ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

بهترین سه‌گانه های تاریخ سینما
فیلم و سریال

۲۰ تا از بهترین سه گانه های تاریخ سینما

برخی از بزرگ‌ترین داستان‌های سینمایی تا به حال به صورت سه‌ گانه روایت شده‌اند، و این سه‌گانه‌ها در رتبه بهترین‌ها قرار می‌گیرند. اکنون ما در جدیدترین لیست موضوعی در ویجیاتو به سراغ معرفی بهترین سه‌ ...

امیر پریمی
نوشته شده توسط امیر پریمی | ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ | ۲۰:۲۸

برخی از بزرگ‌ترین داستان‌های سینمایی تا به حال به صورت سه‌ گانه روایت شده‌اند، و این سه‌گانه‌ها در رتبه بهترین‌ها قرار می‌گیرند. اکنون ما در جدیدترین لیست موضوعی در ویجیاتو به سراغ معرفی بهترین سه‌ گانه های تاریخ سینما رفته‌ایم.

بهترین سه‌گانه های تاریخ سینما

خلق یک فیلم عالی به یک فیلمنامه قوی، یک بازیگر با استعداد و شاید بیش از هر چیز، کار سخت و فداکاری زیادی نیاز دارد. از سوی دیگر، ساختن سه فیلم عالی تقریباً غیرممکن است، با سه‌گانه های بسیار کمی که می‌توانند رکورد 100 درصدی را در زمینه موفقیت تجاری و انتقادی داشته باشند. با این حال، برخی هستند که طی سال‌ها به انجام این کار بسیار نزدیک شده‌اند. این سه‌گانه های نمادین چه به دلیل خط داستانی عالی، چه بازیگران خارق العاده یا فیلمبرداری خیره‌کننده شان، تأثیری ماندگار بر تماشاگران در سراسر جهان گذاشته اند. مسلماً، تعدادی از آن‌ها ممکن است در جاهایی کمی دچار تزلزل شوند، اما در مجموع، به طور گسترده‌ای جزو بهترین سه‌گانه‌های سینمایی هستند که تا کنون ساخته شده‌اند.

لازم به ذکر است که آثار این لیست دقیقاً پس از سه فیلم به پایان نرسیدند. اینها سه‌گانه های خالص بدون هیچ ورودی، پیش درآمد یا دنباله بعدی نیستند. به عنوان مثال، فیلم‌های عظیمی مانند جنگ ستارگان‌ یا ایندیانا جونز که سه‌گانه‌های خالص محسوب نمی‌شوند نیز می‌توانند در لیست باشند. بنابراین با در نظر گرفتن این موضوع، در اینجا بهترین سه‌گانه های تاریخ سینما معرفی شده‌اند.

سه‌ گانه خون و بستنی


سه‌گانه خون و بستنی

من با سه فیلم شروع می‌کنم که مردم احتمالاً نام آنها را شنیده‌اند، اما ممکن است ندانند که بخشی از یک سه‌گانه است. کارگردان و نویسنده ادگار رایت با بازیگران کمدی چون سایمون پگ و نیک فراست برای ساخت سه فیلم مختلف باهم همکاری کردند. اولین فیلم سه‌گانه «Shaun of the Dead» بود، یک پارودی در گونه فیلم‌های زامبی (عمدتا فیلم‌های جورج رومرو). فیلم بعدی «Hot Fuzz» بود، پارودی در مورد فیلم‌های جنایی پلیسی با تِم دوستانه و در نهایت «The World’s End» ، پارودی در مورد مهاجمان بیگانه، آخرالزمان یا نوشیدن آبجو، که تشخیص آن به نوعی سخت است.

چیزی که این فیلم‌ها را از دیگر پارودی‌ها متمایز می‌کند این است که فیلمنامه عالی، با شوخی‌های تند و تیز و دیالوگ‌های جالب بین شخصیت‌های پگ و فراست واقعاً خوب با هم کار می‌کنند و شیمی عالی در صحنه فیلمبرداری دارند. هر سه فیلم فوق‌العاده و خنده‌دار هستند. همچنین شاید شما بخواهید بدانید که چرا به آن سه‌گانه خون و بستنی می گویند؟ چون در هر فیلم خون و بستنی هست؛ خنده دار است ولی نام‌گذاری به همین سادگی است.

سه‌ گانه مکس دیوانه


سه‌گانه مکس دیوانه

زمانی که مل گیبسون در سال 1979 میلادی نقش اصلی را در فیلم مکس دیوانه به دست آورد، تعداد کمی از مردم نام این بازیگر جوان را می‌دانستند. با این حال، با گذشت یک دهه یا بیشتر به سمت جلو، متوجه خواهیم شد که نام این بازیگر و کارگردان برنده اسکار به یکی از بزرگترین نام‌ها در هالیوود تبدیل شده بود. به طور گسترده به لطف موفقیت سه‌گانه فیلم فوق العاده پسا آخرالزمانی جورج میلر.

