ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم Misbehaviour – اعتراض به بدرفتاری علیه زنان!

فیلم Misbehaviour فیلمی با درونمایه اعتراض به بدرفتاری غیرمستقیم علیه زنان است که علی‌رغم درونمایه با ارزش، نتوانسته مفهوم و حرف اصلی خودش را شفاف و بدون تناقض منتقل کند و آن را تبدیل به ...

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی | ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ۲۰:۳۰

فیلم Misbehaviour فیلمی با درونمایه اعتراض به بدرفتاری غیرمستقیم علیه زنان است که علی‌رغم درونمایه با ارزش، نتوانسته مفهوم و حرف اصلی خودش را شفاف و بدون تناقض منتقل کند و آن را تبدیل به اثری ماندنی با مضمون درست کند. با نقد فیلم Misbehaviour همراه ویجیاتو باشید.

ساخت فیلم از روی یک داستان واقعی، چالش‌های خاص خود را دارد که البته مهم‌ترینِ این چالش‌ها ارزش روایت داستان واقعی است. هر رویداد واقعی صرفا به خاطر قوی بودن بار ارزشی، نباید تبدیل به فیلم شود. چالش مهم بعدی، فرایند دراماتیک کردن رویداد یا داستان واقعی است. به قول آلن آرمر یکی از بزرگان فیلمنامه‌نویسی، واقعیت از زمین تا آسمان با یک فیلم فرق دارد. برای همین اگر فقط واقعیت را بخواهیم بدون تغییر روایت کنیم، هیچ مخاطبی از آن لذت نخواهد برد.

رویداد واقعی این فیلم صرفا به خاطر بحث از ارزش اجتماعی بزرگ، پا پرده سینما گذاشته.

فیلم Misbehaviour، که بر اساس رویدادی واقعی ساخته شده، نه قانون ارزش روایت را رعایت می‌کند و نه قانون دراماتیک سازی. البته ارزش روایت بر دراماتیک سازی هم تاثیر زیادی دارد.

ده دقیقه ابتدایی هر فیلم از نظر جذب مخاطب و نگه داشتن او در خط داستانی مشخص و روشن دارای اهمیت بالایی است.

هر فیلمی در این ده دقیقه این شانس را دارد که شخصیت اصلی، موقعیت دراماتیک و قضیه دراماتیک را معرفی کند. این فیلم از نظر معرفی شخصیت‌ها ضعف بزرگی دارد. یک قانون کلی برای همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت وجود دارد که می‌گوید اگر مخاطب در ده دقیقه اول حداقل چهل درصد شخصیت را بشناسد، با خنده‌های او می‌خندد و با گریه‌هایش می‌گرید. اما این فیلم نه تنها شخصیت اصلی‌اش را در ده دقیقه اول معرفی درستی نمی‌کند، بلکه در طول فیلم هم هیچ بعدی به آن نمی‌بخشد و بسیار سطحی داستان را پیش می‌برد.

به علاوه شخصیت‌ها هیچ عمقی به واسطه کشمکش درونی ندارند. برای اینکه اهداف شخصیت به وضوح مشخص شود و بتواند به کارآمدی خودش را شرح دهد، تضاد‌های درونی نیاز است. این تضاد‌ها وقتی در روبه روی هم‌دیگر قرار می‌گیرند، شخصیت را فاش می‌کنند و او را واقعی‌تر جلوه می‌دهند. شخصیت جو(جسی باکلی) به مراتب بیشتر از شخصیت اصلی کارآمد است اما باز هم این تعریف نسبی است.

تنها عنصر جذابی که در فیلم اشاره ناقصی به آن می‌شود، تضاد در روابط شخصیت‌ها است. به طول کلی چند راه کارآمد برای تشریح شخصیت‌ها وجود دارد. یکی از این راه‌های کارآمد، تعریف شخصیت‌ها به واسطه تضاد در روابط آن‌ها است. در زندگی واقعی هم همینطور است. وقتی دو آدم متفاوت باهم بحث می‌کنند، رفته رفته ویژگی‌های شخصیتی آن‌ها فاش می‌شود و روی واقعی‌شان را نشان می‌دهند. به علاوه تضاد در روابط شخصیت‌ها، می‌تواند برای مدتی مخاطب را سرگرم کند و ریتم روایت را حفظ کند. در فیلم Misbehaviour تنها یک اشاره کوچکی به کشمکش بین شخصیت‌ها می‌شود اما آن‌گونه که باید این موضوع را باز نمی‌کند و مخاطب را تشنه از لب آب بر‌می‌گرداند.

فقدان معنا و دلیل در شخصیت‌پردازی این فیلم به وضوح احساس می‌شود.

برای اینکه شخصیت وارد راه اصلی داستان شود، به محرک نیاز دارد. در ساختار اسطوره‌ای، قهرمان در ابتدا به اصطلاح یک قهرمان خفته است. یک شخصیت معمولی که تنها یک محرک می‌تواند منفجرش کند. این محرک در پرده اول در حادثه‌ای با عنوان رویداد انگیزنده پی‌ریزی می‌شود و در نقطه عطف اول به سرانجام می‌رسد؛ در این فیلم محرک‌ها کاملا غیر منطقی و بی‌جا هستند و بدون هیچ رویداد کلیدی صرفا با نگاه کردن کاراکترها در آینه پدیدار می‌شوند. وقتی برای اولین بار، شخصیت اصلی فیلم توسط یکی از زنان به پیوستن به گروه جنبشی دعوت می‌شود، این فرد قاطعانه نه می‌گوید. اما بعد از چند دقیقه بدون هیچ دلیلی می‌بینیم که وارد پاتوق گروه می‌شود. جالب اینجاست که در این چند دقیقه هیچ اتفاق مشخصی نه درون شخصیت و نه در دنیای بیرون رخ نداده. این مسئله آسیب بزرگی به منطق روایی فیلم می‌زند.

سید فیلد یک جمله معروفی دارد، بدون کشمکش، ماجرایی وجود ندارد ، بدون ماجرا، شخصیتی وجود ندارد و بدون شخصیت، داستانی وجود ندارد و بدون داستان، فیلمی وجود نخواهد داشت.

فیلم Misbehaviour ، فاقد کشمکش واضح و روشن است. کشمکش، از چند جهت اهمیت بسیار بالایی دارد، به گونه‌ای که اگر کشمکش نباشد، فیلم آن معنای دراماتیکش را از دست می‌دهد. کشمکش شخصیت‌ها را در تنگنا قرار می‌دهد و بهترین جا برای دیدن روی حقیقی شخصیت، در مواقع جدی و پرفشار است. به علاوه کشمکش با ریتم مناسب، می‌تواند مخاطب را تا پایان فیلم پر انرژی نگاه دارد. در نتیجه اگر کشمکش در هیچ سطحی در فیلم مشاهده نشود، بیننده بعد از پایان فیلم، طوری که انگار کوه کنده خسته می‌شود.

کشمکش طوری عمل می‌کند که در هر سکانس از فیلم، موقعیت‌های گوناگون بر مبنای یک ارزش متفاوت شکل بگیرد.

به عنوان مثال در نقطه اوج این فیلم، جایی که گروه جنبشی وارد استودیو می‌شوند، تنها دو بار، موازنه ارزشی تغییر می‌کند و همین دو بار هم کشمکش بسیار سطحی و ناامید کننده است و اصلا نمی‌شود نامش را یک کشمکش گذاشت که مخاطب را به وجد بیاورد و فیلم را پرکشش کند.

داستان فیلم Misbehaviour، که برگرفته از رویدادی واقعی است، ارزش حماسی و اجتماعی بالایی دارد. اما مشکل اصلی اینجاست که این داستان با استاندارد‌های یک فیلم، عجین نشده و تغییرات آن آن‌گونه که باید باشد، نیست.

این فیلم توازن پرداخت به داستان و پرداخت به شخصیت را رعایت نکرده و در نهایت در هیچکدام موفق عمل نمی‌کند.

یکی دیگر از مشکلات ساختار فیلم، این است که توازن پرداختن به داستان و پرداختن به شخصیت را رعایت نکرده و در نهایت در هیچکدام موفق عمل نکرده. در ابتدای فیلم شخصیت به مقدار لازم معرفی نمی‌شود و چیز‌هایی که مربوط به شخصیت هستند یا کم هستند یا اصلا وجود ندارند. اما برخلاف شخصیت، داستان به خوبی بنا می‌شود و نقطه عطف کار خودش درباره پرتاب گوی در راه اصلی داستان انجام می‌دهد، اما همانطور که گفته شد با عناصر غیر‌منطقی و فاقد خلاقیت داستان بنا شد. بعد از نقطه عطف اول بیننده منتظر آشنا شدن بیشتر با شخصیت می‌شود اما این آشنایی هرگز صورت نمی‌گیرد و جای آن را بی‌شمار صحنه‌‌های معرفی بی‌دلیل و بی‌معنا پر کرده که تنها کارکردش، روایت اصل ماجرا در کنار خسته شدن تماشاگر است.

تنها عنصری که مانع فروپاشی این فیلم شده، درونمایه با ارزش است که در این فیلم آن‌گونه که شایسته است بیان و منتقل نشده. در یک جمله، فیلم در انتقال درونمایه بسیار محافظه‌کارانه عمل کرده و مفهومی که خودش بنا می‌کند را، به منطق مخاطب نمی‌رساند.

فیلم در انتقال درونمایه بسیار محافظه‌کارانه عمل کرده و مفهومی که خودش بنا می‌کند را، به منطق مخاطب نمی‌رساند.

تناقض درونمایه با رفتار شخصیت‌ها به شدت قابل مشاهده است. به عنوان مثال، در طول فیلم به این موضوع با دیالوگ تاکید می‌شود که زیباییِ درونی، بر زیباییِ بیرونی برتری دارد. اما هیچ‌وقت این مسئله چه در شخصیت‌های اصلی و چه در شخصیت‌های فرعی نشان داده نمی‌شود. فیلم ابزاری برای به نمایش در آوردن عقاید و احساسات است. مردم نیامده‌اند که بشنوند، آمده‌اند که ببینند و حس کنند.

یکی از کارکرد‌های پی‌رنگ‌های فرعی، تاکید بر درونمایه است. اما متاسفانه پیرنگ‌های فرعی این فیلم، اولا به قدری طولانی هستند که گاهی با پیرنگ اصلی اشتباه گرفته می‌شود و دوما هیچ تاکیدی بر درونمایه نمی‌کنند و تنها به گزاف‌گویی می‌پردازند.

فیلم بحثی را آغاز می‌کند که در دنیای امروز مخاطبان زیادی دارد و به یکی از معضلات اجتماعی بزرگ تبدیل شده. اما در کمال تاسف نمی‌تواند به درستی بحث کند و با منطق پیش‌برود. در نهایت به خیلی دیگر از فیلم‌هایی می‌پیوندد که دست روی این مسئله گذاشته‌اند اما هرگز نتوانستند این مفهوم مهم را به مخاطبان برسانند.

در کل، تحمل فیلم Misbehaviour ، صبر و حوصله بزرگی می‌خواهد و به هیچ عنوان برای بر‌انگیختن احساسات و هیجان، گزینه مناسبی نیست. افسوس باید خورد که چنین مضمون درست و دقیقی، چرا اینطور هدف رفته است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی