستوجوی قاتلِ کودکان
مجموعه لاکپشتهای نینجا (2014-1984) یک سری انیمیشن مهیج است که در آنها ضدقهرمان موجودی بسیار قدرتمند و شکستناپذیر است و نینجاها هم حافظین عدالت هستند که با این موجودات شرور مبارزه میکنند. این مجموعه به ...
مجموعه لاکپشتهای نینجا (2014-1984) یک سری انیمیشن مهیج است که در آنها ضدقهرمان موجودی بسیار قدرتمند و شکستناپذیر است و نینجاها هم حافظین عدالت هستند که با این موجودات شرور مبارزه میکنند. این مجموعه به خوبی توانست روش رزمیِ نینجوتسو را بر سر زبانها بیندازد و نینجاهای ژاپنی را در هیبت لاکپشتهای جهشیافته، از فاضلابهای نیویورک بیرون بیاورد. جالب است که انیمیشن نینجای شطرنجی (2018)، هیچگونه شباهتی به این نسخههای معروف ندارد و نینجایی کاملا متفاوت در آن نشان داده میشود. میتوان گفت این انیمیشن یک خط داستانیِ آشنا دارد که بیشتر بچه رییس (2017) را در ذهنمان تداعی میکند. ویجیاتو را در نقد انیمیشن Checkered Ninja همراهی کنید.
- کارگردان: Thorbjorn Christoffersen, Anders Matthesen
- صداپیشگان: Anders Matthesen, Alfred Bjerre Larsen, Emma Sehested Hoeg
چگونه داستانهای تکراری را به قصههای مهیجی تبدیل کنیم؟
انیمیشن نینجای شطرنجی، درباره پسر تازه به بلوغ رسیدهای است به نام اشلی است که بیش از اندازه غمزده و تنها به نظر میرسد. البته ترسو و بدشانس هم هست. او بخاطر ازدواج مادرش با مردی به نام جان، گرفتار یک برادر ناتنی آزاردهنده شده و در کل، زندگیاش به وفق مراد پیش نمیرود. در این میان هدیهای از سوی عموی دریانوردش، از آن سوی آبها زندگیاش را به کلی تغییر میدهد.
شاید این قصه دو خطی ما را یاد انیمیشنهای زیادی بیندازد. ورود یک مهمانِ ناخوانده که زندگی شخصیت اصلی داستان را به سمت بهتر شدنِ او تغییر میدهد و تواناییهای خاموشِ او را بیدار میکند. انیمیشن بچه رییس نمونهای از این خط داستانی است که اتفاقا تاثیر زیادی بر مخاطبان کودک و نوجوان میگذارد. بزرگسالان هم علاقه زیادی به دیدن اینگونه قصهها دارند چراکه آنها هم نیازمند این هستند که تغییر کنند و به آدمهای بهتر و جسورتری تبدیل شوند.
این موضوع نشان میدهد که داستانهای تکراری میتوانند بارها در شخصیتهای جدید و با نقاط عطف متفاوت تجربه شوند و همچنان مخاطبان خود را جذب کنند. البته موفقیت در این موضوع، شرط و شروطی هم دارد که میبایست نویسنده و کارگردانِ انیمیشن آنها را جدی بگیرد. در واقع مخاطبان میتوانند یک داستان آشنا ببینند که در شرایط و موقعیتهای جالب و جدیدی مطرح میشود اما نمیتوانند یک اثرِ بدون نوآوری ببینند که انگار تک تک اجزایش را در انیمیشنهای دیگر، قبلا دیدهاند. بهتر است به تعدادی از شرطهای مهم اشاره کنیم تا ببینیم انیمیشن نینجای شطرنجی تا چه حد توانسته خلاقانه عمل کند.
یک تجربه متفاوت؟
اولین شرط در خلاقیت این است که حداقل باید یکی از شخصیتهای اصلی داستان، عجیب یا حیرتانگیز باشد؛ یک چیز غیر قابل پیش بینی. در انیمیشن نینجای شطرنجی، مهمان ناخوانده یک عروسک است که پوششی همچون نینجاهای تماما سیاه پوش دارد با این تفاوت که بخاطر یک اشتباه کوچک و بیاهمیت، لباس خط خطی به تن کرده است. او عصبی مزاج و تا حدی خشن است و در مقوله عروسکهای گوگولی مگولی نمیگنجد.
او تمام تواناییهای یک نینجای واقعی را دارد حتی توانایی تغییر صدا و جاسوسی. خود شخصیت اشلی هم با آنکه خیلی برایمان آشنا است و چیز عجیب و غریبی ندارد اما به دل مینشیند. او یک بچه بسیار عادی است که فقط به دو چیز اهمیت میدهد: جسیکا و دوچرخهسواری. اما متوجه نیست که آن بیرون اتفاقات جدیتری در حال رخ دادن است، آن هم برای کودکانی هم سن و سال او. اعضای خانواده اشلی هم یک ترکیب جالب را به وجود آوردهاند که روی هم رفته میتوان گفت :«روی اعصاب اشلی راه میروند».
مادری که مهربان است اما نمیفهمد که اشلی تا چه حد در میان ناپدری و برادر ناتنیاش سونا معذب است. گویا فقط بر آشپزیاش تمرکز کرده که از پسِ آن هم درست برنمیآید. جان به عنوان پدر جدید اشلی، به طور واضحی بین سونا و اشلی فرق میگذارد و عادات بد اش را به پسرش منتقل کرده است. سونا بیش از اندازه پرخور و کل و کثیف است و به باج گیری از اشلی علاقه زیادی دارد. شخصیت جالب دیگری که در انیمیش نقش کوتاه اما اثرگذاری دارد، عموی دریانوردِ اشلی است که بسیار زوار در رفته و بی شیله پیله است و سفر به مکانهای مختلف باعث شده همیشه تنها زندگی کند.
دومین شرط این است که شخصیتهای داستان باید انگیزههای متفاوتی نسبت به شخصیتهای انیمیشنهای دیگر داشته باشند. اتفاقا علت جذابیت این انیمیشن در همین «وجودِ یک انگیزه متفاوت» نهفته است. فیلم با مکانی در تایلند شروع میشود. کودکانِ کار زیادی در یک کارگاه مشغول ساخت عروسکهای نینجا هستند و کاملا مشخص است که حقوق و دستمزد اندکی دریافت میکنند.
سرمایه گذار کارگاه مردی سفید پوست از اهالی دانمارک است که مرد بسیار خشن و بی رحمی است. این موضوع که به شدت واقع گرایانه نشان داده شده، کودکان و نوجوانان را با دنیای واقعی آشنا میکند. دنیایی که فقط رنگهای صورتی و شکلاتی ندارد و در آن کودکان زیادی وجود دارند که اسیر فقر و کار اجباری شدهاند. نینجای شطرنجی در طی یک اتفاق جان میگیرد تا از صاحبِ جنایت کار آن کارگاه انتقام بگیرد.
در واقع انگیزه نینجای شطرنجی اجرای عدالت است. از آن سو اشلی فاقد انگیزه و هدف است و اصلا قرار است در ابتدای ماجرا همینقدر منفعل باشد. اما او بعد از آشنایی با روشهای سختگیرانه نینجا و کارهای غیرقابل پیشبینیاش ناچار میشود انگیزه و هدفی در زندگیاش پیدا کند. در واقع گاهی باید به کودکان و نوجوانان سخت گرفت تا بتوانند با ترسهایشان رو به رو شوند و احساساتش را بیان کند، حتی احساسات و افکار منفی و خانمان براندازشان را. از آن سو باید کسانی وجود داشته باشند که به بچهها و نوجوانها گوش کنند و بهشان تشر بزنند.
سومین شرط این است که انیمیشنهایی با حال و هوای نینجای شطرنجی، باید موقعیتهای طنزآمیزِ خلاقانهای داشته باشند تا بتوانند با خط داستانیِ تکراری خود را کماهمیت جلوه دهند. این انیمیشن تا حد نسبتا خوبی توانسته از طنزها و چرخشهای داستانیِ جالب بهره ببرد. از موقعیتهای کمدی انیمیشن میتوان به ماجرای علاقه اشلی به جسیکا اشاره کرد. پدر جسیکا (دختر مورد علاقه اشلی) از وضعیت اقتصادی بسیار خوبی برخوردار است. خود جسیکا از اشلی کمی بزرگتر است و دختر مغروری به نظر میرسد. اگر کمبود اعتماد به نفسِ اشلی و دردسرهای دانشآموز دردسرساز و بزن بهادر را هم به آن اضافه کنیم، شانس زیادی برای اشلی باقی نمیماند.
اما نینجای کوچک از این موضوع استفاده میکند تا او را به جسیکا برساند و در مقابل از اشلی می خواهد تا او را یاری کند و فیلیپ ایبر را برایش پیدا کند. از سوی دیگر معامله بین اشلی و نینجا یک معامله دوطرفه نیست و اشلی بدون اینکه خودش بخواهد مجبور است وارد این بازیِ جدی شود و در این بین تا مرز رسوایی بین دیگر دانشآموزان هم پیش میرود.
این موقعیت به خودی خود طنزها و گرفتاریهای زیادی ایجاد میکند و به خصوص مخاطبانی که تازه به سن بلوغ رسیدهاند، ارتباط کاملی با آن برقرار میکنند. البته موارد به شدت تکراری هم در این انیمیشن وجود دارد که کمی به کار آسیب زده است. دو دختر دوقلویی که همیشه جسیکا را همراهی میکنند، به شیوهای بسیارکلیشهای، کاملا شبیه به هم، بدون کوچکترین تمایز و تفاوتی در رفتار و البته خنگ هستند.
اینکه پسرِ بدی با دار و دستهاش در دبیرستان، اجازه نمیدهد آب خوش از گلوی کسی پایین برود هم از آن دست موارد بسیار کلیشه شده در انیمیشنهاست که باید حتما فکری برایش کرد. در اواسط فیلم هم اشلی با خودباوری و غلبه بر این پسرِ سراسر منفی میتواند توجه جسیکا را به خودش جلب کند.