وقتی در کنار ریبوت سال 2015 با بازی تام هاردی به این سه فیلم نگاه کنیم، ممکن است سه گانه اصلی چندان خاص به نظر نرسد. با این حال، برای دوران خودش، چه در اجرای بدل‌کاری و صحنه‌های اکشن و رانندگی با طراحی خارق‌العاده، و همچنین پس‌زمینه‌های خشک و متروکی که هر سه فیلم در برابر آن قرار داشتند، بسیار چشمگیر بودند.

سه‌ گانه کاپیتان آمریکا


سه‌گانه کاپیتان آمریکا

دنیای سینمایی مارول موفقیت‌های زیادی داشته است، اما برای نمایش هر یک از آثار و شخصیت‌های منفرد یکسان تلاش نکرده است. برای مثال قسمت دوم «مرد آهنی» و «ثور: دنیای تاریک» مانع از موفقیت کامل این سه‌گانه‌ها شدند و امیدواریم که سری «نگهبانان کهکشان» با اکران سومین فیلم خوب به پایان برسد. بنابراین، تنها فرنچایزی در MCU که به طور معمول سه فیلم خوب ارائه می‌دهد، «کاپیتان آمریکا» است. در این سه‌گانه هر فیلم کل دنیای مارول را ادامه می‌دهد، اما داستانی شخصیت محور را روایت می‌کند که حول واکنش استیو راجرز (کریس ایوانز) به یک محیط در حال تغییر است.

داستان اصلی 2011 «کاپیتان آمریکا: اولین انتقام جو» یک ماجراجویی قدیمی جنگ جهانی دوم با فضای دهه 1940 و صداقت کامل بود. سپس «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» در سال ۲۰۱۴ از فیلم‌های هیجان‌انگیز جاسوسی الهام گرفت، زیرا استیو در حال مبارزه با نظارت دولتی است. سرانجام، «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» در سال 2016 زمانی که استیو با تونی استارک (رابرت داونی جونیور) درگیر شد، انتقام جویان را به دو گروه تقسیم کرد.

سه‌ گانه دزدان دریایی کارائیب


سه‌گانه دزدان دریایی کارائیب

فیلم اصلی و اورجینال دزدان دریایی کارائیب که اساساً بر اساس یکی از جاذبه‌های پارک موضوعی به همین نام ساخته شده بود، مونتاژ شد، و شیمی بین سه شخصیت اصلی یعنی کاپیتان جک، ویلیام ترنز و الیزابت به راحتی روی صفحه نمایش قابل مشاهده بود. این فیلم در سال 2003 در سینماها به نمایش درآمد.

با وجود این که هر سه بازیگر برای دو دنباله اول فیلم بازگشتند، اما نایتلی و بلوم هر دو قبل از رسیدن قسمت چهارم سری به بازی در این فرنچایز بازنگشتند. در نتیجه غیبت آنها قطعاً در قسمت‌های بعدی احساس می‌شد، اگرچه احتمالاً فقدان جادوی شخص گور وربینسکی در پشت دوربین بود که واقعاً باعث شد فیلم‌های بعدی دزدان دریایی کارائیب احساس متوسطی داشته باشند.

سه‌ گانه آستین پاورز


سه‌گانه آستین پاورز

در حالی که برخی ممکن است گنجاندن فیلم‌های تقلید آمیز یا همان پارودی را در لیست مسخره کنند، اما باید بدانید ساخت یک دنباله کمدی عالی کار آسانی نیست. خیلی سخت است که دنباله‌ای بسازید که همان حس شوخ طبعی را داشته باشد بدون اینکه همه جوک‌ها را تکرار کنید. دنباله‌های کمدی خوب نادر هستند و سه‌گانه کمدی یک معجزه است. این چیزی است که مایک مایرز با سه‌گانه «آستین پاورز» موفق به انجام آن شد.

در حالی که این فیلم‌ها ممکن است هیچ رکوردی را در گیشه نشکسته باشند، اما ضربه‌های بازیگوش آنها به فرهنگ بریتانیا به طرز شگفت انگیزی در هر دو سوی اقیانوس اطلس مورد استقبال قرار گرفت. خطوط داستانی مضحک که نمادین ترین مامور امپراتوری بریتانیا را مورد شوخی و هدف طنز قرار می‌دهد نکته جالب این سه‌گانه است و اگرچه صحنه‌های اکشن آنقدرها هم پر زرق و برق نیستند، اما شخصیت اصلی به نوعی موفق می‌شود به میزان نیاز دلپذیر باشد.

سه‌ گانه مرد عنکبوتی سم ریمی


سه‌گانه مرد عنکبوتی سم ریمی

مرد عنکبوتی چندین بار ریبوت شده است، اما اولین سه‌گانه سینمایی توسط سم ریمی بهترین تصویر از این شخصیت است. بالاتر از همه چیز، ریمی فهمید که پیتر پارکر یک شخصیت قابل ربط و گسترش است که باید با بزرگ شدن و عاشق شدن در میان مسئولیت‌هایش به عنوان یک قهرمان عنکبوتی کنار بیاید. توبی مگوایر معصومیت و کاریزمای خاص پیتر را به تصویر کشید، و ترکیبی از جلوه‌های کاربردی و دیجیتالی در فیلم‌های ریمی این سه‌گانه را هنوز هم تا به امروز پابرجا و عالی نگاه داشته است.

