ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

نقد فیلم The Dead Don’t Hurt – لیوانی که یک سوم آن پر شده

در The Dead Don't Hurt، ویتو مورتنسن قصه‌ای وسترن را کارگردانی می‌کند، آیا او در روایت اثر خود موفق است؟

رضا قبادی
نوشته شده توسط رضا قبادی | ۷ مرداد ۱۴۰۳ | ۲۰:۰۰

در جنگلی سرسبز و انبوه، شوالیه‌ای قرون وسطایی با اسبش به سمت دوربین در حرکت است. صحنه کات می‌خورد و نمای بسته یک زن در بستر مرگ را داریم، کسی که با یک قطره اشک، جان خود را از دست می‌دهد. در این جا می‌فهمیم که تصویر شوالیه در جنگل، آخرین تصویر ذهنی و رؤیای زنِ در حال مرگ است. این صحنه‌های ابتدایی فیلم است، یک شوالیه‌ی اروپایی و یک زن اروپایی، اگر پوستر فیلم را از قبل نمی‌دیدیم، امکان نداشت بفهمیم با یک فیلم وسترن طرفیم. اما دستانی که چشمان زن را می‌بندد، دست یک کابوی است. The Dead Don't Hurt ساخته‌ی جدید ویگو مورتنسن، بازیگر معروف ارباب حلقه‌هاست. این دومین پروژه‌ی سینمایی مورتنسن است که خود او کارگردانی می‌کند. این بار مورتنسن به سراغ دنیای وسترن رفته، تا داستانی از عشق و شور و امید و ناامیدی و انتقام را تعریف می‌کند. ولی آیا در انجام این کار موفق است؟ برای فهمیدن این موضوع، با نقد فیلم توسط ویجیاتو همراه باشید

سکانس‌های ابتدایی فیلم، نوید فیلمی هیجان‌انگیز و اتمسفریک را می‌دهد. مثلاً در سکانسی که شرور فیلم معرفی می‌شود، یا سکانس اعدام فرد بی‌گناهی که لکنت هم دارد، تلفیقی از گروتسک و اغراق در نمایش بی‌رحمی و سؤاستفاده از قانون و دین و قدرت است. با مشاهده‌ی این‌ها فکر می‌کنیم قرار است پای تماشای وسترنی نامتعارف با درون‌مایه‌ای عجیب و متفاوت بشینیم، اما باید بگویم این گونه نیست. هر چه که از سکانس‌های ابتدایی فیلم دور می‌شویم، فیلم بیشتر به سمت یک روایت معمولی و دست چندم پیش می‌رود.

داستان فیلم در مورد دختری به نام ویوین(با بازی ویکی کریپس) است، همان دختری که در ابتدای فیلم مرگش را می‌بینیم. فیلم از تدوین غیرخطی استفاده می‌کند و برای همین، روایت از نمایش گذشته‌ی دختر شروع می‌شود، تا به لحظه‌ی مرگ او در سکانس ابتدایی برسد و لا به لای آن هم، اولسن(با بازی ویتو مورگنسن) که راهی مسیری برای انتقام مرگ زنش می‌شود. سؤال این‌جاست، تدوین غیر خطی برای چنین فیلم و روایتی لازم است؟ در ابتدای امر فکر می‌کنید که بله، فیلم پیچیده‌تر از این حرفاست و برای روایت مناسب خود، به ساختاری غیرخطی نیاز دارد تا مخاطب بتواند تمام زوایای فیلم و روایت را درک کند. با گذر زمان اما، متوجه می‌شویم داستان فیلم معمولی‌تر از این حرفاست و تدوین غیرخطی نه تنها در راستای بهبود تجربه‌ی مخاطب عمل نمی‌کند، بلکه گاهی اوقات او را گیج می‌کند و حوصله‌اش را سر می‌برد.

بعد از رفتن به زمان گذشته، ویوین را می‌بینیم که از همراهی با یک فرد گنده‌گو و پرحرف، که از قضا سرپرست یک گالری نقاشی است، اجتناب می‌کند. او در حین و بعد از انجام این کار، با اولسن آشنا می‌شود، اولسن که در کنار یک کشتی ریلکس نشسته و در حال مطالعه‌ی دفتر کوچک خود است. داستان آشنایی ویوین با اولسن به سرعت اتفاق می‌افتاد، تا آن‌جا که اتفاقاتی همچون آشنایی اولسن با او، اولین تجربه‌ی رمانتیک و سپر فرار از سان‌ فرانسیسکو به اولسن به سمت نوادا، تنها در طول چند نما اتفاق می‌افتد.

ویوین فردی ماجراجوست که می‌خواهد چیزهای عجیب و هیجان‌انگیز و نو در زندگی‌اش تجربه کند، ویوین می‌خواهد هر چیزی که دارد، ساخته‌ و دستاورد خودش باشد، خواه شکار و درست کردن باغ باشد، خواه ساختن یک رابطه. ویوین دختری باهوش و بامزه است که بدون اغراق کل فیلم بر پایه‌ی او می‌چرخد و اگر او را حذف کنیم عملاً فیلم چیزی برای ارائه ندارد. در کودکی، پدرش برای پیوستن به جنگ، او و مادرش را ترک کرد. ویوین مجبور شد برای امرارمعاش خود، سر از آمریکا در بیاورد.ویوین دوست ندارد پا به مسیرهای از قبل ساخته شده بگذارد، برای همین رابطه با فردی ثروتمند و رئیس گالری نقاشی را بیخیال شده و چشمش، یک کابوی که کنار کشتی کتاب می‌خواند را گرفته... ولی مشکل کار این جاست، شخصیت اولسن طوری نوشته شده که ارزش تمام کارهایی که این زن باهوش و باکمالات برای او می‌کند را ندارد.

واقعه‌ی تلخ از دست دادن پدر و غربت در کشوری غریب، روی روحیه‌ی این دختر تأثیر زیادی نگذاشته است. او روحیه‌ی بسیار پرشوری دارد و هر جا که می‌رود، محیط آن جا را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. ویوین در فیلم نماد یک زن همه چیز تمام دوران رنسانس است، زنی که تعادل بین تمام ویژگی‌هایش برقرار است. او در همان بار اول، معنی حرف و عمل کنایه‌آمیز شما را می‌گیرد و نیازی به پرسش ندارد، شیطنت‌هایی در خود دارد که شاید شما را به دردسر بیندازد اما حد و حدودی دارد و هیچوقت آن‌قدرها گرفتارتان نمی‌کند. ترجیح می‌دهد کارهایش را خودش انجام داد، چه کشتن و پوست کردن یک خرگوش باشد، چه ساخت یک ابزار. جدا از همه‌ی این‌ها، این زن باهوش از لحاظ جنسی هم تعادل خوبی با دیگر ویژگی‌های خود برقرار کرده است و از این نظر هم طراوت و آزادی یک زن با فرهنگ رنسانسی را دارد، زنی که نماد تعادل بین ویژگی‌های بدنی، ذهنی و روحی است.

در ابتدای امر، اولسن فرد بسیار کم‌حرفی است که هم‌صجتی دختر پرحرفی شبیه ویوین با او، منطقی می‌نماید. اما هر چه که فیلم جلوتر می‌رود، هیچ جنبه‌ای از شخصیت اولسن رو نمی‌شود که با خود بگوییم به علت داشتن چنین ویژگی‌هایی، بیخود نیست که دختری عین ویوین عاشقش شده است! سکوت در فیلم‌های وسترن، که اغلب نشان از عمق و هوش فرد ساکت دارد، در این جا کارکردش به نمایش کودنی فرد تنزل می‌یابد. هیچوقت نمی‌توانیم بفهمیم چطور برای چنین فردی، ویوین زندگی‌اش را ول کرده و زیر آفتاب سوزان نوادا آمده تا شروع به ساخت خانه‌ی نیمه‌کاره اولسن کند.

فکر نمی‌کنم خواندن یک دفتر کوچک از ابتدا تا انتهای فیلم، آن چنان به مخاطب بفهماند: ببنید! کابوی مد نظر ما چقدر باکمالات است. نه تنها اولسن ارزشش را ندارد، بلکه کاملاً برعکس، دقیقاً فردی است که شخصیتی همچون ویوین، نباید با او زندگی کند. ماجراجو بودن و مرد عمل بودن اولسن، در وهله‌ی اول باعث جذب شدن ویوین به سمت او شد. پس از مدتی زندگی مشترک، اولسن هم همانند پدر ویوین ترکش می‌کند تا به جنگ داخلی آمریکا برود.

البته شاید اگر کس دیگری نقش اولسن را بازی می‌کرد فیلم می‌توانست رابطه‌ی قابل‌باورتری را به نمایش بکشد. سکوت و حرف نزدن اصلاً به مورتنسن نمی‌آید. او سعی کرده شبیه شخصیت‌های عرف فیلم‌های وسترن، سکوتش نشان‌دهنده‌ی عمق شخصیتش باشد، اما نه عملی از او در فیلم سر می‌زند و نه گذشته‌ای از او در فیلم آشکار می‌شود، که بیانگر این عمق باشد.

گریم‌های فیلم هم، جز شخصیت ویوین که تقریباً گریمی ندارد، بد هستند. اولسن که باید نمایشگر یک کابوی سرسخت و دنیا دیده باشد، گریمش او را بیشتر به مزرعه‌دارهای پیر دنیای وسترن تبدیل می‌کند. همین موضوع در مورد شخصیت‌های شرور فیلم هم صادق است. وستون جفریز و پدرش، که شخصیت‌های شرور The Dead Don't Hurt هستند، بیشتر حالتی کمیک دارند تا ترسناک. پدر که تقریباً تکرار الگوی مداوم یک شخصیت بد وسترن است و پسر انگار از فیلم‌های کمدی مدرن به دوران وسترن پرت شده است.

در سکانس‌های ابتدایی فیلم، این حالت کمیک و کمدی‌وار وستون پس از کشتار و سکوتی که به منطقه می‌آورد، به مخاطب می‌فهماند که با یک جانی باهوش، سرد و بی‌احساس طرفیم. اما او هم دقیقاً شبیه اولسن، در حد همان سکانس‌های اولیه باقی می‌ماند. شخصیت وستون کاملاً از یاد رفتنی است، نه سردی و هیبت شخصیت‌ها و قاتل‌های روان‌پریش سینمایی را دارد نه هوش افراد تبهکار را.

شخصیت‌های بد و بازی‌های بد باعث می‌شود صحنه‌های نهایی فیلم که قرار است مخاطب را به هیجان بیاورد، کاملاً از کار بیافتد. آخر تماشاچی چگونه محو و درگیر سکانس‌هایی شود که بود و نبود و مرگ و زندگی شخصیت‌ها برایش اهمیتی ندارد؟ سرعت فیلم کند است و با نوع و نحوه‌ی روایت اولیه‌ی داستان، همخوانی دارد، ولی جلوتر متوجه می‌شویم اصلاً نیاز به این سرعت کند اتفاقات نبود. سرعت کند زمانی جوابگو است که فیلم آنقدر درون‌مایه داشته باشد تا روایت کند بتواند این درون‌مایه را ذره‌ذره در درون مخاطب بنشاند، اما اینجا داستان عمق چندانی ندارد و انتخاب روایت کند برای ارائه‌ی داستان فیلم، تصمیم درستی نیست و اغلب منجر به حوصله‌سربر شدن آن می‌کند.

تکنیک‌های سینمایی استفاده شده در فیلم The Dead Don't Hurt، همانند تدوین غیرخطی و دوربین روایت‌گر خوب است، اما همان‌طور که گفتیم به جای این که به فهم بهتر مخاطب از روایت کمک کند، باعث سردرگمی او می‌شود. ویژگی مثبت فیلم در به تصویر کشیدن روحیات ویوین مخصوصاً در ابتدای فیلم است که با تلفیقی از نمایش نقاشی‌های رنسانس و موزیک‌های کلاسیک و شور زنانه ویوین انجام می‌گیرد. از این نظر گاهی دچار اشتباه می‌شویم که این یک فیلم وسترن است یا فیلم هنری اروپایی... در واقع شات‌های فیلم هم بیشتر هنری هستند تا این که بخواهند فضای خشک و خشن دشت‌های وسترن را نمایش دهند.

برخلاف وسترن‌های کلاسیک، این‌ جا شات‌هایی از جنگل و پوشش گیاهی، آبشار و مسیرهای تنگ داریم. با استفاده از تدوین غیرخطی، فیلم در ابتدا اطلاعاتی به تماشاچی می‌دهد و او هم بر اساس این اطلاعات دست به قضاوت داستان و شخصیت‌ها می‌زند اما با پرش به گذشته و آینده، می‌فهمد در قضاوت خود اشتباه می‌کرده... این موضوع هم فقط در اوایل فیلم اتفاقات می‌افتد و دیگر خبری از چنین غافلگیری‌هایی نیست.

در کل فیلم The Dead Don't Hurt قصه‌ای است که شکل نمی‌گیرد... لیوانی است که فقط یک سوم آن پر می‌شود، و آن هم شخصیت ویوین با بازی فوق‌العاده‌ی ویکی کریپس است. اگر فقط یک دلیل برای تماشای فیلم بخواهیم، آن همین است، وگرنه دلیل دیگری برای وقت گذاشتن پای این فیلم پیدا نمی‌کنیم. شاید فیلم می‌توانست با استفاده از بازیگران مناسب در نقش‌های مناسب، با گریم بهتر و شخصیت‌پردازی بهتر، درون‌مایه‌ی خود را بهتر ارائه کند، درون‌مایه‌ای که الان هر چه می‌گردیم آن را پیدا نمی‌کنیم.

40
امتیاز ویجیاتو

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی