نقد فیلم The Boogeyman | لولو خُرخُره
به گفته کارگردان فیلم «بوگیمن» یا همان «لولو خُرخُره» این اثر سینمایی ترسناکترین اقتباس از داستانهای استفن کینگ تا به امروز است؛ اما آیا این ادعا حقیقت دارد یا تنها یک کار تبلیغاتی برای جذب ...
به گفته کارگردان فیلم «بوگیمن» یا همان «لولو خُرخُره» این اثر سینمایی ترسناکترین اقتباس از داستانهای استفن کینگ تا به امروز است؛ اما آیا این ادعا حقیقت دارد یا تنها یک کار تبلیغاتی برای جذب مخاطب بیشتر است؟! برای رسیدن به پاسخ این پرسش در ادامه با بررسی و نقد فیلم The Boogeyman همراه ویجیاتو باشید.
خلاصه داستان: یک دختر نوجوان و خواهر کوچکش که هنوز از مرگ غم انگیز مادرشان درد میکشند، خود را گرفتار حضور سادیستی موجودی مخوف در خانه خود میبینند و تلاش میکنند تا قبل از اینکه دیر شود، توجه پدر سوگوارشان را جلب کنند.
در این فیلم سدی هارپر دانش آموز دبیرستانی و خواهر کوچکترش ساویر هنوز از مرگ اخیر مادرشان در شوک هستند. در این حال و هوا، دو دختر از سوی پدرشان، ویل، روانپزشکی که با درد شدید مرگ همسرش دست و پنجه نرم میکند، حمایت چندانی نمیشوند. اما هنگامی که یک روز بیمار ناامیدی به طور غیرمنتظره در خانه آنها ظاهر میشود و به دنبال کمک است، ناگهان همراه این مرد یک موجود ماوراء طبیعی وحشتناک وارد خانه میشود که از رنج قربانیان مورد نظرش تغذیه میکند. اکنون این موجود میخواهد تمام خانواده را شکار کند.
همه میدانند وقتی کسی درِ خانه را باز میگذارد چه اتفاقی میافتد؛ خب ساده است، در این حالت هر چیزی وارد خانه میشود، و اغلب اوقات آن چیزی که وارد میشود ناخواسته موجود بدی است. اما چه اتفاقی میافتد وقتی درب این دنیا به سوی موجودات ماوراء طبیعی باز بماند و چیزی وحشتناک ظاهر شود؟! این پیش فرض فیلم ترسناک «The Boogeyman» است که در همین تابستان در سینماهای جهان به نمایش درآمد. نکته مهم پیرامون فیلم بوگیمن این است که خط روایت قصه آن بر اساس یکی از دلهره آورترین داستانهای کوتاه استفن کینگ ساخته شده است.
اما چگونه میتوان یک اقتباس خوب و موثر از داستانهای ترسناک استفن کینگ ساخت؟ به نظر من جواب روشنی برای این پرسش وجود ندارد، ولی مثال عینی مناسبی برای این سوال وجود دارد. تا به امروز فیلم «درخشش» از استنلی کوبریک یک نمونه عالی اقتباس آزاد بر مبنای آثار ترسناک کینگ است. زیرا استنلی کوبریک میدانست چه چیزی را باید در داخل کتاب تغییر دهد، چه چیزی را کاهش دهد و روی چه چیزی تمرکز کند و یا حتی چه چیزی را نادیده بگیرد. اکنون فیلم «بوگیمن» نیز خوشبختانه بر اساس همین اصل فیلمبرداری و تولید شده است.
شاید بپرسید چرا این حرف را بیان میکنم؟! خب اگر با تاریخ سینما و حرفهای پشت برخی آثار چون درخشش استنلی کوبریک آشنا باشید، بدون شک میدانید که این شیوه دگرگون کردن منبع اقتباس از سوی کوبریک باعث شد شخص کینگ نسبت به نتیجه کار این فیلمساز زاویه منفی بگیرد و حتی فیلم قبل از کسب شهرت امروز خود، در زمان اکران با نقدهای منفی زیادی روبرو شد. علت ناراحتی استفن کینگ دگرگون کردن متن اقتباس او در فیلم درخشش بود.
خب بیایید به فیلم «The Boogeyman» بازگردیم، این فیلم به کارگردانی راب ساویج در روند اقتباس خود از داستان کینگ نگاه مشابهی چون کوبریک به روایت دارد، این یعنی ما شاهد تغییرات مهم در داستان و شکل روایت آن هستیم. اما در این مدل اقتباس شما میتوانید بذر چند مفهوم جالب را در دل قصه این فیلم ببینید. باید بدانید که داستان اصلی کینگ فقط نقطه اشتعال یا همان کاتالیزور کل داستان این فیلم است.
کاتالیزور بودن یعنی برخلاف داستان کوتاه کینگ که شخصیت اصلی مردی به نام لستر است، در این فیلم شخص لستر (دیوید دستمالچیان) محور قصه نیست، بلکه خانواده روانپزشکی سوژه فیلم هستند که لستر در ابتدای فیلم به ملاقات پدر آنها (کریس مسینا) و دخترانش سدی (سوفی تاچر) و سایر (ویوین لایرا بلر) میرود. خب فیلمساز به خوبی از دل قصه کوتاه کینگ یک خانواده را محور قرار میدهد و شخصیتهای کوچکش را در یک محیط غم زده خانوادگی معرفی و وارد یک ماجرای عجیب و ترسناک میکند.
باید بدانید اثری چون بوگیمن چه در زیر قلم استفن کینگ و چه در تصاویر فیلم راب ساویج یک تفسیر عینی از عذاب درونی ماست. کمتر کسی این را بهتر از استفن کینگ درک میکند. به همین منظور آثار او برای دههها همچنان مخاطبان را مجذوب خود کردهاند، زیرا داستانهای ترسناک او بر آشفتگی درونی شخصیتهایش تأکید میکند و داستانهایی عمیقاً انسانی و وحشتناک میسازد. از همین جهت فیلم «بوگیمن» که از داستان کوتاه کینگ اقتباس شده است، غم و اندوه یک خانواده را از طریق هیولای زیر تخت یا درون سایهها منعکس میکند.
در مجموع، «بوگیمن» جدید به نظر فیلمی عالی برای بررسی ترسهای عمیق دوران کودکی است. هیولایی که شبها در کمد یا زیر تخت پنهان میشود یک تصویر ذهنی بینالمللی برای کودکان است. ما در ایران یک لولو خُرخُره داریم و در آن سوی آب بوگیمن دارند، اما اصل یکسان است، او چه بوگیمن باشد چه لولو خُرخُره ترسناک است و بچهها را میخورد.
هرچند خود من و احتمالا شما قبلاً این نوع روایت را دیدهایم، اما با این وجود هنوز هم این شیوه قصه گفتن مؤثر است. بنابراین، چیزی که فیلم را متمایز میکند حال و هوای آن است. سازندگان فضا و اتمسفر فیلم را برای مدت طولانی به گونهای میسازند که لولو خُرخُره ترسناک داستان را خارج از کادر نگه میدارند، یا در لحظاتی در پس زمینه تاریک فیلم خودنمایی میکند. در این فرم به طور کلی فضا به گونهای تنش آفرین و دارای تعلیق میشود که تماشاگر را به سمت دنبال کردن داستان میکشاند و البته گاهی اذیت میکند. حداقل برای نیمه اول فیلم این حرف صدق میکند، زیرا نیمه دوم اساساً یک بازی باز برای مقابله با هیولاست.
اما کارگردان فیلم پیش از اکران آن بیان کرده بود که فیلم او ترسناکترین اقتباس از آثار استفن کینگ است؛ خب بدون شک با وجود آثاری چون «The Shining» به کارگردانی استنلی کوبریک و «Misery» با هدایت راب رینر، این حرف بیشتر یک شعار تبلیغاتی است. اما فیلم راب ساویج در این روزهای سینما یک اثر ترسناک قابل قبول است چون تعلیق میشناسد و حداقل در نیمه اول فیلم آن را به نمایش میگذارد.
در واقع باید اشاره کرد کارگردان راب ساویج، راههایی برای آشکار کردن وحشت در نور و تاریکی پیدا میکند که نشان از توانایی او در این ژانر است. برای مثال وجود یک ماه روشن در دستان شخصیت ساویر (دختر کوچک خانواده) یک تکیه گاه درخشان است که در اطراف خانه میچرخد و نماهای بی نظیری از هیولایی که در سایه زندگی میکند به نمایش میگذارد. همچنین یک صحنه ویژه وجود دارد که شخص سایر در حال انجام بازی ویدیویی است و کارگردان در این صحنه از نور تلویزیون برای روشن کردن اتاق استفاده میکند. در واقع با هر انفجار روی صفحه که اتاق را روشن میکند، صحنه بیشتر و بیشتر متشنج میشود.
به طور کل در حالی که بخش اعظم فیلم یک آزمایش آهسته در خلق تعلیق و تنش است، اما چند صحنه جامپاسکر خوب در آن وجود دارد تا به اندازه کافی چیزی را که مخاطبان از فیلمی مانند این اثر میخواهند به آنها ارائه شود. همچنین نباید از این نکته به سادگی گذشت که در فیلم طراحی تولید مناسب و صحنهآرایی دقیق کارگردان در سرتاسر محیط خانه مرکزی درون داستان، همراه با طراحی موجود وحشتناک و قانعکننده، به تشدید ترس و وحشت درون آن کمک میکند.
با این حال، این یک فیلم ترسناک با درجهبندی PG-13 است، بنابراین هر صحنه پر تنش و اکشن در آن با درجهبندی فیلم محدود میشود و مخاطبان باید انتظارات خود را بر اساس آن تنظیم کنند. در فیلمی مانند The Boogeyman، هیولا ساختن یک کار دشوار است. اگر آن را بیش از حد نشان دهند، ترسناک نیست. اگر به اندازه کافی آن را نشان ندهند، بازهم ترسناک نیست. بنابراین کارگردان تلاش کرده همچون آروارههای اسپیلبرگ و البته زنومورفهای بیگانه، لولو خُرخُره درون فیلم تنها لحظات کمی در آن ظاهر شود.
در نتیجه استفاده از این سبک، لحظاتی که هیولا جلوی روی شماست، ترسناکترین و وحشتناکترین لحظات این فیلم را شاهد هستیم، اما لحظاتی که هیولا را نمیبینید، یا تصور میشود که آنجاست، بازهم فیلم به همان اندازه وحشتناک است. به ویژه چند صحنه وجود دارد که هیولا از قدرت تقلید صدای افراد استفاده زیادی میکند که این حرکت نیر تنش و ترس را به شکل خوبی به مخاطب تزریق میکند.
اما در مجموع با نگاه کمی عمیق به داستان فیلم بوگیمن مطمئناً خواهیم دید که فیلم شامل حفرههای داستانی و جهشهای غیرمنطقی است که خوراک آثار این ژانر است، اما درام خانوادگی و بازی مؤثر سوفی تاچر در نقش قهرمان فیلم، آن را به اندازهای سرپا نگه میدارد که رضایتبخش باشد. این یک سرگرمی خوب برای یک شب است، ترجیحاً در جمع دوستانی که با آنها در مورد اقدامات غیر منطقی شخصیتها صحبت میکنید و چشمان خود را روی کلیشههای موجود میچرخانید.
به طور کلی تغییراتی که برای اقتباس از یک داستان کوتاه هفت صفحهای در این فیلم بلند ایجاد شده، بسیار خوب است و آن را برای مخاطبی که میخواهد شبها بیشتر به کنج تاریک اتاق یا زیر تختش توجه داشته باشد، عالی میکند. در یادداشت شخصی، میخواهم از راب ساویج و همه کسانی که روی فیلم کار کردند تشکر ویژه کنم. اگر The Boogeyman کمی ترسناکتر بود، شاید نمیتوانستم دوباره به راحتی در همان اتاقی که یک کمد است باشم.
خلاصه نقد فیلم The Boogeyman
نکات مثبت: بازی سوفی تاچر به ساخت بهتر فضای فیلم کمک میکند، نیمه اول فیلم به زیبایی فضایی از تعلیق و تنش را میسازد، چند شات جالب و یک موسیقی متن زیبا همراه با کارگردانی خوب نیز ترس و وحشت را به درستی در فیلم به نمایش میگذارد.
نکات منفی: نیمه دوم فیلم به فراخور داستان کاملاً حال و هوای پر تنش خود را از دست میدهد، و از سوی دیگر درجهبندی سنی فیلم پرده پایانی آن را به سمت یک رویارویی عمومیتر و بدون خشونت افسارگسیخته سوق میدهد. همچنین تاریکی در مقطعی نه تنها برای شخصیتهای فیلم، بلکه برای مخاطب نیز دشمن میشود. اکشن تقریباً همیشه در تاریکی اتفاق میافتد، که یک سوال منطقی را ایجاد میکند - آیا قیمت برق در ایالات متحده آنقدر بالاست که شخصیتها حتی به هنگام مرگ، چراغ را روشن نمیکنند؟!
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.