
نقد فیلم Death of Unicorn | خون جادویی، شرکتهای داروسازی و انتقام افسانهای!
وقتی که جهان صنعتی طبیعت را زیر میگیرد
فیلم Death of Unicorn یک اثر تمثیلی است درباره تقابل انسان و طبیعت، با بازی زیبای جنا اورتگا. اما آیا این زبان استعاره ارزش شنیدن دارد؟ اگر مایلید از پیام این فیلم سر در آورید، با نقد فیلم جدید جنا اورتگا از ویجیاتو همراه باشید.
ما جزوی از طبیعت هستیم یا چیزی بر ضد آن؟ جواب بسیار واضح است، نه؟ سؤالی به بلندای تاریخ استفاده از تکنولوژی انسان، با جوابی ثابت، اما کرداری بر خلاف آن. آخر تقابل با طبیعت، در نهایت همان تقابل انسان با ذات خویش است، چون او از زهدان همین طبیعت بیرون آمده است. چنین بیانی، در تمامی هنرهای مختلف با زبانهای متفاوتی گفته شده است، الکس شارمان کارگردان فیلم اما، که قبلاً تنها تهیهکنندگی فیلمها را در کارنامه خود داشته، با اولین فیلم بلند خود در سال ۲۰۲۵، سعی کرده جلوه تازهای به این دغدغه کهنه بدهد.
الیوت (پل راد) و دخترش ریدلی (جنا اورتگا)، به سمت ویلای جنگلی رئیسش، اودل لئوپولد (ریچارد ئی. گرانت) در حال حرکت هستند. مادر خانواده اخیراً به خاطر بیماری فوت کرده، و این رابطه ریدلی و الیوت را به سطح جدیدی از بغرنجی رسانده است. در مسیر، ناگهان آنها با یک اسب تک شاخ تصادف میکنند. اسب به شدت مجروح شده و در حال جان دادن است، در این هنگام ریدلی به شاخ او دست زده و بعد از این لمس، وارد بعد دیگری از آفرینش میشود، پدرش اما از این حالت ذهنی و بدنی ریدلی میترسد و با ضربات آچار چرخ، تک شاخ را از پا در میآورد.

اما تک شاخ موجودی کمیاب و افسانهای است و خون آن، توانایی درمان کردن سختترین بیماریها را دارد. ریدلی و الیوت فقط با لمس خون اسب، آکنه و آلرژی خود را از دست دادند. آنها تک شاخ را به پشت ماشین خود گذاشته و به ویلای اودل میرسند. پس از مدتی ساکنین متوجه میشوند که تک شاخ همچنان زنده و در تقلا برای خارج شدن از ماشین است. پس از آشوب و درگیری، در نهایت یکی از مأمورین اودل، او را با شلیک گلولهای از پا در میآورد. حالا پل در صدد آن است تا از نیروی درمانی تک شاخ، برای بهبود سرطان خود استفاده کند. اما همه چیز به این سادگی نیست، والدین تک شاخ، برای انتقام و بازپسگیری جسد فرزند خود، برمیگردند...
معنی فیلم Death of Unicorn تقریباً کامل، به زبان استعاره است. تصادف ماشین با تک شاخ، فقط یک تصادف عادی نیست، بلکه تصادف کردار سودمحور انسان مدرن، با طبیعت دستنخورده و افسانهای است. از همان ابتدا، فیلم مابقی اتفاقات خود را پیشگویی میکند، قرار است از این تصادف، در ادامه فیلم به شکلهای متنوع تکرار شود. تمدن، حداقل تمدنی که انسان امروزی پیش گرفته، کاملاً طبیعتی که از آن دنیا آمده را زیر میگیرد. زیر گرفتن تک شاخ، استعارهای از این است که انسان متریالیستی و علممحور امروزی، هر چه از طبیعت نمیفهمد را یا تبدیل به اسطوره میکند یا تبدیل به دارو.
پدر و دختر حالا به کلبهای میروند که مرکز فرماندهی ذهنیت متریالیستی انسان است. از آن جاست که تمام فرمانهای زیر و رو کردن و تاراج طبیعت شروع میشود. برای چه؟ برای پول، برای راحتطلبی بیشتر. در این فیلم ریدلی با این که جوانترین فرد جمع است، در عین حال انگار باستانیترین آنهاست. فیلم از طریق شخصیت ریدلی، میخواهد نسل جدید را طوری نشان دهد، یا بهتر بگویم به شکلی امیدوارانه؛ جنبههای مثبتی از افراد نسل جدید را نشان دهد، که با ارزشهای نسلهای قبلی خود در تقابل هستند.

معنی نمادهای فیلم Death of Unicorn
در چهرهی ریدلی میبینیم که نوع برخورد نسل قبلی او با طبیعت، برایش بسیار بیگانه است. به همین علت دیالوگهای ریدلی ساختارشکن، در نسبت با ساختار ارزشهای دیگر افراد داخل آن خانه است، که همگی آنها نماینده نظام ارزشهای متریالیستی هستند. بعد از مرگ تک شاخ، افراد داخل کلبه آن را به چشم بانکی از پول میبینند، ریدلی اما، با بررسی و تحقیق روی هفت تابلوی فرشینهای تک شاخ مربوط قرون وسطی، میفهمد که ادامهی این کار، به فاجعهای برای همهی آنها ختم خواهد شد.
میتوان گفت که همین تابلوهای فرشینهای، منبع الهام الکس شارمان برای ساخت این فیلم بوده است. این تابلوها، نمایانگر تلاش انسانها برای تک شاخ است، اما در لایههای عمیقتر، تک شاخ نماد طبیعت مرموز و رامنشدنی، و تلاش انسانها تلاشی کفرآمیز برای چیره شدن بر چیزی است که از اساس، چیرهنشدنی است. در این تصاویر با وجود مقاومتهای تک شاخ، او در کنار یک دوشیزه پاک و باکره آرام میگیرد، دوشیزهای که در فیلم Death of Unicorn از تابلو در آمده و در وجود ریدلی ظهور پیدا میکند. اگر کسی توانایی رام کردن پدر و مادر تک شاخ قربانی را دارد، همین ریدلی است، اما با دیگر اعضای نقاشی، یعنی خانواده اودل و طمع آنها چه کنیم؟
پدر ریدلی اما آن قدر مقصر نیست. یک پای او در ساختار صنعتی و سرمایهداری جامعه است و یک پای دیگر در نقش پدری وفادار بودن، در عشق پدر به فرزند. به هر حال با همین پول است که باید مایحتاج اولیه زندگی کسی همچون ریدلی مهیا شود، تا او آن قدر از نیازهای اولیه بی نیاز باشد تا ذهنش بتواند امکان گردش به نقاشیهای قرون وسطایی داشته باشد. حتی پرینتهای تابلو فرشها روی کاغذ مات، توسط چاپگر حرفهای پسر اودل، شپارد (ویل پولتر) صورت گرفته است. پس فیلم Death of Unicorn به هیچ وجه با وجود چیزی به نام پول مخالف نیست و اساساً این طور نیست که از اساس با سرمایهداری مخالف باشد. فیلم میخواهد نشان دهد که با این پول میتوان در موازات طبیعت قدم برداشت، نه در تقابل با آن.

«گاهی اوقات علم بهتر است جلوی چیزی که از آن سر در نمیآورد، فروتنی کند.» این دیالوگ، که بیانیه گزاره شده کل فیلم است، در لحظه ادا شاید یک جورایی خارج از اتمسفر آن صحنه به نظر برسد، شبیه به یک گزاره پند آموز، نه آن چنان گره خورده به متن روایی فیلم. با این حال، به علت استعاری بودن تمام شخصیتهای فیلم، همگی آنها دنیای ذهنی خود را دارند که کاملاً بیگانه با شخصیت دیگر است، از همین رو هر که در این فیلم دیالوگ میگوید، خارج از متن به نظر میرسد. این موضوع باعث میشود سبک دیالوگگویی خاصی در فیلم شکل بگیرد که این دیالوگها نه خارجگویی، بلکه جزوی از ساختار سناریو و دیالوگنویسی، آن هم به شکلی هوشمندانه و خلاقانه باشد. وقتی که مخاطب با جریان و نحوه دیالوگگویی فیلم همراه شود، آن وقت سادهترین دیالوگها در این ساختار، بامزه و خندهدار به نظر میرسند.
تا نیمه ابتدایی فیلم، تمام پرداختها به زبان طعنهآمیز و کمدی صورت میپذیرد، کمدی نرم و جالبی که به هیچ وجه زوری و بیمزه نیست. از نیمه به آن ور اما، نوبت رونمایی از ژانر دوم فیلم میشود، ژانری که با فیلم با آن بازاریابی شده، یعنی ترسناک. با این حال فیلم به هیچ وجه ترسناک نیست و میتوان در بهترین حالت، آن را در دسته دلهرهآور یا هیجانی قرار داد. یکی از تکنیکهای خوب فیلم، استفاده به جا از دوربین است. کارگردان مرگ برخی افراد توسط تک شاخ را، با یک زاویه دوربین ثابت فیلمبرداری میکند، از این رو در ذهن مخاطب این زاویه دوربین و نحوه قرار گرفتن شخصیتها، به عنوان یک زاویه دوربین خطرناک ثبت میشود. سپس کارگردان از همین زاویه دوربین در احساسیترین لحظههای فیلم استفاده کرده، تا استرس را از ذهن مخاطب به علت تشابه زاویه با اتفاقات مرگبار پیشین، فراخوانی کند.
با این حال فیلم Death of Unicorn بیشتر روی فیلمنامه خود سوار است تا تکنیکهای کارگردانی. سناریو آن هم بیشتر روی معنای درونی خود متمرکز است تا پیچشهای داستانی. فیلم تکلیفش با خود مشخص است، برای همین از ابتدا تا انتها زور نمیزند و هر چه را که میخواهد، با شفافترین حالت ممکن به مخاطب ارائه میدهد. فیلم دغدغهای دارد که تحسینبرانگیز است، پیامی دارد که برای تمامی سنین شنیدنی است، و امیدی دارد که برای تمامی انسانها دریافتکردنی است. از این رو پیشنهاد من این است که اگر امکانش را دارید، با خانواده پای این اثر بنشینید.
جنا اورتگا که قباً در سریال Wednesday بازی کرده (میتوانید نقد آن را اینجا در ویجیاتو بخوانید) در این فیلم، با تیپ و ظاهر یک جوان آگاه و بیحوصله نسل Z ظاهر میشود. چشمانی خسته، ذهنی بیگانه با ساختار جامعه، لباسهایی پوشیده که فقط پوشیده باشد، با این حال، همان حال نزار لباسهایش هم، نشانی از خوش سلیقگی او دارد. نسل او بیشتر وقت خود را در تنهایی گذرانده و با وجود اینترنت، به درک و آگاهی زودرسی از جهان رسیده. برای همین جهانی که او با آن آشناست، بسیار وسیع تر از افراد داخل کلبه است که فقط محدود به همان لحظه هستند.

تحلیل شخصیت ریدلی (جنا اورتگا) و نمادگرایی آن
ریدلی میخواهد دیده شود، اما نشان دادن خود به جهانی که رئیس آن افراد داخل کلبه هستند، بسیار سختتر از آن چیز است که باید. او میداند که رئیس این دنیا، این افراد نیستند، با این حال به نوعی برای اجرای تقاضاهای خود، مجبور است آنها را با این افراد در میان بگذارد، چون مالکیت ابزار و تکنولوژی، با آنها است. برای همین با لایهای از بیحوصلگی و اکراه، نیروی خود را جزم میکند تا کاری که باید را انجام دهد. کارگردان امیددوار است که نسل او، به شکلی دایرهوار کل تاریخ انسان را به ابتدای آن گره بزند، به زمانی که انسان در هارمونی با طبیعت زندگی میکرد و خود را جزوی از چرخه طبیعت میدانست، نه کسی که در آن چرخه، اخلال ایجاد کند.
نسل ریدلی میتواند میتواند از تمام ابزار تکنولوژیک استفاده کرده و چهرهای نو از جهان بسازد، چهرهای که با چشمان باز غرق عجایب دنیا میشود. چهرهی بی حال نسل Z، که نه کلیپهای جدید، ریلزهای پشت هم، بلکه جادوی طبیعت باعث ترشح دوپامین او میشود. با این حال فیلم هیچگاه نسل قبل او را زیر سوال نمیبرد، شخصیتی همچون ریدلی، پرورده عشقی همچون الیوت است که شاید در طول مسیر، بخشی از روح خود را برای رشد ریدلی، به نظام متریالیستی و سرمایهداری، از روی ایثار فروخته باشد.
در تحلیل پایانبندی فیلم Death of Unicorn باید گفت که این اثر، در چارچوب خود اثری خوش ساخت است، و تجربهای منسجم، لذتبخش و خوشهضم به مخاطب ارائه میدهد، اما در سطحی عمیقتر چیزی به جا نمیگذارد که ردش پاک نشدنی باشد. فیلم با تمام ظرافتها و ساختار خوب سناریو و دیالوگنویسی، فاقد فاکتوری است که همچون صاعقه آن را در ذهن مخاطب ماندنی و پس از پایان، همچنان آن را درگیر کند. آیا فیلم Death of Unicorn ارزش دیدن دارد؟ آن چه که فیلم ارائه میدهد، اگر چه ارزشمند و تأمل برانگیز است، در نهایت پیامی است آشنا که بارها تکرار شده؛ یعنی هشدار انسان دغدغهمند نسبت به ماشینی شدن کامل جامعه مدرن، تا جایی که در تقابل با ذات طبیعت قرار بگیرد، فقط این بار طبیعت در قالب جدیدی بدنمند شده، در قالب یک تک شاخ.
فیلم Death of Unicorn با ساختار سناریو مناسب و طنزی ظریف، بازی کم ادعا اما دقیق اورتگا و ریتمی روان، تماشاگر را بدون هیچ زور زدنی تا انتها با خود همراه میکند، اما در لایهای عمیقتر فاقد آن نیروی ضربهزنندهای است که داستانی با چنین پیام تحسینبرانگیزی را، در ذهن مخاطب ماندگار کند. با این حال فیلم Death of Unicorn یکی از بهترینهای امسال است و کاملاً ارزش تماشا دارد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.