
باور ایرانشهری: آسمان به مثابه سنگ
آسمان به دید ایرانیان

در اعماق باورهای کهن مردمان سرزمین ایران، تصورات شگفتانگیزی از جهان پیرامون شکل گرفته بود. یکی از این تصورات دیرپا، نگرش به آسمان نه به عنوان پهنهای بیکران و تهی، بلکه به مثابه یک ساختار مادی و مستحکم بود. این باور که آسمان همچون سنگی عظیم و یکپارچه بر فراز زمین قرار گرفته است، ریشه در دورانهای بسیار دور دارد و ردپای آن را میتوان در اساطیر، آیینها و حتی ادبیات عرفانی این سرزمین جستجو کرد. این مقاله به کاوش در این باور کهن میپردازد و جلوههای آن را در افسانهها و روایتهای گوناگون ایرانی مورد بررسی قرار میدهد.
- 1 آسمان سنگی و انتظار باران
- 2 نماد سنگ در عصر اوستایی و پیوند آن با روشنایی
- 3 تولد مهر از صخره سنگ و اشارهای به سقفهای گنبدی
- 4 ساختار هفتگانه آسمان و اقلیم هشتم
- 5 نقش مهر
- 6 اسطورههای آفرینش و پیوند آسمان سنگی با دوران باستان
- 7 تحول اسطورهها در گذر زمان
- 8 مرغ عرش: کنایهای از روح و جان در ادبیات فارسی
- 9 باورهای مربوط به سنگ و باران
- 10 سنگ بارانخواه اردبیل
آسمان سنگی و انتظار باران

یکی از پیامدهای مهم تصور آسمان به مثابه سنگ، ارتباط آن با پدیده بارش باران بود. مردمان باستان بر این باور بودند که برای نزول باران، این سنگ آسمانی باید شکافته شود. این ایده تا آنجا پیش رفته بود که حتی در مورد ایزد مهر یا میترا نیز چنین انتظاری وجود داشت. به عبارت دیگر، تصور میشد که نیرویی خارقالعاده باید در این ساختار سنگی رخنه ایجاد کند تا آبهای آسمانی به زمین سرازیر شوند و حیات را تداوم بخشند.
استاد مهرداد بهار، محقق برجسته اساطیر ایران، در کتاب ارزشمند خود «پژوهشی در اساطیر ایران» به این باور کهن اشاره میکند. او با بررسی ریشههای زبانشناختی واژه «آسمان» در زبان پهلوی (asman) و اوستایی (asan و asman)، این نکته را برجسته میسازد که این واژه در اصل به معنای «سنگ» بوده است. به نظر میرسد که در اعصار باستان، این گمان وجود داشت که آسمان، سنگی یکپارچه است که بر فراز زمین گسترده شده است. به باور ایرانیان باستان، «آسمان ایزد»، ایزد بیست و هفتم هر ماه، نه تنها ثروت میبخشید، بلکه در نبرد با اهریمن وظیفه دشوار زندانی ساختن او و دیوان را نیز بر عهده داشت. در این نبرد کیهانی، آگاهی پرهیزکاران که سوار بر اسب و نیزهدار بودند، در بیرون آسمان مستقر بود تا در این پیکار عظیم، یار و مددکار آسمان باشند.
نماد سنگ در عصر اوستایی و پیوند آن با روشنایی
هاشم رضی، پژوهشگر دیگر حوزه اساطیر، بر این باور است که در ایران و عصر اوستایی، سنگ نماد آسمان بوده است. او نیز به ریشه مشترک واژههای «اسمن» (asman) به معنای سنگ و آسمان اشاره میکند و این پیوند را با نقش آسمان در تاباندن نور و روشنایی بر زمین مرتبط میداند. او در ادامه به تصاویر صخره سنگ آبستن در مهرابهها اشاره میکند که هنگام ولادت مهر، جرقهها و تابشهایی از آتش را نشان میدهند. این تصاویر که در مهرابههای دورا در بینالنهرین نیز مشاهده شدهاند، گواهی بر این باورند که روشنایی و نور از دل این «سنگ آسمانی» متولد میشده است.