البته نویسنده سعی کرده با ابداعاتی مثل ساختن یک تله بزرگ توسط نینجا و تمرینات نینجایی او با اشلی برای مبارزه با آن پسر قلدور، تا حدی به آن چاشنیِ طنز بدهد. صحنهای که نینجا به اشلی نارو میزند و اشلی هم به معاملهاش عمل نمیکند از آن چرخشهای خوب است که از عناصرِ مورد نیاز هر انیمیشنی به شمار میرود.
در واقع درگیر شدن شخصیتهای اصلی با یکدیگر و در نتیجه خراب شدن همه چیز، به خوبی میتواند مخاطبان نوجوان را به دیدن ادامه فیلم جلب کند. از جمله موارد خلاقانه دیگری که در انیمیشن نینجای شطرنجی وجود دارد، پیشنهاد اشلی برای نینجا است. اشلی روش بهتری را برای انتقام از فیلیپ ایبر و اجرای عدالت پیشنهاد میکند که بیش از آنکه خندهدار جلوه کند، جدی و واقعگرایانه است.
آنها میخواهند به شیوهای غیرمستقیم تر عدالت را اجرا کنند، پس باید کاری کنند که توجه پلیس تایلند به ایبر جلب شود. در نهایت حس خوشایندی از اجرای عدالت در مخاطبان و به خصوص نوجوانان ایجاد میشود، تا حدی که هر کدام از آنها دوست دارند اینبار نه در دنیای زیبای رویاها بلکه در واقعیت زندگی کنند و حتی به یک نینجای شطرنجی تبدیل شوند.
نینجاهای واقعی چه کسانی بودند؟
نینجاها در واقع به تاریخی کهن در ژاپن برمیگردند که زمان دقیق آن چندان مشخص نیست. در افسانههای ژاپنی، نینجاها هیولاهایی بودند که مثل کلاغ همه بدنشان با پوششی تمام سیاه احاطه شده و دشمنان جدیِ ساموراییها محسوب میشدند. ساموراییها در زمانی که ژاپن با سیستمِ ارباب و رعیتی اداره میشد، نقش موثری در حفاظت از اشراف و نجیبزادگان بر عهده داشتند.
در واقع نینجاها نیز که به مزدوران مخفیکار معروف بودند، در همین زمان میزیستند. آنها همچون ساموراییها متعلق به طبقات بالای جامعه نبودند و معمولا در طبقات فرودست زندگی میکردند. درست است که هر دو گروه بخاطر پول کار میکردند و خود را خدمتگزار میدانستند اما روشهای جنگی و رزمی آنها به کلی با یکدیگر متفاوت بود.
ساموراییها بیش از هر چیز بر شرافت و مبارزه چهره به چهره معتقد بودند و هیچگاه حریف خود را از پشت نمیکشتند و وقتی نمیتوانستند ماموریت خود را کامل و درست انجام دهند دست به هاراگیری (فرو بردن شمشیر در ناحیه شکم) میزدند تا حتی امکان زنده ماندن هم نداشته باشند.
اما نینجاها با روش رزمی خود که به نینجوتسو معروف بود، به شرط حوانمردی کوچکترین اهمیتی نمیدادند و برای کشتن حریف از هر گونه روش غیرمنصفانه از جمله خفت کردن در شب، مسموم کردن، فریب و کشتن از پشت استفاده میکردند. در واقع آنها کار خود را به هر قیمتی که شده بود به صورت جاسوسی و مخفیانه انجام میدادند مگر اینکه توسط دشمنشان کشته شوند.
البته ساموراییها نیز گاه تبدیل به مزدور اشرافزادگان میشدند که به آزار مردم کوچه و بازار میپرداختند. گویا سامورایی و نینجا زمانی بار مثبت به خود میگرفته که ملازمان خود را رها میکردند و به کمک مردم عادی میشتافتند. کوروساوا در فیلم هفت سامورایی، این شرافت و انسانیت را با ظرافت و زیبایی هر چه تمامتر تصویر کرده است. اما در این انیمیشن ساموراییها به کل منفی و نینجاها به کل مثبت هستند.
زمانی که نینجای شطرنجی قصهای مربوط به گذشتههای دور را برای اشلی تعریف میکند، ساموراییها را مزدور و خون خوار و رهبر نینجا را مدافع کودکان نشان میدهد. در نتیجه رهبر نینجاها به شیوه ناجوانمردانهای توسط ساموراییها محاصره شده و سپس هاراگیری میکند. البته بعد از آن روح او در هر زمان که کودکی در حال آزار و اذیت باشد وارد بدن یک نینجاکار میشود و عدالت را اجرا میکند.
بگذریم از اینکه ساموراییها به صورت جمعی حمله نمیکردند و به دوئلهای دونفره میپرداختند، مگر اینکه مورد حمله جمعی از دشمنانشان قرار میگرفتند. نینجاها هم دست به خودکشی نمیزدند. در واقع نویسنده انیمیشن، از دشمنی عمیقی که میان این دو گروه وجود داشته استفاده میکند تا بتواند یک قهرمان متفاوت خلق کند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.