ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

مقالات

تحلیل شخصیت داچ وندر لیند | بازی Red Dead Redemption 2

آرمان گرایی در پوشش انتقام‌جویی!

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی | ۳ مرداد ۱۴۰۴ | ۲۲:۰۰

دنیای بازی Red Dead Redemption یکی از واقعی‌ترین دنیا‌های بازی‌های ویدیویی است. دنیایی که سرشار از شخصیت‌های کلیدی با عمیق‌ترین جزئیات روانی است. داچ وندر لیند (Dutch Van Der Linde)، یکی از عمیق‌ترین شخصیت‌های بازی Red Dead Redemption2 است. او نه‌تنها یک رهبر کاریزماتیک است، بلکه نوعی نماد برای دیگر شخصیت‌های بازی محسوب می‌شود؛ نماد مبارزه، آزادی و آرمان‌گرایی. این سه عنصر با وجود اینکه در ابتدا یک هدف بزرگ و منطقی به نظر می‌رسند، اما درون خود حرف‌ها و نکات خطرناک و عمیقی پنهان کردند که برگرفته از نیمه تاریک شخصیت داچ است. در ادامه ضمن بررسی تاریخچه و پیشینه شخصیت داچ، به معرفی و همچنین بررسی المان‌های روانشناختی او می‌پردازیم. با تحلیل شخصیت داچ وندر لیند همراه ویجیاتو بمانید.

در ضمن ما قبلا تو ویجیاتو شخصیت اصلی بازی RDR2 یعنی آرتور مورگان را بررسی کردیم. برای شناختن عمیق‌ترین ویژگی‌های این شخصیت به تحلیل شخصیت آرتور مورگان مراجعه کنید.

پیشینه شخصیت داچ وندر لیند

برای بررسی بهتر شخصیت داچ، بهتر است اول نگاهی مختصر به زندگی‌نامه او قبل از شروع بازی دوم بیندازیم. داچ از مادری به نام گرتا و پدری هلندی تبار در فیلادلفیا به دنیا آمد. پدر او در جنگ داخلی آمریکا در نبردهای پنیسیلوانیا کشته شد؛ به همین دلیل داچ یک کینه ابدی از جنوبی‌ها به دل دارد. این شخصیت وقتی دید در جامعه‌ای بزرگ می‌شود که کنترل را با قوانین خودشان از او می‌گیرند، در سن ۱۵ سالگی از خانه فرار کرد.

در طی این مدت، داچ به واسطه تنهایی، درگیر خودآموزی شد. او یک فلسفه شخصی را برای خود تعیین کرد؛ اینکه آزادی و حقوق فردی بالاتر از هر ارزش دیگری است. او آرزو داشت زندگی مستقلی داشته باشد و عنوان وندر لیند را به یک المان جدا و آزاد تبدیل کند. داچ تحت تاثیر این دیدگاه، متوجه شد که قوانین، استعداد‌هایش را زیر سوال می‌برد. به همین دلیل راه خلافکاری و جرم و جنایت را پیش گرفت؛ راهی که در آن استعداد خاصی داشت.

او در این مسیر با مردی به نام هوزیا (Hosea) آشنا می‌شود که مانند خودش مهارت زیادی در کلاهبرداری دارد. در نتیجه این دو یک تیم تشکیل می‌دهند تا داچ چند قدم به آرمان مهم خود نزدیک‌تر شود.

بعد از کلی ماجرا که این دو نفر با زندگی خلافکاری داشتند، در اواخر سال ۱۸۷۷، داچ با یتیمی چهارده ساله به نام آرتور مورگان آشنا شد. هوزیا و داچ تصمیم گرفتند از این کودک حمایت کنند و او را زیر بال و پر خود بگیرند. بنابراین گنگ وندر لیند با داچ، هوزیا و آرتور شکل گرفت.

داچ مدتی با زنی به نام سوزان گریم‌شاو وارد رابطه شد؛ اما در نهایت با او بهم زد و با زنی به نام آنابل وارد رابطه شد که عمیقا عاشقش بود. در سال ۱۸۸۵ داچ با گروهی از مردم ایالت ایلینوی برخورد که قصد اعدام پسری ۱۲ ساله را داشتند که از آن‌ها دزدی کرده بود. نام این پسر جان مارستون بود. داچ از این اتفاق جلوگیری کرد و جان را نیز به عضویت گنگ خود در آورد.

بخوانید: گیم تراپی | جلسه اول: احساس تنهایی

پس از مدتی داچ با راهزنی مشهور به نام کلم اودریسکول ملاقات کرد که شراکتی نه چندان موفقیت آمیز باهم شروع کردند. داچ از رفتار کلم با اعضای خودش ناراضی بود؛ زیرا آن‌ها را بی‌ارزش می‌دانست. همچنین کلام فلسفه داچ برای ساختن جهانی بهتر را مسخره می‌کرد.

هرچند دلیل کاملا مشخصی نیست اما داچ به این شراکت و صلح پایان داد و برادران کلم را به قتل رساند؛ در مقابل کلم، معشوقه داچ آنابل را نیز کشت. به دلیل این تنش‌ها، این دو گروه تبدیل به دشمنانی خونی و سرسخت شدند که جنگ‌های طولانی بین آن‌ها شکل می‌گرفت.

در سال ۱۸۹۸، داچ در یک معامله پر خطر که پای جانش در میان بود، توسط راهزنی به نام مایکا بل نجات یافت. داچ او را به گروه خود وارد کرد و طولی نکشید که به او وابستگی پیدا کرد. اما هوزیا و به خصوص آرتور او را یک شخصیت تکانشی و پرخاشگر می‌دانستند.

پیش از سال ۱۸۹۹ داچ بعد از عضوگیری فعال گنگ وندر لیند، با مالی اوشیا نجیب زاده‌ای جوان آشنا شد. مالی، شیفته داچ شد و عاشقانه به زندگی با او و فلسفه پر از کشمکش داچ پرداخت.

ویژگی‌های شخصیتی

در این بخش از مقاله، با توجه به پیشینه و داستان شخصیت داچ وندر لیند، به معرفی یک سری از مهم‌ترین ویژگی‌های شخصیتی او می‌پردازیم. این بخش یک منبع مهم برای تحلیل روانشناختی او در ادامه است.

تناقض اخلاقی

شخصیت داچ مشهور است به تناقض‌های اخلاقی و عقایدی. او با اینکه شدیداً مخالف پیشرفت فرهنگی، تکنولوژی و صنعتی بود، خود بیشترین بهره را از این پیشرفت می‌برد. او اغلب لباس‌های شیک و مدرنی می‌پوشید، در چادرش گرامافون داشت و اغلب درگیر کتاب خواندن بود. چنین چیزی دقیقا برعکس دیدگاهی بود که به پیروانش ارائه داده بود‌.

در واقع واضح است که چنین توانایی‌هایی که داچ دارد، برگرفته از تمایلش به فرهنگ و فلسفه مدرن است؛ در صورتی که سبک زندگی ایده‌آل او، غرب وحشی در‌گذشته است که مردم در آن آزادی داشتند. او به مرور حتی از تپانچه نیمه‌خودکار به جای تپانچه معمولی، و از ارابه به جای اسب استفاده کرد و این تناقض‌ها را به اوج خود رساند. 

این تناقض‌ها به غیر از فلسفه، در مورد اخلاق و نوع رفتار داچ نیز صدق می‌کند. او خودش را یک شخصیت مهربان، دلسوز و وفادار نشان داد. اما به مرور طی یک سری اتفاقات و رویداد‌های داخل بازی (جلوتر در موردش بحث می‌کنیم) خلاف آرمان‌هایش رفتار می‌کند. او یک جنایت‌کار است و بار‌ها آدم‌های بی‌گناه را کشته؛ آن هم به اسم رسیدن به آزادی فردی. او با اعضای گنگ خود بسیار شوخ‌طبع و با انرژی رفتار می‌کند اما در عین حال می‌تواند خشن‌ترین شخصیت هم باشد.

