ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

نقد فیلم Network
مقالات فیلم سینمایی

بررسی فیلم Network؛ وقتی یک پیشگویی ترسناک به واقعیت روزمره ما تبدیل شد

شاهکار سیدنی لومت در ۴۹ سالگی

آرش بوالحسنی
نوشته شده توسط آرش بوالحسنی تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۰

بیایید روراست باشیم. آخرین باری که گوشی موبایل‌تان را برداشتید و بدون اینکه بفهمید، دو ساعت تمام در گرداب اخبار بد، ویدیوهای جنجالی و خشم‌های مجازی غرق شدید، کی بود؟ احتمالا همین دیشب. حالا تصور کنید فیلمی وجود دارد که نیم قرن پیش، دقیقا همین لحظه از زندگی من و شما را پیش‌بینی کرده بود. نه، اشتباه نکنید، درباره سریال Black Mirror حرف نمی‌زنم؛ صحبت از پدربزرگ تمام این کابوس‌های رسانه‌ای است؛ فیلم Network شاهکار سیدنی لومت که به تازگی ۴۹ ساله شد.

خیلی از ما فکر می‌کنیم که عصر «فیک نیوز» و سلبریتی‌های توخالی که با داد و بیداد مشهور می‌شوند، محصول اینستاگرام و توییتر است. اما اگر به شما بگویم که در سال ۱۹۷۶، مردی به نام پدی چایفسکی (نویسنده) و نابغه‌ای به نام سیدنی لومت (کارگردان)، تمام این سیرک رسانه‌ای را با جزئیات ترسناکی روی پرده سینما بردند، چه می‌گویید؟

امروز نمی‌خواهم فقط داستان یک فیلم قدیمی را برایتان تعریف کنم. می‌خواهم با هم ببینیم چطور یک اثر هنری توانست آینده را با دقتی مرگبار ببیند. بنشینید، پاپ‌کورن (یا شاید یک قرص آرام‌بخش) بردارید تا پرونده یکی از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما را باز کنیم.

نویسندگی هنر نیست؛ عرق ریختن است!

«دست از فکر کردن به نویسندگی به عنوان یک هنر بردارید. بهش به چشم یک شغل نگاه کنید. اگر هنرمند باشید، هر کاری که بکنید هنر خواهد بود. اگر هم هنرمند نباشید، حداقل یک روز کاری خوب و پربار داشته‌اید.»

این جملات را بگذارید در کنار تصورات رمانتیکی که از نویسنده‌های سیگار به لب در کافه‌های پاریس دارید تا متوجه تفاوت دیدگاه پدی چایفسکی بشوید. چایفسکی که نام اصلی‌اش سیدنی آرون چایفسکی بود، فقط یک فیلمنامه‌نویس نبود؛ او یک کارگر کلمات بود. او تنها کسی در تاریخ سینماست که سه جایزه اسکار بهترین فیلمنامه (هم اقتباسی و هم اورجینال) را به تنهایی و بدون کمک نویسنده همکار برده است.

چایفسکی هنرمند بود، بله، اما در قاموس او، هنر از دل کار سخت بیرون می‌آمد. همین اخلاق کاری جنون‌آمیز بود که شاهکارهایی مثل «مارتی» (۱۹۵۵) و «بیمارستان» (۱۹۷۱) را خلق کرد. اما وقتی نوبت به نوشتن «شبکه» رسید، سوختی که موتور خلاقیت او را روشن کرد، عشق به سینما نبود؛ بلکه یک خشم خالص بود. خشم از بلایی که سر تلویزیون آمده بود.

دو اشتباه رایج درباره پدی چایفسکی و فیلم شبکه

نقد فیلم شبکه سیدنی لومت

قبل از اینکه جلوتر برویم، بگذارید دو مورد از اشتباهات رایج که اکثر مردم در مورد فیلم شبکه و نویسنده‌اش نمی‌دانند را اصلاح کنم.

خیلی‌ها فکر می‌کنند دیالوگ‌های طوفانی و طولانی فیلم، حاصل بداهه‌پردازی بازیگران نوابغی مثل پیتر فینچ بوده است. ابداً اینطور نیست. چایفسکی آنقدر روی کلماتش وسواس داشت که حتی اجازه نمی‌داد یک "و" یا "اما" جابجا شود. آن سخنرانی‌های آتشین، کلمه به کلمه روی کاغذ نوشته شده بودند.

تصور عمومی این است که چایفسکی از تلویزیون متنفر بود. واقعیت این است که او عاشق پتانسیل تلویزیون بود و از اینکه می‌دید این پتانسیل به ماشین پول‌سازی و حماقت تبدیل شده، دل‌شکسته بود. خشم او، خشم یک عاشق خیانت‌دیده بود، نه یک دشمن قسم‌خورده.

جنینی که از خشم متولد شد

در سال ۱۹۶۸، دوران طلایی تلویزیون تمام شده بود. چایفسکی که این زوال را می‌دید، شروع کرد به نوشتن طرحی برای یک کمدی به نام «شیادان». ایده اصلی؟ گروهی از رادیکال‌ها نفوذ می‌کنند داخل یک شبکه تلویزیونی تا آن را از درون نابود کنند. در یکی از یادداشت‌هایش جمله‌ای نوشته بود که تن آدم را می‌لرزاند:

«ما با یک نهاد انسانی طرف نیستیم. ما با یک ماشین عظیم سودسازی طرفیم.»

آن سریال هرگز ساخته نشد، اما خشم چایفسکی جایی نرفت. مثل یک غده سرطانی رشد کرد. او متوجه شد که مردم آمریکا دیگر دنبال برنامه‌های خانوادگی و شاد نیستند. مردم عصبانی بودند. او فهمید که «آمریکایی‌ها برنامه‌هایی مثل اخبار شاهد عینی را نمی‌خواهند؛ آن‌ها خشمگین‌اند و برنامه‌های خشمگین می‌خواهند.»

اینجا بود که ایده فیلم Network شکل گرفت. فیلمی که قرار بود یک کمدی سیاه باشد، اما چایفسکی بعدها اعتراف کرد: «تنها شوخی‌ای که برایمان مانده، خودِ ایده خشم است.»

وقتی واقعیت از طنز جلو می‌زند

اگر امروز به تماشای فیلم Network بنشینید، احتمالا آن را یک مستند درام می‌بینید تا یک طنز اغراق‌آمیز. اما در دهه ۷۰، وقتی فیلم اکران شد، واکنش‌ها حیرت‌انگیز بود.

تهیه‌کننده برنامه «تودی شو» گفت: «این فیلم خیلی بی‌انصافی است.» ادوارد نیومن، گوینده مشهور خبر، قسم خورد که تهیه‌کنندگان تلویزیون هرگز برای جذب مخاطب تا این حد سطح پایین نمی‌آیند. رئیس بخش خبری CBS گفت: «این یک کاریکاتور است؛ چنین چیزی هرگز اتفاق نمی‌افتد.»

چقدر معصومانه! امروز که اخبار را با چاشنی موسیقی هیجانی، تیترهای زرد و مجری‌های فریادکش می‌بینیم، می‌فهمیم که چایفسکی نه تنها اغراق نکرده بود، بلکه شاید کمی هم محافظه‌کار بود. چایفسکی که انتظار چنین واکنش‌های تندی را نداشت، نامه‌ای نوشت و گفت: «من هرگز قصد نداشتم به تلویزیون به عنوان یک نهاد حمله کنم، بلکه تلویزیون فقط استعاره‌ای بود از تمام دوران ما.»

داستان: پیامبری دیوانه روی آنتن زنده

تحلیل فیلم Network

بیایید نگاهی به داستان بیاندازیم، داستانی که انگار همین دیروز نوشته شده است. هاوارد بیل (با بازی پیتر فینچ فقید)، گوینده خبری است که تاریخ مصرفش تمام شده. آمار بازدید برنامه‌اش پایین آمده و دوست قدیمی‌اش مکس شوماخر (ویلیام هولدن) مجبور است او را اخراج کند.

واکنش هاوارد چیست؟ یک خداحافظی آرام؟ خیر. او روی آنتن زنده اعلام می‌کند که هفته آینده، در برنامه زنده مغز خودش را منفجر خواهد کرد! طبیعتاً بلافاصله اخراج می‌شود. اما هاوارد التماس می‌کند که اجازه دهند برود و فقط یک عذرخواهی و خداحافظی بکند. مکس دلش می‌سوزد و اجازه می‌دهد. اما هاوارد به جای عذرخواهی، شروع می‌کند به داد زدن درباره اینکه «زندگی مزخرف است».

اینجاست که دایانا کریستنسن (فی داناوای) وارد می‌شود. دایانا نماد شیطان مدرن است؛ رئیس بخش برنامه‌ریزی که نه اخلاق سرش می‌شود و نه انسانیت، فقط «ریتینگ» (Rating) یا همان آمار بازدید را می‌پرستد. او می‌بیند که خشم هاوارد باعث شده آمار بازدید منفجر شود. پس چه کار می‌کند؟ او را درمان نمی‌کند، بلکه از او یک «پیامبر دیوانه امواج» می‌سازد. هاوارد بیل تبدیل می‌شود به سوپراستار جدید و مردم عاشق این دیوانگی می‌شوند.

اسکار، رکوردها و مرگ نابهنگام

سیدنی لومت پشت دوربین و گروهی از نوابغ جلوی دوربین، باعث شدند شب اسکار آن سال تاریخی شود. «شبکه» دومین فیلم در تاریخ سینما بود که سه جایزه بازیگری را درو کرد:

پیتر فینچ با بردن جایزه بهترین بازیگر مرد، اولین بازیگری که جایزه اسکار را پس از مرگش دریافت کرد. (هیث لجر سال‌ها بعد برای شوالیه تاریکی دومین نفر شد). فی داناوای که تصویر سرد و بی‌روح زن مدرن را جاودانه کرد، موفق شد تا جایزه بهترین بازیگر زن را به خانه ببرد.

بیاتریس استریت هم برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد و این یکی شاهکار است. او فقط ۵ دقیقه و ۲ ثانیه در کل فیلم حضور داشت! کوتاه‌ترین نقش‌آفرینی تاریخ که برنده اسکار شد. این یعنی غلظت هنر و تکنیک در بالاترین حد ممکن.

فیلم در سال ۲۰۰۰ توسط کتابخانه کنگره آمریکا برای حفظ و نگهداری انتخاب شد، چون از نظر فرهنگی، تاریخی و زیبایی‌شناختی «حیاتی» تشخیص داده شد. و چقدر این کلمه «حیاتی» برازنده آن است.

پشت صحنه: جنگ برای کلمات

ساخت فیلم Network یک پیاده‌روی در پارک نبود. چایفسکی خون دل‌ها خورد تا فیلمنامه را شکل دهد. یادداشت‌های او که در کتابخانه عمومی نیویورک نگهداری می‌شود، نشان می‌دهد او چقدر با پایان‌بندی فیلم و داستان عاشقانه مرکزی کلنجار رفته است. او حتی اختیار «فاینال کات» (تدوین نهایی) را داشت؛ چیزی که در هالیوودِ استودیویی تقریبا غیرممکن است. چایفسکی سر صحنه می‌رفت و مثل عقاب بالای سر بازیگران می‌ایستاد تا مبادا واژه‌ای را اشتباه بگویند.

اما یک جا لومت جلوی او ایستاد. در صحنه احساسی جدایی مکس و همسرش، لومت که خودش چهار بار ازدواج کرده بود، به چایفسکی گفت: «پدی، خواهش می‌کنم. من بیشتر از تو درباره طلاق می‌دونم.» و دقیقاً همین صحنه بود که اسکار را برای بیاتریس استریت به ارمغان آورد.

لومت: کارگردانی برای بازیگران

سیدنی لومت معروف بود به «کارگردانِ بازیگرها». او برخلاف خیلی‌ها که تمرکزشان روی دوربین و نور است، دو هفته تمام قبل از فیلمبرداری فقط تمرین بازیگری می‌گذاشت. او می‌خواست وقتی دوربین روشن می‌شود، بازیگر آنقدر در نقش حل شده باشد که فقط «زندگی» کند. این روش برای پیتر فینچ چالش‌برانگیز بود. تهیه‌کنندگان می‌ترسیدند فینچ که متولد انگلستان و بزرگ‌شده استرالیا بود، نتواند لهجه آمریکایی را درست دربیاورد. فینچ برای اثبات خودش، ساعت‌ها به اخبار آمریکایی گوش می‌داد و صدای خودش را ضبط می‌کرد. وقتی نوار تست او را شنیدند، همه میخکوب شدند. او خودِ هاوارد بیل بود.

آن سکانس لعنتی: «من به شدت عصبانی‌ام!»

تحلیل فیلم شبکه

سیدنی لومت یک تئوری جالب داشت: «همیشه برای پرده سوم بازیگر انتخاب کن.» یعنی بازیگری را انتخاب کن که بتواند تحول نهایی شخصیت را بازی کند، نه فقط شروعش را. او برای هاوارد بیل کسی را می‌خواست که بتواند «دیوانگی» را بازی کند.

صحنه‌ای که هاوارد بیل خیس از باران وارد استودیو می‌شود و آن جمله تاریخی را می‌گوید، یکی از دشوارترین سکانس‌ها بود:

"I'm as mad as hell, and I'm not going to take this anymore!" (من به شدت عصبانی‌ام و دیگه نمی‌خوام این وضع رو تحمل کنم!)

لومت می‌خواست فینچ در اوج خستگی و فشار روانی باشد. پس بلافاصله بعد از برداشت اول، بدون وقفه برداشت دوم را شروع کرد. فینچ بیچاره در برداشت دوم وسط دیالوگ از حال رفت و روی صندلی افتاد. لومت چه کار کرد؟ او تکه اولِ برداشت دوم را به تکه دومِ برداشت اول چسباند! جالب اینجاست که در فیلمنامه، جمله این بود: "I'm mad as hell". اما فینچ در اوج فشار عصبی، یک "AS" اضافه گفت و شد: "I'm AS mad as hell". این اشتباه زبانی آنقدر طبیعی و قدرتمند بود که در فیلم نهایی ماند. متاسفانه قلب فینچ نتوانست فشار این همه شور و هیجان (و البته زندگی شخصی‌اش) را تحمل کند و او قبل از اکران عمومی و دریافت جایزه‌اش درگذشت.

تحلیل عمیق: عشق در زمانه الگوریتم‌ها

خیلی‌ها فکر می‌کنند هاوارد بیل قهرمان داستان است. اما اگر با دقت به فیلم Network بپردازیم، می‌بینیم که هاوارد فقط یک «مک‌گافین» یا ابزار است. داستان اصلی، نبرد بین مکس و دایانا است.

مکس شوماخر نماد ژورنالیسم سنتی، حقیقت‌محور و اخلاق‌گرا. او نماینده نسلی است که خبر برایش مقدس بود. اما دایانا کریستنسن نماد تلویزیون جدید است. او بی‌احساس، سریع و معتاد به هیجان است.

مکس عاشق دایانا می‌شود، اما این عشق محکوم به شکست است. چرا؟ چون دایانا اصلا توانایی عشق ورزیدن ندارد. او زندگی را مثل یک راشِ تدوین‌نشده می‌بیند. دیالوگ مکس به دایانا در لحظه جدایی، مانیفستِ فیلم است:

«تو تجسم تلویزیونی، دایانا. بی‌تفاوت به رنج، و کرخت نسبت به شادی. تمام زندگی به یک مشت آت‌واشغال پیش‌پاافتاده تقلیل پیدا کرده... جنگ، قتل و مرگ برای تو فرقی با یک بطری آبجو ندارند... تو دیوانگی هستی دایانا، دیوانگی ویروسی، و هر چیزی که لمس کنی با تو می‌میرد.»

این دیالوگ را با وضعیت امروز مقایسه کنید. وقتی خبر جنگ و کشتار را در استوری اینستاگرام می‌بینید و ثانیه‌ای بعد ویدیوی رقص یک گربه را تماشا می‌کنید، دقیقا دچار همان «بی‌تفاوتی» شده‌اید که مکس از آن حرف می‌زد.

نتیجه‌گیری: ما هنوز عصبانی هستیم، اما...

چرا فیلم Network بعد از ۴۹ سال هنوز مو به تن آدم سیخ می‌کند؟ چون «شرایط انسانی» تغییر نکرده است. حفره‌های درونی ما هنوز همان‌جاست: تنهایی، انزوا و احساس پوچی. در دهه ۷۰، مردم با تلویزیون فرار می‌کردند. امروز ما با اینترنت، شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های استریم فرار می‌کنیم. ابزار عوض شده، اما درد همان است. ما معتاد شده‌ایم به تماشای زندگی دیگران، تماشای خشم دیگران و تماشای سقوط دیگران، تا مجبور نباشیم به زندگی خالی خودمان نگاه کنیم.

فیلم شبکه به ما هشدار داد که اگر حقیقت را فدای سرگرمی کنیم، جامعه تبدیل به سیرکی می‌شود که در آن دیوانه‌ها پیامبر می‌شوند و عقلانیت، کسل‌کننده به نظر می‌رسد. آرون سورکین، نویسنده نابغه سریال «اتاق خبر» (The Newsroom)، حرف قشنگی می‌زند: «اگر امروز دی‌وی‌دیِ شبکه را در دستگاه بگذارید، احساس می‌کنید فیلمنامه هفته پیش نوشته شده. کالایی شدنِ خبر و بی‌ارزش شدنِ حقیقت، الان بخشی از سبک زندگی ماست. آدم آرزو می‌کند کاش چایفسکی زنده می‌شد تا فیلمنامه‌ای به نام "اینترنت" بنویسد.»

فیلم شبکه فقط یک فیلم نیست؛ یک آینه است. و تصویری که در آن می‌بینیم، شاید ترسناک باشد، اما کاملاً واقعی است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی