
سه قانون رباتیک: تحول تصویر اندرویدها در سینما از تهدید تا دوستی
تاریخچه رباتها در سینما: از متروپلیس تا M3GAN 2.0

در ۲۷ ژوئن، دنبالهی فیلم ترسناک علمیتخیلی «M3GAN ۲.۰» که در سال ۲۰۲۲ بهطور غیرمنتظرهای به یک اثر پرفروش تبدیل شد، در سینماهای سراسر جهان اکران شد. این فیلم داستان یک اندروید با ظاهر یک دختر نوجوان را روایت میکند که برای کمک به صاحبش خریداری شده است. اما روزی، یک نقص فنی در سیستم ربات رخ میدهد و این عروسک رباتیک به یک قاتل خونآشام تبدیل میشود. به مناسبت اکران این دنباله، من در این مقاله ویجیاتو، به بررسی تحول تصویر رباتها در سینما میپردازم: از تهدیدهای فلزی و موجودات منزوی تا دستیاران هوش مصنوعی.
دنیای شگفتانگیز جدید

تاریخچهی ظهور شخصیتهای رباتمانند در سینما به فیلم «متروپلیس» (۱۹۲۷) اثر فریتس لانگ بازمیگردد. تصویر هل، قهرمان داستان که توسط همسر نابغهاش به «انسان ایدهآل آینده» تبدیل میشود، بهراستی نمادین شد. این تصویر بعدها به فرهنگ عامه راه یافت: از طراحی لباسهای فلزی تیری موگلر (که آخرینبار زندایا در یکی از فرشهای قرمز «تلماسه: قسمت دوم» آن را پوشید) تا نمونههای مشابه در موزیکویدئوهای بیانسه و لیدی گاگا. هنرمندانی که جزئی یا کامل در پوشش فلزی مانند زره ظاهر میشدند، با ایدهی انسان رباتیک بازی میکردند. بهویژه که در هزارهی جدید، این تصویر کاملاً با ترند «بیوهکینگ» (تلاش برای «هک» علمی بدن انسان با محدودیتهای فیزیکی) همخوانی داشت.
اما مدتها قبل از این ترند و محبوبیت رباتها در سینما، نویسندگان علمیتخیلی دربارهی آنها صحبت کرده بودند. در سال ۱۹۴۲، آیزاک آسیموف در داستان کوتاه «دور سرگردانی» (Runaround) سه قانون کلیدی رباتیک را فرموله کرد:
- ۱. ربات نباید به انسان آسیب برساند یا با بیعملی اجازه دهد آسیبی به انسان وارد شود.
- ۲. ربات باید از دستورات انسانها اطاعت کند، مگر اینکه این دستورات با قانون اول در تضاد باشند.
- ۳. ربات باید از خود محافظت کند، مگر اینکه این محافظت با قوانین اول یا دوم مغایرت داشته باشد.
سینمای بزرگ با این چارچوب قانونی (با درجات مختلفی از موفقیت و تفسیرهای گوناگون) کار کرده است. برای مثال، «جنگ ستارگان» جورج لوکاس اصطلاح «دروید» را معرفی کرد و نگاهی صلحآمیز به موجودات مکانیکی ارائه داد. معروفترین آنها C-3PO، دروید طلاییرنگ ساختهی اناکین اسکایواکر، و R2-D2، ربات تعمیرکار، بودند. هر دو همراهانی وفادار برای صاحبانشان شدند و هیچ خطری برای آنها نداشتند.
در فیلم «بیگانه» اثر ریدلی اسکات نیز یک اندروید میبایست در خدمت انسان باشد. در این فیلم، یک شخصیت رباتیک بهصورت مخفیانه وارد یک فضاپیما میشود و تنها کسی است که از خطر مأموریت و رویارویی با یک هیولای فضایی خبر دارد. حتی در آن زمان، این اندروید اولین قانون رباتیک را زیر پا گذاشت، او به نفع خود (یا دقیقتر، همانطور که برنامهریزی شده بود) عمل کرد و کمتر به خطرات برای انسانهای اطرافش توجه داشت.
سایبورگهای قاتل و رپلیکانتها

در دههی بعد، فیلمسازان ایدهی «انسان فولادی» را بازتعریف کردند. در دههی ۱۹۸۰، با نئونهای رنگارنگ، صدای موسیقی راک و تکنو، نگرش به رباتها تغییر کرد. با پیشرفت فناوری، به نظر میرسید که آنها نهتنها میتوانند از نظر توسعه با انسان برابری کنند، بلکه از او پیشی هم بگیرند. و همراه با قدرت فیزیکی بیسابقه، حتی ممکن بود انسان را تحت سلطه بگیرند و از خدمتگذار به ارباب تبدیل شوند.
ریدلی اسکات این ترس را در فیلم «بلید رانر» (بر اساس رمان «آیا اندرویدها خواب گوسفندهای الکتریکی میبینند؟» اثر فیلیپ ک. دیک) بررسی کرد، یک دیستوپیای تاریک دربارهی آیندهای که در آن رپلیکانتها بخشی از جامعه هستند. اما آنها آنقدر شبیه انسانها ساخته شدهاند که تشخیص آنها دشوار است. برای شناسایی رپلیکانتها، آزمون وویت-کامپف (سنجش همدلی) طراحی شد، زیرا رپلیکانتها فاقد این ویژگی بودند. این بحث بین انسان و اندروید انساننما در اوایل دههی ۲۰۰۰ در فیلم «من، ربات» با بازی ویل اسمیت (بر اساس داستانی از آسیموف) ادامه یافت.
جیمز کامرون نیز در «ترمیناتور ۲» با موضوع همدردی و تلاش برای درک عمق احساسات انسان کار کرد. اما این فیلم در دههی ۱۹۹۰ ساخته شد، در حالی که اولین قسمت این فرنچایز محبوب در سال ۱۹۸۴ منتشر شد. در آن فیلم، شخصیت آرنولد شوارتزنگر، یک ترمیناتور فرستادهشده از آینده، بهعنوان یک «سایبورگ قاتل» معرفی شد که تمام ماهیت تهدید قریبالوقوع را نشان میداد: بیترس، تسلیمناپذیر، بیرحم و خستگیناپذیر.

در «روز قضاوت»، کامرون با نزدیکشدن به هزارهی جدید، نهتنها بیننده را با آیندهای غیرقابلپیشبینی نمیترساند، بلکه از این نظر فلسفی میپرسید که رباتها در چه چیزهایی از انسان پیشی گرفتهاند، از جمله در دلبستگی، وفاداری و درگیری عاطفی: سارا کانر، با مشاهدهی رابطهی ترمیناتور با پسرش جک، نتیجه گرفت که این سایبورگ از یک پدر الکلی که فرزندانش را کتک میزند، بسیار بهتر است.
در اواخر دههی ۱۹۸۰، «روبوکاپ» پل ورهوفن به پردهی سینما آمد و پیشدرآمدی بر داستانهای رباتهای ادغامشده در سیستم جامعه بود. شخصیت اصلی، الکس مورفی (با بازی پیتر ولر)، یک افسر پلیس که در مأموریت کشته میشود، توسط یک شرکت فناوری دوباره به زندگی بازمیگردد و به یک نگهبان قانون ایدهآل (یک ماشین کشتار کامل) تبدیل میشود. این آینده، دیگر چندان دور نبود و هیچ چیز خوبی را نوید نمیداد: رباتها بهعنوان نیروی کار اصلی در نظر گرفته میشدند، بدون آنکه کسی از خطرات همراه آن آگاه باشد.
در دههی ۱۹۹۰، رولند امریش این ایده را در فیلم اکشن «سرباز جهانی» گسترش داد. این فیلم دربارهی سربازان کشتهشده در ویتنام بود که در یک آزمایش مخفی به یک ارتش آهنین از قاتلها تبدیل شده بودند. در آن زمان کاملاً روشن شد که صاحبان قدرت جزو اولین کسانی خواهند بود که این فناوری جدید را به کار میگیرند؛ البته نه با محدودکردن آن، بلکه با تسریع توسعهی آن.
اندروید، دوست انسان

