ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

نقد فیلم جنگ جهانی سوم

فیلم جنگ جهانی سوم به کارگردانی هومن سیدی سیل تکامل یک انسان ساده و سفید را به سمت سیاهی و تاریکی آزار دهنده نشان می‌دهد. سفری که پر از تعلیق و تحول است. با ما ...

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی | ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ | ۱۲:۵۳

فیلم جنگ جهانی سوم به کارگردانی هومن سیدی سیل تکامل یک انسان ساده و سفید را به سمت سیاهی و تاریکی آزار دهنده نشان می‌دهد. سفری که پر از تعلیق و تحول است. با ما همراه باشید تا در این مطلب ویجیاتو به نقد فیلم جنگ جهانی سوم بپردازیم.

جنگ جهانی سوم یک قدم رو به جلو برای هومن سیدی در نقش کارگردانی است. سینمای با تعلیقی که اکنون هومن سیدی آن را ساخته، می‌تواند مخاطب را تا انتها پای فیلم نگه دارد و او را مشتاق دیدن پایان‌بندی کند.

مهارت هومن سیدی را پیش از این در کارگردانی فیلم مغز‌های کوچک زنگ زده و سریال قورباغه دیده بودیم. هر دو اثر تا حدودی توانستند به خموفقیت برسند و این گونه شد که هومن سیدی مسیر خود را در حرفه کارگردانی پیدا کرده و توانسته با آزمون و خطا ذائقه مخاطب امروزی را پیدا کند.

سبکی که هومن سیدی در شیوه روایت در سینمای ایران پایه‌گذاری کرده سبک متفاوتی است که اگر بخواهیم نمونه‌های خارجی آن را مثال بزنیم، شاید بشود به فیلم‌هایی چون جوکر ۲۰۱۹ و شاهکاری مثل راننده تاکسی اشاره کرد. که البته این مثال مقایسه نیست و صرفا حال و هوای فیلمی چون جنگ جهانی سوم یادآوار این شاهکار‌های سینمایی است.

اشاره به شخصیت‌های پایین‌شهری و نشان دادن مسیر تحول آن‌ها، سکانس‌های درگیر کننده که باعث می‌شوند عمیقا با شخصیا اصلی همدردی کنیم و شخصیت‌های مختلفی که به عنوان کاتالیزور عمل می‌کنند تا شخصیت اصلی به نقطه اوج خودش برسد.

شخصیتی که در ابتدای فیلم درمانده و شکست خورده است و درگیر عقده حقارت است؛ اما به مرور زمان به دلیل حوادث و رویداد‌های خاصی که برای آن شخصیت پیش می‌آید همه چیز عوض می‌شود و شخصیت دستخوش تحولی عظیم می‌شود که معمولا این تحول از فرمول تبدیل یک شخصیت درمانده و مظلوم به شخصیت ظالم استفاده می‌کند.

این شیوه روایت در سینمای ایران در دست هومن سیدی قرار دارد و او می‌تواند با استفاده از قاب‌بندی‌های متناقض مثل قاب بندی پست و حقیر در مقابل قاب بندی قدرت‌نما مفهوم روایت خود را برساند.

داستان فیلم در مورد یک کارگر به نام شکیب است که در صحنه فیلمبرداری یک فیلم با موضوع جنایت‌های هیتلر کار می‌کند.

یک روز به دلیل بیمار شدن نقش هیتلر، شکیب از روی ناچار برای بازی در این نقش تست می‌دهد و نظر کارگردان و تهیه کننده را به خود جلب می‌کند. اما این یک شبه بازیگر شدن شکیب هیچ شانس خوبی برایش ندارد و با ورود به این نقش مشکلات عجیبی سر راهش سبز می‌شود. مشکلاتی از جنس تعلیق و انتظار. همان فرمول همیشگی درام که مشکلی را سر راه شخصیت قرار می‌دهد و شخصیت یا آن مشکل را حل می‌کند و یا خودش از جنس آن مشکل می‌شود و دچار تحول منفی می‌شود.

نقطه قوت اصلی فیلم تعلیق است. تعلیقی که می‌داند کجا و چگونه مخاطب را تلنگر بزند تا شش دانگ حواسش به قاب فیلم جمع شود. درست مثل بمبی که تماشاگر و شخصیت اصلی از وجود داشتن آن اطلاع دارند اما شخصیت‌های دیگر بدون هیچ توجهی کار خود را انجام می‌دهند.

هر چند سکانس‌های با تعلیق در فیلم تعداد کمی هستند اما همین چند سکانس کار خودش را به درستی انجام می‌دهد و کارکرد واقعی خودش را نشان می‌دهد.

مطلب پیشنهادی
مبارزات به یادماندنی پو و دوستانش!
10 سکانس برتر مبارزه در سری انیمیشن پاندای کونگ‌فو کار

سکانس آتش گرفتن خانه هیتلر یکی از این سکانس‌های تعلیق آمیز است. هنگامی که اتوبوس دچار مشکل می‌شود تعلیق آغاز می‌شود و با دیده شدن دودی که از سمت خانه هیتلر بلند می‌شود این تعلیق کیفیت بیشتری به خود می‌گیرد و ناگهان با منفجر شدن خانه به اوج خودش می‌رسد.

نقاط عطف فیلم خیلی دقیق جایگذاری شدند و این مهندسی دقیقی که هومن سیدی برای فیلمنامه انجام داده، مانع از خسته شدن تماشاگر می‌شود.

سکانس عطف اول فیلم، زمانی که فرشید برای اولین بار سراغ لادن را از شکیب می‌گیرد، موتور روایت را به حرکت در می‌آورد و خطری را پی ریزی می‌کند که در ادامه آن را با سکانس‌های عطف بعدی به اوج می‌رساند.

کارکرد نقطه عطف، تغییر سمت و سوی داستان و تغییر رفتار شخصیت‌ها است که در فیلم جنگ جهانی سوم هر دو کارکرد را رعایت می‌کند. به همین دلیل امکان اینکه تماشاگر هنگام تماشای فیلم حواسش پرت شود و یا به دلیل یکنواختی روایت خسته شود بسیار کم است.

از مهندسی فیلمنامه که خارج شویم می‌رسیم به معناگرایی در دل روایت. فیلم با هدف انتقال مفهومی خاص جلو می‌رود و سکانس‌ها، قاب‌بندی‌ها و اکت خاص بازیگران این مفهوم را می‌رساند.

در سکانس‌های اولیه فیلم، شکیب به عنوان یک مرد درمانده و شکست خورده معرفی می‌شود و این موضوع را با کمک قاب بندی پست فیلم و همچنین مدل راه رفتن شکیب متوجه می‌شویم.

شکیب یک شخصیت شکست خورده است که زن و بچه‌اش را در زلزله از دست داده و خودش محکوم به این است که هنگام زلزله فرار کرده است. این یعنی این شخصیت در تنها‌ترین حالت ممکن قرار دارد و درگیر عقده حقارتی شده که اگر فرصتش پیش بیاید بدجوری آن را تخلیه می‌کند.

نماد شخصیت هیتلر در فیلم مثل یک کاتالیزور برای تحول شخصیت شکیب عمل می‌کند. انگار علامت آلمان نازی روی بازو و آن سیبیل هیتلری در روح و روان هر شخصیتی تاثیر می‌گذارد.

شخصیت شکیب یک شخصیت ضعیف است که به راحتی از محیط خود تاثیر می‌پذیرد. بنابراین از نقش جنایت‌کاری که دارد بازی می‌کند تاثیر پذیرفته و خودش در پایان فیلم تبدیل به یک جنایکار واقعی می‌شود.

قاب‌بندی‌های سکانس‌های پایانی فیلم به راحتی قدرت را در وجود شکیب نشان می‌دهند. از سکانس شکنجه کردن زندانی‌ها گرفته تا سکانسی که شکیب به آشپز‌هایی که دارند برای عوامل فیلم غذا درست می‌کنند با منظور خاصی‌ نگاه می‌کند.

حتی در سکانس پایانی، شکیب می‌رود راس میز غذا می‌نشیند و کشته شدن تک تک قربانی‌هایش را با خونسردی تماشا می‌کند.

فیلم جنگ جهانی سوم نشان می‌دهد که لباس‌ها، موقعیت‌ها و شخصیت‌های اطراف چطور می‌تواند روی یک شخصیت تاثیر بگذارد و متحول شود.

برای تغییر یک شخصیت درمانده به یک شخصیت قدرتمندی که می‌خواهد به بدترین شکل انتقام خودش را بگیرد چی بهتر از لباس هیتلری که با خونسردی جنایت‌های بزرگی انجام می‌داد.

مطلب پیشنهادی
آثاری همراه با درس‌هایی از گذشته
بهترین سریال‌ های بر‌ اساس واقعیت | آپدیت ۲۰۲۳

شخصیت شکیب به لطف بازیگری خاص محسن تنابنده تبدیل به یک شخصیت باور پذیر شده و مسئولیت خودش را به عنوان یکی از ارکان اصلی درام انجام می‌دهد.

محسن تنابنده پیش از این ثابت کرده که از پس نقش‌های مختلف و متنوع بر می‌آید. از بازی در نقش‌های کمدی گرفته تا جدی‌ترین نقش‌ها مثل شکیب.

عنصار شخصیتی شکیب در ابتدا و به تحول رسیدن این عناصر در پایان فیلم یکی از کارکرد‌های اصلی فیلم جنگ جهانی سوم است.

شخصیت شکیب با آن لباسی که اکثرا آویزان است و طرز راه رفتنش نشان می‌دهد که یک شخصیت ضعیف و بی اعتماد به نفس است. این موضوع را حتی می‌توان از طرز صحبت کردن آرام و تکه تکه او فهمید. انگار او حتی از حرف زدن مقابل مردم هم می‌ترسد. این ضعف در بیان شاید یکی از دلایلی باشد که مجذوب لادن شده که یک شخصیت کر و لال است و نیازی نیست از نظر کلامی با او ارتباط برقرار کند.

مرگ لادن تلنگر بزرگی به شخصیت شکیب زد. او در خارج از خودش دنبال مقصر می‌گشت با اینکه مقصر اصلی خود او بود و او حتی این موضوع را می‌دانست. شاید حتی در پیش داستان هم واقعا شکیب هنگام زلزله به جای نجات دادن خانواده‌اش فرار کرده است و دلیل این همه درماندگی نیز همین احساس گناه باشد.

این مسئله آنجا برای شکیب روشن می‌شود که تسلیم تصمیم ظالمان می‌شود و او مقصر واقعی که خودش است را پیدا می‌کند.

طی این مدت، لباس و گریم هیتلر کار خودش را انجام می‌دهد. گویا شکیب در باطن هم لباس خودش را در می‌آورد و لباس هیتلر را بر تن می‌کند. کسی که هیچ چیز جز عزیزانش برایش اهمیت ندارد و تصمیم می‌گیرد به دلیل عقده حقارت، اینبار به جای اینکه نقش مظلوم را بازی کند، نقش ظالم را بازی کند.

در سکانس پایانی شکیبی را می‌بینیم که از شخصیت ضعیف خودش و همچنین کسانی که از این ضعف سو استفاده می‌کنند خسته شده و روی صندلی ظالم می‌نشیند تا طعم قدرت ظالم بودن را بچشد، طعمی که مطمئنا دامن خودش را می‌گیرد و این مثل یک چرخه عمل می‌کند. ظالمی می‌میرد و ظالمی دیگر پدید می‌آید.

فیلم جنگ جهانی سوم با وجود نقاط عطف تاثیر گذار و سکانس‌های تعلیق آمیز به جا توانست تا مخاطب را پای خود بنشاند و او را وادار به همدردی با شخصیت اصلی کند. شخصیتی که شاید در درون همه ما وجود داشته باشد. هومن سیدی با فیلم جنگ جهانی سوم بار دیگر جایگاه خودش را به عنوان کارگردان در سینمای ایران محکم کرد و به احتمال زیاد مسیر این شیوه روایت را در آینده به تکامل می‌رساند.

بیشتر بخوانید:

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (8 مورد)
  • گیگاچد کبیر
    گیگاچد کبیر | ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

    کلا هومن سیدی هر فیلمی میسازه شاهکاره سبکاشون خیلی دارکن و معمولا پایان گل و بلبل ندارن همین سبک عالیه

  • london is red
    london is red | ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

    این فیلم بهم نشون داد که درجه سنی خیلی چیز مهمیه
    به کل روحیم نابود شد

  • Amin1216
    Amin1216 | ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲

    فقط پیستول هیلتر Luger p08 بود
    این کلت ماله هیتلر نیست

  • TheGuy
    TheGuy | ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲

    به نظرم فیلم جذاب و پخته ای هست که می تونه با ارتباط پیداکردن با گروه های مافیایی تبدیل به یک فرنچایز بسیار موفق بشه.
    و تنها مشکلی که در رابطه با داستان فیلم خیلی من رو اذیت کرد فقدان توجه به تاریخه.
    به یک شیوه ی عجیبی باب شده که همه جا میان هیتلر رو نماد شر و شیطان معرفی می کنند و کار به جایی رسیده که لباس هیتلر شده ایجادگر شر و مصیبت.
    رفیق، بر اساس برخی تخمین ها در جنگ جهانی از پنجاه و خرده تا یک صد میلیون آدم به صورت مستقیم و غیرمستقیم کشته شدن.
    این تفکر که "هیتلر نبود هیچ جنگ جهانی دومی رخ نمی داد و اینقدر کشته نمی شدن" یک سیلی به صورت تاریخ و مورخ هست.
    هیتلر خیلی آشغاله ولی فراموش نکنید استالین و روزولت و چرچیل و موسولینی و هیروهیتو و کای شک و دوگل هم خیلی آشغالند.
    جنگ جهانی دوم هیچ قهرمانی نداره و هیچ شر قطعی ای هم نداره.
    《همشون کمابیش به یک اندازه حروم زاده اند.》
    حالا هر چقدر دلشون می خواد از مشاهده حرف H به رنگ قرمز خرافه بسازند.

    • roozb
      roozb | ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲

      تاریخ رو برنده ها مینویسن

      • Death Lake
        Death Lake | ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

        دقیقا . اگه هیتلر برنده میشد ، الان یک شخصیت بسیار مهربان و با رحم از او توی دنیا وجود داشت .........

    • london is red
      london is red | ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲

      تاریخ رو برنده ها مینویسن پس طبیعیه اینطوری باشه
      اگه هیتلر هم میبرد همین میشد

  • Amin1216
    Amin1216 | ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲

    هیتلره چقد بامزه س

مطالب پیشنهادی