بررسی فصل چهارم Rick and Morty – در هم شکستن تصویر افسانهای ریک
در آستانه انتشار نیم فصل دوم فصل چهارم Rick and Morty هستیم و به همین دلیل نگاهی بر قسمتهایی که تا الان منتشر شده خواهیم داشت و تغییر رویکرد سریال در این فصل را بررسی ...
در آستانه انتشار نیم فصل دوم فصل چهارم Rick and Morty هستیم و به همین دلیل نگاهی بر قسمتهایی که تا الان منتشر شده خواهیم داشت و تغییر رویکرد سریال در این فصل را بررسی میکنیم.
ریک با این که شخصیتی سمی و آزارگر دارد خیلی ها او را به چشم الگوی خودشان میبینند. اما در فصل چهارم تصویری که سابقا از ریک وجود داشت شکسته میشود. سازندگان، جاستین رویلند و دن هارمون، دراین فصل سعی میکنند تمرکز سریال را بر چیزهایی متفاوت از فصلهای قبل قرار دهند و از ریک شخصیتی انسانیتر و زمینیتر بسازند. برای همین منظور در میان دیالوگها، با مخاطب قرار دادن طرفدادان پیغامهایی خودآگاهانه فرستادند. مثل وقتی که گربه به جری گفت شاید وقتشه انقدر سوال نپرسی و به جاش خوش بگذرونی.
با توجه به این که بعد از فصل سوم برای چندین فصل دیگر هم قرارداد بستند، ترسیم و آماده کردن بستر داستانیِ پایدار و مناسب مهم بود و سازندگان تلاش کردند با از بین بردن انتظارات دستنیافتنی و همچنین پرهیز از افتادن در دام نظرات و طرفدارانی که سعی دارند نظر خودشان را بر سریال تحمیل کنند، این بستر را مهیا کنند.
این فصل همچنین علیه طرفدارانی ساخته شده که سعی میکنند شبیه ریک باشند. با این که او یک نابغه است اما رفتارهای ناسالمی دارد و هیچ کس نباید تلاش کند شبیه او باشد. او پس از پایان فصل سوم جایگاه محقرانهتری در خانواده دارد و دیگر مثل قبل پادشاهی نمیکند. قوانین پدرسالارانه مثل قبل در خانه خانواده اسمیت رعایت نمیشود و ریک برای بردن مورتی همراه خود باید اجازه بگیرد. اما چیزی که برای جایگاه فرمانروایانانهی ریک تهدید مهمتری محسوب میشود، بزرگتر شدن مورتی است. او در این فصل مستقلتر است و بیشتر به دنبال علایق خود، چون اژدها سواری و دختر مورد پسندش میرود و برای این هدف حتی بر ریک میشورد.
الگوی دیگری که در این فصل وجود دارد تلاش سازندگان برای خواباندن شور و شوق بیش از حد طرافداران است. طرفداران جو زده و متعصب ریک و مورتی زبانزد خاص و عامند، مثل کسانی که مک دونالد را مجبور کردند بار دیگر سس سشوان را تولید کند (سسی که ریک در قسمت اول فصل سه به آن اشاه میکند) و یا کسانی که فکر میکنند برای لذت بردن از این انیمیشن باید هوش بالایی داشت و اگر شخصی آن را دوست ندارد به خاطر هوش پایینش است نه سلیقه متفاوتش. سازندگان از وجود این نوع طرفداران آگاهند و میدانند که تاثیر بدی بر کسانی که تا بحال سراغ ریک و مورتی نرفتهاند دارد، برای همین سعی در خاموش کردن آتش شعلهور طرفداران متعصبشان داشتند.
پس از قسمت مربوط به مورتی شرور، اینترنت پر شد از انواع و اقسام تئوریهای عجیب غریب. اما در فصل چهار حتی به خیلی از داستانها و سوالهای نیمه تمام فصل سوم هم پاسخی داده نشد تا جو این ویدیوهای تئوری هم بخوابد. اما چرا سازندگان همچین قصدی دارند؟
تا بلایی که سر گیم آو ترونز آمد سر ریک و مورتی نیاید. توجه بیش از حد به تئوری طرفداران باعث به وجود آمدن انتظارات غیرمعقول در مخاطب میشود و نتیجهای جز ناامیدی ندارد. دن هارمون در این باره گفته: «نمیخواهم بگویم طرفداران بیش از حد بدبین و قدر نشناسند اما فکر کنم همین الان اینو گفتم!».
