تاریخچه اقتباس سینمایی از بازی های ویدئویی ترسناک
ظاهراً پس از موج فیلمهای ابرقهرمانی، اکنون فیلمهای مبتنی بر بازیهای ویدیویی یکی از ویژگیهای داغ در هالیوود امروز هستند. فیلمهایی مانند «آنچارتد»، «پوکمون کارآگاه پیکاچو» و «سونیک خارپشت» به راحتی فروش چند صد میلیون ...
ظاهراً پس از موج فیلمهای ابرقهرمانی، اکنون فیلمهای مبتنی بر بازیهای ویدیویی یکی از ویژگیهای داغ در هالیوود امروز هستند. فیلمهایی مانند «آنچارتد»، «پوکمون کارآگاه پیکاچو» و «سونیک خارپشت» به راحتی فروش چند صد میلیون دلاری به دست میآورند و معمولاً توجه منتقدان را نیز تا اندازهای به خود جلب میکنند. اما همیشه ماجرا اینطور نبود. تا همین اواخر، عنوان اقتباسی «بر اساس بازی ویدیویی» اعتباری بسیار پایین داشت. در واقع این گونه اقتباس از سوی کارشناسان ناچیز به نظر میرسید. و حتی مسلم بود که چنین فیلمهایی بازده متوسطی را در گیشه به دست میآورند و نقدهای فاجعه باری دریافت میکنند.
اما اکنون داستان متفاوت شده و ما در این مطلب «ویجیاتو» میخواهیم به تاریخچه اقتباس سینمایی از بازی های ویدیویی ترسناک نگاهی داشته باشیم. در دنیای بازیهای ویدیویی، عناوین ترسناک برخی از موفقترین و مورد توجهترین انواع بازیها هستند و با توجه به اینکه بسیاری از آنها جنبههایی از فیلمهای ترسناک را به عاریت گرفتهاند، میتوان فکر کرد که به خوبی خود را به صفحه نمایش بزرگ سینما نیز عرضه میکنند.
از عناصر واضحی مانند طراحی موجودات (بازیهای ویدیویی بیشماری موفقیت خود را مدیون خلاقیتهای جورج رومرو هستند) تا ویژگیهای فنی بیشتر مانند موسیقی و دیدگاه بازیکنان، بازیهای ویدیویی ترسناک از سینماییترین بازیهای موجود در بازار هستند. پس چرا بسیاری از اقتباسهای سینمایی به طرز فاجعه باری وحشتناک در نظر گرفته میشوند؟ و آیا علت این شهرت بد شاخته شده چیست؟! به افتخار انتشار فیلم اقتباسی «پنج شب در فردی» و فصل هالووین، بیایید نگاهی به تاریخچه اقتباسهای بازیهای ویدیویی ترسناک بیندازیم.
شروعی ناامید کننده با اووه بول
ممکن است یک مرد تا حدی مسئول شهرت وحشتناکی باشد که نه تنها فیلمهای اقتباسی از بازیهای ویدیویی ترسناک بلکه به طور کلی همه اقتباسهای سینمایی از بازیهای ویدیویی را گرفتار خطای عملکردی خود کرده است. این شخص کسی نیست جز آقای «اووه بول» آلمانی. این کارگردان بدنام بسیاری از بازیهای ویدیویی را با نتایج فاجعهباری بر روی پرده سینما به نمایش گذاشته است.
جالب است بدانید در اواسط دهه ۲۰۰۰ میلادی، این کارگردان آلمانی سه فیلم ترسناک شناخته شده از روی بازیهای ویدیویی ترسناک را منتشر کرد که همه آنها در حال حاضر دارای امتیاز تک رقمی راتن تومیتوز هستند: از «خانه مردگان» تا «تنها در تاریکی» و «BloodRayne» آثاری هستند که یکی پس از دیگری وارد سینما شده و با واکنش منفی مخاطبان و کارشناسان روبرو شدند.
برای نمونه «خانه مردگان» ساخته اووه بول یک فیلم بدون مغز درباره زامبیهای مغزخوار است. این فیلم که بر اساس یک فرانچایز تیراندازی آرکید تولید شد، مربوط به گروهی از جوانان بیهدف است که ناخواسته خود را در برابر انبوهی از زامبیهای درنده در یک تعطیلات و مهمانی قرار میدهند. انتهای شکوفایی بزرگ کارگردانی بول در چنین آثاری این است که نماهایی از بازی ویدیویی را در لحظات کلیدی اکشن قرار میدهد که هم آزاردهنده و هم مبهم است. این آثار کارگردان آلمانی هم از نظر بصری ضعیف و بدون فرم مناسب بودند، و هم داستان آنها نیز نکته خاصی برای مخاطب عام و خاص نداشت.
اما «تنها در تاریکی» بدترین فیلم از سه فیلم اقتباسی اووه بول از روی بازی ویدیویی ترسناک است؛ از ۱۲۱ نقد در Rotten Tomatoes، تنها ۱ درصد آن مثبت است. و با تماشای فیلم، به راحتی میتوان فهمید که چرا چنین اثری اینقدر تحقیر شده است. اول از همه، شباهت کمی به بازیهایی که نام خود را از آنها گرفته است دارد. بازیهای ویدیویی از بازیکنان میخواهند مکانهای کلاسیک شبحآور، مانند خانههای خالی از سکنه یا کشتی دزدان دریایی را بررسی کنند. اقتباس فیلم سرنخهای خود را از منابع بسیار معاصر میگیرد.
این رویکرد اووه بول به وضوح تحت تأثیر اثری چون «بلید» و دیگر فیلمهای هیجانانگیز اکشن ترسناک آن دوران است. اما تقریباً همه چیز در مورد این فیلم بوی ناتوانی میدهد. فیلمبرداری، طراحی، بازی، فیلمنامه و حتی پوستر آن مضحک و ضعیف است. حتی بازاریابی آن نیز وحشتناک بود. با نگاهی به باکس آفیس، متوجه خواهید شد که یک فیلم ۲۵ میلیون دلاری چگونه با ۱۰ میلیون دلار فروش از سوی مخاطب مورد عتاب و خشم قرار گرفته است.
جالب است بدانید بهترین این سه فیلم ساخته شده توسط اووه بول «BloodRayne» است، اگرچه توصیف این فیلم هولناک به این شکل مثبت کمی شبیه نام بردن از مطلوب ترین شکل سرطان است. با توجه به فیلمشناسی بول تا آن زمان، بازیگران این اثر او به طرز عجیبی چشمگیر هستند. مایکل مدسن، میشل رودریگز، بیلی زین، اودو کییر، بن کینگزلی برنده اسکار و خیلیهای دیگر در این فیلم حضور دارند که برای خود نامی جذاب در دایره بازیگری به حساب میآیند. اما بدیهی است که هیچکدام از آنها در بهترین کار حرفهای خود قرار نمیگیرند، برای مثال رودریگز بهطور محسوسی با لهجه مشکلدارش دست و پنجه نرم میکند و مدسن در تمام صحنهها تنها در خواب راه میرود.
اما بازیگری که بیش از همه مورد خیانت فیلم قرار گرفت، کریستانا لوکن بازیگر نقش اول فیلم است. نکته مهم پیرامون او این است که بازیگر در هیچکدام از اکشنهای فیلم تحت تأثیرگذار نیست. این حرف یعنی اکثر مبارزات شخصیت لوکن بهگونهای نامطلوب فیلمبرداری شده است که ممکن است تصور شود او و کارگردان اووع بول در پشت صحنه با هم درگیر شدند و این انتقام فیلمساز آلمانی از بوده است. بنابراین، سهگانه نامقدس اووه بول از اقتباسهای سینمایی غیرقابل درک از بازیهای ویدیویی ترسناک، مطمئناً نام بدی را به این میکروژانر سینمایی داده است که هنوز طعم بد آن به طور کامل از ذهن مخاطب بیرون نرفته است.
دنباله یک مسیر سیاه
آقای اووه بول تنها کسی نبود که در اواسط دهه ۲۰۰۰ فیلمهای اقتباسی ضعیف از روی بازیهای ویدیویی ترسناک را تولید و مونتاژ میکرد. اما چرا؟ چون فیلم «Doom» در سال ۲۰۰۵ با کارگردانی آندری بارتکویاک به سینماها راه یافت و مسیر سیاه گذشته را بدون هیچ تغییر خاصی دنبال کرد. این یک فیلم غیرقابل توجه در مورد گروهی از سربازان در سال ۲۰۲۶ است که با جهش یافتهها در مریخ میجنگند؛ اساساً یک مبارزه بین انسان و بیگانگان خنگ.
دیدگاه آندری بارتکویاک در کارگردانی این فیلم چندان قابل ذکر نیست، به جز یک سکانس به سمت پایان فیلم که دیدگاه اول شخص بازی را برای صحنهای گسترده از خشونت در دستان شخصیت اصلی اتخاذ میکند. در غیر این صورت و بودن این سکانس ذکر شده، این فیلم تنها برای دو اجرا قابل توجه است که با آنچه قرار بود از فیلمشناسی این بازیگران حاصل شود، ناسازگار است.
در این فیلم روزاموند پایک نقش یک دانشمند مصمم را بازی میکند، و او موفق میشود تا حدی از جذابیت و توانایی خود را به این شخصیت تزریق کند، حتی زمانی که دیالوگهای واقعا احمقانهای درباره جهشها و هیولاهای فضایی ارائه میدهد. از سوی دیگر دواین جانسون دیگر نقش مهم فیلم را شامل میشود. او نقش یک آنتاگونیست را بازی میکند، کاری که این بازیگر هرگز در روزگار کنونی انجام نمیدهد، جایی که هر یک از شخصیتهایش باید یک قهرمان تمیز، تحسینبرانگیز و جذاب باشند. اما این بازیگر نیز در این فیلم خاص نتوانست کمکی به نجات آن کند.
یک اتفاق مثبت
با وجود این تعداد اثر سینمایی اقتباسی و فیلمهای به حق فراموش شده، یک فیلم خوب بر اساس بازیهای ویدیویی ترسناک وجود دارد که در دهه ۲۰۰۰ میلادی منتشر شد. این اثر سینمایی نه تنها به عنوان یک فیلم ترسناک خوب بلکه به احتمال زیاد بهترین اقتباس سینمایی از یک بازی ویدیویی در تمام دوران است. حتما میدانید که ما درباره فیلم سایلنت هیل حرف میزنیم.
فیلم «Silent Hill» توسط کریستوف گان کارگردانی شده که خودش از طرفداران بازیها بود و سخت تلاش کرد تا خود را به عنوان بهترین فرد برای این کار به کونامی، شرکت سازنده بازیهای ویدیویی، ثابت کند. خب اصرار او نتیجه داد و میل و علاقه او از بازیها با کار وفادارانه این فیلمساز در خود فیلم ثابت شد. در این اثر خاص اتمسفر و فضاسازی، طرحهای ظاهری موجودات و موسیقی مستقیماً از بازیها برداشته شده و حس سینمایی مناسبی به آن داده میشود.
و از همه مهمتر، این فیلم به معنای واقعی ترسناک است. کریستوف گان کل فیلم را با لحن تیره و تار بیامان میپوشاند و ایده دنیای متروک و ناامید را که شخصیت اصلی را به دام انداخته است، کاملا برای مخاطب قابل لمس میکند. طراحی تکتک نکات تولید بی عیب و نقص است و دنیایی از ترس را تداعی میکند که واقعاً مانند یک چشم انداز جهنمی است. بنابراین، به عنوان یک فیلم ترسناک، «Silent Hill» افزودهای شایسته به کانون اقتباس سینمایی از روی بازیهای ویدیویی است.
البته لازم به ذکر است که این اثر نیز جای خود را به دنبالهای وحشتناک به نام «Silent Hill: Revelation» داد که با گذشت زمان تلاش میکند تا همان جادوی تاریک فیلم اول را به تصویر بکشد. اما هرچه کمتر در مورد آن صحبت شود، بهتر است.
دوران پل دبلیو. اس. اندرسون و رزیدنت اِویل
خب نمیتوانید درباره فیلمهای ترسناک اقتباس شده از روی بازیهای ویدیویی ژانر وحشت حرف بزنید، اما صحبتی از فرنچایز محبوب «رزیدنت اِویل» به میان نیاورید. این سری برجسته بازیهای ترسناک کاندیدای اجتناب ناپذیری برای اقتباس یک نسخه سینمایی بود و فرنچایز سینمایی که از آن الهام گرفته شده بود یکی از موفق ترین نمونههای اقتباس از بازیهای ویدیویی است.
اما فیلم اول یک تریلر نسبتاً کوچک در مورد تیمی است که سعی میکند به یک مرکز کامپیوتری با فناوری پیشرفته که توسط زامبیها و دیگر موجودات حاضر در بازیهای ویدیویی تسخیر شده بود نفوذ کنند و سپس از آن خارج شوند. اگرچه این فیلم به طور خلاصه دارای یک عمارت است که به وضوح اشارهای به صحنه بازی اول دارد، اما در مجموع فیلم پل دبلیو. اس. اندرسون کاملاً از منبع اصلی فاصله دارد. خارج از برخی موجودات و منابع آشنا (شرکت آمبرلا، ویروس تی و غیره)، این بیشتر یک اقتباس آزاد است تا یک ترجمه سینمایی وفادار.
اما با این حال، در درجه اول این فیلم کار میکند. دیده شدن این اثر بدون شک به لطف برخی از نکات کارگردانی و اکشن هوشمندانه ساخته شده توسط پل دبلیو اس اندرسون است. اولین «رزیدنت اِویل» به اندازهای موفق بود که دنبالهای به نام «رزیدنت اویل: آخرالزمان» را ایجاد کرد که بیشتر جنبههای سری بازی را دنبال میکرد. برای مثال در این فیلم، شخصیتها و موقعیتهای نامگذاری شده از بازیهای ویدیویی دوم و سوم بهطور برجسته نشان داده شدهاند. اما مهمتر از همه، فیلم حول همان شخصیت اصلی فیلم قبلی است، یعنی آلیس با بازی میلا یوویچ.
باید بدانید شخصیت آلیس با بازی خوب میلا یوویچ عنصر کلیدی این مجموعه فیلم خواهد بود، که هرچه پیش میرود به طور فزایندهای از بازیهای واقعی دورتر میشود. در واقع سومین فیلم، یعنی «رزیدنت اویل: انقراض»، جایی است که فیلمهای اندرسون واقعاً شروع به تعریف تواناییهای مافوق بشری آلیس میکند که توسط جهشهای ژنتیکی به او داده شده است. و متعاقباً، اکشن چیزی است که بیشتر تشدید میشود.
در این بین، میل کارگردان به سمت نمایش اکشن بیشتر، برخی از صحنههای مبارزه حتی شبیه صحنههای موجود در فیلمهای رزمی شرقی سبک ووشیا با استفاده از سیمکشی هستند. البته اندرسون از میانه راه کارگردانی چند قسمت از این فرنچایز را رها کرد، اما پل دبلیو اس. اندرسون برای قسمت چهارم فیلم، «رزیدنت اویل: زندگی پس از مرگ» بازگشت و این مجموعه را برای دو فیلم دیگر به نام «رزیدنت اویل: تلافی» و «رزیدنت اویل: فصل آخر» اجرا و کارگردانی کرد.
باید توجه داشت که اندرسون راز موفقیت این فرنچایز است، زیرا «زندگی پس از مرگ» و «انتقام» به راحتی لذتبخشترین فیلمهای این مجموعه هستند. این فیلمها شامل اکشن مبتکرانه و سرگرمکننده است و طرفداران قدیمی این مجموعه با دیدن شخصیتهای مورد علاقه فیلمها و بازیها برای ظاهر شدن در این آثار، حتی برای لحظهای کوتاه خوشحال میشوند. همچنین باید توجه داشت که جهش در کیفیت فیلمهای چهارم و پنجم قطعاً باعث شد تا تولید برخی قسمتهای ضعیفتر آن به دست فراموشی سپرده شود.
اما متأسفانه، «فصل پایانی» احتمالاً بدترین فیلم در بین شش فیلم است و مجموعه را با یک دنباله شلوغ و بدون هویت به پایان میرساند. اکشن این فیلم سطحی و ظاهری است. حتی این فیلم بهجای توسعهی ساده محور منطقی خط داستانی فیلمها، صرفاً به عنوان نسخهای بهروز شده از فیلم اول عمل میکند و شخصیتها را در حال عبور از مکان دقیق آن فیلم اولیه نشان میدهد. با این حال، یوویچ برای هدایت شخصیت آلیس به یک نتیجه رضایت بخش، کمک شایانی به این اثر ناامید کننده میکند.
عصر جدید و اقتباسهای متفاوت
در سال ۲۰۲۱، فرنچایز رزیدنت اِویل با ریبوت «Resident Evil: Welcome to Raccoon City» مجددا راه اندازی شد. این فیلم رویکرد نیمهمنطقی را اتخاذ میکند که بسیار بیشتر از سایر فیلمها به بازیهای واقعی وفادار است و داستانی شبیه به دو بازی ویدیویی اول را دنبال میکند که پر از شخصیتهای آشنا برای بازیکنان است.
با این حال، اکشن فیلم بدون الهام و پیایی مورد نایز این سری بازی است، و حتی فیلمنامه نیز آماتوری است (حتی با استانداردهای سریال مسخره قبل از آن)، و ارجاعات مداوم به بازی نیز سرعت را کاهش میدهد. امیدواریم که این راهاندازی دوباره گسترش پیدا نکند و طرفداران فقط بتوانند از اجرای لذتبخش یوویچ در نقش آلیس دیدن کنند.
اما در سال ۲۰۲۱ همچنین شاهد انتشار فیلمی ترسناک به نام «Werewolves Within» بودیم که بر اساس یک بازی واقعیت مجازی به همین نام ساخته شد. این بازی یک اثر مبتنی بر اجتماعی است که در آن بازیکنان باید بفهمند که کدام یک از آنها گرگینهای است که یک دهکده قرون وسطایی را وحشت زده میکند. این فیلم رویکردی کاملاً متفاوت دارد. در واقع این یک کمدی ترسناک است که در دوران امروزی اتفاق میافتد، با تعدادی شهروند عجیب و مرموز که متقاعد میشوند یک گرگینه باید پشت یک رشته قتلهای وحشیانه در شهر کوچک آنها باشد.
مهمتر از همه، این فیلم در حال حاضر بهترین فیلم بر اساس بازیهای ویدیویی تاریخ است که هم در Rotten Tomatoes (که در آن ۸۶٪ تازه است) و هم Metacritic (امتیاز ۶۶/۱۰۰) را دارد. جاش روبن که جزو کارگردانان جوان محسوب میشود، پیش از این هم تجربه ساخت آثار کمدی ـ ترسناک به نام Scare Me (مرا بترسان) را داشته که در سال ۲۰۲۰ اکران شد و مورد تحسین بسیاری از اهالی سینما نیز قرار گرفته بود. روبن میگوید که با الهامگیری از آثار موفقی چون arachnophobia (عنکبوتهراسی) و Jaws (آروارهها) به درک خودش از ژانر ترسناک رسیده است.
روی همرفته فیلم Werewolves Within به نوبه خود یکی از اقتباسهای لذتبخش و منحصر بهفرد به حساب میآید که با تماشای آن میتوانید حسابی سرگرم شوید.
کلام پایانی درباره اقتباس از بازی های ویدئویی ترسناک
در این مطلب سعی کردیم باهم نگاهی به تاریخچه اقتباسهای سینمایی ترسناک براساس بازیهای ویدیویی داشته باشیم. بنابراین، آیا اقتباس بازیهای ویدیویی ترسناک ارزش این شهرت کمرنگ خود را دارند؟ واضح است که کیفیت کلی این میکروژانر دارای نوسانهای متفاوت بوده است. اما نباید فراموش کرد گذر کردن از این سالها مسیری را جلوی پای فیلمسازان آماده کرده است که میتوانند با درس گرفتن از آن یک دوران موفق جدید را رقم بزنند.
مانند همه فیلمها، یک اقتباس موفق از بازیهای ویدیویی نیازمند نگاهی خلاقانه و دلسوز پشت دوربین است و بازیگرانی که مایل به اجرای چیزهای اغلب تازه و فادارانه از درون آنها هستند. باید قبول کرد که طرفداران بازیهای ویدیویی جمعیت سختی برای راضی کردن هستند، اما برخی از نسخههای سینمایی از بازیهای مورد علاقه آنها مطمئناً انتظارات والای این گروه را برآورده میکنند.
اما اکنون شما به ما بگویید که اقتباس سینمایی از بازی ویدیویی ترسناک مورد علاقه شما چیست؟ آیا تاکنون جدیدترین اقتباس سینمایی در ژانر وحشت، یعنی فیلم «پنج شب در فردی» را دیده اید؟ اگر چنین است شما در مورد آینده این مسیر چه فکر میکنید؟ لطفاً در بخش نظرات، ایده و نظرتان را به ما اطلاع دهید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.