تولد مهر از صخره سنگ و اشارهای به سقفهای گنبدی
از دیدگاه اساطیری مغان ایرانی، روشنایی و نور برآمده از گنبد آسمانها بود. به همین دلیل، آسمان به مثابه گنبدی سنگی تصور میشد که منشأ نور و روشنایی است. زاده شدن مهر از صخره سنگ، در واقع دگردیسی همین اسطوره کهن است. این صخره سنگ زاینده، به صورت استعاری در مهرابهها مورد ستایش قرار میگرفت و نقش زایش مهر بر روی چنین صخرهها و سنگهایی حک میشد.
نویسندگان و محققان همچنین به علت ساخت گنبدهای قوسی شکل در معماری غارها اشاره کردهاند. سقف و گنبد غارها به صورت قوسی بنا میشد تا نمادی از آسمان قوسی و محدب باشد. بر این گنبدها، نقش ستارگان نیز ترسیم میشد تا تصویری هرچه نزدیکتر به آسمان شب را تداعی کند.
ساختار هفتگانه آسمان و اقلیم هشتم
در باورهای باستانی ایران، آسمان به هفت مقام تقسیم میشد و هر طبقه به یکی از سیارات مربوط بود. این طبقات بر روی یکدیگر قرار داشتند و در نهایت، آخرین طبقه، هشتمین محسوب میشد. این تصور از ساختار چندلایه آسمان، بعدها به ادبیات عرفانی نیز راه یافت و «اقلیم هشتم» به عنوان جایگاه نور محض و روشنایی بیانتها، فراتر از هفت طبقه آسمان قرار گرفت.
نقش مهر
استاد بهار در مورد نقش ایزد مهر در رهایی آب نیز روایت جالبی را نقل میکند. بر اساس اعتقاد پیشینیان، مهر با پرتاب تیری، آسمان سنگی را میشکافد و با کمان و ترکش خود، تیری را بر سنگ خارا رها میکند و در نتیجه، آب جاری شده و چشمهای روان پدید میآید. این باور به وضوح نشان میدهد که باریدن باران از آسمان، به شکستن این ساختار سنگی نسبت داده میشد.
در کتاب «آیین مهر» نیز به نقش این ایزد در جلوگیری از توفانی که میتوانست منجر به ویرانی جهان شود، اشاره شده است. همچنین باور بر این بود که هرگاه خشکسالی فرا میرسید، مهر با پرتاب تیری از کمان خود به سوی صخره آسمان، آب جاری میکرد و زندگی را به زمین باز میگرداند. در نهایت، پس از پایان رسالت خود، مهر در یک میهمانی مقدس به همراه خورشید (سل/هلیوس) و یارانش شرکت کرده و سپس با گردونه خورشید به آسمان عروج میکند.

اسطورههای آفرینش و پیوند آسمان سنگی با دوران باستان
باجلان فرخی، پژوهشگر دیگر، بر این باور است که در اسطورههای آفرینش کهنترین دورههای زندگی انسان اندیشمند، یعنی انسان دوره بالتونیک، آسمان از سنگ تصور میشد. به همین دلیل، اسطورههای سنگی ریشه در چنین دورهای دارند و روایات نانوشته آن در فرهنگ مردم به آن دوران باز میگردند. این اسطورهها با شیوه معیشت انسان در آن دوره، یعنی گردآوری خوراک و شکار، پیوند خوردهاند و جهان و موجودات آن، حاصل انفجار تخمی تصور میشدند که بر اقیانوس آغازین شناور بود.
تحول اسطورهها در گذر زمان
اسطورههای گیاه خدایان، نمونهای از آثار دوره نوسنگی هستند. این نشان میدهد که ساختار اساطیر در هر دوره با نظام معرفتی و شناختی انسان پیوند دارد و رازآمیزی، تقدس و نمادین بودن اسطورهها، هالهای است که در گذر زمان بر اسطوره آغازین افزوده میشود.
مرغ عرش: کنایهای از روح و جان در ادبیات فارسی
در کتاب «اساطیر ایران» به این نکته اشاره شده است که در ادبیات فارسی، «مرغ عرش» کنایهای از روح و جان است و «عرش و فرش» به ترتیب کنایه از آسمان و زمین دانسته شدهاند. این کاربرد استعاری نشان میدهد که تصور آسمان به عنوان یک جایگاه والا و مقدس، همچنان در لایههای بعدی تفکر ایرانی باقی مانده است.
باورهای مربوط به سنگ و باران
همدانی در کتاب خود به باورهای مردم ترکستان در مورد سنگ و باریدن باران اشاره میکند. او از سنگی سخن میگوید که مردم برای طلب باران از آن استفاده میکردند و معتقد بودند که این سنگ را انسان نمیشناسد. ابو العباس عیسی ابن محمد مروزی نیز روایتی از این سنگ در ماوراءالنهر نقل میکند و میگوید که ترکان با استفاده از آن باران میآوردند. او در ابتدا منکر این موضوع بوده تا اینکه از ملک ترکان بالقین درباره این سنگ پرسیده و او تأیید کرده که کوهی بزرگ است که خورشید از پشت آن برمیآید. در مناطق گرمسیر، مردم در سردابها پناه میگرفتند و حیوانات از تشنگی و گرما رنج میبردند. در چنین شرایطی، آفریدگار الهام کرده بود که سنگی در بیابان وجود دارد که با بلند کردن آن و تکان دادن آن به سوی آسمان، باران میبارد. بالقین (بلیقین) نقل میکند که جد او قصد دیدن این سنگ را کرده و پس از سفری طولانی، آن را یافته و از صاحب آن گرفته و اکنون در دست پادشاه آنهاست و هرگاه آن را در معرض آفتاب قرار میدهند، ابری ظاهر میشود. این باور در آن منطقه مشهور بوده است.
گردیزی نیز در «زین الاخبار» به روایتی مشابه در ترکستان اشاره میکند. او میگوید که در دورترین مناطق آباد ترکستان، نوح علیهالسلام دعا کرد و از خداوند خواست تا نامی را به او بیاموزد که با خواندن آن باران ببارد. خداوند دعای او را مستجاب کرد و آن نام را به او آموخت. نوح آن نام را بر سنگی نوشت و برای احتیاط به گردن خود آویخت تا فراموش نکند. هرگاه او به آن نام باران میخواست، باران میبارید. اگر آن سنگ را در آب میزدند و آن آب را به بیمار میدادند، شفا مییافت. این سنگ به میراث به فرزندان او رسید تا اینکه نسل او بسیار شد، مانند غز، خلخ و خزر.

سنگ بارانخواه اردبیل
قزوینی در «آثار البلاد و اخبار العباد» درباره شهر اردبیل و موضوع سنگ نیز روایتی را نقل میکند. او به نقل از ابو حامد اندلسی میگوید که سنگی به وزن بیش از دویست رطل (حدود ۹۰ کیلوگرم) که گویی از جنس آهن است، در بیرون شهر اردبیل وجود دارد. هرگاه مردم اردبیل به باران نیاز داشته باشند، به جای نماز باران، آن سنگ را به شهر میآورند و به محض ورود سنگ به شهر، باران شروع به باریدن میکند و تا زمانی که سنگ در شهر باشد، هیچ آبی بند نمیآید. هنگامی که آرزو میکنند باران متوقف شود، سنگ را بر دوش گرفته و به خارج شهر میبرند و بلافاصله باران قطع میشود. این باورها و رسوم محلی نیز به نوعی تداوم همان تصور کهن از ارتباط سنگ و باران را نشان میدهند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.