نگاهی به چگونگی خلق داستان «جنگ ستارگان: خیزش اسکای واکر»
کریس تریو یکی از نویسندگان فیلمنامه اپیزود نهم: خیزش اسکای واکر، نحوه خلق اپیزود پایانی حماسه اسکای واکر را شرح میدهد و اینکه چرا فکر میکرد پس از لیگ عدالت کار بر روی فرنچایزها را ...
کریس تریو یکی از نویسندگان فیلمنامه اپیزود نهم: خیزش اسکای واکر، نحوه خلق اپیزود پایانی حماسه اسکای واکر را شرح میدهد و اینکه چرا فکر میکرد پس از لیگ عدالت کار بر روی فرنچایزها را کنار گذاشته است.
وقتی جی.جی آبرامز به دنبال همکار برای نوشتن فیلمنامه فیلمی که بعداً به جنگ ستارگان: خیزش اسکای واکر شناخته شد میگشت، او به دنبال کسی بود که تاکنون با وی همکاری نکرده باشد، مانند: کریس تریو، برنده جایزه اسکار برای فیلم سینمایی «آرگو» (که سپس بر روی فیلمهای سینمایی «بتمن در برابر سوپرمن» و «لیگ عدالت» کار کرد).
آبرامز از هواداران فیلم آرگو بود و همچنین نوشتهی جدید اما تولید نشده تریو با مضمون سیاسی هیجانی را تحسین میکرد. آبرامز در وصف کار وی به رولینگ استون گفت: «پرواری نوشته، کارایی نوشته و هوشمندی آن. شما یک سؤال از خودت میپرسی و سپس یک صفحه بعد، فیلمنامه میداند داری به چه چیزی فکر میکنی. و در نوشتههای او هوشمندی و پیچیدگی وجود داشت که واقعاً برایم جالب بود».
در ادامه مصاحبه تریو، فرآیند خلق و شکلگیری اپیزود نهم جنگ ستارگان: خیزش اسکای واکر را برای ما شرح داد.
جی.جی به من گفت که خیلی از میزان شناخت شما از جنگ ستارگان ورای آنچه که در فیلمها نشان دادهشده – کتابها، کارتونها، کمیک بوک ها- تحت تأثیر قرارگرفته بود. دانش شما چقدر بر روی عملکردتان در این فیلم تأثیر گذاشت؟
تقریباً مثل یک معادله چند متغیره بود. چون اگر با دقت نگاه میکردی، راههای بسیاری وجود داشت که میشد داستان را به آن سمت هدایت کرد که پیشازاین توسط رماننویسها یا نویسندگان کمیک بوک ها یا (کارگردان/تهیهکننده طولانیمدت لوکاس فیلم) دیو فیلونی و همکارانش در سریالهای تلویزیونی انجامشده بودند و به خوبی هم انجامشده بودند.
درنتیجه شما میخواهید راههای جدیدی را پیدا کنید اما همچنین میخواهید از این ایدههای خوبی که پیشازاین انجامشده باخبر شوید. بهعنوانمثال رمانهای تیموتی زان واقعاً عالی هستند. یا رمانهای پیامد/سرانجام نوشته چاک وندیگ خیلی خوب هستند. اپیزودهایی از حمله کلونها یا شورشیان وجود دارد ( که فیلونی هدایت آنها را بر عهده داشت) که به خوبی فیلمهایی که تاکنون دیدهام هستند. پس شما تمام این اطلاعات و محصولاتی که در دسترس است را جذب میکنید.
اما درعینحال، شما میخواهید روح ماجراجوییهای فلش گوردون که در فیلمهای اصلی وجود دارند را حفظ کنید. درنتیجه زمانهایی پیش میآید که شما میخواهید راه غیرمعمول را پیشگرفته و گوشهای مبهمتر و ناشناختهتر از کهکشان را تفحص کنید، شما همچنین میخواهید به ایده اصلی جورج لوکاس وفادار بمانید، اینکه داستان باید از یک راکت به بیرون پرتابشده و به راه خود ادامه دهد، و شخصیتها همیشه باید درخطر باشند و شما میخواهید تمامی داستان از آغاز تا پایان متحیرکننده و میخکوب کننده باشد.
