چرا اقتباس از داستان کودکانه برای ژانر ترسناک مناسب نیست؟
در این روزهای عجیب پیرامون سینمای جهان که از بنیان ایده و فکر جدید در آثار سینمایی دیده نمیشود، فیلم «وینی پو: خون و عسل» ثابت میکند که اقتباس از هر داستان کودکانه برای ژانر ...
در این روزهای عجیب پیرامون سینمای جهان که از بنیان ایده و فکر جدید در آثار سینمایی دیده نمیشود، فیلم «وینی پو: خون و عسل» ثابت میکند که اقتباس از هر داستان کودکانه برای ژانر ترسناک مناسب نیست؛ اما چرا؟ برای یافتن پاسخ با ویجیاتو همراه باشید.
تملک افسارگسیخته هالیوود مدرن بر خاطرات خوش کودکی
از آنجایی که داستانهای کودکانه مورد علاقه ما همگی روزی در مالکیت عمومی قرار میگیرند، به نظر میرسد روندی برای ربودن آنها و بازآوری مجدد این آثار به عنوان فیلمهای ترسناک وجود دارد. پس از انتشار Winnie the Pooh: Blood and Honey، قرار است اقتباسهای ترسناکی از پیتر پن و بامبی محبوبمان نیز دنبال شود.
اما قبل از ساخت این اقتباسهای ترسناک، چرا انسانهای ایده پرداز در پشت پرده سینما یک قدم به جلو بر نمیدارند و داستانهای اورجینال تولید نمیکنند؟ برخی از فیلمهای مورد علاقه دوران کودکی ما در نسخههای اصلیشان به اندازه کافی مواد تاریک دارند تا نخواهیم به چیزی وحشتناکتر دست پیدا کنند. بنابراین، یک اقتباس ترسناک از آثار کودکانه در واقع آخرین چیزی است که از این مدل از سینما میخواهیم.
شخصیتهایی چون وینی پو، احتمالاً باید همان فیلمهای آسودهای باشند که پیش از این بودند. پاسخ ضعیف منتقدان سینما به وینی پو: خون و عسل ثابت میکند که داستان کودکانهای که همیشه ذاتاً دارای لحن شیرین بوده است، اقتباسی با کیفیت در گونه وحشت را ایجاد نمیکند.
داستان کودکانه و ژانر وحشت؟! نه...
توجه داشته باشید که بیشتر موارد مورد علاقه دوران کودکی ما در واقع اقتباسی از متون بسیار تیرهتر ادبیات کودکانه است. برای مثال برادران گریم به خاطر آنچه که اولین مجموعه مکتوب داستانهای عامیانه در نظر گرفته میشود، مشهور است.
در طول سالها با الهام از داستانهای فولکلور منتقل شده از طریق سنت شفاهی، داستانهای منتخب از مجموعه گریم و شخصیتهای خاص آن در فیلمهای معمولاً انیمیشنی و کودک پسند دیزنی اقتباس شدهاند. سفید برفی و هفت کوتوله دیزنی یکی از این اقتباسهاست که شعلهی بسیاری از فیلمها و نمایشها را برانگیخته است. از این میان، فیلم سفید برفی: یک داستان وحشتناک از کارگردان مایکل کوهن، معتبرترین اجرای ترسناک افسانه گریم است که حسادت و علاقه وسواس گونه جادوگر شیطانی را در خود جای داده و در عین حال فضایی وهم انگیز را نیز حفظ میکند.
اما به نظر من نباید هر داستان کودکانهای را وارد جریان وحشت کرد. حیف است که اقتباسهای ترسناک خاطرات کودکی تکتک ما را با خون و خشونت نابود کنند. برای مثال: متن کلاسیک و کودکانه، وینی پو، کاملاً خالی از مواد تیره است. داستان بازی کریستوفر رابین در جنگل با حیوانات، لحظاتی دوستانه و مظهر آرامش است.
در واقع هسته مرکزی چنین داستانی انسان شناسی شخصیتها را دنبال میکند که در بین ماجراجویی خودشان مشکلات کوچک خندهدار پیش آمده در رفتار و زندگیشان را حل میکنند و از کار گروهی در طول مسیر برای نجات از مشکلات استفاده میکنند.
اکنون به این فکر کنید که پتانسیل وحشت در این داستان کجاست؟ به منظور تحریف این موضوع به یک فیلم ترسناک قابل دفاع، کل پیشفرض چنین داستانی باید دوباره کار شده و توجیههای طولانی ارائه شود. این دقیقاً همان کاری است که کارگردان ریس فریک-واترفیلد در «وینی پو: خون و عسل» انجام میدهد، اما همه چیز را به معنی واقعی کلمه به هم میریزد.
در داستانهای برآمده از کتاب برادران گریم چون هانسل و گرتل، ما میتوانیم کمی فانتزی و قصه عمیق ببینیم که چگونه جادوگر شیطانی به خواستهاش میرسد. حتی در داستانی چون پیترپن، کاپیتان هوک این پتانسیل را دارد که شیطانیتر شود و ایده «هرگز بزرگ نشدن» را میتوان به چیزی مبهم در آن داستان تبدیل کرد.
حتی بامبی نیز امکان تقویت صحنههای شکار بیمارگونه و مرگ را دارد. اما بدون آنتاگونیست مناسب و نبود ایده درست هیچیک از این داستانهای کودکانه و شیرین، هرگز شانسی برای تبدیل شدن به یک فیلم ترسناک ندارند. و این مشکل در اقتباسهای امروزی به شدت به چشم میخورد.
آیا داستانهای کودکی ما باید دست نخورده بمانند؟
باید توجه داشت که داستانها و متون نوشتاری موجود در ادبیات داستانی اصلی نه تنها اشکال سرگرمی بودند، بلکه به عنوان تمثیلهای مذهبی یا اخلاقی عمل میکردند، سنتی که توسط اقتباسهای انیمیشنی نیز حفظ شده است.
در ادبیات و سینمای با هدف کودک، همیشه خوب بر شر پیروز میشود؛ و این موضوع به طور کلی پیام اصلی است که در این داستانها نفوذ میکند، اما هر یک با لایههای مختلفی از درسهای اخلاقی همراه است. بیشتر کودکان با تماشای این افسانههای متحرک با شخصیتها و طرحها بزرگ میشوند و آنها را چنان آرامشبخش میبینند که در زمان بزرگتر شدن خود نیز مجبور میشوند بارها آنها را ببینند، و اکنون در بزرگسالی آنها را با فرزندان خود به اشتراک میگذارند.
در واقع کودکان قدیمی در دوران بزرگسالی شکل مدرن سنت شفاهی هستند. بسیاری از درسها و عناصر این داستانها مطمئناً قدیمی به نظر میرسند، اما برخی از آنها بی انتها هستند. درسهای کاملاً ساده مانند ماندگار نبودن همه چیز برای همیشه در پیتر پن یا احترام به طبیعت از بامبی، یادگیری از طریق فیلم بسیار مؤثرتر از سخنرانی والدین است. این داستانها و درسها به مرور زمان متبلور شدهاند، که در فهرست تماشای هر کودک ضروری است، بنابراین ما نباید ارزشهای اخلاقی همیشگی آنها را با اقتباسی وحشتناک به هم بزنیم.
میخواهید اقتباس ترسناک بسازید، آنها را خوب انجام دهید!
ریسک کردن پیرامون یک داستان کودکانه محبوب و فرستادن آن به آن سوی طیف ژانری نکتهای است که هر کسی توانایی انجام آن را ندارد. بنابراین اکثر این آثار نمیتواند چیزی استثنایی باشد. به یاد داشته باشید زیبایی اقتباسها در توانایی آنها در زمینهسازی مجدد داستانهای آشنا است که آنها را برای مخاطب معاصر مرتبطتر و معنادارتر میکند.
اما آثاری مانند فیلم Winnie the Pooh: Blood and Honey ظاهراً چنین نکتهای را درک نمیکنند. این فیلم سعی میکند یک پیوند نخ نما به داستان کلاسیک میلن ایجاد کند، اما نتیجه نمایش ماسک خرس و خوک بر روی دو مرد ناهموار به سبک مایکل مایرز و افزودن نسخه تک بعدی کریستوفر رابین است. این مشکلات یعنی ضعف تولید و عدم درک مرجع اقتباس.
اگر میخواهید از یک داستان نوستالژیک که اخیراً در دامنه عمومی موجود است استفاده کنید، حداقل این ارتباط را با منبع مورد استفاده بیشتر تقویت کنید. از آنجایی که تایگر قرار است تا سال 2024 وارد مالکیت عمومی نشود و هنوز محدودیتهای حق چاپ در مورد شخصیتهایی مانند Kanga و Eeyore وجود دارد، سازندگان فیلم خون و عسل فقط توانستند دو شخصیت Winnie the Pooh و Piglet را به فیلمشان اضافه کنند.
اما با وجود این محدودیتها، هنوز وسعت زیادی برای خلاقیت در اینجا وجود داشت. ولی در این فیلم بازی وینی پو و پیگلت در نقش شخصیتهای اصلی و سپس انداختن آنها به یک خط داستانی غیرقابل تخیل، استفاده از قدرت نوستالژی که با خرس دوستداشتنی و دوستش مرتبط است، بهشدت کمرنگ است. بنابراین، تاثیر چنین فیلمی در ثانیهای از بین میرود که شخصیتی آشنا را به جای عجیب و غریب بودن معمولی به غیرقابل تشخیص تبدیل میکند.
در نتیجه: با در نظر گرفتن تمام زاویههای موجود پیرامون داستانهای کودکانه که حکم افسانههای دوران کودکی ما را دارند، به نظر میرسد که آنها با هیچ عقل و منطقی خوراک مناسبی برای فیلمهای ترسناک نیستند. اما اگر داستانهای ماندگاری مانند وینی پو بیگناه، ناگهان گزینه یک اقتباس ژانر وحشت میشوند، شاید بهتر است که دست نخورده باقی بمانند. مگر اینکه اقتباس از داستان همانند فیلم کودکانهای مانند کورالین نمادین باشد (یک اثر مورد علاقه کودکان که حتی قرار نیست ترسناک باشد اما همان اثر را تقلید میکند)، پس اگر نمیتوانیم اثری قابل دفاع تولید کنیم چرا کودکی همه را خراب کنیم؟!
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
به نظر من این که داستان های کدکی رو به ژانر ترسناک تبدیل کردن هم میتونه جالب باشه هم باید ادم خیلی عو*ضی باشه , winnie the pooh: blood and honey میتونست فیلم معرکه و به یاد موندنی باشه خودم به شخصه واقعا منتظر منتشر شدنش بودم و انتظار یک شاهکار واقعی رو داشتم ولی واقعا این فیلم لحظه به لحظش اعصابم رو خورد میکرد چرا؟؟ 1.ماشک هاشون واقعن مضخرف بود و اشتباه بزرگی بود و باید از جاوه های ویژه ی بیشتر و بهتری استفاده میشد 2.تصمیمات نقش اصلی های فیلم واقعا مسخره و رو مخ بود (نگران نباشید اسپویل در کار نیست) واینجوری بود همش دنبال پو و پیگلین راه میوفتادن "بابا احمق فرار کن جون خودتو نجات بده دیگه" 3.(این یکی اسپویل داره) اخر بعد از اینکه کریستوفن راببین رو ازاد کردن کلی گذشت کلی اتفاقات براشون افتاد و بعد کریس یک هو از ناکجا اباد اومد پو رو له کرد اخه تا الان کجا بودی ؟!! ها!!
آقا منم همینو میگم میخوای بسازی باشه بساز ولی حداقل خوب بساز دلمون نسوزه
واقعا اگه نمی گفتید این پوعه صد سال سیاه نمی فهمیدم
اسم فیلم winnie the pooh هستش ها
اگه فقط عکسشو میزاشتن جلوم
و اینگونه است که قیمه ها در ماست ترکیب خوبی نمیشود
حق