نقد فیلم Saw X | اره ۱۰
قسمت دهم (!) مجموعه فیلم «اره» پیش روی ماست که تقریباً ۲۰ سال پیش در سال ۲۰۰۴ آغاز شد و با تأکید بر نمایش شکنجه ظالمانه برخی از انسانهای خطاکار، «جانی» تازه به فیلمهای ترسناک ...
قسمت دهم (!) مجموعه فیلم «اره» پیش روی ماست که تقریباً ۲۰ سال پیش در سال ۲۰۰۴ آغاز شد و با تأکید بر نمایش شکنجه ظالمانه برخی از انسانهای خطاکار، «جانی» تازه به فیلمهای ترسناک معاصر دمید. اگرچه این فرنچایز در طول حیات سینمایی خود دچار فراز و فرودهای فراوانی در بخش کیفیت بوده است؛ با این حال، آیا «اره ایکس» ارزش توجه دارد و آیا باید آن را به فهرست فیلمهای ترسناک سال ۲۰۲۳ که باید تماشا کرد اضافه کرد یا خیر؟ برای رسیدن به پاسخ در ادامه با نقد فیلم Saw X همراه ویجیاتو باشید.
دهمین قسمت اره درباره چیست؟
به گفته سازندگان، «اره ایکس» در واقع یک «اره ۲» جدید است. روایت این فیلم اندکی پس از پایان قسمت اول این فرنچایز اتفاق میافتد و به نوعی در حال بازنویسی تاریخ بیشتر جیگساو یا همان جان کرامر است. در داستان این فیلم جان کرامر (توبین بل) با یک تشخیص ویرانگر مواجه میشود، در واقع او متوجه میشود که سرطان مغز دارد و تنها چند ماه دیگر زنده است.
در این بین کرامر به دوست گروه حمایتی خود، هنری (مایکل بیچ) که از سرطان رنج میبرد اعتماد میکند و به یک درمان نادر امیدوار میشود. این درمان تحت یک روش پیشگامانه و ابتکاری نجات دهنده توسط تیم دکتر سیسیلا پدرسون انجام میشود. دکتر پدرسون در برنامه پزشکی آزمایشی خود ضمانتها و جایگاهی مطلوب را ارائه میدهد، اما این امر مستلزم پول زیاد و سفر به مکزیک است.
در این فضا، کرامر ناامید آماده پرداخت هر بهایی است و تصمیم میگیرد تحت درمان قرار گیرد. اما همانطور که میتوانید حدس بزنید، و بیننده خیلی زودتر از کرامر آن را حدس میزند، کل ماجرا به یک کلاهبرداری بزرگ تبدیل میشود؛ و کسانی که به وعدههای دروغین زندگی متهم شوند مجازات خواهند شد…
بازی تمام شد؟
رسیدن به ده قسمت در هر فرنچایزی کار سختی است، اما رسیدن به این آمار در یک فرنچایز ترسناک، از اساس یک دستاورد بزرگ است. آنچه در سال ۲۰۰۴ با «اره» آغاز شد، یک فیلم هیجانانگیز پیچیده که جان کارامر یا همان «جیگساو» را بهعنوان مهندس باهوش تلههای مرگبار معرفی میکرد، به سرعت جای خود را به یک فرانچایز ترسناک ماندگار و دنبالهدار داد که در آن داستانگویی به معنی واقعی با تلههای پیچیدهتر و خلاقتر جایگزین شد.
در این مسیر پر از دنباله، جدول زمانی سریال نیز بیشتر و بیشتر پیچیده شد و شخصیتهای فراوانی، به جز کرامر و شاگرد او آماندا به فرنچایز وارد شدند. این شکل از دنبالهسازی به این معنی بود که «اره» بیشتر و بیشتر از طراوت نسخه اصلی دور میشد. کافی است بگوییم که تنها بخشهای واقعا موفق این فرنچایز، قسمتهای اول و دوم آن هستند. و این حرف با فرض آن است که هر کسی طرفدار این فرنچایز و این نوع فیلمهای ترسناک مبتنی بر شکنجه افسارگسیخته باشد.
اما با تمام این موارد و فراز و فرودهای فراوان، یک چیز را نمیتوان در مورد اولین فیلم به کارگردانی جیمز وان انکار کرد، فیلم «اره» مرحله جدیدی را در فیلمهای ترسناک آمریکایی آغاز کرد و نه تنها زیرژانر جدیدی از پورن شکنجه را ایجاد کرد، بلکه یک مدل تجاری بسیار سودآور را معرفی کرد که ساخت فیلمهایی کوچک اما از نظر بصری مناسب را به وجود آورد. اکنون فیلم «اره ایکس» نه انقلابی مشابه آن اثر جیمز وان ایجاد خواهد کرد و نه انقلابی عظیم در درون خود فرنچایز، بلکه این اثر نوعی بازگشت به ریشه هاست. همچنین مشخص است که سازندگان به حرف هواداران گوش دادند و پس از ناکامیهای اخیر، آنچه را که آنها انتظار داشتند به بینندگان دادند.
این بار، کارگردان کوین گروترت زمان زیادی را به معرفی داستان اختصاص میدهد، بنابراین از نظر فیلمنامه، «Saw X» احتمالاً گسترده ترین قسمت از میان تمام دنبالههای قبل از خود است. سازندگان این اثر میخواهند با دقت شخصیت جان کرامر را معرفی و ارائه دهند و همچنین اقدامات بعدی و قوانین اخلاقی او را تا حد امکان به طور دقیق توجیه کنند. این یعنی تبدیل این شخصیت به یک ضدقهرمان قابل درک برای مخاطب.
اما از یک طرف، این شکل از روایت منجر به شروع کمی کندتر صحنههای شکنجه میشود، زیرا مدتی طول میکشد تا طرح به طور کامل باز شود. از سوی دیگر، بعداً این شکل روایت رضایت بیشتری به ارمغان میآورد و به ما اجازه میدهد تا نگاه بهتری به روان و انگیزههای جیگساو بیندازیم.
متمرکز ترین فیلم فرنچایز اره
داستان «اره ایکس» بین قسمت اول و دوم این مجموعه فیلم اتفاق میافتد. یعنی این اثر تمام پیچیدگیهای داستانی را که نویسندگان در گذشته این فرنچایز و در طول سالیان عمر آن توانستهاند تولید کنند، نادیده میگیرد. البته اگر راستش را بخواهید، تمام آن نکات داستانی در یکسان سازی عادی فیلمهای این فرنچایز دخالت کردند. بنابراین جدایی و دوری از آن خطهای زمانی شلوغ یک نکته روشن است.
چنین حرکتی باعث شد قسمت جدید «اره» تبدیل به متمرکزترین فیلم با داستانی روشن و اخلاقیات خاص خود شود. فرنچایز اره برای مدت طولانی ما را با چنین لحظاتی خوشحال نکرده بود. اما این قسمت با بازگشت به ریشه شخصیت اصلی یک کار درست انجام میدهد.
همچنین فراموش نکنید که فیلمهای Saw همیشه در هسته مرکزی خود در مورد تلههای خطرناکی بوده که منجر به عواقب نسبتاً بدی میشود، و البته یک فلسفه درونی عجیب و غریب از عدالت، که مستقیماً با شخصیت کرامر مرتبط است. اکنون «اره ایکس» بر روی این ویژگیهای داستانی فرنچایز متمرکز شده است. این روند باعث میشود فیلم کمی ساده به نظر برسد، اما قطعاً نسبت به درهم ریختگی قسمتهای قبلی بهبود ویژه یافته است.
از سوی دیگر طراحی تلهها در اینجا نظم کامل دارند. آنها در شیوه اجرا خیلی زیاده روی نمیکنند، اما هر کدام معنای جالب خود را دارند. علاوه بر این، ذوق و شوق بی رحمی در اینجا وجود دارد که در سطح مناسبی اجرا میشود که اگر مخاطب دلرحم باشد تماشای این اثر به هیچ شکل برای روح و روان او مناسب نیست. اما موضوع تنها به تلهها محدود نمیشود. این جان کرامر است که اساس داستان این قسمت شده و ستاره اصلی کل فیلم است.
اجرای توبین بل فراتر از محتوای این اثر است، و بازی او عمیقاً با روان مردی که با مرگ و میر خود دست و پنجه نرم میکند، سر و کار دارد. اجرای ظریف بل، ماهیت شخصیتی را به تصویر میکشد که بین اصول او و واقعیت تلخ مرگ قریبالوقوع خود در رفت و آمد است. بازی او بدون شک شایسته توجه است. اما آیا او واقعاً برای نقش خود چیزی مانند نامزدی اسکار دریافت خواهد کرد؟ متاسفانه در شوخترین حالت ممکن نیز خیر. اما در یک دنیای کامل متفاوت، او شایسته یک اسکار بود.
توبین بل موفق میشود شخصیت پیچیده خود را در بهترین حالت بازسازی کند. در اینجا شما صمیمانه او را دوست دارید و گاهی از ته اعماق خود از کرامر میترسید، اما در عین حال او را کاملا درک میکنید. و از جهاتی حتی آن را توجیه میکنید. جنبه توجیه کننده داستان توسط شخصیتهای قربانی که تقریباً همگی تفاله هستند، بهتر قابل درک میشود.
بیرحمی تلههای جیگساو کاملاً در راستای شناسه رفتاری این قربانیانی است که در همین تلهها افتادهاند. به همین دلیل، هنگام تماشا، افکار بسیار جالبی در ذهن ایجاد میشود. از یک طرف تلهها باعث انزجار خشونت میشوند؛ از سوی دیگر، شخصیتها در بیشتر موارد کاملاً سزاوار این مرگ غم انگیز خود هستند، زیرا اگر آزاد بودند، حتی شاید شرارت بیشتری انجام میدادند. خلاقیت نمایش داده شده در این سکانسها نشان دهنده تعهد فیلمسازان به ارائه یک تجربه عاطفی و دارای تنش است.
همچنین موقعیت احساسی کرامر در رابطه با بقیه شخصیتها، فیلم Saw X را به انسانی ترین فیلم این مجموعه تبدیل میکند. بله، شاید کسی از این واقعیت خوشش نیاید که فیلمنامه از معمار ظالم تلههای خونین چهرهای غم انگیز و حتی تا حدودی احساسی میسازد. اما دقیقاً همین بردار شخصیتی است که باعث میشود داستان تازگی و طراوت پیدا کند، چیزی که فرنچایز اره برای مدت طولانی نداشت. و در سطح ادراکی، Saw X اکنون کاملاً متفاوت از فیلمهای قبلی درک میشود.
فیلم Saw X اساساً چیز جدیدی ارائه نمیدهد، اما با تمام عناصر خود با حداکثر عشق و مراقبت رفتار میکند. البته صحبت از «عشق و مراقبت» در نقد فیلمی که در آن سر مردم با روشهای خونین جدا میشود و آنها کشته میشوند، تا حدودی طعنهآمیز است. اما نقوش اصلی این فرنچایز در قسمت جدید اره جایگاهی تازه پیدا میکنند. «اره ایکس» فیلم خوبی است که در چارچوب مجموعه «اره» مطلوب به نظر میرسد. در واقع فیلم همه چیزهایی را که مردم در مورد آن تلههای وحشیانه دوست دارند به آنها میدهد، اما بدون ایراد هم نیست.
گاهی اوقات، طرح پیچیده میشود و بینندگان را ملزم میکند تا اطلاعات تکهتکهشده را کنار هم بگذارند تا پیچیدگیهای داستان را بهطور کامل درک کنند. در حالی که پیچیدگی به روایت عمق میبخشد، ممکن است برخی از مخاطبان را کمی سردرگم کند. علاوه بر این، برخی از انگیزههای شخصیتها، بهویژه نسبت به اوج فیلم، ممکن است کمی ساختگی به نظر برسند، که نیازمند تعلیق ناباوری برای سرمایهگذاری کامل در رویدادهای در حال وقوع است.
نتیجهگیری درباره فیلم Saw X
دهمین «اره» به تاریخ فرنچایز احترام میگذارد و در عین حال آن را برای بیننده جدیدی که نیازی به دانستن نکاتی از قسمتهای قبلی ندارد به راحتی قابل تماشا میکند. به لطف نوعی ریست و تنظیم داستان درست بعد از اولین فیلم اره، ما شاهد یک تمرکز مناسب روی شخصیت اصلی این فرنچایز هستیم.
توبین بل نیز در قامت بازیگر به بینندگان یادآوری میکند که چرا جیگساو و میل او به تلههای مرگبار تبدیل به نماد ویژه ژانر وحشت شدند. مهارتهای مهندسی و قوانین اخلاقی سخت گیرانه، شخصیت جان کرامر را برای دشمنانش ترسناک میکند، اما بازی توبین بل نیز نوعی ملایمت و گرما را به شخصیت میآورد که تاثیری که بر بیننده میگذارد را تشدید میکند.
از سوی دیگر تلهها وحشیانه هستند، اما اگر بگویم که آنها بهترین ایدهها در کل فرنچایز به حساب میآیند، دروغ میگویم. آنها در مقایسه با آنچه در قسمتهای قبلی دیدهایم، کاملاً ساده ولی قابل فهمتر هستند، ولی تأثیر عاطفی جالبی هم بر شخصیتها و هم بر داستان دارند. همچنین توانایی فیلم در برانگیختن همدلی با آنتاگونیست نمادین خود گواهی بر مهارت فیلمسازان در داستان سرایی است. پس تلههای جذاب، بازیهای خیرهکننده و پیچشهای غیرمنتظره آن را به اثری تماشایی برای طرفداران قدیمی و تازه واردان تبدیل میکند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
واقعا چرا باید یک نفر از دیدن شکنجه شدن دیگران لذت ببره ؟؟
متاسفانه بیماری روانی داریم