امید اصلی این است که تمام محتویات جهان گسترشیافته به دی ان ای فیلم تزریق شود بدون آنکه ما را از هدف اصلی خود دور کند که این هدف چیزی نیست جز اینکه این ماجراجویی، تکاندهنده، ناگهانی و جدید باشد.
چقدر از داستان این فیلم را جی.جی پیش از مصاحبه با شما نوشته بود؟
ایدههای خاصی بودند که او و لری کاسدان در سر داشتند (زمانی که بر روی نیرو برمیخیزد کار میکردند)، راههایی که میخواستند شخصیتها را به آنسو هدایت کنند. وارد جزئیات ایدههای خطوط داستانی نمیشوم اما جی.جی همیشه یک تصویر شفاف و واضح ازآنچه که بخواهد شما حس کنید دارد.
پسکار ما این است که داستانی را خلق کنیم که در آن، این احساسات را بتوان به جریان انداخت. ازاینرو میتوانم بگویم که ما کار خود را از صفر شروع کردیم. فایلی داشتیم که آن را «بوردها» خطاب میکردیم چون در ابتدای کار بر روی یک تخته ایدههایمان را مینوشتیم، سپس این تخته تبدیل به یک صفحه تایپی شد. ما ایدههای داستانی را بر روی این صفحه مینوشتیم تا اینکه درنهایت این صفحه تبدیل به 121 صفحه شد.
ما به سناریوهایی فکر کردیم که میتوانستند جالب باشند، دنیاهایی که میتوانستند جذاب باشند، مکانهایی که شخصیتها میتوانستند به آن رفته یا ترکیبهای متفاوتی از شخصیتها، مانند طراحی قدمبهقدم یک رقص.
بهعنوانمثال از خودمان میپرسیدیم، این شخصیتها کجا میتوانند به هم برسند؟ اگر به هم برسند چه تعاملی خواهند داشت؟ چه پیشرویهایی را میتوانیم درزمینه سیاست در بستر کهکشان تعبیه کنیم یا از جنبه تاریخی یا ازنظر روحی وقتی به نیرو و جدای فکر میکنیم و آنچه که مشخص است یا نیست.
پس ما از جای نابی شروع کردیم. مثل دو کودک رفتار میکردیم که هرروز همدیگر را ملاقات میکردند و میگفتند خوب، من دوست دارم این واقعه را در آخرین جنگ ستارگان ببینم. یا این دنیا خیلی جالب به نظر میرسد. یا این یک چیزی است که ری شاید بتواند با آن دستبهگریبان شود. و پسازآن یک پروسه داروینی از ایدههایی که به جلسه بعدی راه میافتند صورت میگرفت.
شاید ما بیخیال یک چیز میشدیم یا فکر میکردیم آن را میتوانیم به شکلی بهتر بیان کنیم. و درنهایت به چیزی مثل لاکپشتها در ساحل میرسیدیم – هزاران ایده وجود داشت که مثل لاکپشتها بهسوی دریا درحرکت بودند اما تنها تعداد اندکی از آنان به مقصد میرسیدند و آن لاکپشتها آنهایی بودند که سرسختی و استقامت خود را برای حضور در فیلم اثبات میکردند.
