بهترین پایانها در تاریخ سینما (بخش دوم): از سکوت برهها تا انتقام جویان: جنگ ابدیت
در هفتههای گذشته اولین قسمت درباره بهترین پایانها در تاریخ سینما نوشتیم و از دهه چهل میلادی با کازابلانکای فراموش نشدنی شمارش خود را شروع کردیم تا به ایندیانا جونز رسیدیم. در این مطلب اما ...
در هفتههای گذشته اولین قسمت درباره بهترین پایانها در تاریخ سینما نوشتیم و از دهه چهل میلادی با کازابلانکای فراموش نشدنی شمارش خود را شروع کردیم تا به ایندیانا جونز رسیدیم. در این مطلب اما تاریخ را جلوتر پیش میبریم و از دهه هشتاد میلادی تا همین چند ماه پیش را واکاوی میکنیم تا بار دیگر بهترین پایانهای تاریخ سینما را مرور کنیم.
شما میتوانید تیتراژ را پس از یک تعلیق بزرگ داستانی، به نمایش کشیدن مرگ قهرمانانتان در نبردی تمامعیار، پیروزی شخصیتهای شرور، و یا القا کردن این حس به تماشاگران که آنها شاهد یک پیچش داستانی بینظیر بودهاند به نمایش درآورید. در حقیقت آنقدر پیچشهای پایانی بهیادماندنی در سینما صورت گرفته که میتوان کل این لیست را با آنها پر کرد.
- 1 پیشتازان فضا 2: خشم خان (1982)
- 2 موجود (1982)
- 3 بازگشت به آینده: قسمت دو (1989)
- 4 سکوت برهها (1991)
- 5 تلما و لوییز (1992)
- 6 رستگاری در شاوشنک (1994)
- 7 مظنونین همیشگی (1995)
- 8 هفت (1995)
- 9 حس ششم (1999)
- 10 یادگاری (2000)
- 11 داستان اسباببازی 3 (2010)
- 12 جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد(2015)
- 13 انتقام جویان: جنگ ابدیت (2018)
پیشتازان فضا 2: خشم خان (1982)
بهترین فیلم پیشتازان فضا عنوان بهترین پایان آن را نیز در قامت سناریویی که هیچکس در آن پیروز نمیشود از آن خود کرده است. این مضمون البته در تمام طول فیلم به قدرتمندترین شکل ممکن به نمایش کشیده میشود. خان تشنه به انتقام شاید توسط انترپرایز شکستخورده باشد اما با منفجر کردن دستگاه جنسیس از خود یادگاری مرگبار بهجا میگذارد. پس از انفجار، فرار برای انترپرایز شدیداً آسیبدیده غیرممکن به نظر میرسد، اسپاک قاعده «ترجیح اکثریت به اقلیت» را دنبال میکند و خودش را برای نجات سفینه فضای فدا میکند.
برای هواداران پیشتازان فضا که به نجات یافتن قهرمانانشان در برابر هر چالش فضایی عادت دارند، این واقعه شوک بزرگی بود – و لئونارد نیموی و ویلیام شتنر آخرین سکانس خود را به شکلی کاملاً احساساتی در کنار همبازی میکنند. «من همیشه دوستت بودم و خواهم بود. عمرت دراز و پیروز»
موجود (1982)
دریکی از دورافتادهترین مکانهای زمین، دو مرد به سرنوشتشان میاندیشند- بااینکه یکی از آنها احتمالاً انسان نیست... با بازمانده پایگاه تحقیقاتیشان در قطب که پشت سرشان در شعلههای آتش میسوزد، نجاتیافتگان مک ردی و چایلدز باهم گپ میزنند. آنها میدانند که یکی از آنها بیگانهای مرگبار با توانایی تغییر شکل است که همه را در پایگاه کشته است و بهمحض آنکه یخ بزنند هیولا فرصت آن را پیدا خواهد کرد که بقیه سیاره را نیز آلوده کند. چایلدز میپرسد: «چهکار کنیم؟» مک ردی در پایانی فوقالعاده مبهم که با شما حتی پس از اتمام تیتراژ باقی خواهد ماند پاسخ میدهد: «چرا همینجا مدتی صبر نکنیم و ببینیم چه پیش میآید»
بازگشت به آینده: قسمت دو (1989)
«جایی که ما میرویم به جاده نیازی نیست»
هیچکس نمیتواند بگوید که دکتر براون به ما هشدار نداد که دنباله بازگشت به آینده قرار است تمامی قوانین را با خطوط زمانی مجزایش، بازگشت به 1955 و پایان باورنکردنیاش، زیر پا بگذارد. با دکتر و ماشین زمان که به نظر میرسد توسط صاعقه دود شدهاند، پیکی از اتحادیه غرب در هوای بارانی سر میرسد و نامهای به همراه دارد که آنها از سال 1885 در اختیار داشتهاند. نامه برای فردی به نام مارتی مک فلای نوشتهشده است. مارتی درحالیکه بهسوی مرکز شهر هیل ولی میدود جایی که دکتر براون 1955 مارتی قبلی را به آینده فرستاده است میگوید: «تنها یک نفر میتواند به من کمک کند». این فیلم دلیرانه با خط زمانی فیلم قبلی خود بازی کرد و نتیجه فوقالعادهای بهدست آورد. و به خاطر اینکه قسمت دوم و سوم پشت سر هم فیلمبرداری شده بودند تماشاگران حتی موفق به دیدن چشمهای از ماجراجوییهای مارتی به غرب دور باشند.
سکوت برهها (1991)
در دنیایی پس از هانیبال و اژدهای سرخ، دشوار است در خاطر داشته باشیم زمانی را که دکتر هانیبال «آدمخوار» لکتر تنها یک شرور پانتومیمی نبوده است. هرچند در سکوت برهها، آنتونی هاپکینز او را به شکلی ترسناک و خطرناک به درخشش میگذارد. اگر این اجرای فوقالعاده در مرکز یک فیلم ترسناک قرار نداشت سکانس نهایی، جایی که دکتر لکتر تماس تلفنی با مأمور تازهکار اف بی آی کلاریس استارلینگ میگیرد تا از او بپرسد آیا برههای استعاری او از فریاد زدن دست کشیدهاند –بهشدت مضحک به نظر میرسید. «دوست داشتم که بیشتر باهم صحبت کنیم، اما.. یکی از دوستان قدیمیام را برای شام دعوت کردهام» او این جمله را در پایان تماس تلفنی خود میگوید در حالی که روانپزشک رقیبش دکتر کیلتون از هواپیما پیاده میشود- کمی بامزه و مضحک است اما پایانی فوقالعاده برای یک فیلم وحشت کلاسیک نیز است.
تلما و لوییز (1992)
هرگاه صحبت قاب ایستاهای شعلههای باشکوه باشد، بوچ کسیدی و ساندنس کید که اولین بار آن را به نمایش گذاشت به ذهن خطور میکند اما فیلم جادهای کلاسیک ریدلی اسکات آن را به بهترین شکل ممکن ارائه کرد. هنگامیکه فراریها توسط مأمورین قانون به لبه گرند کنیون کشانده و گرفتارشدهاند، آن دو توافق میکنند که دستگیر نشوند و به راهشان ادامه دهند. لوییز دست تلما را دست میگیرد و پایش را بر روی پدال گاز فورد تاندربردشان فشار میدهد، ماشین از لبه پرتگاه در سکانس اسلوموشنی دیدنی به پرواز در میآید، تصویر متوقف میشود و برجستهترین لحظه این دو شخصیت را برای همیشه جاودانه میکند. امیدوارکننده و دردناک درعینحال، این پایان بهراحتی یکی از بهترین پایان فیلمهای تاریخ است.
رستگاری در شاوشنک (1994)
سکانس پایانی این فیلم درام- جایی که رد با دوستانش اندی در ساحلی در مکزیک دیدار میکند- در فیلمنامه اصلی کارگردان/نویسنده فرانک دارابونت جایی نداشت. مانند داستان کوتاه استیون کینگ که منبع الهام این فیلم بود، قرار بود پایان آن با نشان دادن رد سوار بر اتوبوس به امید پیدا کردن دوستانش مبهمتر باشد. اما در اثبات آنکه استودیوها گاهی اوقات میدانند چهکار دارند میکنند، آنها پیشنهاد کردند که پس از دو ساعت تجربه جهنم شاوشنک بینندگان نیاز به تخلیه روانی در قامت تجدیددیدار این گروه دارند – و دارابونت درنهایت پیشنهاد آنها را پذیرفت. پایان بیکلامی فوقالعاده – باظرافت اما کاملاً وجدآور.
مظنونین همیشگی (1995)
در بعضی از فیلمها پایان معنای چندانی ندارد و فقط برای به سرانجام رساندن داستان ساختهشده است- یعنی اگر آن را حذف کنید چیزی از وقایعی پیش از آن رخداده تغییر نمیکند. اما در مورد مظنونین همیشگی سکانسهای پایانی بناهایی هستند که کل فیلم بر روی آن ساختهشده است. اگر فیلمسازان سکانس نهایی را به خوبی در نمیآوردند هرگز این فیلم به یکی از کلاسیکهای دهه 90 سینما بدل نمیشد.
فیلمنامه کریستوفر مک کوری ازنظر ساختاری از ابتدا تا پایان کاملاً استادانه نوشتهشده است اما در سکانس پایانی جایی که مأمور دیو کوجان متوجه میشود که وربال کینت تمام این مدت کایزر شوزه بوده است یکی از جسورانهترین پیچهای داستانی سینما را شاهد هستیم. اگر بزرگترین حقهای که شیطان به بشریت زده آن بوده که باور کنند وجود ندارد، دومی آن ساخت یکی از بهترین پایانهای فیلم در تاریخ است.
هفت (1995)
مانند مظنونین همیشگی اولین فیلم جالب دیوید فینچر (او بهطور رسمی اولین فیلم خود بیگانه 3 را تکذیب کرده است) جعبه پازلی هوشمندانه کنار هم قرارگرفته است که تمامی ساختارش پیرامون نتیجه آن شکلگرفته است. آدم کش زنجیرهای جان دو دستگیرشده است و به نظر میرسد در به سرانجام رساندن دو قتل آخر خود بر اساس هفت گناه کبیره ناکام مانده است. اما مشخص میشود که او برای آینده برنامهریزی دقیقی کرده است. او ترتیب داده بود تا جعبهای از طریق پست به سامرست و میلز ارسال شود. بااینکه ما هرگز نمیبینیم داخل جعبه چه بوده است اما ظاهراً به نظر میآید که سر همسر میلز تریسی در آن قرار دارد. با این قتل گناه حسادت انجام میشود و تنها میلز باقی میماند که گناه خشم را با تیر زدن به جان دو به ثمر برساند و بزرگترین و کاملترین نقشهها را تکمیل کند. فوقالعاده جذاب و دیدنی.
حس ششم (1999)
اگر پیچش داستانی در حس ششم وجود نداشت آیا فیلم باقی میماند؟ از آسیبناپذیر تا روستا، کارهای کارگردان ام نایت شیامالان همه را مطمئن کرده بود که وی به شکل «او همانی است که پیچشهای داستانی انجام میدهد» شناخته شود. اما او هنوز موفق نشده کاری بهتر از شوک پایانی این داستان ترسناک ارائه دهد. بعضی از بینندگان متوجه شدند که روانپزشک مالکوم کرو از زخم ناشی از تیراندازی یکی از بیماران سابقش کشتهشده است اما باقی ما باید تا انتهای فیلم صبر میکردیم تا از طریق کول سیر بچهای با قدرتهای ماورا طبیعی که «تمام مدت» افراد مرده را میبیند او را در جمع مردگان ببینیم. این پایان یکی از بهترینها در نوع خود است زیرا همهچیز را که فکر میکنید درباره داستان میدانید تغییر میدهد و به شما دانشی میدهد که با هر بار دیدن مجدد تجربهای تک در نوع خود داشته باشید.
یادگاری (2000)
این فیلم شاید اولین فیلم کریستوفر نولان نباشد (افتخار عنوان اولین متعلق به فیلم تعقیب است) اما یادگاری فیلمی است که فرارسیدن استعداد جدیدی در عرصه فیلمسازی را به همگان اطلاع داد. ازنظر فنی اصلاً نباید در لیست بهترین پایان فیلمها باشد چراکه به دلیل ساختار معکوس آن پایان فیلم در اصل آغاز داستان است اما نمیتوان از ارجینال بودن آن چشمپوشی کرد. تا سکانسهای نهایی، فیلم یادگاری بر روی لئونارد شلبی، فردی که حافظه خود را ازدستداده و قابلیت به حافظه سپردن خاطرات را نیز ندارد تمرکز دارد. او از خالکوبی های متنوع و عکسها بهعنوان یادآور استفاده میکند تا قاتل همسرش را بیابد.
پیچش بزرگ داستان آن است که شلبی بهصورت اتفاقی همسر دیابتی خود را با اوردوز انسولین کشته است و او این داستان شخصیت «جان جی» مرموز را خلق کرده تا به زندگی خود هدف بدهد- همین موضوع درجا اینکه چرا تدی (ظاهراً نزدیکترین دوست لئونارد) در ابتدای داستان تیرخورده بود را توضیح میدهد. یا این باید پایان داستان باشد؟ درخشش ابدی یک ذهن پاک نیز ساختار روایی مشابه را هرچند با زمینه رمانتیک بیشتر برای روایت داستان خود برگزیده بود.
داستان اسباببازی 3 (2010)
پیش از سر رسیدن داستان اسباب بازی 4 در تابستان امسال، داستان اسباب بازی 3 بهترین پایان ماجراجوییهای وودی و باز لایتیر در اتاقخواب اندی به نظر میرسید. لحظهای که اسباب بازیها با مرگی اجتناب ناپذیر در برابر زبالهسوز روبهرو میشوند بهاندازه کافی ازنظر احساسی برای هواداران دشوار بود اما در برابر سکانس پایانی حرفی برای گفتن ندارد، جایی که اندی پیش از آنکه برای دانشگاه خانه را ترک کند، اسباب بازیهایش را به بانی میدهد و فصل جدیدی را در زندگی آنان آغاز میکند. پایانی زیبا برای اتمام بخشیدن به سهگانهای بهیادماندنی که بهطور همزمان خوشحالکننده و ناراحتکننده بود. حتی اگر چهارمین دنبالهای در کار نبود ما از این پایان راضی بودیم.
جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد(2015)
ما بهراحتی میتوانستیم امپراتوری ضربه میزند را به این لیست اضافه کنیم اما بخش نهایی بینظیر جنگ ستارگان: اپیزود پنج را پایان خطاب کردن امری کاملاً ناعادلانه است. حدود نیم ساعت شکوه و عظمت تمامعیار میان تبدیلشدن هان سولو به مجسمهای کربونیتی و تیتراژ پایانی قرار دارد. نیرو بر میخیزد پایانی عالی دارد، در سکانس پایانی ری نهایتاً با مردی که ما تمام طول فیلم – و 32 سال گذشته- را منتظرش بودیم ملاقات میکند. فریم نهایی از لوک اسکای واکر بر روی سیاره دورافتاده آک-تو در حالی که سیمایی مبهم دارد بهسرعت به یکی از برجستهترین لحظات تاریخ جنگ ستارگان بدل شد و ما را برای بازگشت این فرنچایز با فیلم آخرین جدای بیشازپیش مشتاق کرد.
انتقام جویان: جنگ ابدیت (2018)
انتهای فیلم انتقام جویان: جنگ ابدیت، در اصل پایان نیست- رها از به نتیجه رساندن خطوط داستانی، تنها پیش پردهای برای انتقام جویان: پایان بازی و پایان تعلیقی غایی است- با بشکن معروف تانوس که نیمی از موجودات گیتی را به خاک تبدیل میکند که در میان آنها ابرقهرمانانی چون مرد عنکبوتی، پلنگ سیاه و استار-لرد حضور دارند- شکی وجود ندارد که تایتان مجنون پیروز میدان نبرد شده است. ما باید یک سال صبر میکردیم تا ببینیم که انتقام جویان بازمانده چطور پیروز میشوند. همین موضوع و توانایی مارول در جلوگیری از لو رفتن داستان پایان بازی و معلق نگهداشتن هواداران تحسینبرانگیز بود و آن را به یکی از رقبای جدی و سرسخت بهترین پایان در فیلمها بدل کرد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.