نقد فیلم شنای پروانه – لاتهای مجازی روی پرده سینما
محمد کارت در فیلم کوتاه بچه خور حسابی درخشید تا بسیاری او را یکی از کارگردانهای آینده دار نسل جوان سینما بدانند. بچه خور تمرکز ویژهای روی شرایط زندگی در پایین شهر تهران داشت و ...
محمد کارت در فیلم کوتاه بچه خور حسابی درخشید تا بسیاری او را یکی از کارگردانهای آینده دار نسل جوان سینما بدانند. بچه خور تمرکز ویژهای روی شرایط زندگی در پایین شهر تهران داشت و حال او در فیلم جدیدش یعنی شنای پروانه این فرصت را پیدا کرده که به طور مفصلتری به مشکل این بخش از جامعه بپردازد؛ پرداختنی که مانند بچهخور حاوی فضا سازی مناسب و اتمسفری گیرا است اما بر خلاف آن نمیتواند داستانی جذاب ارائه دهد.
شنای پروانه نشان میدهد که سینمای ایران هنوز از پذیرش داستانهای مرتبط با قتلهای ناموسی خسته نشده است. بعد از آن که پارسال شاهد نمایش فیلمهای «مردی بدون سایه» و «جان دار» با این موضوع بودیم، امسال هم نوبت به شنای پروانه رسید تا از این موضوع به عنوان بحث محوری خود استفاده کند.
البته بر خلاف فیلمهای ذکر شده، محمد کارت از قتلهای ناموسی به صورت هوشمندانهتری استفاده کرده و از این بحث برای پرداختن به شرایط زندگی در محیط لاتپرور جنوب شهر تهران و وضعیت زندگی مردم این منطقه استفاده میکند. ما با شخصی گنده لات به نام هاشم (امیر آقایی) طرف هستیم که محلهای را در اختیار خود دارد اما به خاطر قتل همسرش به زندان میافتد و حال از برادرش با بازی جواد عزتی که بر خلاف هاشم روحیه لات منشی ندارد میخواهد تا مقصر اصلی رخ دادن چنین اتفاقی را پیدا کند.
این قضیه باعث میشود تا شخصیت حجت میان گروههای مختلفی از مردم پایین شهر و افراد خلافکار این منطقه گشتوگذار کند و همین سفر هم در نهایت او را به کاراکتر متفاوتی تبدیل میکند. سفر حجت به قلب سیاه پایین شهر با فیلمبرداری و فضاسازی جالب محمد کارت صورت گرفته است. نماهای دوربین کمتر در این فیلم ثابت میماند و همین قضیه هم باعث میشود تا نگاهی که فیلم داریم حالت «گزارشی» داشته باشد.
او از عناصری مثل «آب» و «آتش» برای نشان دادن حالات روحی مختلف حجت استفاده کرده که همگی آنها جالب از کار در آمده است. محیطهای پایین شهری هم مثل دیگر فیلمهای مشابه مثل «متری شیشونیم» و «ابد و یک روز» جالب و تماشاگر پسند به تصویر کشیده شدهاند اما مشکل محمد کارت در شنای پروانه این است که او بیش از اندازه به نماهای به اصطلاح چرک و سیاه میپردازد که جدا از خارج کردن فیلم از درام، میتواند گروه زیادی از تماشاگران را دلزده کند.
البته مشکل اصلی این فیلم به شخصیت پردازی کاراکترهای اصلی برمیگردد. تمام شخصیتهای اصلی فیلم در حد یک تیپ تعریف میشوند. برای مثال کافی است نگاهی به شخصیت هاشم با بازی امیر آقایی داشته باشیم. او به جای آن که نماینده درستی از قشر خاصی از جامعه جنوب شهر باشد، یک ماکت اینستاگرامی از گندهلات است که بیشتر در فضای مجازی شاهد ویدیوهای آن هستیم. حتی دیالوگهای او هم چیزی ندارد و هیچ چیز جدیدی از او نمیشنویم که نه حتی روی خود کاراکتر بلکه روی تماشاگر اثر بگذارد.
وقتی چنین اتفاقی برای شخصیت هاشم، همسر حجت، خانواده او و لاتهای محل رخ میدهد، فیلم تاثیرگذاری خود را در نهایت از دست داده است. به این معنا که دیگر سرنوشت شخصیتهای اصلی اهمیت خود را از دست میدهد و فیلم دیگر نمیتواند بر خلاف چیزی که کارگردانش میخواهد واقعگرایانه بودن خود را حفظ کند.
در این میان تنها اوضاع در مورد شخصیت حجت متفاوت است که با بازی خوب جواد عزتی همراه شده. تنها مشکل شخصیت او بازهم نه به بازی این بازیگر بلکه به دیالوگهای تکراری زیادی مربوط میشود که از جانب حجت میشنویم.
در هر صورت او به واسطه تغییری که طی فیلم تجربه میکند برای تماشاگر جذاب میشود و تا انتها هم گیرایی خود را حفظ میکند. البته متاسفانه سفر حجت به جای آن که بخواهد به پیشروی قصه کمک کند در بخش بزرگی از موارد تنها به تصویر کشیدن بخش خاصی از جامعه پایین شهر بسنده میکند.
برای مثال گره اصلی داستان فیلم و سرنخهایی که حجت باید برای حل معما پیدا کند نه به صورت پلهپله بلکه ناگهانی در انتهای فیلم آشکار میشوند. در آن لحظه مخاطب حس میکند که بخش زیادی از صحنههایی که در این فیلم دیده، هیچ اهمیتی نداشتهاند.
شنای پروانه برخلاف بچهخور اتفاق مثبت و رو به جلویی برای سینمای ایران نیست. ظاهرا محمد کارت بیشتر از آن که بخواهد از فرصت خوبی که برای ساخت فیلم سینمایی نصیبش شده در راستای پیش بردن اهداف قبلی خود استفاده کند، به ساخت یک اثر تجاری تماشاگر پسند بسنده کرده است. اثری که شاید در کوتاه مدت مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد اما بعید به نظر میرسد که در طولانی مدت حرفی از آن زده شود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مغزها خيلي باحالتر و با كلاستر بود
برادران محمودی نان ایران را می خورند ، پول ایران را می خورند ، در ایران زندگی می کنند ، اما با سرمایه ایران فیلم غیراخلاقی و وقیح ضد ایرانی می سازند ، خجالت هم خوب چیزی است ، پس شرم و حیا کجا رفته ? چرا این برادران محمودی فیلمی در مورد تجاوز کارگران افغانی به دختران بی گناه ایرانی بعد از پناه دادن ایران به آنها نمی سازند و از چشم چرانی مردان افغان در خیابان های ایران چیزی نمی گویند ، ما دختران ایران خیلی وقتها از نگاههای بد مردان افغان در خیابان آزرده و ناراحت می شویم ، چرا همش ایرانی ها را بد جلوه می دهند من نمی دونم اگر ایران بد است چرا تمام ایران پر شده از افغانی ها، چرا خود برادران محمودی با سرمایه ایران فیلم می سازند ، این سرمایه ای که به برادران محمودی بابت ساخت فیلم وقیح ضد ایرانی داده می شود می تواند صرف درمان و داروی کودکان فقیر و سرطانی و بیمار ایرانی شود ، چرا داوران ایرانی به این برادران محمودی بابت ساخت فیلمهای ضد ایرانی مجوز می دهند .برادران محمودی حق ندارند نان ایران را بخورند و آبروی ایران را ببرند ملت ایران ملت شریف و پاک و مسلمان و خوبی است .
با حرفاتون موافقم ولی اینجا پست فیلم شنای پروانه هست نه مردن در اب مطهر
شما با همين كامنتى كه گذاشتى به اندازه ى كافى آبروى ايرانيا رو بردى برادران محمودى لازم نيست كارى كنند. بله ايران پر شده از مردم افغان چون مثل ما كه مهاجرت ميكنيم به كشورهاى ديگه اونها هم نياز به يك شانس دوباره دارند و كشورشون باهاشون مهربون نبوده حالا اگر شما چندتا تجربه ى ناخوشايند دارى دليل نميشه اخلاقيات كل يك ملت رو زير سوال ببرى
يادبگيريم با همديگه مهربون باشيم چون همه ى ما انسان هستيم