ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم معکوس – رجوع به آلبوم خاطرات پدر

پولاد کیمیایی در حالی اولین فیلم بلند سینمایی خود را روانه سالن‌های نمایش کرد که شاید بر خلاف آثار کیمیایی پدر دیگر در آن خبری از مولفه‌های ثابتی چون چاقوی زنجان و کفش قیصر دیده ...

میلاد خدابنده
نوشته شده توسط میلاد خدابنده | ۱۶ آذر ۱۳۹۸ | ۱۴:۳۰

پولاد کیمیایی در حالی اولین فیلم بلند سینمایی خود را روانه سالن‌های نمایش کرد که شاید بر خلاف آثار کیمیایی پدر دیگر در آن خبری از مولفه‌های ثابتی چون چاقوی زنجان و کفش قیصر دیده نمی‌شود، اما باز هم «معکوس» او را حتی بدون این مولفه‌ها نمی‌توان تافته‌ای جدا بافته از آثار پدر دانست و اتفاقا با وجود المان‌هایی چون رفاقت‌های مردانه و البته تاریخ مصرف گذشته و همچنین دیالوگ‌های خاص خانواده کیمیایی، می‌توان گفت مصداق مثال «پسر کو ندارد نشان از پدر» در سراسر فیلم او موج میزند. در ادامه برای بررسی بیشتر با ویجیاتو همراه باشید.

پولاد کیمیایی در مقام کارگردان در فیلم «معکوس» گاهی به گونه‌ای از قالب سینما استفاده کرده است که گویی به نظر میرسد او نیز دارد دفتر خاطرات پدرش را ورق میزند. در فیلم او از روابط جوانمردانه گرفته تا نشان دادن و ارج نهادن رفیق و رفیقبازی تا تقابل خیر و شر که پایانش یا زندگی است و یا مرگ، همه چیز بوی الهام از آثار کیمیایی اورجینال میدهد، اما آیا پولاد هم مثل پدر که روزی گفته بود: «من فقط قصه‌ی لای لوتی‌هایی را دارم نقل میکنم که به چشم خودم دیدم وقتی بازویشان از جا در می‌رفت، می‌گذاشتندش لای پره‌های چرخ گاری و با یک تکان جا می‌انداختند و آخ هم نمی‌گفتند» اینها را به چشم خود دیده تا برایمان نقلش کند؟

در فیلم «معکوس» چیزی نزدیک به یک ساعت اول بیشتر شاهد فضاهایی بسته و قاب‌های کوچکی هستیم که توسط تورج منصوری فیلمبرداری شده‌اند، در نتیجه پولاد کیمیایی سعی میکند با دکوپاژهای مناسب و البته به شیوه پدر از یکنواختی اثرش کم کند که به نظر تلاش عاقلانه‌ای است اما مشکل اساسی «معکوس» در فیلمنامه آن است که آن را یکنواخت می‌کند و تماشاگرش را خسته، جایی که باید داستان سرشته شود و شخصیت‌ها پرداخته، متاسفانه نه قصه کشش و گیرایی لازم را دارد و نه شخصیت‌ها عمق باور پذیری لازم را پیدا میکنند.

فیلمنامه کیمیایی تنها کالبدی تو خالی از کاراکترها با کمی دیالوگ‌های گنده‌تر از دهانشان میسازد و در آشفته بازار سرهم‌بندی شده داستان به حال خود رها میکند. تماشاگر در طول زمان فیلم نه شناختی از این کالبدهای توخالی و دنیایشان بدست می‌آورد و نه درک میکند که چه دلیلی دارد که اینها کنار هم قرار بگیرند و یا به هم کمک کنند.

در «معکوس» شخصیت‌پردازی‌ کاراکتر‌ها بسیار سطحی و دم دستی است. بطور مثال فیلم با یک سکانس زد و خورد گروهی میان سالار آراسته با بازی بابک حمیدیان و سیامک با بازی شهرام حقیقت‌دوست و چند غریبه در شبی تاریک شروع می‌شود که حاصل آن زخمی شدن صورت سالار است که تا انتهای فیلم جای آن زخم بر صورتش نقش دارد، این خود نشان دهنده اهمیت ظاهر کاراکترها برای کارگردان است و نه درون و وجود رفتار آنها، جالب اینجاست که دیگر در هیچ کجای داستان چنین رفتار هنجارشکنی از سالار و سیامک سر نمی‌زند، در واقع این صحنه تنها یک شوک و یا یک ضرب آهنگ برای شروع اثر است که خیلی هم با حال و هوای کاراکترهای آن همخوانی لازم را ندارد.

بعد از این سکانس، کیمیایی سعی می‌کند با نشان دادن چند فلش‌بک، گره داستان و همچنین شخصیت اول فیلم یعنی سالار و انگیزه‌های او را برایمان پایه‌ریزی کند. ما از این فلش‌بک‌ها متوجه می‌شویم سالار در شب حادثه، مقصر تصادفی شناخته می‌شود که پیامد آن مرگ همسرش مرجان پندار را در بر دارد. در نتیجه دادگاه وقت او را به پرداخت دیه به اولیای دم محکوم می‌کند. حال سالار یا باید مبلغ دیه‌ای که توان پرداخت آنرا ندارد، بپردازد و یا در زندان از داشتن پسر کوچکی که حاصل این ازدواج است محروم باشد.

فیلم در ادامه، باز هم از تکنیک فلش‌بک استفاده میکند و اینبار از طریق فخری مادر سالار با بازی پروانه معصومی متوجه می شویم محسن آراسته پدر سالار با بازی سیاوش طهمورث در سال‌های قبل از انقلاب یک فعال سیاسی بوده که در یک شب، به ناگاه و بدون هیچ توضیحی با یک تماس تلفنی مشکوک، خانه و خانواده خود را ترک میکند و هرگز باز نمی‌گردد. متاسفانه آدم‌های فیلم «معکوس» چنان بی‌شناسنامه و بی‌هویت هستند که مخاطب هیچ منطقی از انگیزه‌های رفتاری آنها پیدا نمیکند، اینکه اصلا چرا سالار در آن شب حادثه بعنوان راننده، رفتاری پرخاشگر و عصبی از خود نشان می دهد تا جان خود، همسر و فرزند کوچکش را به خطر بیاندازد و یا پدرش به چه دلیل با یک تماس تلفنی که هیچ وقت نمیفهمیم از سمت چه کسی و یا چه گروهی است، خانه و خانواده خود را رها میکند.

در سکانس مربوط به اصرار سالار به مادر برای بازگو کردن واقعیت، مادر به واسطه پافشاری سالار، برگی از حقیقت زندگی مشترک خود و پدرش را برای او بازگو میکند، در اینجا مادر اذعان میکند که وقتی درخواست طلاق همسرش به دستش می‌رسد، مسئله حامله بودن خود و وجود پسرش سالار را از او مخفی میکند، اما چیزی که معلوم نیست این است که این موضوع چه کارکردی در کلیت داستان فیلم دارد و اصلا هدف مادر از این مخفی‌کاری چه می‌تواند باشد.

پیش کشیدن موضوع زندگی مخفی پدر سالار و همچنین ظهور کاراکتر ندا با بازی لیلا زارع از اواسط فیلم هم آنقدر از لحاظ داستانی وضعیت ناجور، آشفته و زایدی دارد که اگر از سراسر فیلم کسر شود قطعا لطمه‌ای به کلیت آن نخواهد زد.

خطر اسپویل!در سکانس پایانی فیلم هم که دیگر قرار است گره‌های بوجود آمده یکی پس از دیگری باز شوند، برای اولین بار شاهد تقابل محسن آراسته با رضا دردشتی با بازی اکبر زنجانپور هستیم، در این سکانس پدر سالار ادعا می کند که از حاملگی فخری و وجود فرزند خود باخبر بوده (اینکه از کجا نمیدانیم) و در ادامه از موضع خود دفاع کرده و میگوید: «اگه اونروزها نمیخواستم بچه بدنیا بیاد، چون اونروزها نمیتونستم پدر باشم، اونم با جای شلاق، کبودی تن و اسلحه»، سوال اینجاست که حالا بعد از چندین سال که حتی نمیدانیم چگونه و به چه طریقی شرایط زندگی او عوض شده و از لحاظ توان مالی و اجتماعی به شرایط مناسبی رسیده است، چرا باز هم نخواسته تا در کنار فرزندش باشد و یا حداقل حمایت مالی خود را از او دریغ نکند. پایان خطر اسپویل!

این سوال‌ها و خیلی‌های دیگر مواردی هستند که فیلم در طول زمان خود هیچگاه به آنها پاسخی نمیدهد.

کاراکتر رضا دردشتی هم به عنوان پروتاگونیست یا مرد خوب داستان به واقع تنها شمایل یک قهرمان تاریخ مصرف گذشته را در خود دارد، پولاد کیمیایی و یا بهتر بگویم فیلمنامه‌ی او نمی‌تواند در شخصیت رضا، فضیلت‌های اخلاقی ظلم ستیزی را جمع کند تا برای تماشاگر باور پذیر باشد. در آنطرف گوی هم  پیمان با بازی علیرضا کمالی به عنوان آنتاگونیست یا بدمن داستان نیز از این قاعده مستثنی نیست و او هم تنها ظاهری آبکی از شر و خباثت دارد. میتوان گفت تماشاگر تا انتهای فیلم هیچ شناختی روی این دو کاراکتر اصلی پیدا نمیکند و نه اندازه قهرمانش را درک میکند و نه خباثت رفتاری ضد قهرمان برایش ملموس می شود، در نتیجه تقابل این دو که محرک قسمت دیگری از داستان است ساخته نمی‌شود و الکن باقی می‌ماند.

در پایان هم روی سخنم متوجه مخاطبینی است که می‌خواهند به واسطه علاقه و عشق خود به ماشین و هیجان مسابقات رالی، برای دیدن فیلمی با موضوع مسابقات اتومبیلرانی به سبک فیلم‌هایی چون سریع و خشن به سمت سالن‌های سینما روانه شوند، این دسته از مخاطبان باید بدانند که اگر تنها برای دیدن چنین چیزی به تماشای فیلم‌ مینشینند، «معکوس» آنها را دلسرد خواهد کرد، درحقیقت فیلم «معکوس» ابدا فیلم رالی و یا مسابقات اتومبیل‌رانی و یا  چیزی شبیه به آن هم نیست و تنها پوستری است از خودروهای کلاسیکی چون ماستنگ مک‌ وان، پلیموت بارکودا، شورلت کورت، کامارو و غیره... آنهم در حد یک آلبوم گذرا در پس زمینه فضای درام قصه و نه چیزی فراتر ازآن.

در هرصورت باید برای پولاد کیمیایی آرزوی موفقیت کرد و امیدوار بود در آینده از او شاهد فیلم‌هایی نزدیکتر به حال و هوای خود خود پولاد و نه پیرو کیمیایی باشیم.  چه بسا آثاری به مراتب بهتر و با‌ارزش‌تر از پدرش در ادامه روند کاری هنری او شاهد باشیم.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (1 مورد)
  • Reza Dark
    Reza Dark | ۱۷ آذر ۱۳۹۸

    بسه دیگ آشغال ساختن... عه

مطالب پیشنهادی