نقد فیلم جان دار – جان منست او هی مبریدش
پدرام پورامیری و حسین امیری دوماری در اولین تجربه کارگردانی خود در یک فیلم بلند سینمایی سراغ سوژهای رفتند که در سینمای ایران به عنوان یک سوژه نخنما به آن نگاه میشود: «قصاص». آنها ولی ...
پدرام پورامیری و حسین امیری دوماری در اولین تجربه کارگردانی خود در یک فیلم بلند سینمایی سراغ سوژهای رفتند که در سینمای ایران به عنوان یک سوژه نخنما به آن نگاه میشود: «قصاص». آنها ولی سعی کردهاند که نگاهی نو به این موضوع داشته باشند و پدیده قصاص را جور دیگری به نمایش در بیاورند تا اسیر منجلاب تکرار نشوند؛ اما آیا آنها در این راه موفق بودهاند؟ با نقد فیلم جان دار از ویجیاتو همراه باشید.
به مانند بسیاری از فیلمهای ایرانی که قرار است به یک اثر تلخ تبدیل شوند؛ جاندار نیز با سکانسهای رقص و آواز شروع میشود. مخاطب میداند که قرار نیست با همین رقصها و محیط شاد فیلم داستان را ادامه دهد و استرس اولیه هم از همینجا آغاز میشود: عروسی رو به پایان است و مهمانان بدون شام ماندهاند و برخی با شکم گرسنه در حال ترک مجلس هستند. این استرس زیرپوستی لحظه به لحظه بیشتر میشود و زمانی که وانت ماشین غذاها پیدایش میشود؛ اولین رودست به تماشاگران زده میشود.
برادر لات خواستگار قبلی عروس به همراه چند قلچماق دیگر راننده وانت را خفت کرده و با غذاها به این مجلس آمده تا آن را تبدیل به عزا کند. نزاع سختی بین خانواده عروس و این لات و لوتها صورت میگیرد و در طی این نزاع، برادر عروس سرکرده این گروه (یعنی برادر خواستگار سابق) را با چاقو میزند که منجر به مرگ او میشود. خانواده عروس تصمیم میگیرند جمال را تحویل پلیس دهند چرا که باور دارند میتوانند با صحنهسازی او را از جرم تبرئه کنند و کاری کنند که حمله با چاقوی او تبدیل به یک دفاع مشروع شود. جمال اما بعد از ۵ ماه طاقت نمیآورد و حقیقت را در صحن علنی دادگاه برملا میکند و اعتراف میکند که قاتل است؛ یاسر که برادر مقتول به شمار میرود برای عفو جمال شرط عجیب و غریب و ناموسی قرار میدهد که کل خانواده را درگیر میکند.
التهاب در جای جای فیلم جاندار وجود دارد و مانند یک شعله کوچک آتش میماند که دائما کارگردان در آن الوار میریزد تا زبانههای آن فروکش نکند و بلند و بلندتر شود. نرسیدن غذا تنها پیش شروع این حجم از استرس است و سکانس دعوای طرفین که به خوبی کارگردانی شده سرآغاز اصلی آن است. فیلمنامه داستان را با ریتم درستی پیش میبرد و هر جایی که به نظر میرسد همه چیز در حال درست شدن است؛ یک ورق تازه رو میشود. اعطای جزیی و قطرهای اطلاعات فیلم باعث شده که مدت زمان طولانی فیلم نسبت به سوژه نخنمای آن، چندان به نظر نیاید و کششی در مخاطب ایجاد شود اما این آبیاری اطلاعاتی قطرهای ضعف دیگری را نیز در فیلم ایجاد کرده: کاغذی شدن کاراکترها و حفرههای بزرگ داستانی.
از آنجایی که فیلم دوست ندارد اطلاعات خود را یکریز جلوی تماشاگر بریزد، ما نمیتوانیم چندان از پیشینه داستان یاسر (خواستگار قبلی که برادرش کشته شده) و اسما (عروس خانواده) چیزی بفهمیم و همین عدم اطلاعات درست درباره این موضوع باعث میشود که چندان با خواسته یاسر ارتباط برقرار نشود. معلوم نیست رابطه اسما و یاسر چگونه شروع شده و به چه شکل ادامه یافته و اساسا چرا نابود شده؛ همین فقدان اطلاعات در زندگی کل خانواده نیز به چشم میآید. مادر خانواده (با نام ثریا و با بازی فاطمه معتمد آریا) چطور با هووی خود (که حالا دار فانی را وداع گفته) کنار آمده و اساسا چرا هوو داشته است؟ اینطور به نظر میرسد که فیلمنامهنویس صرفا این شرایط را وارد فیلم کرده که بتواند داستان خود را با زوایای جدیدی پیش ببرد و جرات نکرده که چندان به داخل این گذشته ورود پیدا کند؛ همانطور که از سر زدن به آینده هم میترسد و پایان بندی داستان را یک پایان باز عجیب و غریب میسازد.
برگ برندهای که در این میان وجود دارد حضور تیم بازیگری قدرتمندی است که در کنار هم کولاک کردهاند و به یمن آنها میتوان از اشکالات فیلم چشمپوشی کرد. البته این برگ برنده هم باز از گزند ایراد و نقص در امان نمیماند و بازیگر نقش جمال که یکی از کاراکترهای مهم فیلم است، بیشتر شبیه یک مجری تلویزیونی میماند. او نه میتواند استیصال جمال را به درستی به تصویر بکشد و نه میتواند پایان بندی فیلم را تبدیل به یک پایان بندی موثر کند. نریشنی که او در انتهای فیلم به زبان میآورد نشان میدهد که محمدعلی محمدی میتواند بیشتر یک صداپیشه خوب باشد تا یک بازیگر قوی چرا که با صدای قوی خود میتواند حس و حال به مراتب بهتری از حضور تصویری خود در جلوی قاب دوربین خلق کند.
اما فارغ از این نقص، باید اعتراف کرد که دیگر بازیگران فیلم جمعی جانانه را تشکیل دادهاند و گل سر سبد آنها جواد عزتی است که نشان داده در ایفاگری نقشهای جدی میتواند به مراتب بهتر از یک بازیگر کمدی خودش را نشان دهد. کاراکتر یاسر به خاطر بازی زیبای او یک کاراکتر منفی به شدت جذاب است که تا پوست و استخوان تماشاگر را به درد میآورد. البته ناگفته نماند اساسا کل فیلم جان دار فیلم درد آوری است و زجری که کارگردان ذره ذره آن را انتقال میدهد، در برخی مواقع آنچنان بیش از حد است که هضم آن کار خیلی سختی است.
حامد بهداد با وجود نقش نسبتا کمرنگی که در فیلم دارد به زیبایی در قالب شخصیت خود ظاهر شده و دیگر خبری از آن بازی خوب ولی تکراری همیشگیاش نیست. علی شادمان هم بار دیگر خودش را ثابت میکند و آینده درخشانی در دنیای بازیگری از خودش نشان میدهد و فاطمه معتمد آریا نیز نقش خود را کاملا درست و حساب شده بازی میکند؛ او مادری است که هر کاری میکند تا فرزندش از زندان بیرون بیاید و به پای چوبه دار نرود. تلاشهای متعدد او برای آزادی پسرش و چرخش رفتاریاش نسبت به دختر خانواده و دیگر اعضای آن، به لطف بازی زیبای معتمد آریا کاملا باورپذیر و منطقی است. باران کوثری نیز خود همیشگیاش است و یک بازی نرم و روان از خود ارائه میکند، هرچند فیلمنامه به او اجازه نمیدهد که بتواند بدرخشد.
فیلم جان دار سوژه تکراری را روایت میکند و این سوژه را با دخالت دادن مسائل ناموسی تبدیل به موضوعی بسیار پیچیدهتر و بغرنجتر میکند. خرده داستانکهایی هم در بین این داستان نمایش میدهد که متاسفانه از دست کارگردان خارج میشوند و ناگهان محو خواهند شد (مانند رضایت گرفتن ضارب چاقو از پدر خانواده یا ماجرای همسر مقتول) رنج و عذابی که فیلم آن را حمل میکند ستودنی است و این مساله در بازی و چهره بازیگران و صد البته دیالوگهای جذاب فیلم نیز به خوبی یافت میشود (کافیست به صحبتهای یاسر زمانی که از موضع قدرت صحبت میکند نگاهی بیندازید و از او متنفر شوید). با این حال روند آرام آرام و تدریجی تزریق قصه که فیلم پیش میگیرد با اینکه خوبیهایی دارد ولی همانطور که گفته شد نقصهای بزرگی به وجود آورده که تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شده است.
در پایان باید گفت که پایان بندی فیلم نیز بسیار سرسری و از روی دستپاچگی ساخته شده؛ ذکر این نکته الزامیست که مشکلی با پایان بندی متفاوت فیلم ندارم و اینکه فیلمنامهنویس تصمیم گرفته داستان شخصیتهای خود را چنین پیش ببرد حق انتخاب اوست اما همین موضوع میتوانست با فرم و شکل بهتر و کاملتری به نمایش در بیاید. فیلمنامه چنان با طمانینه و ترس و البته شتابزدگی وارد این پایان بندی میشود که درک و باور آن منطقی نیست. در واقع باید گفت که پدرام پورامیری و حسین امیری دوماری غذایی که با فرمول تکراری ولی آیتمها و اسانسهای جدیدی خلق کردهاند را نهایتا با ریختن آب زیادی درون آن، تبدیل به یک اثر شل و وارفته کردهاند که مزه خوب آن در ته دیگ باقی مانده که هیچگاه کسی به آن نمیرسد.
پینوشت: تیتر مطلب ترکیبی از ابیات دیوان شمس است تا به مضمون اصلی فیلم و قصه تلخ مادرانه آن جور دربیاید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من بعد از حدود ۱۸ سال رفتم سینما برای دیدن این فیلم. کلاً بیخیال سینمای ایران بودم.
نقد آقای پارساپور به این فیلم رو خوب و دقیق میدونم و میپسندم. هرچند درباره بازی باران کوثری و محمدعلی محمدی همنظر نیستیم.
بازی حامد بهداد عالی بود، عالی.
بازی جواد عزتی نفسگیر بود، شوکهام کرد.
معتمدآریا چقدر خوب بود...!
طراحی لباسشون خوب بود. نورپردازی و طراحی صحنه هم خوب بود. اما دوربین تو قالب کلیشهای این ژانر عمل کرد.
بعد از این همه مدت که فیلم ایرانی ندیدم هنوز همون مشکل همیشگی وجود داره...! (واقعاً چرا...؟) مشکل پایان بندی شدیداُ ضعیف، اونقدری که بعد از نریشن محمدعلی محمدی و تموم شدن فیلم من مات و مبهوت داشتم از دور و بریهام میپرسیدم:
تموم شد...!!؟ نه...! چی شد...؟! یعنی چی...؟ برو بابا...!!
ولی حیفه سکانس آغازین فیلم، سکانس دادگاه، سکانس درگیری خونوادگی (که معلوم شد همه بچهها از یه مادر نیستن)...
اگه میتونید این نقص فوق آماتوری رو تحمل کنید بهتون این فیلم رو پیشنهاد میکنم.
ممنون از نظرت. باران کوثری مثل همیشه خوب بازی کرده بود ولی کاراکترش توی فیلم اجازه اینکه درست دیده بشه نداشت و کارگردان براش کم کاری کرده بود.
عالی مثل همیشه???
بهترینی رضا
فیلم خوبی بود تا حدودی خلاصش اینجوریه که با یه سری کاراکترای سفید و خاکستری شروع میشه و با کلی بازیگر سیاه تموم میشه
درسته. میشه اینجوری درباره کاراکترهاش گفت