دیدگاه آنارشیستی

فلسفه داچ در درون خود، نوعی دیدگاه آنارشیستی دارد؛ این دیدگاه به معنای به رسمیت نشناختن هیچ نوع رهبر و حکومتی است. در واقع این دیدگاه به آزادی فردی اشاره دارد؛ نه حکومتی نیاز است و نه آقا بالاسر. او دنیایی در سر دارد که شبیه به جامعه خشن غرب وحشی است. در این دیدگاه داچ، دنیا باید تکنولوژی و کنترل دولتی را طرد کند و بقا، عنصر اصلی برای تلاش مردم شود. سبک زندگی مد نظر داچ، آزادانه و بدون هیچ قانون و محدودیتی است. 

داچ بارها تنفر خود را نسبت به شهر‌های فرهنگی و صنعتی مانند بلک‌واتر و سنت‌دنی ابراز کرده و به نظر او همه این‌ها برای تحمیل قدرت از سوی حکومت است و نوعی اهرم فشار برای بی قدرت جلوه دادن افراد فقیر و سرخ پوستان محلی است.

تو نمی‌تونی با طبیعت مبارزه کنی کاپیتان، تو نمی‌تونی با تغییر بجنگی

داچ خواهان بازگشت به شیوه‌های قدیمی‌تر و گذشته است. در‌حالی که در قرن بیستم، دنیا رو به پیشرفت می‌رود و پوشاک، تکنولوژی، فرهنگ و تمدن در محوریت اصلی قرار می‌گیرد، داچ از طریق گنگ خود ساده‌زیستی، بقا و رهایی از دنیای صنعتی را رواج می‌داد. داچ ترجیح می‌دهد که مردم در این وضعیت متمدن بمانند و اجازه دهند غرب قدیمی به همان شکل وحشی خود زنده بماند.

آرمان‌گرایی افراطی

داچ یک شخصیت آرمان‌گرا است. او شدیدا درگیر فلسفه آزادی فردی شده و در این موضوع کمال‌گرایی بی نهایتی دارد. در واقع خواستن چنین آرمانی، به افراط بسیار زیادی منجر شد، تا حدی که از کنترل داچ فراتر رفت. این یک زیاده‌روی بزرگ است؛ چرا که به مرور روی رفتار و کنش‌های داچ تاثیر منفی می‌گذارد. این شخصیت به کم قانع نیست؛ در واقع دیدگاه او هر روز در حال پیشرفت و بزرگ شدن است. چنین چیزی ناخودآگاه شخصیت را کمال‌گرا می‌کند؛ کمال‌گرایی که می‌تواند به روابط او با بقیه آسیب بزند.

غرب وحشی و المان‌های فرهنگی آن برای داچ آن‌قدر جذاب است که گویا در آن غرق شده و هیچ‌چیز جز این سبک زندگی را نمی‌تواند تحمل کند. او هر کاری می‌کند تا این سبک زندگی را در گنگ خود رعایت کند و به دیگران رواج دهد. او دنبال زندگی بهتر است؛ زندگی‌ که در آن هر شخص آزاد است و هیچ رهبر یا حکومت فدرالی بالاسر آن وجود ندارد. زیبایی منحصربه‌فرد این زندگی برای داچ به قدری او را مجذوب کرد که وارد نوعی آرمان‌گرایی افراطی شد که نتیجه آن آن‌چنان جالب نخواهد بود.

توانایی رهبری و کنترل مردم

داچ یک استعداد ذاتی در مورد رهبری و کنترل دارد. او همیشه از نظر بقیه، یک رهبر کاریزماتیک با عقاید منحصربه‌فرد و بزرگ است. داچ در طول مدت شکل‌گیری گنگ وندر لیند، خودش را طوری جلوه داد که مردمش نه‌تنها برای عقیده او، بلکه برای خود او نیز بجنگند و فداکاری به خرج دهند. داچ شخصیتی دارد که تمام ویژگی‌ها و المان‌های رهبری و مدیریت را رعایت می‌کند. او لباسش همیشه با بقیه فرق دارد، نحوه صحبت کردنش متفاوت است؛ همیشه نقشه‌ای برای کشیدن دارد و همچنین قاطع و جدی است.

بخوانید: ۳۱ عضو باند ون در لیند را بشناسید

داچ برای رهبری مردمش، تناقض رفتاری جالبی دارد. او با بقیه به شدت خشن است و جنایت‌های بی رحمانه‌ای انجام می‌دهد؛ اما با اعضای گنگ خود همیشه صلح‌آمیز و مهربانانه رفتار می‌کرد. چنین چیزی باعث شد مردم وندر لیند به صداقت و وفاداری داچ اعتماد کنند و برای او حتی جانشان هم بگذارند. همچنین داچ در طی مدت زندگی سخت خود، به خوبی یاد گرفته که چگونه از قدرت برای انتقال ذهنیت خود به دیگران و کنترل آن‌ها استفاده کند.

نکات عمیق روانشناسی

در این بخش از مقاله، با توجه به ویژگی‌های شخصیتی داچ وندر لیند، به بررسی و تحلیل روانشناسی شخصیت او می‌پردازیم. در این بخش نیمه تاریک داچ را بررسی می‌کنیم و از عمیق‌ترین نکات درونی او پرده برداری می‌کنیم.

قدرت طلبی به واسطه حقارت

داچ وندر لیند، تمایل شدیدی به کنترل کردن مردم و رهبری آن‌ها دارد. این موضوع در واقع استعداد است که می‌تواند با کاریزما و جدی بودن، مردم را سمت خود بکشاند و آن‌ها را برای جنگیدن برای آرمان‌شان آماده می‌کند. اما پشت این رهبری و کنترل‌گر بودن، نوعی قدرت طلبی پنهان وجود. این شخصیت شدیداً عطش قدرت دارد و آن را زیر آن روحیه مهربان و خوش مشربش پنهان می‌کند. تلاش می‌کند با همه ارتباط خوبی داشته باشد و طوری نشان می‌دهد که دلسوز آن‌ها است. این کار او روشی برای تثبیت قدرت و پنهان کردن آن است؛ اما چرا؟

همان‌طور که در بخش پیشینه به آن اشاره کردیم، دوران کودکی داچ، دوران سخت و غم‌انگیزی بوده است. او پدرش را در جنگ داخلی از دست می‌دهد. این اتفاق، داچ را نسبت به جامعه حکومتی فدرال بدبین کرد و از آن متنفر شد. در واقع مرگ پدر داچ، آغاز این ایدئولوژی عجیب او در مورد غرب وحشی بود. اما فقط این نبود؛ او نیز مادر سخت‌گیری داشت که برای حفظ جایگاه خود، مجبور به رعایت قوانین بود و این قوانین را نیز به داچ تحمیل می‌کرد.

داچ پیوسته با این زورگویی روبه‌رو بود. چنین چیزی احتمالا در او یک عقده حقارت به وجود آورده است. حقارتی که ناشی از کنترل شدن توسط دیگران بوده است. آن‌چنان اطلاعاتی در مورد دوران نوجوانی داچ وجود ندارد، اما احتمالا بارها قربانی قوانین، حکومت و افرادی با فلسفه برعکس او روبه‌رو شده و مورد زورگویی قرار گرفته است.

خواستار قدرت شدن برای جبران حقارت و یاد گرفتن اصول آن: این عقده حقارت داچ را از درون نابود می‌کرد؛ اما همه چیز ناخودآگاه است. در واقع یک بخشی از وجود او مدام خودش را تحقیر می‌کند و خود را یک آدم ضعیف می‌بیند. او برای خلاصی از این وضعیت، تصمیم گرفت قدرتمند شود. او از هر روشی برای یادگرفتن قدرت‌طلبی و تحمیل آن به دیگران استفاده می‌کرد. او به مرور اصول آن را فرا گرفت و از آن برای تشکیل گروه خود استفاده کرد و آن را پیوسته بزرگ و بزرگ‌تر می‌کرد.

تو آخر به من خیانت می‌کنی آرتور؛ قیافت این‌طور به نظر می‌رسه.

یکی از قوانین قدرت، استفاده از منابع و انرژی دیگران برای انجام یک کار و تمام کردن کار با نام خود است. داچ به همین دلیل گنگ خود را بزرگ‌ و بزرگ‌تر کرد تا بتواند از نیرو و توانایی آن‌ها برای انجام کارهای آرمان‌گرایانه و حتی جنایتکارانه استفاده کند و در آخر نام خود را به شهرت برساند. آرتور مورگان و جان مارستون، برای داچ حکم دو جوان پر انرژی و با استعداد را داشت که می‌توانست از نهایت بهره‌وری آنان برای خود استفاده کند.

فلسفه آزادی فردی، مکانیسم دفاعی او برای انتقام جویی است!

شخصیت داچ وندر لیند، همان‌طور که می‌دانید عمیقاً فلسفه آزادی فردی را جدی می‌گیرد. او به شکلی آرمانی، این عقیده خود را دنبال می‌کند. این دیدگاه به شکلی مهندسی شده وارد اعضای گنگ و به نوعی تبدیل به یک نماد شده است. نمادی عمیق و بزرگ. اعضای گنگ نیز طبق این دیدگاه، برنامه‌های خود را پیش می‌بردند و به آن کمک می‌کردند تا این آرمان به واقعیت تبدیل شود. اما تمام عقاید فلسفی و آزادی طلبی داچ، تنها یک مکانس دفاعی و یک واکنش روانی است.

مکانیسم دفاعی یک سری رفتار و اعمال ناخودآگاه برای جبران یک فشار روانی عمیق است. نتیجه جبران افراطی احساس حقارت داچ، این ایدئولوژی بزرگ و آرمان‌گرایانه او شد. در واقع در پس این فلسفه و شعارهای آزادی‌طلبانه، نوعی انتقام‌جویی وجود دارد و حس خشم بزرگی را درون خود دارد. این عقیده و آرمانی که او دارد، نوعی پوشش برای حس انتقام‌جویی و خشونت داچ است.

شخصیت داچ به واسطه تمام ضربه‌هایی که از جامعه حکومتی فدرال خورده، نوعی حس خشم و انتقام‌جویی در وجود او شکل گرفته است. این خشم او در واقع نتیجه اعمال زورگویی‌هایی بوده که به داچ اعمال شده است. او از این فلسفه و عقیده برای عادی جلوه دادن این خشم استفاده می‌کند؛ البته تمام این‌ها ناخودآگاه است. در واقع نیروی خشم بزرگ او، باعث شد تا یک فلسفه را شکل دهد و آن را دلیل مبارزه‌اش بداند. زیرا خشم، دلیل منطقی برای این سطح از کینه‌جویی و جنایت‌طلبی نیست و نمی‌توانست کسی را با خود همراه کند. داچ برای این‌که بتواند گروه را با خود همراه کند، یک ایدئولوژی را راه‌اندازی کرد.

واقعیت؟! چقدر از این کلمه توخالی متنفرم.

این احساس خشم و کینه‌جویی، نتیجه یک فشار روانی حل و فصل نشده در دوران کودکی است. همه شخصیت‌ها در طول زندگی خود به خصوص در دوره کودکی، مجبور به تحمل یک سری فشار‌ها و عقده‌های روانی می‌شوند؛ اما هر کسی توانایی حل و فصل آن را ندارد. عقده حل و فصل نشده، باعث گسترده شدن آن می‌شود و به مرور در زندگی بزرگسالی فرد، نتیجه نامطلوبی می‌گذارد.

در نهایت در اواخر بازی، این حس انتقام‌جویی داچ به اوج خود رسید؛ تا حدی که پرده‌ها کنار رفت و آن آرمان‌گرایی به شکست منجر شد. چنین اتفاقی باعث شد تا داچ مستقیما خشونت را نشان دهد؛ بدون هیچ فکر یا فلسفه‌ای. به همین دلیل حتی به اعضای گنگ خود پشت کرد و حتی به آرتور و جان خیانت کرد. فشار روانی او آنقدر زیاد بود که نتوانست خشم خود را کنترل کند و دست به کارهای غیر قابل پیش‌بینی زد.

پارانوئید حاصل از فشارهای روانی

شخصیت داچ یک شخصیت کمال‌گرا است. او آرمانی را شکل داد که در ادامه آن‌قدر بزرگ شد که شبیه یک هدف دست‌نیافتنی شد. این موضوع در ابتدا برای داچ چیز سختی نبود؛ او آن‌قدر روحیه و انرژی داشت که فکر می‌کرد می‌توانست این هدف بزرگ را ممکن کند. اما به مرور عنصر واقعیت خودش را نشان داد. شاید اگر هدفش را کمی کوچک‌تر در نظر می‌گرفت می‌توانست این موضوع را کنترل کند. اما این بحران کمال‌گرایی در نهایت باعث شکست ایدئولوژی او شد.

او برای رهایی از فشار روانی ناشی از شکست آرمان‌گرایی‌، به طور ناخودآگاه دیگران را مقصر می‌دانست. درواقع داچ آن‌قدر برای این هدف سرمایه و انرژی گذاشته بود که نمی‌توانست قبول کند این کمال‌گرایی خودش بود که باعث شکست او شد. برای همین، شروع کرد به دشمن‌تراشی و سپردن مسئولیت به دیگران. این واکنش روانی داچ، باعث شکل‌گیری پارانوئید شد. در واقع او همه اعضای گنگ را مقصر و دشمن خود می‌دانست. او نسبت به کوچک‌ترین نافرمانی حساس شده بود. تنها به مایکا اعتماد داشت، زیرا او تنها کسی بود که بی‌چون و چرا طبق نقشه داچ پیش می‌رفت.

من مدام تلاش می‌کنم و تو هی بهم شک می‌کنی و این باعث شکست ما میشه!

شکست این ایدئولوژی کم کم این پارانوئید را به اوج خود رساند. تا جایی که به واسطه این شک و تردید، جان مارستون و آرتور مورگان را رها کرد. در واقع نزدیک بود به خاطر کار داچ، جان کشته شود. در نهایت آرتور مورگان نیز کشته شد. تنها مایکا بود که برای اهداف جاسوسی خود از این موضوع سوء استفاده کرد و همراه داچ بود. اما دیگران متوجه شده بودند که او تمام تصمیماتش از روی یک کینه قدیمی است. نه چیز دیگر.

آرمان‌گرایی و آزادی‌طلبی داچ در نهایت به یک حکومت استبدادی منجر شد. حکومتی که نتوانست زیاد دوام بیاورد و خیلی زود از هم پاچید. در بازی Red Dead Redemption 1 که در واقع ادامه داستان RDR2 است؛ داچ توسط جان شکار می‌شود. او در لحظات پایانی زندگی خود به این باور می‌رسد که ایدئولوژی جاه‌طلبانه او چیزی جز یک تصمیم احساسی و غیر ممکن نبود. او در نهایت تصمیم گرفت خودش را از صخره پایین پرت کند؛ زیرا بدتر از مرگ، برای او یعنی تحمل فشارهای روانی حل و فصل نشده که اکنون بدتر از قبل شدند.

وقتی من برم، اونها یه هیولا دیگه رو به وجود میارن؛ مجبورن!

نقاط ضعف و قوت شخصیت داچ وندر لیند

به عنوان پایان‌بندی این مقاله، در این بخش نقاط قوت و ضعف شخصیت داچ وندر لیند را بررسی می‌کنیم. دانستن این نقاط ضعف و قوت، باعث شناخت بیشتر ما از این شخصیت و درک تمایلات روانی او می‌شود.

نقاط قوت

  • توانایی رهبری و کاریزما منحصر به فرد
  • قدرتمند با قابلیت تحمیل خواسته خود
  • فن بیان قوی و توانایی ترکیب احساس غرور با کلمات
  • روحیه فعال و پر انرژی برای موفقیت

نقاط ضعف

  • کمال‌گرایی افراطی
  • بها دادن به عقده حقارت
  • انکار اشتباهات و اصرار به عالم بودن
  • تناقض رفتاری که باعث به هم خوردن نظم گنگ شد
  • احساسی تصمیم گرفتن و خشونت بی حد و حصر
دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی