فیلم Centurion | افسانه خونین لژیون رومی
سنتوریون یک فیلم دست کم گرفته شده با بازیگران عالی است و این فیلم شایسته تماشاگران بیشتری است!
من به عنوان یک مخاطب همیشه فیلمها و سریالهای مربوط به روم باستان را به دلیل لباسها و عناوین عجیبشان دوست داشتم. فکر کردن به یکی از اولین امپراتوریهای جهان و چگونگی نابودی آن توسط «ویزیگوتها» بسیار جذاب و درگیرکننده به نظر میرسد. و این فقط حس من نسبت به این دوران نیست، بلکه بسیاری از مردم دیگر نیز چنین احساسی را به این دوره خاص در خود دارند. اما فیلم Centurion (سنتوریون) ساخته نیل مارشال یکی از آن دست آثاری است که داستان خود را روی یکی از افسانههای پر رمز و راز این دوره بنا کرده است. ما در این مقاله ویجیاتو میخواهیم نگاهی به این اثر سینمایی اکشن تاریخی داشته باشیم.
اگر با تاریخ آشنا باشید حتما شنیدهاید که اسرار زیادی در ارتباط با امپراتوری روم وجود دارد، اما بیشترین و معروفترین نوشته پیرامون آنها در مورد ناپدید شدن Legio IX Hispana (لژیون نهم) است. حدس و گمانهای قابل توجهی در مورد اینکه چه اتفاقی برای آن افتاده است وجود دارد، زیرا هیچ اشارهای از سال 120 میلادی در اسناد رومی درباره این افراد وجود ندارد، در حالی که امپراتوری روم حداقل تا سال 450 پس از میلاد وجود داشته است. و من در این باره شوخی نمیکنم، چرا که داستان ناپدید شدن این لژیون رومی برای من به اندازه مثلث برمودا و زوال تمدن دره سند جالب بود.
بنابراین، به راحتی میتوان حدس زد که چرا تماشای فیلمی در این مورد و همچنین با قهرمانی چون مایکل فاسبندر طبیعی است. اما داستان این فیلم حول محور مبارزه بین «پیکتها» و امپراتوری روم میچرخد. علاقه مندان به تاریخ ممکن است بدانند که پیکتها یک قبیله جنگجوی واقعی در اسکاتلند امروزی بودند که همزمان با ناپدید شدن لژیون نهم با آنها در جنگ بودند.
داستان Centurion در سال 117 پس از میلاد و در زمان فتح بریتانیا توسط رومیان رخ میدهد. کوینتوس دیاس با بازی مایکل فاسبندر یک افسر رومی است که توسط همتایان لژیون نهم خود از اسارت پیکتها آزاد میشود. در ادامه یک زن پیکت (اولگا کوریلنکو) خود را به عنوان متحد رومیان معرفی میکند، اما همه اینها یک نیرنگ است. نیرنگی که به خونریزی بسیار ختم میشود. اکنون، کوئینتوس دیاس و چند نفری که از لژیون باقی ماندهاند، پیکتها را تعقیب میکنند. اما نکته اینجاست که احساس (و هدف) هر دو گروه متقابل است، که این خود منجر به یک بن بست وحشتناک نهایی با ضررهای سنگین از هر دو طرف میشود.
باید بدانید سنتوریون نیل مارشال با دیگر فیلمهای او کمی متفاوت است. این فیلم پر از جنگ و شمشیر، چه از آثار ترسناک فوقالعاده مارشال به نام Dog Soldiers و The Descent و چه از ریبوت اشتباه پسر جهنمی بهتر است؛ در واقع این یک ناهنجاری در فیلمشناسی این کارگردان با استعداد است. نیل مارشال بارها نشان داده است که توانایی در آمیختن چند ژانر و شخصیت سازی محکم با خشونت وحشتناک را دارد. اگرچه، همانطور که منتقدان بارها در مورد آثار او اشاره کردند، این کارگردان ویژگی دومی را بر اولی ترجیح میدهد.
اما از بازیگران پر ستاره گرفته تا سکانسهای اکشن با طراحی خوب باعث میشود تا بگوییم فیلم Centurion یک برنده و یکی از بهترین فیلمهای شمشیر و صندل در ده سال اول قرن جدید است. فیلمی جاه طلبانه و حماسی که عناصر «ارباب حلقهها» را با «300» و «گلادیاتور» ترکیب میکند. چشم بینا کارگردان نیل مارشال به خوبی لحن این جشن خون و خشونت را تنظیم میکند که دارای اجرای قدرتمندی از مایکل فاسبندر است.
از نظر بصری فیلم به شدت جذاب است و من واقعاً از دیدن آن لذت بردم، اگرچه در نقاطی کمی طولانی است. مایکل فاسبندر، نقش برجستهای در قامت قهرمان فیلم ارائه میدهد و ثابت میکند که آنچه لازم است برای تبدیل شدن به یک ستاره سینمای بزرگ داشته است. در نتیجه همین ویژگیها و درک منحصر به فرد مارشال از این ترکیب و محتوا است که فیلم Centurion را برای هر طرفدار این ژانر قابل تماشا میکند.
این فیلم دارای افکتهای فوقالعاده، موسیقی متن جالبه، و داستانی است که طول میکشد تا شروع شود، اما زمانی که این کار را انجام میدهد بسیار خوب است. با این حال، مارشال میداند که چگونه اکشن را مدیریت کند و در سکانسهای نبرد کوتاهی نمیکند، بنابراین اگر میخواهید یک فیلم اکشن شمشیر و صندل خشن داشته باشید، Centurion برای شما مناسب است. اما ایراد اصلی فیلم، فیلمنامه است. گاهی اوقات دیالوگهای سنتوریون نیز به صورت کلیشهای بازگویی میشود و به نظر میرسد که بسیاری از شخصیتها توسعه نیافتهاند، که این خود مایه شرمساری است، آن هم وقتی شما گروهی از بازیگران درجه یک را دارید.
در نتیجه باید گفت: فیلم Centurion با هیچ مدل نگاهی یک اثر بیعیب و نقص نیست، اما مملو از اکشنهای وحشتناک فراوان است و تظاهر به چیزی جز آنچه که هست ندارد. با این حال، با این حال قصه دچار مشکل است و اینجاست که مشخص میشود مهارت مارشال به عنوان یک کارگردان بهتر است و نه یک نویسنده، بنابراین اگر او میخواهد از افول سبک آثار پر هیجان بیمووی جلوگیری کند، باید تمرکز خود را بیشتر روی کارگردانی بگذارد تا نوشتن فیلمنامه!!!
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.