نقد فیلم Indiana Jones and the Dial of Destiny
شاید نسل کنونی چندان با قهرمانی به نام «ایندیانا جونز» آشنا نباشد؛ اما این شخصیت نمادین با بازی هریسون فورد روزی روزگاری در دهه هشتاد میلادی یک لایه کامل از داستانهای ماجراجویی اکشن را در ...
شاید نسل کنونی چندان با قهرمانی به نام «ایندیانا جونز» آشنا نباشد؛ اما این شخصیت نمادین با بازی هریسون فورد روزی روزگاری در دهه هشتاد میلادی یک لایه کامل از داستانهای ماجراجویی اکشن را در مورد گنجهای فراموش شده به تصویر کشید. ولی با گذشت زمان، لارا کرافت، ناتان دریک و دیگر قهرمانان مدرن جایگزین ایندیانا جونز ماجراجو شدند. با این حال، ایندی هرگز با ماجراجویی خداحافظی نکرد. اکنون «ایندیانا جونز و گردانه سرنوشت» قرار است آن «فینال ارزشمند» برای یک شخصیت ماندگار تاریخ سینما باشد. اما سوال اینجاست که این فیلم میتواند آن پایان مورد ستایش ایندی باشد یا خیر؟! برای رسیدن به جواب با نقد فیلم Indiana Jones and the Dial of Destiny همراه ویجیاتو باشید.
خلاصه داستان: ایندیانا جونز (هریسون فورد) روزهای ماجراجویی خود را پشت سر گذاشته و اکنون تنها در گوشهای از شهر به دانشجویان تاریخ تدریس میکند و منتظر رسیدن دوران بازنشستگی میشود. با این حال، ملاقات با دخترخواندهاش هلنا شاو (فیبی والر-بریج) نوید چالشهای جدیدی را برای ایندی میدهد. و اکنون او مجبور است برای یافتن و بازیابی گردانه سرنوشت ارشمیدس، که ظاهراً میتواند با زمان تعامل داشته باشد، به یک سفر خطرناک دیگر برود. البته ایندی با چالش نازیها روبرو خواهد شد که هنوز نمیتوانند با شکست در جنگ جهانی دوم کنار بیایند.
ایندیانا جونز قهرمان دوران کودکی من است و قسمت اول ماجراهای او را زمانی دیدم که قدرت تخیل من بینهایت زیاد بود و این قهرمان با آن سادگی پر از جذابیت و آن کلاه و شلاق دوست داشتنیاش در همان نگاه اول به دل من نشست. از تابوت عهد تا جام مقدس و آن جمجمه بلورین آدم فضایی در قسمت چهارم این فرنچایز، من همیشه عاشق دیدن یک ماجراجویی جدید از ایندی بودم و به نظر صندوق گنج ایندیانا جونز نیز ته نداشت! اما هر افسانهای روزی به پایان خود نزدیک میشود. پس پروفسور جونز نیز از این دایره خارج نیست.
شاید دیدن بازگشت ایندیانا جونز پس از بیش از یک دهه شوکهکننده باشد، به خصوص با بازی هریسون فورد ۸۱ ساله، اما اگر یک چیز وجود داشته باشد که این مجموعه فیلم به ما آموخته، این است که ایندیانا جونز همیشه جایگاه ویژهای در جهان سینما خواهد داشت. فرانچایز ایندیانا جونز برای اولین بار در سال ۱۹۸۱ با فیلم «مهاجمان صندوق گمشده» منتشر شد. ترکیب استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس یکی از دلایل کلیدی این است که چرا این فرنچایز طرفداران زیادی را دریافت کرده؛ با این حال، قهرمان داستان، «ایندی» نیز نقش بسزایی در جذب مخاطب دارد و بنابراین، ایندیانا جونز و گردانه سرنوشت برای هرکسی که فیلمهای ماجراجویی یا فقط ایندیانا جونز را دوست دارد، یک اثر عالی است.
اما باید بدانید آخرین ماجراجویی ایندیانا جونز دیگر توسط استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس به عنوان خالقان این شخصیت روایت نمیشود. چرا که فرمان اینبار به دست جیمز منگولد افتاده است. آیا این خبری بدی است یا نه؟! از همان ثانیههای اول تماشای فیلم برای بیننده مشخص میشود که منگولد چقدر ایندیانا جونز را دوست دارد. از نوستالژی گرفته تا موسیقی آشنا، این فیلم شما را به یاد فیلمهای اکشن ماجراجویی کلاسیک میاندازد که ساده اما کاملاً هیجان انگیز بودند.
به نظر من فرقی نمیکند خداحافظی یک ابرقهرمان محبوب بر پرده سینما باشد یا یک فیلم هیجانانگیز با الهام از آگاتا کریستی یا حتی زندگینامه یک ستاره افسانهای موسیقی، برای جیمز منگولد ژانر یا بزرگی مأموریت مهم نیست، زیرا نتیجه همیشه با کیفیت و سازگار با خواسته مخاطب است. این شامل بازگرداندن باستان شناس ماجراجو یعنی ایندیانا جونز نیز میشود. فیلم ایندیانا جونز و گردانه سرنوشت دقیقاً همان چیزی است که یک فیلم ایندی باید باشد: پر از ماجراجویی، تعقیب و گریز، مکانهای جالب، نوای خوش جان ویلیامز، شرورهای کارتونی و البته حقایق تاریخی دستکاری شده.
شاید خداحافظی هریسون فورد با نقش ایندیانا جونز دلیل خوبی برای تماشای این اثر نباشد، ولی این فیلم خاص آخرین باری است که در آن هریسون فورد در قامت ایندیانا جونز شلاق میزند و کلاه معروف خود را بر سر میگذارد. این بازیگر یک هنرپیشه خارقالعاده است و هرگز نمیتوان او را جایگزین کرد. در واقع، شخصیت او، ایندیانا جونز، قطعا یکی از دلایلی است که حضور فورد در هالیوود بسیار مهم شد. بنابراین، برای همه طرفداران فورد، این بهترین و مهمترین دلیلی است که چرا باید ایندیانا جونز و گردانه سرنوشت را تماشا کنند.
اما فراتر از هریسون فورد این نوستالژی است که خودنمایی میکند. در طول سالها، طرفداران توانستند متوجه رشد شخصیت ایندی شوند و ماجراهای او را با ذوق و شوق دنبال کردند. اکنون جیمز منگولد با آگاهی از این شور و شوق مخاطب، حس نوستالژی را به فیلم خود وارد میکند و بار دیگر یک ایندی ماجراجو به ما نشان میدهد که بازهم وارد یک ماموریت جدید میشود. پس دیدن دوباره کلاه سر گذاشتن او در دوران پیری قطعا نوستالژیک است. البته نویسندگان میخواستند در داستان خود تأکید جداگانهای بر این واقعیت نیز داشته باشند که زمان ایندیانا جونز ماجراجو گذشته و در دوره جدید، ایندی احساس ناامیدی و خستگی میکند.
کامل روشن است که جیمز منگولد و تیم تولید او سعی کردند از ایندیانا جونز شخصیتی انسانیتر بسازند، اما این شاخص ظاهری خود را حداکثر در دو صحنه نشان میدهد. این یعنی چنین گره مهم شخصیتی در داستان خوب نگرفته، اما چرا؟ چون به جز یک یا دو صحنه، به نظر میرسد که ما شاهد همان قهرمان سرسخت گذشته هستیم که قادر به انجام هر کاری است.
در داستان این فیلم که در سال ۱۹۶۹ میلادی جریان دارد، فضانوردان پا به ماه گذاشتهاند و جهان پیروزی بر مرزهای فضا را جشن میگیرد. اما برای ایندیانا جونز، همان ماجراجوی سابق که به پروفسور مسن باستان شناسی تبدیل شده، همه چیز زندگی در مورد شکست است. خانواده او از هم پاشیدهاند، دوستان قدیمی یکی یکی میمیرند و کارش با یک بازنشستگی بی سر و صدا و شرم آور به پایان میرسد. تنها چیزی که برای ایندی باقی میماند این است که در یک بطری به دنبال فراموشی بگردد. اما خب همیشه راهی برای فرار از این ناامیدی وجود دارد و این بار دخترخوانده او سوژه این رهایی است.
با نمایش چنین محتوایی از شخصیت سالخورده ایندیانا جونز، فیلم جیمز منگولد خواسته یا ناخواسته تضاد جالبی ایجاد میکند؛ اما این تضاد چیست؟ قهرمان تغییر کرده، اما ماجراهای او تغییر نکرده است. پس اینجاست که منگولد تمام عناصر کلاسیک فرنچایز را با دقت قابل ستایش بازتولید میکند. برای مثال یک مقبره باستانی با خروجی نامشخص در فیلم وجود دارد. در اینجا دو سکانس کوتاه ترسناک وجود دارد که در آن ایندی توسط موجودات وحشتناک احاطه شده؛ و حتی همانند گذشته در این فیلم یک دانشمند شرور وجود دارد که با نیروهایی فراتر از درک خودش بازی میکند.
اکنون شاید خیلیها بگویند این فیلم جز تکرار و نوستالژی چه چیزی دیگری در داستان خود دارد؟ پاسخ روشن است: جیمز منگولد با گردانه سرنوشت ماجراهای گذشته ایندی را با توجه و عشق بازآفرینی میکند، اما از وسواس نسبت به آن نیز هشدار میدهد. بدون شک از محو شدن در گذشته تا ناامیدی و نوستالژی همه اینها ویژگیهای اجتناب ناپذیر گذر از تاریخ است. با این حال، بر اساس این فیلم و نتیجه آن در سکانس آخر فیلم، داستان یک ماجراجو هرگز به پایان نمیرسد و برای احساس آن کافی است به اطراف و داشتههای خود در زمان حال و البته آینده پیش رو نگاه کنید.
پس شاید جیمز منگولد یک فیلم با خصوصیات کلاسیک و آشنا پیرامون ایندیانا جونز ساخته، اما او این کار را به بهترین شکل و با هدف مشخص و عشق به این شخصیت انجام داده است. و این رویکرد با نمایش نوستالژی خام تفاوت دارد. جدای از این، در این فیلم ما با دخترخوانده ایندی به نام هلنا شاو با بازی فیبی والر-بریج با استعداد آشنا میشویم. او مکمل جوان برای ایندی پیر است.
این شخصیت میتواند زنی قوی، سرسخت و بسیار مستقل را به تصویر بکشد که ممکن است بیشتر روی پول تمرکز کند تا تاریخ. اما، همه چیز در طول این ماجراجویی تغییر میکند، و او در نهایت به رشد شخصیت نسبتاً مثبت میرسد. سپس مدس میکلسن در نقش یورگن وولر قرار دارد. حالا شاید نقش او محدود باشد، اما حضور شرورانه این شخصیت به لطف بازی میکلسن بسیار محسوس است.
فیلم در بخش اکشن نیز به شدت استاندارد است. بنابراین دیدن سکانسهای اکشن خوب قطعاً چیزی است که از ابتدا تا انتها میتوانید انتظار دیدن آن را داشته باشید. از بازدید یک مکان تاریخی گرفته تا مبارزه برای یافتن یک قطعه ارزشمند تاریخی و مبارزات بین قهرمانان و تبهکاران، شما قادر خواهید بود مهمترین ویژگیهای مورد نیاز یک فیلم اکشن ماجراجویی را در این اثر بررسی کنید. همچنین، موسیقی متن فیلم اغلب در میان اکشنهای فیلم شنیده میشود و اجازه میدهد تا نوستالژی همراه با انرژی مثبت فیلم تقویت شود.
پس با وجود این نکات آیا این فیلم میتواند آن پایان مورد ستایش ایندی باشد یا خیر؟! به نظر من بله، فیلم خداحافظی شیرینی را با یک ماجراجوی دوستداشتنی به نمایش میگذارد. البته این فیلم از نظر من نیز ممکن است پایان هیجانانگیزی نداشته باشد، اما پایان متفاوت آن به ایندی اجازه میدهد تا با خوشحالی این سفر پر از هیاهو را ترک کند. بدون شک این اثر چه از نظر فیلمنامه و چه فرم اجرای اکشنها میتوانست بهتر باشد، اما به طور کلی یک خداحافظی دوست داشتنی با ایندیانا جونز است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خوشحالم که حداقل از نظر شما فیلم موفقی بوده
خسته نباشید،نقد مختصر و مفیدی بود
ممنون، در مجموع یه فیلم اکشن استاندارد بود، هرچند آشنا! اما خب معلوم بود کارگردان جدید خودش عاشق ایندیانا جونز بود
👍🏻