نقد فیلم Afire | در آتش
در این بررسی میخواهیم باهم نگاهی به فیلم «در آتش/Afire» برنده خرس نقرهای (جایزه ویژه هیئت داوران) جشنواره برلین در سال ۲۰۲۳ داشته باشیم؛ این درام آلمانی به کارگردانی کریستین پتزولد یکی از موفقترین آثار ...
در این بررسی میخواهیم باهم نگاهی به فیلم «در آتش/Afire» برنده خرس نقرهای (جایزه ویژه هیئت داوران) جشنواره برلین در سال ۲۰۲۳ داشته باشیم؛ این درام آلمانی به کارگردانی کریستین پتزولد یکی از موفقترین آثار از نگاه منتقدان حاضر در برلیناله بود. اما در ادامه با نقد فیلم Afire همراه ویجیاتو باشید تا بگوییم آیا این اثر ارزش این نگاه مثبت کارشناسان جهانی را داشته یا خیر.
خلاصه داستان: در خانهای در دریای بالتیک، چهار جوان چند روز عاشقانه تابستانی را تجربه میکنند در حالی که جنگل در آن نزدیکی آتش گرفته است.
قصه این فیلم درباره تعطیلات کوتاه مدت ۴ جوان در نزدیکی دریای بالتیک است. گرمی هوای تابستان با تأثیر بر جنگلهای خشکیده اطراف محل اقامت این افراد باعث آتش سوزی میشود. در پسزمینه این حادثه، احساسات مختلفی مثل شادی، شهوت، عشق و البته حسادتها نیز در قلب این جوانان شعلهور میشود. حال باید دید این آتشهای روشن شده تا کجا پیش میروند و چگونه زندگی افراد را منقلب خواهند کرد.
پیش از هرچیز باید بدانید که کارگردان این فیلم کریستین پتزولد، یکی از شاخصترین فیلمسازان آلمان در یک دهه اخیر است. او که اوج دوران کاری خود را با درامهای جالبی چون «اشباح»، «باربارا»، «ققنوس» و «ترانزیت» پشت سر گذاشته، بدون شک به یکی از هیجانانگیزترین کارگردانان اروپایی نسل حاضر بدل شده است. سینمای کریستین پتزولد از این جهت مورد توجه مخاطب خاص است که توانایی این را دارد که به موضوعات جدی بپردازد، رشتههای دراماتیک را در هم بپیچد و کمی کمدی را چاشنی آن کند.
این تعریف یعنی کریستین پتزولد یکی از بهترین فیلمسازان هنری و معاصر آلمان است. فیلمهای او به تأثیرات نازیسم و کمونیسم بر ذهنیت آلمانیها و همچنین ناتوانی انسانها در بیان احساسات خود از ترس نگاه دیگران میپردازد. البته در میان این سبک هنری، یکی از شاخصهای سینمایی پتزولد سنگینی سایه ادبیات بر آثار اوست. با این حال، «در آتش/Afire» فیلم جدید این کارگردان داستانی دارد که موضوع اصلی خود را حول یک نیاز متفاوت، یعنی نیاز به عشق میبافد.
فیلمساز آلمانی در «Afire»، جدیدترین فیلمش، آرام آرام پایههای روایی را ریل گذاری میکند، اما بینندهای را که میخواهد بیشتر بداند، بیقرار و گیج از دیدن این وقایع به حال خود رها میکند. در اکثر سکانسهای آغازین فیلمهای پتزولد، هرگز نمیدانید که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. حتی در این سکانسهای شروعکننده انسانها همیشه تحت آزار و اذیت شرایطی قرار میگیرند که فراتر از کنترل آنهاست. و این شاخص در آخرین اثر کاگردان نیز به چشم میخورد.
کریستین پتزولد در این اثر، سینمایی را تمرین میکند که بدون زیادهروی در آن، یا درگیر شدن با کلیشههای ژانر، سعی در ایجاد تعادل بین رئالیسم و نمادگرایی دارد. در این فیلم پتزولد کاملاً آگاهانه در جهان هنری خود حرکت میکند و ما طبیعتاً در این شکل از روایت، باید تا پایان داستان او را دنبال کنیم تا به هدف فیلمساز کمی نزدیک شویم.
در قصه این فیلم لئون و فلیکس دو دوست هستند که در تابستان به خانهای میروند که مادر فلیکس در سواحل بالتیک دارد. ما کاملاً مطمئن نیستیم که چرا آنها دوست هستند یا ماهیت رابطه آنها چیست. فلیکس مرد جوانی است که آرزوی تحصیل در رشته عکاسی و طراحی را دارد، در حالی که لئون، چند وقت گذشته، رمانی منتشر کرده و به آن خانه ساحلی میرود تا روی رمان دوم خود کار کند.
در معرفی شخصیت فلیکس بیانگر انسانی اکتیو است، در حالی که لئون مردی گوشه گیر و بسیار سرکوب شده است. او ناراحت به نظر میرسد زیرا رمانش خوب نیست و از جمله اتفاقاتی که در ساحل برای او رخ میدهد، ملاقات با سردبیرش است. کمی قبل از رسیدن به خانه، ماشینی که آنها به کمک آن در حال سفر هستند خراب میشود و در جاده میمانند. تمام این نکات آرام آرام چالش پیش روی این دو شخصیت را بیشتر میکند و ماجرا وقتی این شخصیتها به خانه جنگلی میرسند به اوج خود میرسد.
این فیلم کریستین پتزولد از نظر سینمایی با توانایی در دگرگونی روایتش معنا پیدا میکند. این یعنی فیلم در ابتدا رنگ و بوی یک کمدی رمانتیک را دارد که درگیر داستانی است که حول یک شخصیت مرکزی ناراضی، بدخلق، خشن اما بالقوه جریان پیدا میکند. اما وقتی آتش درون فیلم و روایت آن شروع به خودنمایی میکند، هر چیزی که در مواجه با آن قرار میگیرد، دگرگون میشود. اما در پس این درگرگونی که لحن کمدی رمانتیک را به مرز رابطه سینما و عشق نزدیک میکند، ما شاهد شکلگیری برخی پرسشها هستیم که فیلمساز ذهن شما را در مواجه با آن بیشتر از پیش به چالش میکشد.
با نگاهی به کارنامه کاری این فیلمساز، متوجه خواهید شد که کارگردان آلمانی استعدادی برای گرد هم آوردن بازیگران زن و بازیگرانی دارد که به نظر میرسد برای بازی با هم ساخته شدهاند. در این فیلم توماس شوبرت در نقش لئون با پائولا بیر در نقش ناجا، این فرمول موفق را ادامه میدهند. هر دو بازیگر در ترسیم نقشهای خود به شکل ویژه موفق عمل میکنند و این خود یک شاخص مناسب برای درک بهتر شخصیتهای اجرا شده توسط این دو بازیگر است.
پتزولد همه چیزهای کوچک موجود در رفتار انسان، تعصبات او، ناآگاهی او نسبت به خطرات شوم محیط و دشواریهای ارتباطی را به شکلی ظریف گرد هم میآورد. در واقع این ظرافت در دل پرداخت شخصیتهای اصلی به صورت ویژه به چشم مخاطب میآید. این روایت دارای لحنهای هیجانانگیز، کمدی رمانتیک، کمدی اشتباهات و در نهایت تراژدی است. پس همین فراز و فرودهای لحنی است که فیلمنامه را به محتوایی گیجکننده اما تا اندازهای درگیرکننده تبدیل میکند.
اما بازهم باید روی بازیها اشاره ویژه داشت؛ بازیهای توماس شوبرت در نقش لئون و لنگستون اویبل در نقش فلیکس بیعیب و نقص هستند، اما پائولا بیر در نقش ناجا بار دیگر، مانند گذشته در فیلمهای دیگر کریستین پتزولد، نشان میدهد که او یک بازیگر استثنایی است که میتواند با یک شخصیت به شکلی رفتار کند که بدون زحمت آن را مال خود کند. به طور کلی باید توجه داشت که این فیلم به شدت بر بازی شوبرت و بیر متکی است.
همچنین در بخش فنی به جز کارگردانی خود پتزولد که کماکان نمادگرایی در آن به چشم میآید، فیلمبرداری کار نیز قابل اشاره است. تصاویر و قابهای هانس فروم، همکار همیشگی و کهنه کار فیلمهای پتزولد، رنگ آمیزی واقع گرایانه را از ابتدا تا انتهای این اثر حفظ میکند که این خود ویژگیهای شخصیتها و موقعیتها را به شکل باورپذیرتری به نمایش میگذارد. اما باید قبول کرد این جنس هنری از سینما، میتواند مورد توجه قرار نگیرد. اما چرا؟ چون از اساس این فیلم یا آثار شبیه به آن برای مخاطب جریان اصلی ساخته نشده؛ پس باید گفت این اثر بیشتر با مخاطب خاص این جنس سینما ارتباط برقرار میکند.
برای مثال خود من در مواجه با این اثر، یا از اساس این سینما گارد روشن و مشخص دارم؛ اما شاید بگویید این حرف یعنی مخالف سینمای هنری هستم. اما خب نه؛ سینما باید هویت سینمایی و توانایی ارتباط با مخاطب عام داشته باشد. آثاری که به اسم هنر یا نمادنگرای، وارد جریانی میشوند که فیلم در یک بررسی ساده قابل درک نباشد، این یک خطای بزرگ است. بر همین نظر سینمای کریستین پتزولد نیز یک شاخص برای معرفی چنین آثاری است. بازهم توجه داشته باشید، سینمای او بدون معنا و هدف نیست، اما در ارائه و شکل دارای پیچیدگی است.
برای مثال من در جایگاه یک مخاطب عام وقتی با این فیلم روبرو میشوم، از همان ابتدا تنها سوال است که پشت سوال در ذهن من شکل میگیرد و البته جوابی نیز برای آن نیست. آیا این یک طنز محیطی درباره این است که چگونه همه ما شیفته روزمرگی خود هستیم در حالی که جهان به معنای واقعی کلمه در لبه دید پیرامونی ما میسوزد؟ آیا این فیلم نقد و طنزی است بر خودشیفتگی به اصطلاح افرادی که ظرفیت فکری اطرافیان خود را دست کم میگیرند؟ یا از اساس آیا قرار است فیلم یک مطالعه شخصیت و رابطه عمیق و معنادار باشد؟ یا قرار است یک کمدی سیاه باشد؟!
راستش را بخواهید، خود من بعد از یک ساعت و چهل دقیقه تماشای این فیلم به شکل روشن نه جوابی برای این پرسشها میدانم و نه اهمیت به آن میدهم. اما چرا؟ چون فیلمساز تلاش خاصی برای پاسخ دادن و ایجاد ارتباط با مخاطب عام انجام نداد. بنابراین من به عنوان یک مخاطب این فیلم را اثری آهسته و گاهی کسلکننده میدانم که هیچ گونه «پیچش» داستانی که قانعکننده باشد، ندارد. پس در پایان تکرار میکنم شاید این اثر در شکل هنری خاص خود جایگاه ویژهای داشته باشد، اما برای من معنی و مفهوم سینما در شکل خوب را ندارد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.