تحلیل شخصیت جان ویک – یک بررسی چند جانبه
فیلم جان ویک ، با وجود محبوبیت بین مخاطبان ، از نظر داستانی و شخصیت پردازی ، تا حدودی ضعیف عمل کرده و بیشتر انرژی خود را پای عنصر اکشن فیلم گذاشته است. البته شخصیت ...
فیلم جان ویک ، با وجود محبوبیت بین مخاطبان ، از نظر داستانی و شخصیت پردازی ، تا حدودی ضعیف عمل کرده و بیشتر انرژی خود را پای عنصر اکشن فیلم گذاشته است. البته شخصیت این فیلم با بازی بینظیر کیانو ریوز ، کمی زیبا نشان داده شده، اما تمرکز بیشتر روی جنبههای دیگر شخصیت ، میتوانست به این کاراکتر عمق بیشتری ببخشد. با اینکه تحلیل جانویک و شخصیت او بهخاطر عدم موجود اطلاعات زیاد درباره پیشینه او کار سختی است؛ اما سعی کردیم در ادامه نگاهی اجمالی به زوایای پنهانی از این قاتل داشته باشیم. با ویجیاتو همراه باشید.
- 1 از جان ویک چه می دانیم؟
- 2 عشق و خشم ، دو نیروی قوی ناخودآگاه
- 3 پرسونا و سایه
- 4 زندانی کردن خود آشوبگر
- 5 جابهجایی ، نوعی مکانیسم دفاعی
- 6 مرگ همسر ، ضربه عاطفی ناقص
- 7 جان ویک شناختی از خود و گرایشات خود ندارد
- 8 دیدگاه جان ویک از زندگی
- 9 آیا جاناتان ویک ، از ابتدا همین بوده که هست؟
- 10 ریز پردازی شخصیت
- 11 صحنه هایی که به خاطر شخصیت پردازی زیبا هستند
از جان ویک چه می دانیم؟
جان ویک انسانی انتقامجو است ، این انتقامجو بودنش به خشن بودنش برمیگردد. از سوی دیگر ، ویک آدمی است که برای عشق ارزش زیادی قائل است ، و این تناقض به شخصیت بها میدهد و شناخت ما را نسبت به شخصیت کامل میسازد.
به طور کلی شخصیت جان ویک ، فاقد کشمکش درونی محسوس است. این مسئله باعث ضعف شخصیت میشود. شخصیتی که در درون خود دو نیروی مخالف دارد ، باید کشمکشی هم در بطن فیلم بین دو نیرو صورت بگیرد تا شخصیت ، شخصیتی قویتر شود.
جان ویک از گذشته دارای سطح عظیمی از انرژی بوده است. برای همین وقتش را پای کلاسهای رزمی گذاشته تا مقداری از آن انرژی را تخلیه کند. مهارت او در مبارزه تن به تن و نشانهگیری ، توجه بیش از حد او به جزئیات را به دنبال دارد. به همین دلیل حافظهای قویدارد. اما این حافظه، حسی است. جلوتر توضیح خواهم داد که منظورم از حافظه حسی چیست.
عشق و خشم ، دو نیروی قوی ناخودآگاه
ناخودآگاه ما ، یک نیروی محرک است و از احساساتی که برای ما غیر قابل تعریف و ناشناس است تشکیل شده است.
اروس و تاناتوس ، دو اسطوره یونان که به ترتیب خدای عشق و خدای مرگ هستند ، معرف دو نیروی ناخودآگاه انسان ، یعنی عشق و خشم است. این دو نیرو همواره موجب کشمکش درونی اشخاص میشود و سوژه محبوبی برای خلق شخصیت است.
ذهن جان ویک ، شامل این دو نیروی قوی ناخودآگاه یعنی عشق و خشم است. گاهی عشق خشم را شکست می دهد و خودش را بیشتر نشان می دهد و گاهی خشم عشق را. از آنجایی که ما با یک فیلم اکشن حرفهای طرف هستیم ، شاهد پیروزی بیشتر خشم هستیم.
ویک ، یک هیتمن حرفهای است. علت انتخاب این شغل ، پول نیست ، بلکه ارضای نیروی ناخودآگاهش است . او تشنهی بزن بزن است. تخیله خشم درونی اش از این طریق باعث شده که ما زیاد شاهد اخم کردن و داد و فریاد کردن جان نباشیم. کنترل خشم از راه های سالم ، برای جان زجرآور است.
اما از طرفی دیگر ویک نیاز فراوانی به عشق دارد . او نیاز دارد تا به کسی عشق بورزد،حتما به این اعتقاد دارید که «مردها را هیچکس بهتر از زن هایشان نمیشناسند». وقتی جان نامه زنش را میخواند و به این قسمت که زنش نوشته «تو احتیاج داری به کسی عشق بورزی» میرسد ، میزند زیر گریه. اینجاست که ناخودآگاه ناکام جان سراغش میآید و او را عذاب میدهد.
او که یک آدمکش حرفه ای بود، به خاطر زنش کارش را کنار میگذارد و در راه کنترل خشم قدم بر می دارد.
پرسونا و سایه
پرسونا ، در نظریه روانشناسی کارل یونگ ، آن نقاب اجتماعی است که در حضور دیگران میگذاریم. به بیانی دیگر ، پرسونا همان شخصیت اجتماعی است.
سایه ، آن بخش تاریک و پلید انسان است که انسان های خوب به آن ها بها نمی دهند.حیا باعث می شود که ما سایه را زیر نقاب پرسونا پنهان کنیم. جان ویک ، در تمام طول زندگی به غیر از دوران متاهلی ، سایه اش را از زیر نقاب اجتماعی خودش بیرون آورده بود. اما زمانی که عاشق میشود ، به ناچار سایهاش را پنهان میکند تا بتواند همسرش را راضی نگه دارد.
زندانی کردن خود آشوبگر
همه انسان یک نیروی پلیدی در وجودشان دارند که بیشتر آدمها آن را زندانی کرده اند. زیگموند فروید به این نیرو ، اید درونی می گوید. اید غریزهای است که یکسره دنبال «اصل لذت» حرکت میکند و اگر آزاد شود ، تمام پرده های شرم و حیا را کنار میزند و انسان را به سمت پلید ترین کارها میکشاند.
وقتی ویک ، نیروی قوی عشق را شناخت و فهمید که ارزشی بیشتر از خشم دارد ، خشم خود را زندانی کرد و تلاش کرد بیشتر به عشق بها دهد. او اسلحههای خود که نمادی از اید درونیاش است ، در زیرزمین زندانی میکند.
جابهجایی ، نوعی مکانیسم دفاعی
نیروی های پلید انسان ، هر چقدر بیشتر سرکوب شوند ، قوی تر خواهند شد. اگر ویک زمانی که در بازنشستگی بود راهی برای خالی کردن خشم خود پیدا نمیکرد ، ممکن بود در زندگی شخصی ضربه های شدیدی از این نیروی سرکوب شده بخورد. جابه جایی مفهومی است که ویلیام ایندیک ، برای تخلیه خشم از راه درست و غیر دردسر ساز به کار برد.
ویک به ماشین اش علاقه زیادی دارد ، ماشینش برای او نمادی از تخیله خشم از راه درست است .در یکی از صحنه های فیلم وقتی جان در پمپ بنزین از رفتار پسر ویگو خشمگین میشود ، به پارکینگی خلوت می رود و با ماشین ، مثل دیوانهها دور تا دور پارکینگ را چندین بار با سرعت طی میکند تا خشم اش را تخیله کند. از نگاه نگهبان پارکینگ متوجه میشویم که او برای اولین بار اینکار را نمیکند و حتی زمانی که همسرش زنده بود ، برای ارضای انرژی خشماش این کار را می کرد. همانطور که اسلحه برای او وسیله ای جهت آزاد کردن انرژی خشم از راه نامناسب بود ، ماشین برای او وسیله ای جهت ازاد کردن انرژی خشم از راه مناسب بود و چون اینکار را برای همسرش انجام می داد ، برایش ارزش زیادی داشت. احتمالا به همین دلیل به ماشینش علاقه داشت.
مرگ همسر ، ضربه عاطفی ناقص
ویک بعد از مرگ همسرش ، همچنان اثری از عشق در درونش وجود دارد. همسر او پیشبینی کرده بود که اگر جان کسی را برای عشق ورزیدن نداشته باشد ، نیروی عشق در او کمرنگ خواهد شد و مجدد به دنبال ارضای نیروی خشم از راه نامناسب میرود. برای همین ، یک سگ را به نشانه عشق برای او به یادگار گذاشت . همین سگ باعث تداوم زندانی شدن اید درونی جان شد.
اما وقتی جان سگش را از دست داد ، گویا باری دیگر همسرش را از دست داد. این حادثه ، محرکی بود برای آزاد سازی اید درونی یا همان خود آشوبگر.
یکی از صحنه های زیبای فیلم ، صحنه مونتاژ گفتار ویگو و کوبیدن با پتک روی زمین توسط جان است . جان در این صحنه بعد از از دست دادن سگش ، تصمیم میگیرد که خود آشوبگرش را آزاد کند. او با خشم و فریاد با پتک روی زمین میکوبد و اسلحه هایش را که آنجا دفن کرده بود بر میدارد. این صحنه به وضوح آزاد شدن انرژی بزرگی را نشان می دهد که آماده فوران است.
جان به ظاهر برای انتقام از کسانی که سگ او را کشتند تلاش میکند ، اما او بیشتر از انتقام ، دنبال تخیله انرژی خشم است.
جان ویک شناختی از خود و گرایشات خود ندارد
جان نه میداند عشق یعنی چه و نه میداند خشم یعنی چه! او فقط دو نیروی قوی در ناخودآگاه خود دارد که به کنش هایش جهت می دهد. او عاشق هلن بود ، ولی نمیدانست عشق یعنی چه! او تشنه خونریزی بود ، ولی نمیدانست انتقام یعنی چه!
جان ویک هوش حسی دارد و نه هوش ادارکی. جان ویک در مهارت های رزمی بینهایت قوی است ، کار با اسلحه را مثل آب خوردن بلد است ، حواسش به اطراف هست ، می تواند کار های دشوار و پیچیده ای را انجام دهد ، اما اگر از او بپرسیم در چه کاری مهارت داری ، سخت جواب می دهد . چون درکش از خودش ضعیف است.
دیدگاه جان ویک از زندگی
در طول چپتر سوم فیلم ، جان هدفش زنده ماندن است. هر کسی دلایل خاصی برای زندگی دارد. اما دلیل جان برای زندگی ، تجربه بیشتر عشق است. اما نه واقعی بلکه به صورت رویاپردازی. او می خواهد با فکر کردن به زنش زندگی کند ، تا آن وجه ناکام ناخودآگاهش را ارضا کند. همین موضوع ما را به شناخت بیشتری از ویک می رساند و دیدگاه او را شکل میدهد و به شخصیت عمق میبخشد. با این سر نخ میتوانیم بفهمیم که جان هیچ اعتقادی به جهان پس از مرگ ندارد و همینطور معنویات.
یکی از عناصر مهم شخصیتپردازی ، عاطفه است. اما شخصیت جان ویک از این عنصر ، نسبتا محروم است. اگر صحنه های بیشتری در مورد دیدگاه و عاطفه او و موضع گیری های مختلف او خلق میشد ، شخصیت ، بیشتر و بیشتر ماندگار میشد. مردم احساسی را که به آن ها میدهی هرگز فراموش نمیکنند.
آیا جاناتان ویک ، از ابتدا همین بوده که هست؟
در پشت هر تصمیم و عمل شخصیت ، ماجرایی نهفته است. پیش داستان یعنی مجموعه عواملی که در گذشته به وقوع پیوسته و جهت دهنده رفتار و اعمال اکنون شخصیت است.
خاطرات احساسی ، ضربه عاطفی ، آدم هایی که در زندگیِ شخصیت بودند و انتقاد های مثبت و منفی آن ها و ... پیش داستان شخصیت را تشکیل میدهد. معمولا در فیلم ها به طور مستقیم پیش داستان بیان نمیشود ، بلکه مخاطبان می توانند از اعمال شخصیت حدس هایی بزنند.
جان ویک یتیم بوده. به همین دلیل همواره نیازمند به یک الهه و فرشتهای است که برای او نقش مادر را بازی کند ، این می تواند دلیل خوبی برای علاقه او به عشق ورزیدن به کسی باشد. همسر او برای جان ، نقش مادر دلسوزی را بازی میکند تا جان را از خطراتی که خودش میآفریند نجات دهد.
متاسفانه در مورد گذشته شخصیت جان ویک در طول این سری فیلمّا اشاره درست و درمانی نشده. اگر اشاره های کوچکی در فیلم میشد و مفهومی را تداعی می کرد که فلان دلیل باعث شده جان همچین جان بی رحم و خشنی شود که با یک مداد سه نفر را میکشد، بی تردید شخصیت پردازی جان قویتر میشد.
ریز پردازی شخصیت
یکی از دلایل ضعف فیلم جان ویک در زمینه شخصیت پردازی ، اضافه نکردن رفتار به شخصیت است. رفتار یعنی شیوه منحصر به فرد انسان ها که کاری را انجام میدهند.
در یکی از صحنه های اولیه چپتر یک فیلم ، ویک زمانی که میخواهد برگه تحویل سگ را امضا کند، دستش را روی کاغذ میگذارد و انگشت کوچکش را باز میکند . این یک نمونه از رفتار است.اگر رفتار های بیشتر به شخصیت اضافه میشد ، با شخصیت پختهتری روبرو بودیم که به یک تیپ تبدیل میشد.
صحنه هایی که به خاطر شخصیت پردازی زیبا هستند
در صحنه ای از چپتر دوم فیلم ، جان قرار است جیانا را بکشد و با او رو در رو میشود . وقتی جیانا رگهایش را می زند ، جان چشمانش را ریز میکند ، انگار کمی دلش ریش شده. سپس با لحنی جالب میگوید «چرا؟». این واکنش شخصیت ، غیر مستقیم به شخصیت بها میدهد و کمی (مقدار خیلی کم) او را عمق میبخشد. جان ویکی که این همه خون ریخته و بزن بزن و بکش بکش راه انداخته ، با دیدن صحنه خودکشی دلش ریش میشود. البته اگر این حرکت را محسوستر انجام میداد ، قطعا بهتر میشد.
در صحنه ای از چپتر سوم ، سوفیا میخواهد مردی که به سگش تیر زد را بکشد. جان مانع او میشود. سوفیا میگوید:«اون به سگم تیر زد» جان می گوید:«میفهمم» . این صحنه هم جنبه طنز دارد و هم ما را به سفری در طول چپتر یک میبرد که جان به خاطر یک سگ چه خون ها که نریخت!
شخصیت های زخم خورده ، دو راه دارند، یا راه درمان در پیش بگیرند و در این راه متحول شوند ، یا راه خراب کاری و انتقام را دنبال کنند.
جان ویک ، بعد از کشته شدن سگش راه انتقام را در پیش گرفت. او خود پلیدش را که به سختی زندانی کرده بود ، آزاد کرد و همان ضربه های پتک روی کاشی زیرزمین، باعث شد که او در راهی برود که هیچ برگشتی نباشد و هنوز هم درخطر است. خطری که با آزاد کردن اید درونی اش برای خود انتخاب کرد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
جالب بود ممنون از نویسنده . تا حالا به اون قسمتی که توی فرودگاه اینجوری تیک اف میکشید و رانندگی میکرد دقت نکرده بودم
جان ویک اسطوره هالیود
خسته نباشید تحلیل خیلی عالی بود
اگه میشه یه تحلیل هم از شخصیت جیمز باند بزارید چون واقعا حیفه همچین شخصیتی کم توجهی بهش بشه
ناسلامتی محبوبترین مامور تاریخه
و طولانی ترین
و از همه شخصیت های هم که بررسی کردید فکر کنم عمیق تر و پربار تر باشه
عالی بود داش محشر???
??مخلصم
ایمان اکرمی البته
D:
آقای ایمان کریمی اگه قلم خودتونه واقعا عالی بود
مشخصه که اطلاعات و مطالعات بالایی در زمینه های مختلف دارید
لذت بریم
تشکر از شما??
راجب شخصیت مامور 47 هم مقالهای بذارید تو سایت ...
جان ویک عشقه من هر سری این فیلم را سه بار دیدم و هر سه بار از دیدنش واقعا لذت بردم محشرره جدا از ادمکشی جان عاشق شخصیتش شدم
ایولا دارین واقعا لذت بردم،کلا ذهنمو باز کرد
عالیه