اولین «مرد عنکبوتی» در سال 2002 یک داستان منشأ شگفت انگیز بود که زمان زیادی را صرف توسعه روابط در زندگی پیتر کرد، از جمله عاشقانه او با مری جین واتسون (کرستن دانست) و رقابت با هری آزبورن (جیمز فرانکو). از سوی دیگر پدر هری، نورمن (ویلم دافو) اولین تهدید بزرگ و شورو جالب این سه‌گانه بود. سپس «مرد عنکبوتی۲» در سال 2004 سفری احساسی‌تر بود، زیرا پیتر در حین مبارزه با شروری چون دکتر اتو اکتاویوس (آلفرد مولینا) از مری جین جدا شد. در حالی که «مرد عنکبوتی ۳» در سال 2007 پیچیده بود و شاید کیفیت آن به طور قابل توجهی کاهش یافته بود، اما هنوز هم یک ورودی جذاب است که جنبه تاریک تری را به پیتر نشان می‌دهد.

سه گانه چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم


سه گانه چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم

فیلم‌های «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» یک سه‌گانه فیلم تاثیرگذار را تشکیل می‌دهند، که هنوز بالاتر از بسیاری از تریلوژی‌ها قرار دارند. تحت هدایت مطمئن کریس سندرز و دین دبلوا، حماسه How to Train Your Dragon به لطف داستان‌های غنی و انیمیشن خیره‌کننده‌اش، به یکی از تحسین‌شده‌ترین مجموعه‌های انیمیشن تاریخ تبدیل شده است.

بین سال‌های 2010 تا 2019، مخاطبان وایکینگ جوان ماجراجویی به نام هیکاپ را دنبال کردند که در دنیایی زندگی می‌کند که اژدهایان گوناگون در آن وجود دارند. در ابتدا، روابط بین انسان ها و همسایگان افسانه‌ای آنها به دور از رابطه دوستانه است. اما همانطور که هیکاپ پیوندی قدرتمند با خشم شب ایجاد می‌کند، آنها برای همیشه جوامع متخاصم وایکینگ‌ها و اژدها را متحول می‌کنند. این سه گانه بلوغ هیکاپ را از یک نوجوان بی دست و پا به یک اژدها سوار درگیر و در نهایت به یک فرمانده مسئول نشان می‌دهد.

سه‌ گانه اوشن


سه‌گانه اوشن

بازسازی «Ocean's Eleven» به کارگردانی استیون سودربرگ در سال 2001، آن مورد نادری بود که از نسخه اصلی و کلاسیک خود پیشی گرفت، مفهوم اصلی و اورجینال را برداشت و از آن تصویری شیک و سرگرم‌کننده ساخت. دنی اوشن با بازی جورج کلونی (به جای فرانک سیناترا در فیلم کلاسیک) یک تیم ویژه را برای سرقت از یک سری کازینو در لاس وگاس تشکیل می‌دهد و در عین حال سعی می‌کند همسر سابقش تس (جولیا رابرتز) را از تاجر زیرک تری بندیکت (اندی گارسیا) پس بگیرد.

سودربرگ دوباره بازیگران را برای دو دنباله که هر کدام دارای لحن‌های کمی متفاوت بودند، متحد کرد. فیلم دوم «Ocean's Twelve» یک فیلم براندازانه و تجربی بود که کلیشه‌های دنباله دار را تصدیق کرد و تس را به عضوی از گروه سرقت تبدیل کرد. سرانجام، «سیزده‌یار اوشن» در سال 2007 یک جهت کمدی گسترده تری به خود گرفت، به ویژه زمانی که بندیکت مجبور شد جدیدترین عضو خدمه دنی شود. هر فیلم دارای سکانس‌های سرقت خلاقانه و استادانه و شیمی عالی بین بازیگران است.

سه‌ گانه پیش درآمد سیاره میمون‌ها


سه‌گانه پیش درآمد سیاره میمون‌ها

اولین «سیاره میمون‌ها» در سال 1968، چهار دنباله و بازسازی ناامیدکننده از سوی تیم برتون را به وجود آورد، که هر کدام نسخه‌ای از زمین را بررسی می‌کردند که در آن میمون‌های هوشمند تسخیر شده بودند و برای همزیستی با بشر تلاش می‌کردند. این یک مفهوم درخشان با مضامین جالب در مورد فرهنگ، درگیری، و ماهیت خشونت است. اما سه‌گانه‌ای از فیلم‌های پیش درآمد توانستند ریشه‌های این حماسه را زمانی که میمون‌ها برای اولین بار هوش به دست می‌آورند، کشف کنند. این ویژگی دارای فناوری ضبط حرکت خیره کننده است که پیشرفت سزار (اندی سرکیس) را نشان می‌دهد.

اولین مورد از سه گانه جدید، «ظهور سیاره میمون‌ها» در سال 2011، به بررسی چگونگی شیوع این بیماری با بزرگ شدن سزار توسط دکتر ویل رادمن (جیمز فرانکو) و شورش علیه انسان‌های ظالم پرداخت. پس از آن فیلم «طلوع سیاره میمون‌ها» در سال 2014، رهبری سزار را در دنیای پسا آخرالزمانی که با میمون شرور کوبا (توبی کبل) سر و کار دارد، بررسی می‌کند. آخرین قسمت، «جنگ برای سیاره میمون‌ها» 2017، زمانی آغاز می‌شود که سزار ناامیدانه تلاش می‌کند تا متحدانش را از آزار و شکنجه مرد نظامی بی‌رحم سرهنگ جی وسلی مک‌کالو (وودی هارلسون) نجات دهد.

سه‌ گانه مرد بدون نام (دلار)


سه‌گانه مرد بدون نام (دلار)

ضدقهرمان نمادین ژانر وسترن، کلینت ایستوود بیش از همه به خاطر دوئل ماندگارش در فیلم کلاسیک سرجیو لئونه «خوب، بد و زشت» در سال 1966، یکی از بهترین وسترن‌های تمام دوران مشهور است. این فیلم درخشان را می‌توان به عنوان یک ماجراجویی مستقل در نظر گرفت، اما بسیاری فراموش می‌کنند که این در واقع سومین قسمت از سه گانه لئونه است که حول محور ماجراهای «مردی بی نام» است. لئونه این فیلم‌ها را ساخته است تا بتوان از آنها به هر ترتیبی لذت برد.

با الهام از «یوجیمبو» آکیرا کوروساوا، «یک مشت دلار» محصول 1964 ایستوود را دنبال می‌کند که به شهری مرزی بین ایالات متحده و مکزیک می‌رسد، جایی که به محافظت از روستاییان بی‌گناه در برابر خشونت جنگ باندها کمک می‌کند. فیلم بعدی، «برای چند دلار بیشتر» در سال 1965، بازیگر لی ون کلیف را در نقش سرهنگ داگلاس مورتیمر، متحد غیرمنتظره ایستوود، زمانی که آن دو مجبور به همکاری با هم می‌شوند، وارد میدان کرد. ون کلیف برای بازی در نقش مزدور یا همان «بد» با نام مستعار چشمان فرشته در «خوب، بد و زشت» چرخ‌دنده‌ها را تغییر داد.

در حالی که کلینت ایستوود برای بازی در نقش مرد بی‌نام تحسین‌های زیادی را دریافت می‌کند، کارگردان سرجیو لئونه برای موفقیت نه‌تنها سه‌گانه دلار، بلکه افزایش محبوبیت وسترن اسپاگتی نیز شایسته تقدیر است. در اوایل دهه شصت، بسیاری از منتقدان آمریکایی به این زیرژانر تحقیر آمیز نگاه می‌کردند، اما پس از ظهور لئونه، همه چیز تغییر کرد. البته، ایستوود نیز نقشی محوری در این تغییر نگرش داشت و برخی از بهترین اجراهای حرفه طولانی و موفق خود را ارائه داد. برای طرفداران فیلم‌های وسترن، سه‌گانه دلار همچنان بی نظیر است.

سه‌ گانه مرده شیطانی


سه‌گانه مرده شیطانی

بسیاری از فرانچایزهای ترسناک به سادگی بیش از حد طولانی شده‌اند و حس اولیه ترس را از دست داده‌اند و شهرت حماسه کلاسیک خود را کمرنگ کرده‌اند. دنباله‌های ظاهراً بی‌پایان «کابوسی در خیابان الم»، «جمعه سیزدهم» و «کشتار با اره‌برقی در تگزاس» به ندرت دنباله‌هایی در سطح نسخه اصلی تولید کرده‌اند. اما سم ریمی با ساخت یک سه گانه عالی با فرنچایز «مردگان شیطانی» توانست این خطاها را براندازی کند. هر قسمت لحن کمی متفاوت داشت در حالی که به ماجرا‌های شخصیت Ash (بروس کمپبل) ادامه می‌داد.

فیلم اصلی «مردگان شیطانی» محصول 1981 اولین فیلمی با بودجه کوچک بود که در آن ریمی از بهترین جلوه‌های عملی برای ساختن یکی از خاص‌ترین فیلم‌های ساخته شده استفاده کرد. او در سال 1987 برای «Evil Dead II» همان داستان فیلم اول را در مورد گروهی از مردمی که توسط شیاطین در کلبه‌ای در جنگل شکار شده بودند، تعریف کرد، اما بیشتر از طنز و ترس استفاده کرد. سرانجام «ارتش تاریکی» در سال 1992 این سه‌گانه را برای اجرای یک کمیک افسانه‌ای به قرون وسطی منتقل کرد.

سه‌ گانه بازگشت به آینده


سه‌گانه بازگشت به آینده

سفر در زمان یک موضوع بسیار چالش برانگیز برای به تصویر کشیدن روی صفحه نقره‌ای سینما است. داشتن یک منطق درونی که به راحتی قابل انتقال باشد، کار ساده‌ای نیست، اما شاهکار رابرت زمکیس در سال 1985، «بازگشت به آینده»، تمام تصورات از پیش تعیین شده درباره این ژانر را در هم شکست. این یک ماجراجویی علمی تخیلی هیجان انگیز بود که در یک کمدی رمانتیک نوستالژیک پیچیده شده بود و یکی از بزرگترین قهرمانان سینما تا به حال را در مارتی مک فلای با بازی مایکل جی فاکس به نمایش می‌گذاشت. بهترین دوست مارتی، فیزیکدان هسته‌ای داک براون (کریستوفر لوید)، یک ماشین زمان ایجاد می‌کند که به او اجازه می‌دهد به 30 سال گذشته سفر کند تا با نسخه‌های جوان‌تر والدینش تعامل کند.

اگر برخی از سه گانه‌ها عجله داشتند یا به طور کامل برنامه ریزی نشده بودند، «بازگشت به آینده» با تمسخر قسمت بعدی در طول پایان فیلم، برای یک کمان کامل از داستان خود آماده شد. دنباله ۱۹۸۹ «بازگشت به آینده: قسمت دوم» رویکردی تاریک‌تر داشت و یک جدول زمانی متناوب دیستوپیایی را بررسی کرد که در آن بیف تانن (توماس اف. ویلسون) قلدر با مادر مارتی ازدواج می‌کند و مجموعه‌ای از حوادث فاجعه‌بار را ایجاد می‌کند. ناپدید شدن داک براون در پایان فیلم، داستان را برای قسمت سوم هیجان انگیز در سال 1990 «بازگشت به آینده: قسمت سوم» رقم زد. مارتی برای نجات داک به غرب وحشی آمریکا در سال 1885 بازمی‌گردد و فیلم در ژانر وسترن پرشور است. مارتی حتی نام «کلینت ایستوود» را با الهام از حضور او در سه گانه دلارها به خود می‌گیرد.

سه‌‌ گانه پیش یا The Before


سه‌‌گانه پیش یا The Before

در حالی که فرنچایزهای تکراری معمولاً نمایش‌های هالیوودی با بودجه کلان در ژانر اکشن/ماجراجویی هستند، اما فضایی برای فیلم‌های مستقلی نیز وجود دارد که در طول زمان داستان‌های آهسته تری ایجاد می‌کنند. ریچارد لینکلیتر، نویسنده و کارگردان، در طول زندگی حرفه‌ای خود نشان داده است که می‌تواند داستان‌های طبیعت‌گرایانه بسازد که به شیوه‌هایی که مردم واقعاً با آنها ارتباط برقرار می‌کنند، کاملاً معتبر باشد. کارهای لینکلیتر اغلب ترکیبی عالی از کمدی و درام است، زیرا زندگی واقعی فقط از یک لحن پیروی نمی‌کند. درام رمانتیک او در سال 1995 «پیش از طلوع» یکی از بهترین آثار اوست که به دنبال نویسنده آمریکایی جسی (اتان هاوک) است که به پاریس سفر می‌کند و عاشق زن فرانسوی سلست (ژولی دلپی) می‌شود.

درست همانطور که جسی و سلست به یکدیگر قول می‌دهند که تا 9 سال دیگر دوباره به هم می‌رسند، لینکلیتر نه سال منتظر ماند تا دنباله‌اش «پیش از غروب» را بسازد. این پیگیری عالی به این می‌پردازد که چگونه زندگی این زوج در غیاب یکدیگر تغییر کرده است و سن بازیگران به طور طبیعی در نقش‌هایشان باعث می‌شود که احساس واقعی‌تر شود. جالب است بدانید. لینکلیتر نه سال دیگر منتظر ماند تا نتیجه گیری «پیش از نیمه شب» را بگیرد. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که جسی و سلست مدتی است که ازدواج کرده‌اند و در تلاش هستند تا احساسات جوانی خود را در حالی که با واقعیت‌های پدر و مادر شدن سر و کار دارند، احیا کنند.

سه‌ گانه داستان اسباب بازی


سه‌گانه داستان اسباب بازی

در داستان اسباب‌بازی، پیکسار انیمیشن را برای همیشه تغییر داد و به دنیا نشان داد که رایانه‌ها می‌توانند تصاویری به همان اندازه که انیمیشن‌های سنتی با دست طراحی می‌شوند، زنده و گویا تولید کنند. جان لستر و همکارانش اولین فیلم بلند سینمایی CGI را ساختند و جهان را شگفت زده کردند. گذشته از دستاوردهای فنی، داستان اسباب بازی موفق شد زیرا داستانی مبتکرانه است، در عین حال بدیع و بی زمان. لستر آن را با شخصیت‌های جاودانه و کهن الگوهایی که هر کسی می‌تواند آن‌ها را شناسایی کند پر کرده است.

قهرمان گاوچران سرسخت (تام هنکس)، اسباب بازی رنجر فضایی متوهم که فکر می‌کند واقعی است (تیم آلن)، گروهی از دستیاران کوکی که هر کدام شخصیتی متمایز دارند. پیکسار دنیایی زنده با قوانین خاص خود ساخت و از آن برای گفتن افسانه‌ای به سبک کلاسیک دیزنی استفاده کرد. «داستان اسباب‌بازی ۲» حکم یک ماجراجویی جذاب و سرگرم‌کننده را داشت و «داستان اسباب‌بازی ۳» نیروگاه عاطفی سری بود، شاهکاری که وودی، باز و گروه به معنای واقعی کلمه به مرگ و میر خود خیره می‌شدند، زیرا اندی خیلی بزرگ شد و دیگر نمی‌خواست با آن‌ها بازی کند. پایانی دلخراش، حماسی و زیبا؛ پایانی که هر سه گانه‌ای دوست داشت به آن دست یابد.

سه‌ گانه سه رنگ


سه‌گانه سه رنگ

اگر تا به حال نام این مورد را نشنیده‌اید، احساس بدی نداشته باشید. این یک سه گانه هنری است که توسط یکی از تحسین شده ترین کارگردانان اروپایی در تمام دوران ساخته شده است که شما نیز ممکن است هرگز نام او را نشنیده باشید. کریشتوف کیشلوفسکی این سه‌گانه پیچیده را در سال‌های 1993 و 1994 با چرخش‌های خرابکارانه در آرمان‌های سیاسی فرانسه: آزادی، برابری و برادری منتشر کرد. هر فیلم بازیگران متفاوتی دارد، اما به روش‌های ظریف و شگفت‌انگیزی به‌صورت پیوسته مشترک به هم مرتبط است.

آبی به عنوان یک «ضد تراژدی» با مضمون آزادی در نظر گرفته می‌شود. سفید یک «ضد کمدی» با موضوع برابری است. قرمز یک «ضد عاشقانه» در مورد برادری است. و هر کدام رنگ مربوط به خود را به روشی هوشمندانه در مناظر به کار می‌برند. ژولیت بینوش در فیلم آبی، پژوهشی در مورد آزادی عاطفی، در نقش بیوه‌ای در سوگ همسر و دخترش که اخیراً فوت کرده‌اند، انجام می‌دهد. در فیلم سفید، زبیگنیو زاماچوفسکی کارول است، مردی که در معرض طلاق تحقیرآمیز قرار می‌گیرد، همه چیز را از دست می‌دهد و به یک گدای خیابانی تبدیل می‌شود. قرمز نیز تحسین‌شده‌ترین سه‌گانه‌ای است که در آن کیشلوفسکی با ارائه گروهی از شخصیت‌ها که هیچ چیز مشترکی ندارند و زندگی‌شان به هم می‌پیچد، به معنای برادری نگاه می‌کند.

سه‌ گانه ماتریکس


سه‌گانه ماتریکس

ماتریکس در سال 1999 طوفانی به پرده سینماها زد و یک شبه سینمای مدرن را دوباره تعریف کرد. دنیای مجازی آن با استفاده از زبان و تکنیک‌های فیلم سازی خاص خود، چیزهای زیادی را به ما نشان داد که قبلاً هرگز ندیده بودیم (بسیاری از آنها بر اساس تمایل انیمه‌ها به سرپیچی از قوانین فیزیک) در حالی که حول داستانی پر از ایده‌های فلسفی سرسام آور و اکشن حیرت انگیز پیچیده شده بود. عالی بودن ماتریکس به قدری بود که جمع کردن دنباله‌های آن همیشه دشوار بود و قطعاً همینطور بود. با این حال، هنگامی که به عنوان یک سه گانه در نظر گرفته می‌شود، فیلم‌ها دارای قوس داستانی عالی، شخصیت‌های تماشایی و برخی از جالب ترین جلوه های ویژه‌ای هستند که تا به حال بر صفحه نقره‌ای زیبایی بخشیده‌اند.

سفر نئو از برنامه نویس شکاک به یگانه قهرمان فیلم از ابتدا تا انتها درخشان است و روابطی که او در طول مسیر ایجاد می‌کند در این زمینه کمک زیادی می‌کند. شاید جذاب ترین آنها رقابت مداوم او با مامور اسمیت است که توسط هوگو ویوینگ به طرز ماهرانه‌ای به تصویر کشیده شده است. خود طرح یکی از بهترین‌های ژانر علمی تخیلی است و واچوفسکی‌ها کار بسیار خوبی برای ترجمه آن به صفحه نمایش بزرگ انجام دادند.

سه‌ گانه ایندیانا جونز


سه‌گانه ایندیانا جونز

سه فیلم اول ایندیانا جونز یک «سه‌گانه اورجینال» برنده را تشکیل می‌دهند. سه‌گانه ایندیانا جونز که توسط دو نفر از بزرگ ترین نام‌های هالیوود نوشته و کارگردانی شده بود، زمانی که نوبت به فیلم‌های اکشن ماجراجویی می‌رسید، سطح را بالا برد. با گذشت چهار دهه از اولین نمایشش روی پرده، ایندی یکی از نمادین ترین قهرمانان فیلم در تمام دوران‌ها باقی مانده است و تماشای ماجراهای او هنوز به همان اندازه که در دهه هشتاد بود لذت بخش است.

فیلم‌های ایندیانا جونز پر از لحظات به یاد ماندنی است. جلوه‌های عملی نیز چشمگیر هستند، در حالی که فیلمبرداری استادانه کار بسیار خوبی را برای به تصویر کشیدن رمز و راز و تعلیق که داستان سرایی بسیار ماهرانه نیاز دارد، انجام می‌دهد. با این حال، بیش از هر چیز، فیلم‌ها هرگز خودشان را خیلی جدی نمی‌گیرند و این به نوبه خود تماشای آن‌ها را بسیار سرگرم‌کننده می‌کند.

سه‌ گانه شوالیه تاریکی


سه‌گانه شوالیه تاریکی

در حالی که دیدن دنباله‌هایی که به سمت جهان‌های متصل و رویدادهای متقاطع ساخته می‌شوند هیجان‌انگیز است، اما چیزی رضایت‌بخش در داستانی مستقل وجود دارد که یک کمان کامل با پایانی قطعی را روایت می‌کند. اینکه کریستوفر نولان چگونه با «سه‌گانه شوالیه تاریکی» به این مهم دست یافت، فوق العاده بود. در حالی که رویکرد «تاریک و خاص» این روزها تبدیل به یک کلیشه شده است، نولان فهمید که دنیای بروس وین از تعبیری جدی سود می‌برد که به نظر واقع بینانه بود. کریستین بیل مبارزات انسانی را که بروس در نقش خود به عنوان محافظ شهر گاتهام طی می‌کند و در طول سه قسمت تکامل می یابد، عالی به تصویر کشید.

نولان که با «بتمن آغاز می‌کند» در سال 2005 شروع به کار کرد، آن داستان منشأ نادری را خلق کرد که نه تنها شبیه یک مجموعه است. این فیلم از داستان سرایی غیرخطی برای نشان دادن آسیب‌های دوران کودکی و بزرگسالی بروس و همچنین آموزش او در لیگ سایه‌ها استفاده می‌کند. تبدیل شخصیت به یک جنگجوی جدی شنل دار احساسی است که از فیلم اول بیرون می‌آید. «شوالیه تاریکی» که در سال 2008 اکران شد، بررسی تروریسم و تشدید تنش‌های مدرن بود که یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های شرور تمام دوران‌ها را با نمایش برنده جایزه اسکار هیث لجر در قامت جوکر به نمایش می‌گذارد. سرانجام، «شوالیه تاریکی برمی خیزد» در سال 2012 یک نتیجه رضایت بخش از داستان بود که باعث شد بروس قهرمان آینده‌ای را برای جانشینی خودش در جان بلیک با بازی جوزف گوردون-لویت ایجاد کند.

سه‌ گانه اصلی جنگ ستارگان


سه‌گانه اصلی جنگ ستارگان

سه گانه اصلی «جنگ ستارگان» نمونه کاملی از نحوه درست برنامه ریزی، ارکستراسیون و اجرای درست سه فیلمی است که در آن همه شخصیت‌ها نتیجه رضایت بخشی دریافت می‌کنند. نبوغ اصلی «جنگ ستارگان» در سال 1977 این بود که چگونه خالق آن جورج لوکاس طرح‌های تخیل خود را به‌گونه‌ای طراحی کرد که فیلم دقیقاً همانطور که تصور می‌کرد به نظر برسد و احساس شود. ترکیب بازی لوکاس از تأثیرات ژانر (فلسفه، وسترن، حماسه‌های تاریخی، فیلم‌های جنگ جهانی دوم) به یکی از مهم ترین تحولات در فرهنگ پاپ تبدیل شد.

بدون شک داستان لوک اسکای واکر (مارک همیل) و تمایل او به ماجراجویی الهام بخش، با مخاطبان در سراسر جهان ارتباط برقرار می‌کند. زمانی که ایروین کرشنر در دهه 1980 کنترل «امپراتوری ضربه می‌زند» را به دست گرفت، تغییراتی را در اهنگ لحن ایجاد کرد که باعث شد دنباله‌ای تیره‌تر، غنی‌تر و به طور چشمگیری رضایت بخش‌تر شود. «امپراتوری ضربه می‌زند» شخصیت‌ها را در معرض خطر واقعی قرار داد و با یک پیچش داستانی شگفت انگیز به پایان رسید. ریچارد مارکاند کارگردان با فیلم «بازگشت جدای» در سال 1983 با موفقیت این دو لحن را با هم ادغام کرد و نتیجه‌ای دراماتیک و در عین حال شادی‌بخش داشت.

سه‌ گانه پدرخوانده


سه‌گانه پدرخوانده

«پدرخوانده» یکی از سخت ترین سه‌گانه های سینمایی برای رتبه بندی است. بدون شک، «پدرخوانده» 1972 یک دستاورد بزرگ است و به ندرت در فهرستی که بهترین آثار کلاسیک تاریخ را گردآوری می‌کند، وجود ندارد. داستان برجسته مافیای آمریکایی مسیر ژانر را تغییر داد و از رمان ماریو پوزو الهام گرفت و از آن برای توسعه مضامین خانواده، وفاداری، خشونت برآمده از تاریخ و طبیعت انسانی استفاده کرد. در حالی که میراث فیلم اول را نمی‌توان دست کم گرفت، «پدرخوانده: قسمت دوم» در سال 1974 شاهد بازگشت فرانسیس فورد کاپولا برای خلق چیزی بود که مسلماً بهترین دنباله تمام دوران است.

طرفداران برای همیشه بحث خواهند کرد که کدام یک از این دو فیلم قوی‌تر است. «پدرخوانده: قسمت دوم» هم به‌عنوان پیش درآمد و هم دنباله‌ای برای نسخه اصلی عمل می‌کند و ادامه داستان مایکل کورلئونه (آل پاچینو) را پس از مرگ پدرش ویتو (مارلون براندو) در هم می‌آمیزد و در عین حال در حال بررسی یک ویتوی جوان است؛ (رابرت دنیرو) در حالی که امپراتوری جنایتکار خود را می‌سازد. «پدرخوانده: قسمت سوم» که در سال 1990 اکران شد، یک رکود قابل توجه بود، هرچند که فیلم بدی نبود. داستان یک مایکل مسن‌تر که با سیاست‌های پیچیده پاپی سر و کار داشت و تلاش می‌کرد تا گناهانش را جبران کند، مسیری جذاب برای روایت داستان بود، اما از نظر احساسی داستانی ساده‌تر و دستکاری‌کننده‌تر است.

سه‌ گانه ارباب حلقه‌ها


سه‌گانه ارباب حلقه‌ها

سه گانه رمان فانتزی تالکین «ارباب حلقه‌ها» نقطه عطفی در ادبیات فانتزی بود و یکی از زیباترین جهان‌های تخیلی که تا به حال تصور شده بود را ارائه داد. تالکین داستان سرزمین میانه و جنگ برای یک حلقه ویژه را به عنوان یک حماسه عظیم خلق کرده بود که در سه قسمت منتشر شد. انتظارات قابل توجهی در میان طرفداران وفادار تالکین وجود داشت و «ارباب حلقه‌ها» اقتباسی به نظر می‌رسید که با توجه به سطح جزئیات لازم برای زنده کردن داستان غیرممکن است.

کارگردان پیتر جکسون با نزدیک شدن به مواد داستان به روشی بسیار شبیه به تالکین موفق شد سه‌گانه‌ای ماندگار خلق کند. او این سه اقتباس را همزمان به عنوان یک داستان عظیم فیلمبرداری کرد و آنها را به عنوان سه فیلم «یاران حلقه» در سال 2001، «دو برج» در سال 2002 و «بازگشت پادشاه» در سال 2003 منتشر کرد. بین هر فیلم یک انسجام وجود دارد. همانطور که رمان‌های تالکین را می‌توان به عنوان یک حماسه بزرگ خواند، فیلم‌ها را نیز می‌توان پشت سر هم برای یک تجربه کامل مشاهده کرد. سخت است تصمیم بگیریم که کدام فیلم از این سه فیلم بهترین است. «یاران حلقه» مقدمه‌ای دقیق برای سرزمین میانه است، «دو برج» یک فیلم جنگی سیاه است و «بازگشت پادشاه» پایانی عظیم برای این سفر است.

بهترین سه گانه‌ های تاریخ سینما به شرح ویجیاتو در لیست بالا معرفی شدند؛ شما چه آثاری را جزو برترین سه گانه‌ های تاریخ سینما می‌بینید و فکر می‌کنید جای چه تریلوژی سینمایی در این میان خالی است؟ حتما نظر خود را با ما در بخش کامنت‌های مطلب بهترین فیلم های سه گانه تاریخ سینما در میان بگذارید.

بهترین سه گانه های سینمایی تاریخ سینما چه آثاری هستند؟

سه گانه ارباب حلقه‌ها، پدرخوانده، بتمن، جنگ ستارگان (سری اول) و بازگشت به آینده جزو بهترین سه گانه‌های تاریخ سینما محسوب می‌شوند.

کدام سه گانه جنگ ستارگان از همه بهتر است؟

سری جنگ ستارگان سه سه گانه مجزا و در عین حال پیوسته از نظر داستانی با یکدیگر دارد که تریلوژی اول آن (مربوط به دهه هفتاد و هشتاد میلادی) بهترین سه گانه در بین آنهاست.

بهترین سه گانه انیمیشن در تاریخ سینما چیست؟

انیمیشن Toy Story یک سه گانه بی‌نظیر در دنیای انیمیشن ها است که البته بعدها با قسمت چهارم، داستان آن ادامه پیدا کرد. سه گانه چگونه اژدهای خود را تربیت کنید نیز جزو آثار جذاب است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (4 مورد)
  • easymode
    easymode | ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲

    سه گانه ۳۶۵ روز🗿

  • mamomran
    mamomran | ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲

    Kung fu panda

  • ARSHIA._.
    ARSHIA._. | ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲

    ماتریکس . پدر خوانده . ارباب حلقه ها

  • ATOM
    ATOM | ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲

    سه گانه هابیت جاش خالی بود

مطالب پیشنهادی