وقتی برای اولین بار با جی.جی درباره نیرو برمیخیزد صحبت کردم او گفت که در آن زمان حضور لری کاسدان خیلی کمکحال بود، و یکی از دلایلش این بود که حضور او مانع آن میشد که جی.جی حس کند دارد یک فن فیکشن مینویسد. بهعنوان کسی که هوادار جنگ ستارگان است، چطور با این موضوع کنار آمدید که این شما هستید که داستان آخرین فیلم جنگ ستارگان را خواهد نوشت؟
من هنوز دارم خودم را به این واقعیت تطبیق میدهم. ما باید طوری با آن برخورد میکردیم که انگار داریم داستان کهکشان را مینویسیم، درباره وقایعی که واقعاً رخدادهاند. وقتی درباره داستان تصمیمی میگرفتیم کاملاً آگاه بودیم که به واقعیت تبدیلشده و بخشی از داستان و افسانه فرنچایز میشود پس سؤالی که پیش میآمد این بود که آیا مطمئن هستیم که این تصمیم درستی برای داستان است؟
مطمئنیم که این تصمیم برای شخصیتها خوب است؟ مطمئنیم که با مضامین داستان تطابق دارد؟ آیا با ایدههای جورج در اپیزود چهارم همبستگی دارد؟ آیا با چیزهایی که در سهگانه دوم و سهگانه اخیر به نمایش گذاشتیم هماهنگی دارد؟ تمامی تصمیمها به این شکلگرفته شد.
اما خوب در انتها به یک جایی میرسید که باید به احساسات خود اتکا کنید و فکر کنید: خوب این منطقی به نظر میآید. این رفتار یا عمل از جانب این شخصیت باعقل جور درمیآید. این تصمیم، حس جنگ ستارگان را دارد. و درنهایت فقط میتوانید امیدوار باشید که بهاندازه کافی جنگ ستارگان در دیان ایتان وجود دارد و حستان بهدرستی شمارا هدایت کرده است. داستان جنگ ستارگان بهقدری در زندگی ما نفوذ کرده که میتوانی حس کنی چه چیزی درست است و چه چیزی نیست. اما بعضی وقتها اشتباه میکنی و اشتباهت را تصحیح میکنی.
یا بعضی وقتها من و جی.جی درباره اینکه شخصیتها کجا باید بروند یا نروند توافق نظر نداریم و دربارهاش بحث میکنیم تا باهم به راهحلی بهتر برسیم. پروسه خیلی دقیق و علمی نیست و بیشتر شبیه یک هرجومرج سازمانیافته است. و ما نظرات افرادی مثل لری کاسدان و جورج را نیز همواره مدنظر داریم.
لری کاسدان یکی از قهرمانان من است. هیچکس مانند او برای شخصیتها دیالوگ نمینویسد. من به نوشتههایش مراجعه میکنم، حتی به بخشهای استفادهنشده از نوشتههای او برای الهام گرفتن و یا مثلاً سؤالی مانند اینکه چرا این تغییر را در آن زمان در پروسه نوشتن امپراتوری ضربه میزند اعمال کردند؟ گاهی اوقات نگاه کردن به یک دستگاه و نحوه کارکرد آن شمارا به درک بهتری میرساند.
چرا این سکانس از فیلم امپراتوری ضربه میزند حذف شد؟ اوه، به خاطر اینکه داستان را به جلو نمیبرد. چرا آنها تصمیم گرفتند این راه را در عوض راه دیگر در بازگشت جدای در پیش بگیرند؟ اوه، چون تمرکز داستان را بر روی لوک و پدرش حفظ میکرد. پس تنها با نگاه کردن به نحوه عملکرد دستگاه، شما کمکم در مورد انتخاب راههای پیش روی داستان اعتمادبهنفس بیشتری پیدا میکنید.
آیا زمانهایی که جی.جی با جورج لوکاس برای این فیلم ملاقات میکرد شما نیز درآن جلسات حضور داشتید؟
بله بودم. و اینطور نبود که ما برای بحث بر روی نقاط خاص داستانی کنفرانس برگزار میکردیم. بیشتر جلسات برای گوش دادن به حرفهای جورج بود. تقریباً جلسهای فلسفی درباره ماهیت جدای و طبیعت نیرو و درباره اهداف وی زمانی که بر روی اولین اپیزود کار میکرد.
این جلسات مثل دیدار با یک استاد اعظم و گوش دادن به سخنان حکیمانه وی بود. من حتی خبر ندارم که آیا جورج میداند ما چقدر از حرفهایی که میزد نوت برداری کردیم و درباره آنها گفتگو کردیم و واقعاً تلاش کردیم تا معنای نهفته در سخنانش را درک کنیم. نمیدانم که جورج با داستانی که ما نوشتیم موافق است یا نه اما امیدوارم که ازنظر فلسفی به این حس برسد که ما منظور کارها و حرفهای او را متوجه شدهایم.
آیا نوشتههای استفادهنشده لوکاس را برای این دنبالهها مطالعه کردهاید؟
(مکس طولانی). اینیکی را نمیتوانم جواب دهم اما این را میگویم که سعی میکنم هرچه بهدستم میآید را بخوانم. سایتهایی هستند که پیشنویس های اولیه از فیلمنامههای مختلف سهگانه اول را دارند. من یکی از این سایتها را زیرورو کردم.
میخواستم نحوه تفکر جورج را درک کنم یا نحوه تفکر لی براکت را هنگامی اولین پیشنویس امپراتوری ضربه میزند را مینوشت. نوشتههای این افراد برایم جنبه کاملاً آموزشی داشتند.
بسیاری از ریزهکاریها و ظرافتهای عجیب و جالب امپراتوری را میتوان در همان پیشنویس اولیه او دید. برایم خیلی جالب بود که ببینم او از عجیب بودن هراسی ندارد. البته که جنگ ستارگان کمی عجیب غریب و در یک کهکشان در دوردست است- اما لی براکت که پیش از آن داستانهای عملی تخیلی بسیاری نوشته بود هنگام نوشتن فیلمنامه جنگ ستارگان ریسکهای بسیاری کرد.
پیش از آنکه این پروسه را آغاز کنم و نوشتههای لی براکت را بخوانم، چیز زیادی درباره او نمیدانستم. بسیاری از مردم نمیدانند که زنان جنگ ستارگان را نوشتهاند؛ او اسمی دارد که ممکن است بهسرعت نتوان زن بودن او را تشخیص داد.
و وقتی لری (کاسدان) را به کار اضافه میشود، بسیاری از دیالوگها، به دیالوگهایی در امپراتوری تبدیل میشود که همه با آنها آشنایی داریم. لری پیچیدگی انسانی خود بهعلاوه درکش از ریتم و لطافت طبع را به دیالوگها تزریق میکند. پس بسیاری از صحنههای حاضر در فیلم در پیشنویس لی براکت دیده میشوند.
بر همه آشکار است که این فیلم جزئیات درباره گذشته ری برایمان بازگو خواهد کرد. یکی از جالبترین کارهایی که رایان جانسون در آخرین جدای انجام داد نشان دادن آن بود که نیرو به همه تعلق دارد حتی در سکانس پایانی فیلم با به تصویر کشیدن کودک که با استفاده از نیرو جاروی خود را بلند میکند. پس چطور بدون زیر پا گذاشتن پیامی که در هستهی فیلم قبلی بود میتوان به گذشته ری عمق بیشتری بخشید؟
قبول دارم که ایده خیلی جالبی از جانب رایان بود. درواقع به دموکراسی درآوردن جنگ ستارگان بود، گفتن اینکه اصالت و خط خونیتان تعیینکننده هویت شما نیست و گذشته شما تعیینکننده آیندهتان نیز نخواهد بود.
اما ما این انگیزشها را به شکل ایدههایی مدنظر قراردادیم که میتوانستیم با آنها دستوپنجه نرم کنید و مهمتر از همه در این فیلم چیزی به آنها اضافه کنیم، چون فکر نمیکنم پشتیبان هر یک از آنها باشد، چه شما شأن اجتماعی پایین داشته باشی چه در خانواده سلطنتی به دنیا آمده باشی بااینحال فضای آزاد وسیعی در این میان وجود دارد. حتی در جملهی کایلو رن وقتی میگوید «تو هیچکس نیستی»- خوب این به چه معناست؟ آیا این چیزی است که ری درباره خود فکر میکند؟ آیا ری اصلاً به این سؤال ها فکر میکند؟
به نظرم رایان ایدههای قابل تأملی را پیش کشید اما در هر مجموعهای از فیلمها خصوصاً اگر سه تا داشته باشید، گفتگو شکل میگیرد. از آن دست گفتگوها با جی.جی که به آن اشاره کردم، تئوری، تناقض و ترکیب.
اگر نیرو برمیخیزد پرسش ری کیست و از کجا آمده است را پیش میکشد و سپس آخرین جدای آن را به شیوهی خود پاسخ منفی میدهد، پس چیزی که ما خواهان آنیم که خیرش اسکای واکر این دو ایده را تلفیق کرده و سومین ایده را خلق کند.
وقتی به گفتگو با جی.جی نشستید چه میزان از پاسخهای وی دربارهی ری نهایی شده بود؟
این سؤال را باید کمی از جواب دادنش طفره بروم.. وقتی پاسخی در کار نباشد، میفهمید که یک خبری هست.
شما پس از کار بر روی بتمن در برابر سوپرمن و لیگ عدالت به این پروژه ملحق شدید. تجربه حاصل از آن دو فیلم چقدر بر روی عملکردتان در این فیلم تأثیر گذاشت؟
من فکر نمیکردم که دیگر بر روی فیلم فرنچایز دیگری کار کنم. در حقیقت جی.جی من را به خاطر کار بر روی فیلم جمع و جور سیاسی هیجانی که انجام داده بودم استخدام کرد. در آن زمان، بر روی این دست از فیلم ها کار می کردم که آغازکننده حرفه نویسندگی ام نیز شد. بعد از این بود که فرصت کار بر روی جنگ ستارگان پیش آمد.
این پروژه با سایر کارهایی که انجام دادم بسیار بسیار متفاوت بود. همه بر سر این پروژه دارند یک فیلم را میسازند، کاملاً گروهی، و فکر میکنم بخش بزرگی از این مشارکت مدیون تهیهکنندگان است. این سطح از هماهنگی و مشارکت در فیلمهایی با چنین وسعت کمتر دیده میشود.
گاهی اوقات استودیو میخواهد یک فیلم بسازد و تهیهکننده، کارگردان و نویسنده نیز هرکدام میخواهند یک فیلم متفاوت بسازند. اما در این پروژه تجربهای مشابه آرگو را داشتم که همه میخواستیم یک فیلم را بسازیم. ما بر سر هر تصمیمی به خودمان سخت میگرفتیم اما بااینحال پروسهای لذتبخش بود.
به همین دلیل نقطه عطف تجربه کار کردن بر روی پروژه جنگ ستارگان برای من این بود که انگار دارم بر روی یک فیلم کوچک درباره شخصیتهای متنوع کار میکنم. البته میدانم کمی دور از ذهن به نظر میرسد اما حلقه افراد دخیل در پروسه خلق داستان کوچک بود.
واقعاً این حس به آدم دست میداد که دارد یک فیلم مستقل میسازد خصوصاً وقتی به ابعاد و شهرت این فیلم در سطح جهانی نگاه میکنید بیشتر غیرقابلهضم به نظر میرسد. این حلقه ابداع و نوآوری که دربارهاش کمی پیشتر گفتم شامل ریک کارتر و کوین جنکینز در بخش طراحی، (مدیر بخش جلوههای ویژه) راجر گایت در آی آل ام، (تهیهکننده) میشل رجوان و کتی (کندی)، (طراح لباس) مایکل کاپلان و نیل اسکنلون در بخش طراحی موجودات بود.
تمامی اعضای حلقه را این افراد تشکیل میدادند. پس ما اتاق کوچکی از خالقان و طراحان را داشتیم که باهم همکاری میکردند، یکدیگر را به چالش میکشیدند، باهم بحث میکردند و روزهای بهیادماندنی را در کنار روزهای نه چندان خوشایند مانند هر پروسه هنری دیگر باهم رقم میزدند. واقعاً برایم تجربهای روحافزا بود چراکه میدانم ساختن فیلم در چنین ابعاد وسیعی کار سادهای نیست. مشاهده نحوه مدیریت و کار کردن جی.جی و کتی در این پروژه واقعاً الهامبخش بود.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.