هر قسمت فصل چهار حول محور ژانر به خصوص یا پدیده فرهنگی به خصوصی میچرخد که در ادامه به آن میپردازیم.
1. قسمت اول: Edge of Tomorty Rick Die Rickpeat
قسمت اول با ژانری سایبر پانکی که یاد آور انیمه بسیار نامدار Akira است، به جوانان سرخورده در عصر مدرن میپردازد و علاوه بر آن حتی درباره خود سریال نیز نظر میدهد و درباره هویتش بحث میکند.
مورتی سعی دارد با کنترل زندگی به آینده دلخواهش، یعنی مردن در کنار جسیکا برسد، که البته در آخر قسمت معلوم میشود این آیندهای که او با استفاده از کریستال مرگ میدیده بسیار با چیزی که فکرش را میکرده متفاوت بوده است و تمام این مدت برای هیچ تلاش میکرده. چیزی که از روایت پوچگرایانه این سریال انتظار میرفت.
این اپیزود بر خلاف اغلب قسمتهای ریک و مورتی که نتیجه اخلاقی به خصوصی ندارند، از طریق ریک به ما میگوید:«هم باید در لحظه زندگی کرد و هم آیندهنگر بود.» رویکردی که شاید خود سازندگان هم در مورد سریال هم در پیش گرفتهاند.
در پایان قسمت، ریک و مورتی مکالمهای مشابه قسمت اول فصل اول و سوم سریال داشتند و توضیح میدهند میخواهند چه کنند: کمی از این، کمی از آن، گاهی ماجراجوییهای کلاسیک، بقیه زمانها هر کاری که خوششان بیاید و بعضی وقتها هم اصلا هیچ کاری انجام نمیدهند. بر خلاف دفعههای پیش، مورتی بر زمین نیفتاده و اوضاع بیشتر تحت کنترلش است.
2. قسمت دوم: The Old Man and the Seat
ریک اند مورتی گرچه هنوز هم یکی از پوچگرایانهترین سریالهایی است که پخش میشود اما این قسمت دیدگاه نسبتا مثبت تری نسبت به بقیه سریال دارد. قسمت دوم به تکنولوژیهایی که برای رفع دغدغههای طبقه متوسط ساخته شدهاند و تلاش مدام مردم برای یافتن عشق، به جای توجه به مشکلاتی که زندگی ما را تهدید میکند (مثل کم آبی) میپردازد.
مناگوتران درباره موفقیت اپلیکیشنش در زمین میگوید: «شما (انسانها) همیشه به دنبال عشق میگردید اما هیچ ایدهای درباره چگونگی حفظش ندارید. اگر تا الان در عشق حرفهای شده بودید میدانستید که به فراوانی آب است، اما میدانید چه چیز فراوان نیست؟ آب!»
در این قسمت سامر از یک پارتنر به سراغ نفر بعدی میرود و این زنجیرهای است که ظاهرا هیچ پایانی ندارد و در همان حال مادرش، بث، سعی میکند جلوی او را بگیرد. برای آلن بدیو (فیلسوف) عشق بیش از هر چیزی خود را وقف یک چیز بخصوص (فرد یا کار یا...) کردن است. او میگوید:«عشق ورای هر چیز، یک ساختار پایدار است. عشق واقعی آنی است که بتواند بر موانع دردناک و طولانی که زمان و فضا و دنیا به وجود میآورد فائق آید.»
بث در آخر قسمت جری را به انتخابی که اپلیکیشن به او پیشنهاد داده ترجیح میدهد و به عبارتی عشق بدیویی را به جای عشق مناگوترونی انتخاب میکند. عشق درباره یافتن بهترین انتخاب در میان هزاران فرد مختلفی که در زندگی روزانه یا اپهای یافتن پارتنر میبینیم نیست، بلکه درباره ساختن رابطهای پایدار با آن شخصی است که انتخاب کردهایم.
در همان حال ریک، فهمیده کسی به حریم توالت خصوصی او وارد شده و ما شاهد حس ناامنی و محافظت بیش از حد او از توالت هستیم. این قسمت به ما یادآوری میکند ریک آن قهرمانی نیست که کسی دلش بخواهد شبیهش باشد. او برای یافتن فرد مورد نظر (به اسم تونی) نیم میلیون بچه مگس را تهدید میکند و این کار، او را باحال و جذابتر از بقیه نشان نمیدهد، بلکه بیشتر ناراحت کننده و ترحم بر انگیز است.
در نهایت ریک وقتی تونی را میبیند، تونی به او میگوید: «ریک، میدونی این دستشویی خصوصی چیه؟ تلاشی بیهوده برای داشتن کنترله. تو میخواهی اون یک قسمت از زندگی که فکر میکنی مال خودته رو به دست بیاری و ازش در برابر دنیایی که هر چیزی بخواد رو میگیره محافظت کنی. این دنیا همسرم رو از من گرفت و مشخصا از تو هم چیزی گرفته. میتونیم زندگیمون رو صرف مبارزه با این قضیه بکنیم یا این که میتونیم آزاد و رها بودن رو انتخاب کنیم.»
در نهایت وقتی ریک میخواهد تونی را ببینید متوجه میشود او مرده، ریک تنها و غمگین به توالت خصوصیاش باز میگردد و تلهای که برای تونی کار گذاشته بود برای خودش فعال میشود و وقتی ریکهای دیگر او را مورد تمسخر قرار میدهند، نفرت او نسبت به خودش را آشکار میشود.
3. قسمت سوم: One Crew over the Crewcoo's Morty
مثال کلاسیک ریک اند مورتی برای مسخره کرده یک ژانر است (همانطور که در خود قسمت میگویند ادای فیلم ocean's 11 را در میآورند). و با این که این ژانر را مسخره میکند اما تجربه ای لذت بخش و خلاقانه از آن میسازد و خود اپیزود هم پلات تویست مشابهی دارد.
مورتی در این قسمت دنبال علایقش (ارائه فیلمنامه به نتفلیکس) میرود اما ریک او را سرکوب میکند. سریال هر از گاهی نبوغ و جهانبینی گسترده ریک را به ما نشان داده اما اینجا میبینیم وقتی علایق مورتی با او متفاوت است و مانع وقت گذران بیشتر با ریک میشود، ریک به بدترین شکل ممکن عکس العمل نشان میدهد: خراب کردن رویای نوهاش. این چرخش داستان برای ما هم واقعا شوکه کننده است چون ریک را عنوان یک شخصیت منفی واقعی نشان میدهد.
در قسمتهای زیادی از سریال رابطه بین ریک و مورتی را به شکلی رمانتیک به ما نشان داده و میشد ریک را به چشم معلمی سخاوتمند دید، یعنی ریک با این که نمیگذاشت مورتی به مدرسه برود و یا زندگی او را به خطر میانداخت، تمام اینها به قیمت تجربه و تحصیل واقعی بود. اما در این قسمت چنین چیزی نمیبینیم، ریک همانند یک پدربزرگ حمایتگر رفتار میکند اما در واقع به شکلی فعالانه در تلاش برای نابودی رویای مورتی است و به خاطر کم شدن قدرتش نمیتواند به شکلی مستقیم این کار را انجام دهد پس تصمیم میگیرد نقشهای پیاده کند و مورتی را نسبت کاری که واقعا به آن اشتیاق دارد، ناامید کند.
در قسمت پیش دیدیم که ریک فردی تنهاست اما این قسمت او را به عنوان فردی ناخوب نشان میدهد. تنهایی و استیصال او باعث میشود کسی که بیشتر از همه دوست دارد را در هم بشکند تا بتواند او را نزد خودش نگه دارد.
قسمت چهار: Claw and Hoarder Special Ricktim's Morty
قسمت چهارم به طور کلی این مطلب را القا میکند که ژانر فانتزی و مخصوصا علاقه بیش از حد مردم به گیم آو ترونز، رنگ و بویی جنسی دارد و بیش از هر چیز درباره قدرت است.
در این قسمت وقتی ریک با اژدهای مورتی سول باند میکند، کاری که معادل خیانت کردن به همسر کسی است، ادامه رفتارهای بد ریک را میبینیم. اینجا شخصیت ریک با یک اژدها مقایسه میشود، او موجودی باشکوه اما هیولاوار است. از شخصیت او افسانهای بیش از آن چیزی که خودش است ساخته شد و این پیام را دارد که ریک منحصر به فرد اما تباه، افسرده و مشکلدار است. البته در ادامه هم میبینیم چرا نمیشود ریک را دوست نداشت: ریک حافظه ی جری از خاطرات وحشتناکی که باعث سخنگو شدن گربه مرموز شده بود را را پاک میکند و تصمیم میگیرد بار آن خاطرات را تنهایی به دوش بکشد و جری را ازین عذاب برهاند.
همچنین سازندگان در این قسمت با شخصیت گربهی سخنگوی مرموز، تئوریهای عجیب غریب طرفداران هم را به هم به سخره میگیرند. یکی از عناصر مهم داستانگویی ریک و مورتی، پاسخ ندادن به تمامی سوالات یا حتی تعریف نکردن جز به جز داستان است. این قسمت این پیام را می دهد که تلاش برای استخراج کردن تمام جزئیات، لطف داستان را از بین میبرد. قرار نیست همیشه تمام اسرار داستان حل شوند یا به همه درخواستهای طرفداران پاسخ داده شود. در واقع نیفتادن در دام میل مخاطبان، میتواند باعث حفظ کیفیت سریال شود.
در فصل پیش گروهی از طرفداران سریال را به افت کیفیت متهم میکردند و آن را نتیجه چیزهایی چون تمرکز بیش از حد بر شخصیتهای مونث فیلم میدانستند. دن هارمون در جواب به این گروه از افراد گفته: «این افراد ناخوشایند میخواهند از محتویای که فکر میکنند متعلق به آنهاست محافظت کنند، و یک جورهایی آن را با نیازشان به افتخار کردن به چیزی که دارند، مثل نژاد یا جنسیتشان مخلوط میکنند.»
5. قسمت پنجم: Rattlestar Ricklactica
قسمت پنجم درباره احساس ناامنی جری درباره مردانگی است اما تلاشهای رقت انگیز او برای کسب احترام اعضای خانواده یا نیتهای خیر حاصل از عذاب وجدان هیچ کدام نتیجه خوبی ندارند و این ریک است که باید خرابکاریهای جری و همچنین مورتی را جمع کند و دوباره دلمان را به دست آورد.
درست است که ریک برتریهایی دارد اما هنگامی که اتفاق ناخوشایندی میافتد ترجیح میدهد کنار بکشد و قدرت برای او هیچ مسئولیتی به همراه نیاورده (برعکس مرد عنکبوتی!) و اصلا پیام این قسمت درگیر نشدن در چیزهای خطرناک و ناگوار است. ریک نه تنها خودش قهرمان نیست بلکه به بقیه نیز میگوید قهرمان نباشند.
قسمت پنجم همچنین اولین قسمتی است که در ریک و مورتی شاهد سفر در زمان هستیم و از مار برای نماد Uroboros استفاده میکنند (این نماد در فیلمها و داستانهای دیگری چون دارک نیز برای سفر در زمان استفاده شده). سریال همچنین به کلیشههای سفر در زمانی چون کشتن هیتلر میپردازد و با فیلمهایی چون ترمیناتور، بازگشت به آینده و 2001 ادیسه فضایی نیز شوخی میکند.
اگر نگاهی کلی به این فصل داشته باشیم متوجه میشویم تلاش شده کل شکستهای ریک در مرکز توجه قرار داشته باشد تا مخاطبان تصمیم نگیرند خودشان را شبیه او کنند. نیم فصل اول فصل چهارم احتمالا برای کسانی که هر گونه انتظارات بخصوص و از پیش تعیین شدهای داشتند ناامید کننده بوده اما نکته همین است. سازندگان میخواهند اختیار سریالشان را به دست بگیرند تا بتوانند برای زمانی طولانی به ساختش ادامه دهند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
یه نکته هست...اگه طرفدار های ریک واسه آدم خوبی بودنش علاقه داشتن بهش خیلی اح مق بودن.شخصیت واقعی و در حال نابودی ریک هست که خاصش می کنه نه آدم خوبی بودن.خیلی خوبه درواقه قدرت سازنده رو نشون می ده که شخصیت خوبشو نابود می کنه چون خودش دلیل موفقیتشه نه ریک و اینا باعث نشد من دیگه طرف ریک نباشم.
واقعا چه بدبختی هستیم ما
این یعنی دیگه ریک چیزی توی باتم مورتی مخفی نمیکنه ؟؟؟
???????
اینکه به گفته شما دارن سعی میکنن از نتیجه گیم آف ترونز دوری کنن، خیلی، خیلی و خیلی خوبه!
چقدر جالب من اصلا همچین چیزی به ذهنم نرسیده بود وقتی سریالو دیدم. برای ادامهی فصل هم بنویسید. ??
من که زیاد فلسفیش نمیکنم
یه انیمیشن باحالی هستش که من زیاد به درس های اخلاقی و اینجور چیزاش دقت نمیکنم
الانم خیلی منتظر قسمت 6 هستم