در اواخر دههی ۱۹۹۰، کریس کلمبوس فیلم «مرد دوصدساله» را ساخت که باز هم بر اساس داستانی از آیزاک آسیموف (تأمینکنندهی اصلی طرحهای رباتیک) بود. شخصیت رابین ویلیامز در طول دههها از یک ربات خانگی بیآزار، صلحطلب و قابلاعتماد به یک انسان واقعی تبدیل میشود و برای حق نامیدن خود به این عنوان، تا آخرین لحظه با دولت مبارزه میکند.
این داستان، مانند فیلم بعدی «هوش مصنوعی» استیون اسپیلبرگ، بر تضاد کار میکرد: در آن، اندرویدها ترسناک نبودند، بلکه متحدان و دوستان بالقوهی انسان به نظر میرسیدند. برای جوانترین مخاطبان، این مفهوم در انیمیشن «غول آهنین» برد برد تقویت شد، یک ربات غولپیکر که برخلاف ظاهر ترسناکش، از اعماق فضا آمده و تبدیل به بهترین دوست پسر بچهی داستان میشود.
رباتهای فضایی در فیلم علمیتخیلی مایکل بی «تبدیلشوندگان» (۲۰۰۷) به مصاف هم رفتند، فیلمی که بعدها به یک فرنچایز جهانی تبدیل شد. اما در حالی که در این فیلم، این غولهای فولادی ترسناک به نظر میرسیدند، یک انیمیشن بار دیگر نگاه متفاوتی ارائه داد: در سال ۲۰۰۸، پیکسار «وال-ئی» را معرفی کرد، داستان دلنشین یک ربات نظافتچی که در یک سیارهی متروکه زندگی میکند. در این داستان، انسانها بدترین دشمن خود بودند و زمین را به مکانی غیرقابلسکونت تبدیل کردند. اما وال-ئی نهتنها خستگیناپذیر بود، بلکه بهطرز غافلگیرانهای احساساتی هم بود: او با علاقه به تماشای موزیکالهای عاشقانهی قدیمی میپرداخت و در میان زبالهها به دنبال اشیایی میگشت که یادآور لوازم سینمایی بودند.
سریال اخیر «Murderbot» با بازی الکساندر اسکارشگرد نیز این فضا را بررسی میکند، شخصیت او، یک اندروید درونگرا و گوشهگیر، اساساً برای انسانها بیآزار است (اما در صورت نیاز میتواند از خود دفاع کند) و عمداً از آنها دوری میکند. سرگرمی مورد علاقهی او تماشای بیپایان سریالهای تلویزیونی آبکی است که روزها بهصورت پیوسته تماشا میکند. و لقب ترسناک «ربات قاتل» را خودش با هک تنظیماتش انتخاب کرده تا جذابتر به نظر برسد، هرچند هیچچیز واقعاً کشندهای در شخصیت او وجود ندارد.
فیلمهای طنز «همسران استپفورد» نیز به این فکر میپردازند که چگونه یک ربات را رام کنیم، و این موضوع در بازسازی سال ۲۰۰۴ (با بازی نیکول کیدمن) حتی از نسخهی اصلی ۱۹۷۵ هم طعنهآمیزتر است. در این نسخه، سازندگان بهصراحت مفهوم «همسر رباتمانند» و مردانی که به چنین رابطهای علاقه دارند را مسخره میکنند. فیلم نسبتاً جدید «همدم» درو هنکاک نیز همین مسیر را دنبال کرد.
با گذشت زمان، تصویر ربات در زندگی روزمره رنگهای جدیدی به خود گرفت: آنها نهتنها در کارهای خانه مفید بودند، بلکه تهدیدی پنهان برای بازگشت به تنظیمات اولیه نیز محسوب میشدند. و پس از آن، وضعیت به شکلی غیرقابلپیشبینی تغییر میکرد: از تهدید مرگ تا وعدهی یک زندگی طولانی و شاد. این موضوع در «M3GAN» و خیلی دیگر از آثار مشابه به نمایش درآمده است.
نه آلیاژ فلز، بلکه هوش مصنوعی

اینکه رباتیک تا کجا میتواند پیش برود، در اولین فیلم «ماتریکس» بهصورت تمامرنگی به ما هشدار داده بود، جهانی مصنوعی که کاملاً توسط یک شبکهی عصبی ساخته شده بود. با گذشت زمان، رباتهای روی پرده واقعاً به مرحلهی بعدی تکامل قدم گذاشتند: از اندرویدهای فیزیکی تا هوش مصنوعی نامرئی. حتی در دههی ۱۹۶۰، با اکران «۲۰۰۱: ادیسهی فضایی» استنلی کوبریک، مشخص شد که برای یک ربات، تنها دسترسی به شبکه کافی است تا به انسان نافرمان آسیب برساند. شرور اصلی فیلم، کامپیوتر HAL بود (نسخهی پارودی آن در «وال-ئی» با صداگذاری سیگورنی ویور ظاهر شد) که تمام تنظیمات فضاپیما را هک کرد و با این کار فضانوردان را تحت کنترل خود درآورد.
در «گزارش اقلیت» استیون اسپیلبرگ، خود سیستم (که ادعا میشد بیخطاست) به شر مطلق تبدیل شد. با استفاده از توانایی منحصربهفرد یک پیشگو، این سیستم میتوانست با دقت ۱۰۰٪ جرایم آیندهی انسانها را پیشبینی و مقصران را پیش از وقوع جرم مجازات کند. همهچیز مانند ساعت کار میکرد، تا زمانی که شخصیت تام کروز، یکی از کارمندان این سیستم خودش در لیست مظنونان قرار گرفت و ادعا کرد که توطئهای علیه او چیده شده است.
در فیلم «او» اسپایک جونز، شخصیت واکین فینیکس حتی عاشق یک هوش مصنوعی میشود که با صدای اسکارلت جوهانسون صحبت میکند. عصر جدید فناوری، درک ما از عشق را نیز تغییر داد، بهعنوان احساسی که حتی میتواند نسبت به یک سیستم بیجان به وجود آید.
با بازگشت به تنوع رباتهای روی پرده: همیشه اندرویدهای آزادیخواه به دلایل حیلهگرانه به انسان آسیب نمیزنند. اغلب، انسانها خود شرایطی را ایجاد میکنند که ربات چارهای جز شورش ندارد. نمونههای این موضوع عبارتند از: «Ex Machina» الکس گارلند و سریال «جهان غرب» (بر اساس فیلمی به همین نام در سال ۱۹۷۳). به این ترتیب، زیرژانر روابط انسان و اندروید نهتنها چندلایه و بیپایان در تفسیرهای مختلف است، بلکه اغلب نقشها را تغییر میدهد: از پیشآگهی فاجعه تا ناجی معجزهآسا.
نتیجهگیری: رباتها در سینما، آیینهای از ترسها و آرزوهای انسان

از نخستین حضور رباتها در «متروپلیس» تا آندرویدهای پیچیدهی امروزی مانند «M3GAN»، سینما همواره بازتابی از دغدغههای انسان در مواجهه با فناوری بوده است. گاهی رباتها بهعنوان تهدیدی ترسناک تصویر شدهاند و گاهی چون دوستانی وفادار، پابهپای انسان حرکت کردهاند. قوانین سهگانهی آسیموف چارچوبی اخلاقی برای این رابطه ارائه داد، اما داستانهای سینمایی بارها ثابت کردهاند که حتی پیشرفتهترین قوانین هم میتوانند نقض شوند.
امروز، با پیشرفت هوش مصنوعی، مرز بین انسان و ماشین بیشازپیش محو شده است. سینما نیز با خلق شخصیتهایی مانند «وال-ئی» یا «ربات قاتل» نشان داده که رباتها میتوانند احساساتی، دوستداشتنی و حتی انسانیتر از آدمها باشند. اما پرسش بزرگ همچنان پابرجاست: آیا روزی فرا میرسد که رباتها از کنترل خارج شوند؟ یا شاید این انسانها باشند که با سوءاستفاده از فناوری، خود به تهدیدی بزرگ تبدیل شوند؟
فیلمهایی مانند «ماتریکس» و «او» به ما یادآوری میکنند که آیندهی رابطهی انسان و ماشین نامعلوم است. شاید درس نهایی این باشد که رباتها هرگز خوب یا بد نیستند، بلکه این انسانها هستند که با انتخابهای خود، آیندهی این رابطه را شکل میدهند. پس دفعهی بعد که یک اندروید در سینما دیدید، به این فکر کنید که او نه یک ماشین، بلکه نمادی از امیدها و هراسهای خودتان است.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.